عفو و غفران الهی در قرآن.mp3
21.78M
#فایل_صوتی_قرآنی
#موضوع:عَفو و غُفران الهی در قرآن
#حسین_جعفری_خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۱۶
زن جوانی نزد من آمد و از درآمد کم شوهرش شکایت کرد. گفتم: آیا می دانی چه شوهر حلال خور و مؤمنی داری؟ چقدر با ایمان است و از زنان در محیط کار دوری می کند؟ می دانی اگر شوهرت حرام می خورد الان فرزندان ات بی بندوبار شده بودند؟ می بینی فلانی دخترش بی بندوبار است و ثروت و اخلاق شوهر همه بر او خنثی شده و در آتش این دختر شب و روز می سوزد؟
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
می بینی چه دختران زیبا و شاکر و مهربانی داری؟ و.... گفتم: حالا می بینی خدا چقدر به تو نعمت داده است که این ها با پول خریدنی نیستند؟ گفتم: دوست داشتی شوهرت درآمدش زیاد ولی حرام خور بود و عیاش و....؟ گفت نه!
گفتم: پس یادمان باشد هر تصویری و عکسی و لباسی زمانی زیباست که رنگ روشن در درون رنگ تیره قرار گیرد. مانند رنگ قرمز که روشن است در درون سیاه تیره زیبایی اش را نشان می دهد نه در درون رنگ روشنی چون سفید. یک رنگ قرمز درون رنگ زردی که روشن است زیبایی اش دیده نمی شود. نعمات الهی هم چنین هستند وقتی نعمتی از خدا دیدی که روشنی بخش زندگی توست به فقدان آن که تیرگی آن است اگر بیندیشی، روشنایی و زیبایی آن نعمت را بیشتر خواهی دید. پس فقط نگو خدایا! شکرت که تَن ام سالم است، این روشنایی سلامتی را روزی در سیاهی نگر پس بیمارستان برو و التماس کنندگان عافیت و درد کشندگان بیماری ببین و عافیت روشن و سفید خود در سیاهی بیماران قرار بده تا روشنایی و زیبایی این نعمت را بیشتر بینی.... به درستی هیچ کس را به اندازه خدا انسان بدهکارش نیست و هیچ کس اندازه خدا کمترین طلبکاری از انسان نمی کند.
حق تعالی می فرماید: من در سیاهی و سختی ها تو را خلق کردم پس سفیدی های زندگی بر ما بروز می کنند و نعمات زیبایی خویش بیشتر نشان می دهند که در قرار دادن این نعمات و سفیدی ها در کَبَد و سیاهی ها است که دیگران از آن نعمات محروم هستند. برای همین در اسلام به زیارت فقرا و عیادت بیماران و تشییع جنازه از دست دهندگان دنیا تأکید و فضیلت بسیاری بر آن نوشته می شود.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟
✨اعجاز خالق در خلقت
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_شعر_یک_معرفت
فرجام رهی که آخرش بُستان است
تردید مکن روز و شب ات بِستان است
او لاف به نادانی و تزویر کند
هر کس که بگوید این رَهی آسان است
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّـهِ أَكْبَرُ
إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
رَجْماً بِالْغَيْبِ
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ
✍حسین جعفری خوی (نایر خویی)
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_پند_یک_معرفت
آیا تاکنون فکر کرده ایم که چرا کودکان معصوم هستند؟
کودکان نفس دارند ولی هوایِ نفس ندارند، یعنی میل به خوردن دارند ولی آرزوی خوردن در زمان بعد با ذخیره کردن که هوای نفس است را ندارند. پس هر چه بیابند همان لحظه می خورند...
آنان دروغ نمی گویند، میل به قدرت ندارند، میل به شهرت ندارند، تکبر ندارند. و... پس آنچه با بزرگ شدن مان ما را ویران می کند هوایِ نفس و آرزوها و امیال ما به دنیاست......
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۱۷
اشراف زاده ای را پدر چون مُرد از طراوت زندگی افتاد و از هر چه داشت متنفر شد. نزد پیر مغان رفت و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. پیر گفت: برو آنچه از گوشت اضافی که بر تن داری کم کن و جسم ات لاغر کن تا همسفر شویم. جوان مدتی رفت و خود لاغر کرد و برگشت. گفت: حاضرم. پیر گفت: برو ارث پدر را لاغر کن و اضافه بر نیازت را در خرابات به گرسنگان اطعام کن سپس برگرد تا با تو راه و روش زهد و آسایش در دنیا بیاموزم. اشراف زاده رفت ولی مدت ها گذشت خبری از او نشد، پیر یکی از شاگردان فرستاد تا از او خبری آورد. چون شهر وارد شد خانه او جُست و اشراف زاده را در عبادت دید. پرسید: چرا امر استاد تمام نکردی و به دِیر مغان برنگشتی؟ اشراف زاده گفت: برو به پیر مغان بگو: چون ارث پدر به وارث اش بخشیدم مرا خود وارث شد. شاگرد کلام به استاد رسانید. استاد در حسرت رفت و گفت: چون همه ثروت در راه او به خودش برگشت داد و بخشید او نیز او را به خودش بخشید و خود معلم اش گشت و هدایت اش کرد. وای بر من که بعد از چهل سال به یک گفته از خود عمل نکرده ام که مرا هدایت ام کند.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹حَمیٖم در قرآن
#یک_لغت_قرآنی ۳۹۰
📆۱۴۰۳/۰۸/۲۰
🌟حَمَمَ:
به معنای گرما و تغییرات گرما در انسان است.
