eitaa logo
دوره رایگان داستان خوانی عربی«العم قاسم»
108 دنبال‌کننده
49 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕حل تداریب⭕ الحکایة الثالثة عشرة «افتراش الأرض» 🌟أجب عن الأسئلة التالیة: 1️⃣مع من سافر القائد سلیماني و لماذا سافر؟ القائد سلیماني سافر مع ضباط الحرس الثوري لتنفیذ مهمةٍ 2️⃣کم شخصا سافر مع القائد؟ اربعة عشر شخصاً 3️⃣ماذا فعل السید فتاحی حینما شاهد أن القائد سلیمانی یبحث عن مکانٍ؟ قام فورا وطلب منه کی ینام علی السریر 4️⃣کیف تعامل القائد سلیمانی حینما قال السید فتاحی «نحن تحت إمرتك»؟ قال القائد إن أنت تحت إمرتي فآمرك أن تنام علی هذا السریر 5️⃣أین نام القائد؟ نام القائد في مکان ضیق قرب السریر 🌟ترجم الی الفارسیة 1️⃣علی الجندی أن یتنفّذ کل أوامر قائده باید سرباز همه ی دستورهای فرمانده اش را اجرا کند 2️⃣توقفت السیارة في طریق ضَبابي و لیس لنا الا الإستنجاد من الآخرین ماشین در راه مه آلود متوقف شد و چاره ای جز طلب نجات از دیگران نداریم 3️⃣لمّا فهمت أنه لیس بعامد في التصادم(تصادف) تعاملته بِوُدٍّ و مودة هنگامیکه فهمیدم او در تصادف مقصر نیست با او ب دوستی و محبت رفتار کردم 4️⃣استلقاء بعد الغداء من الأمور المورودة في الشریعة دراز کشیدن بعد از ناهار از کارهای توصیه شده در دین است 5️⃣رفضتُ أن أصبح موظَفاً في هذه الشرکة لأنها لم تعجبني قبول نکردم که در این شرکت کارمند شوم چون خوشم نیومد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان چهاردهم «حفظ القرآن» 🌹
داستان پانزدهم «خمس دقائق فقط» 🌹
🌼جلسه هشتم داستان خوانی-آنلاین🌼 چهارشنبه ساعت ۲۱ تا ۲۲ حتما ده دقیقه قبل از شروع در کلاس حضور داشته باشید. https://gharar.ir/r/f9a8a859 اگر تا الان به جمع ۱۱٠٠ نفری دوره رایگان ما ملحق نشدید روی لینک زیر بزنید👇 https://eitaa.com/joinchat/820969755C5d2ae66cbb
دانلود تدریس جلسه هشتم(داستان ۱۴ و ۱۵ ام) https://aparat.com/v/MiY9v
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شانزدهم «کلا للکسل» 🌿
داستان هفدهم «أنا کسائر الناس» 🌿
داستان هجدهم «رسالة» 🌿
. 🌼جلسه نهم داستان خوانی-آنلاین🌼 چهارشنبه(امشب) ساعت ۲۱ تا ۲۲ حتما ده دقیقه قبل از شروع در کلاس حضور داشته باشید. https://gharar.ir/r/f9a8a859 اگر تا الان به جمع ۱۱٠٠ نفری دوره رایگان ما ملحق نشدید روی لینک زیر بزنید👇 https://eitaa.com/joinchat/820969755C5d2ae66cbb
🔹️لا یحب الکسالی مطلقاً: دوست نداشت افراد کسل تنبل را بدون استثناء الکُسالی،جمع کسلان/کسول 🔸️قد کان یعملُ یمارس الریاضة: تمرين می کرد ورزش را ... 🔹️منذ حداثته: از کودکی (کودکی،کوچکی، جوانی) 🔸️کما کانت لدیه رغبة في التصدي: همانطور که رغبت داشت در غالب شدن 🔹️حیثُ کان یعرف حق معرفة: چرا که می دانست خوب هم می دانست 🔸️... لِهزم الاعداء: نمی توانست دشمن را شکست دهد 🔹️الی الصالة : به سالن ورزشي 🔸️الریاضة الممارسة: برای تمرین 🔹️ریاضة الكاراتيه: ورزش کاراته 🔸️بناء الاجسام: بدنسازی ♦️اصبح مدرّباً: مربی شد (اصبح مدرساً: مدرس شد ...) ( درَّبَ،یُدرِّبُ،تدریب : تمرین دادن. مربی هم مرادف همان تدریب است.مدرِّب بیشتر برای بحثهای ورزشی مطرح میشه مربی برای مباحث فرهنگی ) 🔹️قبل عدة سنوات : سالها قبل 🔸️تشارک: مشارکت کرد 🔹️لبناء صالة رياضية: در ساخت یک سالن ورزشی 🔸️بعد اکمالها: بعد از اینکه تکمیل شد ورزشگاه 🔹️اُقیمَت: اجرا می شد 🔸️منافسات ریاضیة: مسابقات ورزشی 🔹️ألقی کلمة : يك خطابه ای داشت 🔸️فالناشیء: نوجوان 🔹️یجب ان یواظب علیها: باید مواظبت بکنه بر ورزش 🔸️کی یتمکن من خدمة وطنه مستقبلاً: تا اینکه بتونه در آینده به وطنش خدمت کنه 🔹️ و اذا ترکتم الریاضة ستصبحون كسالي : اگر ترک کردی ورزش را شما به زودی تنبل می شوی 🔸️و الکسول دائماً فاشل فی حیاته: 🔹️مَنَحَ الفریق الفائز: مَنَحَ أو أعطي: داد به تیم برنده 🔸️جائزة قيِّمة: جائزه ای ارزشمند 🔹️یغادر الصالة:ترک کند سالن ورزشی را 🔸️التقط صورة تذكارية: یک عکس یادگاری انداخت 🔹️یاتُری: به نظرت 🔸️ان انف احدالناس:اگر دماغ یک نفر ... 🔹️او کانت ساقاه قصیرتین: یا دو تا ساق پاش کوتاه باشه 🔸️ماالذی سیحدث له یا تُری: چه اتفاقی می یوفته براش به نظرت 🔹️تتصوره ستُری ان شکله: 🔸️اذ من الضروری: لذا ضرورت داره 🔹️متناسقة : هماهنگ باشند 🔸️لاینبغی ان تکون اکبر من اللازم و لا اصغر: نباید بیش از حد بزرگ یا کوچک باشد 🔹️یجب ان تسلک نهج الایمان: راه و روش ایمان را در پیش بگیری 🔸️یجب ان لا تُهمِل الریاضة: نبايد نسبت به ورزش بی خیال باشی 🔹️بل علیک ان تؤدیّها الی جانب العبادة و طلب العلم : بلکه باید همزمان همراه با عبادت طلب علم در زندگی داشته باشیم 🔸️لنُقَرِّر: قرار بگذاریم 🔹️منذاللحظة: از همین لحظه
( من مانند سایر مردم هستم.) 🔹️وَلَدَ التوأمان: متولد شدند دوقلوها 🔸️قبلَ موعد الطبیعی بقلیل: قبل از موعدطبیعی شون تازگی 🔹️إقتَضت الضرورة:اقتضاء و ضرورت داشت 🔸️ان یخضعا: خَضَعَ/یَخضَعُ: مجبور شدند،تن دادند. 🔹️لعنایة مُرکَّزة: در بخش مراقبت های ویژه 🔸️عدة ايام: بعد از مدتی 🔹️اخذ حفیدیه التوامین الی عیادة الطبيب: (اخذ الی؛ برد) برد نوه های دوقلویش را به مطب دکتر 🔸️کان مُزدَحمة اكثر من ایّ یوم آخر: (مطب) نسبت به روزهای دیگر خیلی شلوغ بود. 🔹️ لمّآ شاهدته السِّکرتیرة: وقتي منشی او را (شهید سلیمانی را) دید. 🔸️سارعت: عجله کرد 🔹️فی اخبار الطبیب: در خبردادن به طبیب 🔸️کی یفصحهما: تا اینکه آن دو را معاینه کند،ویزیت کند 🔹️ردَّ التحیة عليه: سلام علیک کرد 🔸️و قال له بکُلِّ احترام: با تمام احترام گفت 🔹️فما هو اختلافی عنهم کی ادخل قبلهم: چه فرقی با بقیه می کنم که زودتر داخل شوم 🔸️و لا أَنتظر ان یحین دَوری مثلهم: منتظر نمانم که نوبتم برسد مثل آنها 🔹️لقد سَجَّلت السکرتیره اسمی فی قائمه الانتظار: منشی اسم مرا در لیست انتظار ثبت کرده 🔸️الی ان یحین دَوری: تا اینکه نوبتم برسد 🔹️و بالفعل: و واقعاً 🔸️جَلَسَ لِمدَّة ساعتين: دو ساعت نشست 🔹️حتی حانَ دوره: تا اینکه نوبتش رسید ( حان وقت الاذان: وقت اذان رسید) 🔸️قدَّمَ خاتمه هدیة للطبيب: سپس انگشترش را به دکتر هدیه داد 🔹️بعد أن إنتهي الطبیب مِن فحص حفیدیه: بعد از اینکه طبیب معاینه کرد نوه هایش را 🔸️خاطبه قائلاً: و او را مورد خطاب قرار داد در حالیکه می گفت... 🔹️مهنتک عظیمة: شغل تو شغل بزرگی ست 🔸️فاعرف قدرها: می دانم قدرش را 🔹️یعتبر نفسه مثل سایر الناس: خودش را مثل بقیه ی مردم می دانست 🔸️لم یَکتنفه الغرور علی الاطلاق: (إكتنف،يكتنفُ،اکتناف ؛ در برگرفتن) او را غرور در بر نمی گرفت بدون استثناء 🔹️و ماالتصور لحظة انه افضل من الآخرين: حتی یک لحظه تصور نمی کرد که او برتر از دیگران باشه 🔸️کما کان یبغض المَحسوبیّات بشدة: بشدت بغض داشت از پارتی بازی ها 🔹️المحسوبیات: پارتی بازی ها 🔸️بحیث لم یعتمد علیها مطلقاً: تا جایی که هیچ وقت ازش استفاده نکرد مطلقا 🔹️فی طابور المخبز: در صف نانوایی 🔸️التحایُل فی اللعب: جر زنی در بازی 🔹️تحایل: حیله
🔸️في يوم شتوي بارد : در روز سرد زمستانی 🔹️بَقِیَ: ایستاد 🔸️واقفاً: ایستاد،توقف کرد 🔹️دار صدیقه: خونه ی دوستش 🔸️لِمُدّة ساعتین: به اندازه دو ساعت 🔹️منتظراً:منتظر 🔸️رؤية: دیدن 🔹️فقد أَخبَرَهُ: خبر داده است به او(به محمد حسین) 🔸️یوم أمس: دیروز 🔹️تَقَدَّمَ نحوه: به سمتش رفت 🔸️فحیّاه: سلام کرد 🔹️بحفاوة: باگرمی 🔸️جَدّي لِأُمّي: پدر بزرگ مادری ام 🔹️أُستُشهد: شهید شده 🔸️أِتَّصِلوا: تماس گرفتند 🔹️سارِعت: با عجله و سرعت(مادر محمد حسین) 🔸️في ترتيب البيت: خانه را مرتب کرد 🔹️طُرقَ الباب: در زده شد 🔸️فَتَحَهُ بنفسها: در را خود او( مادر محمد حسین ) باز کرد. 🔹️کان یُخاطبها: خطاب کرد به او 🔸️و وجّه لها عدة اسئلة: روبرو کرد او را با تعدادی سوالها 🔹️بعد اثنین و ثلاثین عاماً: بعد از ۳۲ سال 🔸️لاول المرّة: برای اولین بار 🔹️شعرت بانَّ والدها تحدث معها : احساس کرد پدرش با او صحبت می کند 🔸️غادَرَ: ترک کرد 🔹️رسالة شكر: نامه ی تشکر 🔸️بأن يجعلوا رسالتک: به اینکه قرار دهند نامه ی تو را 🔹️فی کَفَّني: در کفنم 🔸️اذا وافانِی الأَجَل: زمانی که اجلم فرا برسد 🔹️یُولّی عوائل الشهداء: به خانواده ی شهدا 🔸️احتراماً بالغاً: احترام زیادی می گذاشت 🔹️کان یَبذل کل بوسعة لإسعاد ابناء شهداء... : هرکاری از دستش بر می آید برای خوشحال کردن فرزندان شهدا انجام می داد. 🔸️مِن منطلق علمه بانَّنا مدینون لهم : از زمانی که فهمید ما مدیون آنها هستیم 🔹️عوائلهم ذووحق فی أعناقنا: خانواده های آنها بر گردن ما حق دارند. 🔸️زُرنا: زیارت کردیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان نوزدهم «العم قاسم» 🌹
داستان بیستم (آخر)«أمنیة الشهادة» 🌹