#یک_داستان_یک_پند ۴۱۱
در جمعی غافل تر از خود نشسته بودم که دیدم یکی می گوید: خداوند عقل داده است، اگر عقل ات به کار بیندازی در دنیا صاحب همه چیز می شوی؛ خدا عقل داده و روزی ات دست عقل توست!!!
گفتم: من روزی فهمیدم در دنیا هیچ کس عقلی ندارد، آن گاه بود که دیدم همه از مرده ای که می دانند حتی نمی تواند تکان بخورد از شرّ او می ترسند ولی از زنده ای که تکان می خورد و هر کاری می تواند بکند نمی ترسند......
پس آموختم آدمی را خداوند طوری خلق کرد که از آنچه در غیب است و با عقل فهم نمی شود، بیشتر حساب می بَرد تا از آنچه در مقام شهود است و با چشم سر آن را می بیند.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_شعر_یک_معرفت
اگر جانم به لب آید مرا گفتن به ربّ آید
درون ام مشنوی هرگز گَر م مرگی ز تب آید
إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَی اللَّـهِ (۸۶_یوسف)
✍حسین جعفری خویی (نایر خویی)
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#پندهای_قصار
ای بنی آدم! حاجت های دنیوی ات را از من بخواه ولی مرا برای حاجت های دنیوی ات مخواه؛ تو را در من حاجتی است به نام آخرت ات، آن را بخواه که حاجات دنیوی تو هم در آن داده ام......
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۴۱۲
پادشاهی را مأموران خراج بسیاری بود که آنان را به ولایات برای ستاندن خراج، می فرستاد.
روزی سه خراج گزار به شهری فرستاد. یکی از خراج گزاران را دامداری ثروتمند خدمت کرد و گوسفندی هر روز ذبح می کرد و سه شب سه خراج گزار به جگر و گوشت تازه گوسفندان مهمان کرد. یکی از آن خراج گزاران، خراج آن دامدار را کمتر حساب کرد و چون نزد پادشاه آمدند یکی از آن دو نفر داستان به پادشاه پنهانی رسانید و پادشاه خراج گزار شلاق زد و دارایی اش به جریمه ستاند و از کار بیکارش ساخت.
مدتی گذشت و او دو رفیق سابق خود را در حمام شهر در استحمام یافت. زبان به شکایت گشود و گفت: من نمی دانستم که یکی و شاید هردو شما آدم فروش بودید. خطا کردم و دوست از دشمن نشناختم.....
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
یکی از آن دو که صاحب خرد بود روی به او کرد و گفت: هیچ یک از ما آدم فروش نیستیم و این تو بودی که قیمت کمی بر خود نهادی و به سه شب شام بره ای خود را فروختی....
پس دشمن تو خود تو هستی که به قیمت کمی خود را فروختی! و تا آدمی خود بر خود قیمتی برای فروش تعیین نکند کسی نمی تواند او را بفروشد.
پس همیشه باید خود بهای سنگینی بر خود بگذاری تا دیگر کسی نتواند تو را بخرد تا که بفروشد ات......
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (۸۶_یوسف)
یعنی من بیرون می برم بدی هایی را که در حق من شده است و فقط به سوی خدای خودم و آنچه از درد در دل جمع کرده ام سفره دل در نزد او بثّ کرده و می گشایم.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ (۳۵_نور)
مِشْكَاة بر وزن مِفعٰال، اسم آلت از شَکَی است. آتش درون چراغ را شیشه آن اجازه نمی دهد به بیرون بیاید و آتش با نورش شکایت به بیرون از چراغ می بَرد. مفتاح یعنی گشاینده، و مِقراض یعنی بُرنده و مِشْكَاة یعنی ابزار شکایت کننده است..... چرا که آتش درون چراغ همیشه از شیشه آن در شکایت است.
چراغدان را مِشْكَاة گویند، چون آتش از آن شکایت می کند که اجازه نمی دهد شعله اش بیرون رود. در اسرار مِشْكَاة باید دانست حق تعالی مقرر کرده است نور آتش درون زجاج بیشتر باشد چرا که اگر زجاج بر چراغدان نباشد آتش چراغ خانه را می سوزاند و نیز زجاج باعث می شود دود از آتش چراغدان برنخیزد. پس آتش الهی که موسی نبی در آن وارد شد اگر در زجاج نباشد شعله آتش الهی همه چیز می سوزاند و دود می کند و فنا می گرداند.