قبل از ورود به این لغت نیاز است از کتاب من لایحضره الفقیه مطالبی از احادیث امام صادق (ع) در باب حمام را خدمت دوستان عارض شویم:
۱) بعد از بیرون آمدن از حمام پاهای خود را در آب سرد فرو برید که بر شما عافیت دارد. "ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ" اشاره حق تعالی به ایوب نبی در آیه بر این امر است. گفتیم تب از ورود اجنه به بدن است که دمای حرارت بدن را بالا می برند و علت پاشویه به عنوان درمانی برای رفع تب بر همین امر است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
۲) اگر پاهایتان ترک خورده است نوره (واجبی) را بر آن بمالید به طوری که در آن نفوذ کند. توضیح حدیث این که این امر باعث می شود پوست کهنه از پوست اصلی کَنده شود و ترک ها محو گردند.
۳) رنگ کردن موی سر با حنا یا هر رنگ کننده دیگر چون کَتْم و وَسْمه واجب است. برای ریش مردان رنگ سیاه بهتر است.
۴) سزاوار نیست زن از حنا زدن به دست خود دوری کند حتی اگر سالمند باشد. بعد از نوره، حنا زدن باعث دور شدن بیماری پیسی (برص) می شود. توضیح حدیث آن که براساس علوم غریبه شیاطین برخی زنان را که تسلط می کنند کف دست شان با حنا رنگین می کنند برای همین در شب عروسی حنابندان می گیرند تا عروس و داماد و اطرافیان کف دست خود حنا بزنند و شیطان از خضاب و حنا گریزان است.
۵) در حمام خواندن قرآن بدون لُنگ جایز نیست. اگر کسی نوره بزند، نوره خود بر عورت قبل از نشستن پوشش است.
حَمیم از حمام است. امام صادق علیه السَّلام می فرمایند: چه جایگاه بدی است حمام که پرده عفاف و شرم را از بین بر می دارد و عورت شخص آشکار می شود. و امیر المؤمنین علی علیه السَّلام می فرمایند: چه جای نیکی است حمام یادآور آتش دوزخ است و چرک و پلیدی از انسان می زداید.
"وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ" حال مراد از رفیق گرمابه که در فارسی هم استفاده می شود و مبنای قرآنی دارد چیست؟
با توجه به احادیث کسی که حمام برود اندازه عورت او و برخی عیوب بدنی احتمالی او آشکار است و کسی که با او هم گرمابه شود آنها را خواهد دید. پس "صَدِيقٍ حَمِيم" کسی است که انسان در کنار او به راحتی اسرارش گفته یا بر اثر معاشرت او نقاط ضعف و عیوب اش را دوست گرمابه اش می داند. دانستن اسرار از هم نوعی نشانِ صمیمیت است چون هر دو طرف نزد هم از اسرار گرویی دارند و اگر یکی خیانت کند دیگری هم این ابزار دارد و این باعث نوعی رفاقت ناشی از اعتماد می شود.
نکته مهم این که برخی زنان که فساد اخلاقی آشکار یا پنهان دارند سعی دارند با نشست و برخاست با برخی نو عروسان جوان، و گفتن اسرار محرمانه روزهای ازدواج نوعی آنان را رفیق گرمابه شوند، لباس در می آورند که لباسی درآورده شود و از اسرار شوهرشان چیزی بدانند... در این مواقع عروس جوان باید هوشیار باشد و از ابتدا اجازه ندهد کسی لباس اش پیش او در بیاورد و از اسرار خانوادگی که اصلاً نیاز نیست کسی بداند سخنی بشنود. (هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ) اگر کسی پیش من لباس خود در بیاورد یعنی علامتی به من می دهد که من هم باید لباس خود در بیاورم....
از نبی مکرم اسلام (ص) در الامالی شیخ صدوق آمده است: هر دو زن که نزد هم بنشینند و اسرار شوهرشان را به هم بگویند خداوند و ملائکه او را لعنت میکنند. (برخی زنان از روی حبّ کلام، اسرار زناشویی و حتی صفات خصوصی و ملاقات خصوصی با شوهرشان را به برخی زنان که دوست شان هستند به طور دقیق میگویند که این امر مورد لعنت الهی است)
اگر ازدواج کردهاید و صاحبِ اولاد نمیشوید، هرگز اسرار پزشکی خود را نزد هیچ یک از اقوام خویش فاش نکنید، اجازه ندهید هیچ کس حتی والدینتان بدانند که مشکل ناباروری از سوی کدام یک از شماست چون در صورتی که مشکل ناباروری از شما نباشد با مداخلات خود، شما را از زندگیتان دلسرد و شاید تشویق به طلاق بکنند که این امر برای شوهران از سوی والدینشان بیشتر محتمل است. در پاسخ دیگران اگر سؤال کردند، بگویید: مشکل از هر دوی ماست یا اگر مجبور شدید که سخنی بگویید و مشکل در همسرتان بود، آن را فقط در بینِ فامیل خود، بر خود نسبت دهید و بگویید: مشکل از من است، چون والدین اگر حس کنند فرزند خودشان مشکل باروری ندارد و همسرش مشکل دارد، بر او در حالت خوشبینانه به چشم حقارت نگاه میکنند و در حالت بدبینانه طلبکار و پرمدّعا میشوند که این امر بنیان زندگی زناشویی را تهدید میکند و از نظر اخلاقی به هیچ وجه درست نیست.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
هرگز اسرار خانۀ خود را به بیرون از خانه نبرید؛ بخصوص اگر زن هستید و مادر یا پدرتان از وصلت شما ناراضی هستند. فاش شدن اسرار و اتفاقات تلخ خانه از سوی زنِ جاهل یا مردِ نادان باعث نفوذ دست اغیار و بر هم زدن زندگیتان خواهد شد. اختلافات درون منزل را خودتان مدیریت کنید و بدانید مدیریت دیگران قطعاً سودی بر شما نخواهد داشت. چه شیر زنان صبور و با درایتی هستند که با بداخلاقترین و خسیسترین و معیوبترین شوهر خود ساختهاند و اگر یک راز از خانه به بیرون برده بودند هرگز صاحب اولاد و زندگی موفق در سن میانسالی به بعد نبودند.
نکته دیگر آن که در حمام چرک از پوست انسان خارج می شود و رفیق گرمابه آن را دیده است پس کسی که رفیق گرمابه است بی تردید در همه جا با او رفته است و هر عیبی داشته حتی از سیگار کشیدن و چشم چرانی و.... را او می داند. از دعوای زن و شوهری از عیوب همسر و فرزندان و... باخبر است.
نکته سوم این که در گرمابه چون آتش و رنج و سختی است پس رفیق گرمابه در روزهای سخت در کنار رفیق اش بوده است نه فقط در روزهای آسان. (مثل رفاقت دو هم خدمت سربازی یا دو زندانی) تحمل و همراهی در راه سخت نوعی رفاقت ایجاد می کند. تصور کنید دو مرد پسرشان معتاد است و به کمپ ترک اعتیاد سپرده اند و هر دو با هم به کمپ می روند و روزهای آتش را تحمل می کنند این امر نوعی رفاقت پایه دار بین دو طرف ایجاد می کند، در حالی که اگر این دو فرد با هم همیشه به پارک می رفتند این رفاقت حاصل نمی شد؛ یا دو زن که فرزندشان بیماری مشابه دارد و در بیمارستان بستری هستند.
در اوصاف روز قیامت آمده است: "وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا" آن دوست و رفیق روزهای گرمابه از سختی آن روز از آن دوست اش جویای حالی نخواهد شد. تصور کنید شما فرزند خود را از دست داده اید اگر بشنوید دوست صمیمی تان برای آپاندیس در تخت بیمارستان است و روز سختی دارد اصلاً برای تان مهم نیست جویای حال او شوید چون خود دردی بیش از او دارید. در قیامت هم هرکس دردش بیشتر از هر دوست خود است. قیامت روز اوج بی وفایی کائنات و عرصه نمایش وفاداری حق تعالی است. اگر سنگی در دنیا به یاد و نیت خالص برای خدا از راه مردم کنار زده باشد دوستی خدا را خواهد دید. اگر برای دوستان خود دنیای خود هم فدا برای نفس کرده باشد از دوستان اش ثمری به او هرگز نخواهد رسید.
"يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ" در تعریف امام حسن (ع) در من لایحضره الفقیه حَمِيمٍ به عرق بدبو گویند. آیه بیان گر آن است آنان در میان عرق بدبو هستند و عرق بدبو تمام بدن آنان را احاطه کرده و طواف می کند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
4_5857044474898683466.MP3
35.81M
#فایل_صوتی_قرآنی
#موضوع: حَمیٖم در قرآن
#حسین_جعفری_خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۱۸
در ایام جوانی به دنبال کسی بودم که بوی خدا و معرفت و هدایت اش در او ببینم. مردی را در اطراف شهری نشان ام دادند. به دیدارش رفتم و مُعرف ام را معرفی کردم.
او بر من توصیه کرده بود چیزی جز "چَشم" نگویم. پذیرفتم و با او در مسیری به راه افتادیم. ابتدای کار گفت: «برو نیم کیلو پسته بخر.» چَشم گفتم و خریدم. سپس سوار ماشین شدیم تا از شهر به روستای او برویم.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی