eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
جینگولیجات کااادویی🎁 میخوااای بیا اینجا🤩👇 تابلو عشق💍 تابلو سوپرایز👶 مکعب روبیک🤹‍♂ مگنت و پیکسل🎭 قالیچه و شاسی 🎨 قیمت کف بازار😳 🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3057516544C4d0b1d8abb بااااب دل 😎😋
💥کاپشن جین فقط ۳۹۰ 😳👆 🧕زیـنـب بـانـو هـسـتـم،ارائه دهنده پوشاک کودک بدون واسطه👶👧 ✅فروش اقساطی وسبدخرید ✅مـرجــوعـی وتـعـویـض سایز ✅تـضـمـیـن کـیفیت و قـیمـت ✅پـزیرش همکاربدون سرمایه ↙️از اجناس حراجی جانمونید همه زیر قیمت فاکتور😳👇 https://eitaa.com/joinchat/2916418255C082240bedf ━َ━َ━َ━َ❥❥❥❥❥•°❤️‍🔥°•❥❥❥❥❥•━┅┄ ✅«حضوری وآنلاین»ارسال ازشهر قم
https://eitaa.com/poshakbanoo1 👆اینجا میزارم بنرشمارو ساعت۲۱ اوکی هستین بنربفرستین
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖 هرصبح بہ رسم‌نوڪرے ازما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب‌و بد، بہ‌درِخانہ‌ے توییـم از نوڪـران مُنتـظــــر آقـا تـو را ســلام @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖 هرصبح بہ رسم‌نوڪرے ازما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب‌و بد، بہ‌درِخانہ‌ے توییـم از نوڪـران مُنتـظــــر آقـا تـو را ســلام @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۱۰۱.mp3
9.15M
[تلاوت صفحه صد و یکم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 "آیه" همینکه واردخونم شدیم ودروبستم سریع ازفرنوش پرسیدم :خب تعریف کن بینم -چیو؟ -سه ساعت باآرمان کجارفتید؟ فرنوش لبخندی شیطانی زدوباهیجان گفت:آرمان عاشقم شده توکه عرضه نداشتی بعداین همه مدت پیش پاکان موندن عاشقش کنی امامن حتی تلاش هم نکردم وآرمان عاشقم شد پوزخندی زدم وگفتم:کی گفته پاکان عاشق من نیست؟ یدفعه ماتش برد.آب دهنشوقورت دادوگفت:عاشقت شده؟ بالبخندپهنی وچشمایی که مطمئن بودم برق میزنن سرتکون دادم وگفتم:ماعاشق هم شدیم یدفعه وارفت ومات بهم چشم دوخت.بهش حق میدادم که انقدرشوکه بشه حتی من وپاکان هم ازعشقی که باوجوددنیاتفاوت هابینمون به وجوداومده بودشوکه شده بودیم .کی فکرشومیکردمنی که تنهامردزندگیم پدرم بود پدری که همیشه بهم سه چیزروتاکیدمیکرد:صداقت ،نجابت،متانت عاشق مردی بشم که نه نجیب بودو نه متین وصداقتش هم نم میکشید...وهمینطورپاکان عاشق دختری بشه که حتی فکرش روهم نمیکنه یه دخترچادری که بادخترای دنیای اون خیلی فرق داره ...نه مثل اونا بلده خودشوخوشگل کنه نه تیپ بزنه ونه دلبری کنه ...یه دخترساده حداقل ازنظرظاهر...هیچکس نمیتونست فکرش روهم بکنه پسری بی قیدوبندکه شماره دوست دخترهاش ازدست خودش هم دررفته وبه طورکل یه دختربازه بادختری که ازیه خانواده مذهبی بوده وپرازاعتقادات وعقایدخاص عاشق هم بشن وچیزی هم که فراتروجالب ترازاین قضیه بوداین بودکه حتی پاکان بخاطرعشق پاکمون تغییرکرده بودواین قضیه منوخیلی خوشحال میکرد... به اجبارفرنوش ازشروع عشقمون تاامتدادلحظات عاشقیمون روبراش توضیح دادم واون هم تمامی این لحظات بادهن بازوچشمای گردنگاهم کرد. بعدازتعریف اتفاق عاشقی که توزندگیم رخ داده بودفرنوش به مامان شینازنگ زدوگفت که شب دیرمیره خونه ومامیرسونیمش بعدهم باهم به آشپزخونه رفتیم ویه ناهارخوشمزه وساده درست کردیم فرنوش مسئول چیدن میزشدومن هم یه سینی برداشتم وبرای باباجداگانه غذاگذاشتم که فرنوش پرسید:برای کی میبری؟ -برای بابا -چرانمیادپایین بخوره؟ حالش خوب نیست- فرنوش سری تکون دادومن هم راهی اتاق باباشدم توپله هابودم که باپاکان روبه روشدم وازم پرسید:واسه بابامیبری؟ اوهوم زودبیا- چشم- لبخندمهربونی زدوگفت:بی بلا- 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 لبخندزدم وازش فاصله گرفتم وبه اتاق بابارفتم اماخواب بود.چون اطمینان داشتم تمام شب پلک روهم نذاشته مزاحم خوابش نشدم وباسینی غذابه آشپزخونه برگشتم که پاکان پرسید:خواب بود؟ -آره بعدابراش میبرم سری تکون دادومن هم سرمیزنشستم وفرنوش هم نشست که پاکان گفت :چه میزخوشگلی چیدی آیه یدفعه فرنوش زدزیرخنده ومن هم اخم کردم هیچوقت ازمیزچیدن من تعریف نمیکردوحالا ازفرنوش تعریف کرده بود.پاکان که با اخمای درهم منووخنده ء بلندفرنوش مواجه شدپرسید:چی شد؟چرایکی تون اخم کردیکی تون خندید؟ فرنوش میون خندش گفت:من میزوچیدم پاکان یدفعه به من نگاه کردمن هم طلبکارانه نگاهش کردم که یدفعه گفت:چه میززشتی چیدی فرنوش خانوم یه ذره سلیقه داشته باش یه ذره ازاین خانومی که کنارت نشسته یادبگیر ایندفعه منم خندم گرفت چون خیلی جدی این حرفهاروبه فرنوش میزدوهمینش جالبش کرده بود قبل ازاینکه کسی چیزی بگه موبایلم زنگ خورد.به صفحش نگاه انداختم سامان بود.یدفعه خشکم زدوناخودآگاه به پاکان نگاه کردم که پرسید:کیه؟ یدفعه حالت صورتش :61درجه تغییرکردوگفت:بده من- سامان ودستشوبه سمتم گرفت امابرای اینکه ازدعواشون جلوگیری کنم گفتم:نه خودم جواب میدم کمی صداش بالارفت:آیه میگم بده من دلخورنگاهش کردم که کلافه دستی به صورتش کشیدوگفت:خیلی خب جواب بده فقط بذار رو اسپیکر تماسوجواب دادمو اسپیکرروفعال کردم:بله؟ -سلام- سلام آیه -حالت خوبه؟ بدنیستم کاری داشتین؟ -راستش زنگ زدم بابت رفتاردیشب بابام عذرخواهی کنم- به پاکان نگاه کردم که پرغضب به موبایل تودستم خیره شده بود گفتم:فکرنمیکنین ازکسای دیگه ای جزمن بایدعذرخواهی کنین؟ باهات یه کاردیگه ایم داشتم- حق باتوئه عذرخواهی ازعمونادربمونه واسه وقت مناسبش -چه کاری؟ -باشه- یه سوال میخوام ازت بپرسم صادقانه جواب بده باشه؟ چرا جواب منفی دادی؟ -چون دوستون نداشتم برای من عشق خیلی مهمه- -بخاطرپاکان؟ به پاکان که مشتش روی میزگره شده بودنگاه انداختم وهمونطورکه بهش خیره بودم گفتم:بخاطرپاکان لبهاش لبخندزدن ومن چی میخواستم جزکشیده شدن این لبها به سمت بالا.یدفعه صدای بوق بلندشدکه فهمیدم سامان تماسوقطع کرده .موبایلوروی میزگذاشتم وبه پاکان نگاه کردم که چشماشوبست وبازکردواین کارش نشون ازاین میداد ازحرفایی که به سامان زدم راضیه من هم لبخندی نثارش کردم که فرنوش صداش دراومد:ای باباخجالت بکشیدمثلا من اینجا نشستما شرم کنین! پاکان باتعجب ازم پرسید:کی بهش گفتی؟ جای من فرنوش جواب داد:چنددیقه پیش، همه که من نمیشن همه چیومثل بی بی سی کف دست خانوم بذارن دستمو انداختم دورگردنش وگفتم:عزیزدلم دلخورنشودیگه -بروبرودیگه دوست ندارم لب ولوچم آویزون شدکه پاکان گفت:عوضش من اونقدردوست دارم که دیگه به دوست داشتن کسی احتیاج نداری ازخجالت سرمو تا آخرین حدممکن پایین گرفتم ومطمئن بودم که سرخ شدم یه همچین اعتراف واضحی اونم جلوی فرنوش بایدم خجالت زدم میکرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دلت آرام ... تو جگر گوشه ی خدایی ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
آدما شوخی شوخی زدن گنجیشکا جدی جدی مُردن ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
آن جا که هیچ نیست به یاد بیاور که دوستت دارم ❤️                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ ✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ یا اللہ و یا ڪریم یا رحمن و یا رحیم یا غفار و یا مجید یا سبحان و یا حمید ‌ سلاااام الهی به امیدتو💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 همـه جا غـرق دعا می شـوم از آمـدنت معنی اشک و دعا چيست برايم بنويس خون دل خوردنت ازبار گناهان‌من است معنی شـرم و حيا چيست برايم بنويس 😔 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۱۰۲.mp3
8.13M
[تلاوت صفحه صد و دوم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 پاکان دوباره گفت:عاشق همین خجالت کشیدناتم دلم خواست زمین دهن بازکنه ومنوببلعه اما اون لحظه زیرنگاه سنگین فرنوش ونگاه شیطانی وخیره پاکان نباشم...خداروشکرفرنوش باحرفش حداقل ازنگاه پاکان راحتم کرد:میگم آقاپاکان میخوایدمن برم راحت باشید؟ پاکان یدفعه به خودش اومدنگاهشوازم گرفت وبه فرنوش نگاه کردوگفت:ببخشیدحواسم نبود فرنوش باظاهری جدی امابه شوخی گفت:ماجوون بودیم حتی اسم شوهرمونم جلوی کسی نمیاوردیم جوونای الان چه بی حیاشدن والا .شرم وحیام خوب چیزیه به پاکان نگاه کردم اون هم به من نگاه کردوهمزمان باهم زدیم زیرخنده. ساعت 5شب بودوقراربوداول بریم سینماوبعدبریم شام بخوریم قبل رفتن به باباخبردادم وگفتم که غذاشوگرم کنه وبخوره وچون شک داشتم این کاروکنه به جون پاکان قسمش دادم که میدونستم ارزشمندترین دارایی زندگیشه. واردسالن سینماشدیم وتوردیفای آخرمن وفرنوش کنارهم نشستیم وپاکان کنارمن وآرمان کنارفرنوش نشست .تمام مدتی که درحال دیدن فیلم بودیم صدای زمزمه آرمانو می‌شنیدم که بافرنوش حرف میزدونذاشت فرنوش بیچاره چیزی ازفیلم بفهمه .اخرفیلم به عروسی ختم شدکه پاکان آروم گفت:یعنی میشه یه روزم عروسی مابشه؟ خجالت کشیدم وسرموپایین انداختم امانتونستم ازکش اومدن لبخندم جلوگیری کنم که پاکان بادیدن حالت چهرم گفت:اگه بدونی چقدرسخته وقتی لپات گل میندازه خودموکنترل کنم سرم تاآخرین حدپایین رفت حرفاش زیبابودن وحس خوبی بهم میدادن اماطوری هم بودن که خجالت زدم میکردن -دختربامن اینکارونکن. نمیگی چطوری تاوقتی محرم بشیم خودموکنترل کنم؟ها؟ خداروشکربلندشدن فرنوش وآرمان این فرصتوبهم دادکه بلندشم وکمی ازپاکان فاصله بگیرم. برای شام به یه رستوران شیک رفتیم وبعدشام هم سرتاسرشهروگشتیم وگشتیم وخوش گذروندیم ودرآخرآرمان من وپاکانوبه خونه رسوندوبعدهم قرارشدکه فرنوشوبرسونه وهمگیمون خوب میدونستیم که آرمان چرااول من وپاکانورسوند. یک هفته ازاتفاقات نافرجام اون روزمنحوس میگذشت وباباهم کم کم به زندگی عادیش برگشته بودهرچندکه هنوزهم حس میکردم کمرش خمیده ست ویه غم بزرگ توچشماشه امابازهم جای شکرش باقی بودکه خودشوازحصارسنگی دیوارای اتاقش خلاص کرده بودوسرکارمیرفت کارمیتونست حواسشوازغم هاوغصه هادورکنه وکم کم ازیادش ببره .هرچندکه موضوع مادرپاکان یه داغ بودوحتی اگه ازیادمیرفت بازهم جاش میسوخت وبرای همیشه دردناک باقی می موند.کم کم رنگ غمی که خونه به خودش گرفته بودداشت ازبین میرفت که یه روزپدرآرمان به بابازنگ زدوازش خواست که باخانواده فرنوش تماس بگیره وواسطه امرخیربشه...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 .جمعه شب بودکه وقت خواستگاری روگذاشته بودن من میخواستم زودتربرم پیش فرنوش تاپیشش باشم وکمکش کنم اماپاکان اجازه ندادوگفت که باخودش میرم وباخودش برمیگردم بخاطروجودفرهودومنم به خواستش احترام گذاشتم .شب خواستگاری کلا زیرنظرپاکان بودم وحتی برای لحظه ای ازکنارمادرفرنوش جم نخوردم وفرهودهم طبق دفعات قبل زل میزدبه من وپاکان هم حرص میخوردومثل آفتاب پرست رنگ عوض میکردومن هم فقط خجالت بودکه میکشیدم .آخرمراسم قرارشدکه خانواده فرنوش چندروزفکرکنن وجوابشون رو اعلام کنن .تقریبا1روزگذشته بودکه فرنوش وخانوادش جواب مثبت رودادن وتوجلسه دوم که جنبه بله برون داشت یه تعدادی مهمون هم داشتن ومراسم نامزدیم انداختن به تقریبا11روزدیگه وقرارشدجشن عقدشون روتوخونه آرمانیناویه مراسم مختلط بگیرن ومنم ناراحت شدم چون بایدباشال وروسری شرکت میکردم چند روزمونده بودبه جشنشون ومن هنوزلباس مناسبی روپیدانکرده بودم ومیخواستم دوباره بزنم به دل لباس فروشیاکه پاکان باچندتاکیسه اومدخونه وهم خودش وهم کیسه ها روپخش زمین کردوگفت:وای ازکت وکول افتادم ایناچین؟ -چندتیکه لباسه واسه توخریدم- واسه من؟ -آره دل وروده فروشگاهارودرآوردم ببین خوشت میاد- باذوق جلورفتم ومحتویات کیسه اولی روبیرون آوردم که مانتوآبی آسمونی بودذوق زده شدم وگفتم:وای پاکان خیلی قشنگه لبخندش عریض شد:خوشت اومد؟ اوهوم خیلی -بقیشم ببین- کیسه بعدی شلوارجین سرمه ای رنگ وروسری سرمه ای رنگ بودکه خیلی چشمموگرفت وکیسه بعدی هم کیف وکفش سرمه ای بودکه قراربودتمام تیرگی هاروشنی مانتوم روبه چشم بیارن .کیسه اخری یه لباس ماکسی مشکی طلایی آستین بلندبودکه فقط یقش یکم بازبودوگرنه هم زیبابودهم پوشیده ویه شال توری مشکی طلایی که اگردولاش میکردم موهام دیده نمیشدوبااون میتونستم قسمت گردنمم بپوشونم.. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Reza Bahram - Adame Sabegh.mp3
11.5M
🎼آوای زیبای :آدم سابق ... 🍃🌲🎤رضا بهرام...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 ای دریغ ازاین عمرکه بی روی بگذشت ای دریغ از این دم که بیهوده هدر گشت . روشن دیآر ♡                    @Aksneveshteheitaa                ●○●