حق تعالی مَثَل نور خود را مِشْكَاة ذکر کرده است، چرا که اگر آتش خدا تجلی یابد و درون این مِشْكَاة به اراده حق تعالی محدود نشود داستان موسی نبی و بنی اسرائیل تکرار می شود و کائنات از تجلی نور الهی به هم می ریزند و نابود می شوند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹مشکات در قرآن
📆۱۴۰۳/۰۸/۰۶
🌟شَکیَ:
بیرون بردن یک بدی یا خوبی را از یک محدوده گویند که ممکن است درست یا نادرست باشد.
شکایت از شَکَی است و هر چند در عام به معنی بیرون بردن یک بدی را گویند، ولی در خاص بیرون بردن یک نیکی را هم می گویند.
مثال، فرزندی که بسیار وابسته مادر خود است و او را خیلی دوست دارد که مادر از این کار او شکایت می کند.
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ (۱_مجادله)
یعنی خداوند شنید سخن زنی را که با تو بحث می کرد و بدی های شوهرش را از محدوده منزل بیرون و نزد تو آورد...
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_آیه_یک_تدبر ۷۳۲
فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (۱۴۳_اعراف)
اگر در کلام وحی دقت کنیم فرشتگان از خداوند در خلقت انسان شاکی بودند، نجوم از انسان کافر شاکی و قصد نابودی او در زمین را دارند.......
شکایت از تنگی روزگار، شکایت از بی اعتقادی و ستم است که نشان حبّ و بغض فِی اللّه است. شکایت از گرسنگی و نداشتن ویلا نیست که کفر باشد. شکایت برای طلب یاری و استمداد است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
صدا زدن کسی هم شریک قرار دادن او به خدا نیست. کسی که دست اش ناگهان می سوزد می گوید: «ای وای نه نه.........» نه نه اش ده سال است که مرده و او مادرش را از روی محبت و احساس مادر و فرزندی صدا می کند نه این که جای خدا در قدرت اش شریک کرده باشد.
صدا کردن اهل بیت علیهم السَّلام هم در مصائب از سوی شیعه به معنای صدا کردن آنان برای کمک به جای خدا نیست بلکه از روی ارادت قلبی و محبت شان است. وقتی کسی زمان بلند شدن می گوید: یا علی! در اصل "یا خدا" می گوید و نام امیر المؤمنین علی علیه السَّلام را برای محبتی که خدا به او دارد بر زبان می آورد.
اگر در بازار دقت کرده باشیم کسانی که با چهارچرخ بار جابجا می کنند پشت سر هم می گویند: یا اللّه! یا اللّه! آیا واقعاً آنان با گفتن "یا اللّه" خدا را صدا می کنند؟ یا رهگذران را صدا می کنند که حواس شان به آنان باشد؟ پس یا اللّه بوق آنهاست، ذکر آنها نیست. بسیاری هم یا اللّه می گویند که در لفظ مشرک نیستند ولی یا اللّه بوق و کرنای شان برای دیده شدن وجودشان برای شهرت است.
عنایت کنیم هرگز کمک خواستن به یاء نداء نیست. کسی که گناه می کند مگر "یا شیطان" گفته و از او برای گناه یاری می طلبد؟ پس یا علی و یا حسین نشان محبت است. مانند کسی که می گوید: ای مادرم.... هرچند قبول دارم برخی جاهلان در این امر دچار خطا شده و اهل بیت علیهم السَّلام را کافی برای حاجت خود می دانند و مشرک می شوند. اینجا هدف تبیین شیعه راستین است، شیعه مشهود در بین مردم نیست..
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_آیه_یک_تدبر ۷۳۳
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (۳۰_بقره)
فرشتگان تاب و تحمل رحمت و عفو الهی را ندارند چون می دانند او به قدری بخشنده است که اگر بنده اش بزرگ ترین خطا را انجام دهد و از او طلب عفو کند، او را می آمرزد پس فرشتگان از رحمت خدا بر خدا شکایت می کنند و از خلقت انسان به این امر شاکی اند.
چرا که فرشتگان در تنعم از نعمات الهی هیچ وجه اشتراکی مثل آب و غذا با انسان ندارند که خساست خلقت انسان را کنند، یا در آنان نفسی نیست که حسادت کنند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
آیه تصریح می کند که نور خداوند چنان وسیع است که اگر از سوی حق تعالی در شیشه یا زجاج، آن را قرار نداده بود هر گنهکاری را بدون توبه می بخشید و مجازاتی خلایق را نمی کرد و در این آیه به نوعی فرشتگان شکایت خدا بر کثرت رحمت او می نمایند و اگر رحمت واسعه الهی در زجاج نباشد و نامحدود حرکت کند این رحمت، خلایق را می سوزاند.
تصور کنید کسی را شما فرزندش به عمد بکشید و او در مقابلِ شما، شما را ببوسد و بگوید: مبادا غصه بخورید، فرزندم فدای تو...... این رحمت چنان وسیع است که می سوزاند و زجاج لازم دارد.
برادران یوسف نبی وقتی ستمکاری خود و بخشش و رحمت وسیع یوسف را دیدند از او خواستند مجازات شان کند که اگر مجازات شان نکند آنان خودشان بلایی بر سرخود می آورند چون تحمل رحمت بیکران یوسف را در این بخشش نداشتند و اگر این چنین بخشیده می شدند رحمت یوسف آنان را آتش می زد و زجاج رحمت یوسف نبی لازم بود که در پاسخ گفت: قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين (۹۲_یوسف) و با شنیدن آن، یکی از برادران یوسف به نام لاوی، خود شروع به ضرب و شتم و سیلی زدن خویش کرد چون تحمل این همه نور رحمت را نداشت....
گویند: پادشاهی را پسرش بیمار شد و اطباء بر بالین او از هر سو جمع کرد. بوعلی سینا فهمید او را بیماری در جسم نیست و به او گفت، و شاهزاده فهمید بوعلی تیز است، پس راز با او در میان گذاشت. گفت: من پسر این شاه از کنیز او هستم. شاهان را رسم است از فرزند زن عقدی جانشین بر خود انتخاب کنند ولی پدرم در برابر همه مخالفت ها ایستاد و مرا جانشین خود کرد. روزی مرا اطرافیان تطمیع کردند تا در شراب پدر زهر بریزم و من کردم تا زودتر پادشاه شوم. پدرم زهر را فهمید و شراب نخورد. من لرزیدم و منتظر بودم مرا حکم قتل دهد، ولی نداد. از آن روز منتظرم مرا بپرسد: چرا؟ ولی نمی پرسد. (شعله آتش رحمت از زجاج خارج ساخته است و من می سوزم) من با این آتش خواهم مُرد و تحمل این را ندارم. برو و مرا به حال خود بگذار تا بمیرم...
حق تعالی از شدت ظهور ناپیداست. اگر نور زیاد باشد اشیاء دیده نمی شوند و این از شدت رحمت حق تعالی است که در عذاب انسان تأخیر می اندازد و کافر را روزی می دهد تا کافر و عاصی منکر وجود او شوند.
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (۶۹_زمر)
اشراق به نوری گفته می شود که کوچکترین ظلمتی در آن نیست. یک جراح وقتی کلیه را جراحی می کند باید در اشراق دست به کار شود.
وقتی می فرماید: نور من در زجاج است که آن شیشه شاکی از آن است، اشاره به این امر در دنیا دارد که رحمت او مانع می شود عاصی را در دنیا سریع کیفر کند که در روز قیامت نور حق تعالی از زجاج بیرون شده و رحمت اش همه کائنات را اشراق خواهد کرد طوری که گنهکار خود سر به زیر انداخته و سمت جهنم روانه خواهد شد.
طبق کلام نبی مکرم اسلام (ص) که می فرمایند: «حق تعالی را رحمت اش یک درصد در این دنیاست و نود و نُه درصد رحمت او در قیامت تجلی خواهد کرد» و این همان اشراق حق تعالی است.
در این دنیا کواکب نمایندگانی از نور الهی هستند که فقط بخشی از کائنات را در ساعات محدود و معدودی اندک روشنایی می بخشند، ولی در روز قیامت کواکب إنتثار شده و هیچ ظلمتی در جهان با وجود نور حق تعالی نخواهد ماند. از این اشراق و تجلی نور حق تعالی است که کائنات در روز قیامت از هم می پاشند و تجلی نور حق در کوه طور بخش کوچکی از این تجلی بود که از این تجلی کائنات متلاشی و هر نفسی به مرگ و بی هوش خواهد افتاد که در صور دوم توسط اسرافیل کائنات زنده خواهند شد..
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۳۸۸
🌟زجاج:
رحمت الهی در دنیا در زجاج است، یعنی چنان وسیع است که این زجاج مانع از آن می شود در دنیا رحمت واقعی حق تعالی که همان صد در صد اوست تجلی کند.
و این تأخیر در مجازات عاصیان فقط یک درصد از رحمت حق تعالی است، و مجازات الهی بندگان عاصی در دنیا را از زجاجی است که در دنیا رحمت حق تعالی را به خاطر تربیت بشر مانع دریافت اش می شود و اگر زجاجی در دنیا نور الهی را نبود ذات خویش با نور خویش بر خلایق نشان می داد که همگی از آن نور می سوختند و حتی نفس و کسب لذتی در دنیا برایشان نمی ماند و همگی شیفته حق تعالی شده و مجنون وار به دنبال او می گشتند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی