eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
111 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5908807588253796613.mp3
10.75M
چه مبارک است این غم... که در دلم نهادی! غم‌عزیز باصدای حاج و شعری از @aleyasein
بوی «محرمش» همه جا را گرفتـه است وقتش رسیده تا دو سه ماهی صفا کنیم... @aleyasein
با این دلم به درد محرم نمی خورم باید خودت تمام دلم را عوض کنی... @aleyasein
خورد در عالم ذر تا نظر ما به حسین سجده کردیم که شد گرم سر ما به حسین فاطمه دست کشیدست به چشم تر ما گره خوردست اگر چشم تر ما به حسین یک شب آمد پی ما گفت شما مال منید! دیگر افتاد از آن شب‌ گذر ما به حسین دل ما وادی امنش شده، فاخلع نعلیک! بخدا سوخته مردم جگر ما به حسین صد برابر شده این وسع کم ما به حسن سود خالص شده حتی ضرر ما به حسین چهارده قبله خدا خلق نموده اما.. انس دارد نفس بیشتر ما به حسین پدری کرده برای همه نوکرهایش بدهی داشت از اول پدر ما به حسین گریه کردیم و جراحات تنش بهتر شد جلوه کردست در عالم هنر ما به حسین درحسینیه همه زائر ارباب شدیم  وصل شد تا که دل یک نفر ما به حسین کاش در موقع تلقین گدا سر برسد آن زمانیکه رسیده خبر ما به حسین اربعین باز میایم حرم ان شالله منتهی میشود آخر سفر ما به حسین @aleyasein
شب اوّل خیلی دلم لبریز از غم بود آقا یک سال کارم اشک نم نم بود آقا ممنونم آقا باز هم من را رساندی خیلی دلم تنگ محرّم بود آقا خوب است عاشق بی قرار یار باشد اوضاع من یک سال دَر هم بود آقا یک سال هر هفته برایت گریه کردم شرمنده ی روی توام، کم بود آقا تا آب می دیدم لبم می سوخت آقا یاد لبت اشکم دمادم بود آقا جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان یک سال بر لب هام، این دم بود آقا جا ماند از فیض حضور روضه ی تو هر کس غمش دینار و دِرهم بود آقا زهرا میان روضه دستش را گرفته هر کس گدای زیر پرچم بود آقا ممنون لطف مادر پهلو شکستم امسال هم مادر به فکرم بود آقا امسال هم آورده ما را پای روضه آن مادری که قامتش خم بود آقا آن مادری که بین مقتل روضه می خواند آن روضه ای که خود مجسّم بود آقا تا پیکرت افتاد هم پیراهنت رفت هم ساربان در فکر خاتم بود آقا @aleyasein
شب دوم مرا دوباره به این روضه راه دادی تو به قلب خسته ی من سوز و آه دادی تو پناه داده ای آقا به یک زمین خورده پناه بر دل این بی پناه دادی تو کسی که داشت تو را راه گم نخواهد کرد به نوکران خودت راه و چاه دادی تو اگر که لطف نگاهت نبود گریه نبود جلا به این دل غرق گناه دادی تو کسی که خاک شما شد بزرگ عالم شد همیشه نسبت کوهی به کاه دادی تو وَ شیوه های امیری خویش را یاد امیر و حاکم و هر پادشاه دادی تو مگر نه اینکه به بالین جون آمده ای چه رتبه ای به غلامِ سیاه دادی تو گدا نیامده جز اینکه پادشه رفته هر آنچه خواسته با یک نگاه دادی تو علی که خاتم خود را میان مسجد داد چرا میانه ی آن قتلگاه دادی تو؟ @aleyasein
شب سوم دوباره آمده ام، پس کسی صدا کرده میان این همه مردم مرا سوا کرده دعای خیر کسی پشت سینه زن ها هست چقدر فاطمه در حق ما دعا کرده همیشه حب تو جاری است در دل شیعه خدا اراده ی خیری برای ما کرده به حق گریه زینب خدا بیامرزد هر آنکسی که مرا با تو آشنا کرده به این حرارت در سینه ها قسم آقا غم تو در دل ما کربلا به پا کرده دو ماه پای لهوف غمت صفا کردیم چقدر با غم تو شیعه ات صفا کرده کم است گریه ماها که گریه بر غم تو به آب ماهی و مرغان در هوا کرده رضا نموده خدا را برای محشر خود هر آنکسی که تو را از خودش رضا کرده قسم به چادر زهرا تو حاجتم هستی همیشه اشک غمت حاجتم روا کرده شنیده ایم سرت را گذاشت کنج تنور تنور با سر از تن جدا چه ها کرده @aleyasein
شب چهارم دارم امشب از گناهانم خجالت می کشم از گناهان فراوانم خجالت می کشم سر به زیر انداختم، از روی تو شرمنده ام بازهم سر در گریبانم، خجالت می کشم اشک را از من گرفته این گناه لعنتی دارم از خشکی چشمانم خجالت می کشم من زمین خوردم دوباره، باز دستم را بگیر من از اینکه سست ایمانم خجالت می کشم پر نمی گیرم به سوی آسمانت چون شده این هوای نفس زندانم، خجالت می کشم لطف های بی حسابت زود یادم می رود من که قَدرت را نمی دانم خجالت می کشم باز آوردی مرا که چوب کاری ام کنی من از اینکه باز مهمانم خجالت می کشم دارم از این حسرت کرببلا دق می کنم من که از دوری جانانم خجالت می کشم از همان روزی که بین روضه می گفتم حسین مادرت می گفت: ای جانم ... خجالت می کشم جان زهرا آبرویم را بخر فردای حشر فاش گردد روی پنهانم خجالت می کشم آمدم با سر به زیری تا مرا حُرّم کنی من از این حال پریشانم خجالت می کشم @aleyasein
شب پنجم من بریدم دل ز دنیا، آبرویم را مبر رو زدم حالا به دریا، آبرویم را مبر غرق در بحر گناهم، دست گیر عالمین جان زهرا، جان مولا، آبرویم مبر خواستی در پیش مردم آبرویم را بریز صبح محشر پیش زهرا، آبرویم را مبر من کجا و نوکری کردن برای تو حسین وصله ی ناجورم اینجا، آبرویم را مبر من خودم را بین خوبان تو پنهان کرده ام تو ببین این خوب ها را، آبرویم را مبر دارم از حال خودم خیلی خجالت می کشم سر نمی آرم به بالا، آبرویم را مبر بین خوبانت به من هم روزی اشکی بده می شوم بی اشک رسوا، آبرویم را مبر دارد آقا آبرویم می رود کاری بکن جان آقا، جان آقا، آبرویم را مبر دارد این دوری ز تو خیلی خرابم می کند کربلایم را بده یا آبرویم را مبر با فراق کربلا داری عذابم می کنی بیشتر با این بلاها آبرویم را مبر @aleyasein
شب ششم نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو کعبه والاست-وَ شش گوشهء تو والا تر در کنار تو برای دل ما هم جا هست به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز از شرار نفس زینب تو کبری تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد من که می خواهمش از داغ شما دریاتر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر @aleyasein
شب هفتم از غمت ذرّه ذرّه آبم کن نیستم گل ولی گلابم کن جز نگاه تو را نمی خواهم گل زهرا تو انتخابم کن دست من را بگیر آقا جان کج اگر رفته ام عتابم کن من سیه پوش ماتمت هستم هست جز این اگر جوابم کن خواب دیدم که کربلا هستم اربعین زائرت حسابم کن دم مرگم بیا و خوبی کن خالی از هول و اضطرابم کن لطف کن، پیش روی آن دو ملک نوکر خویشتن خطابم کن حالم امشب ببین دگرگون است گوشه چشمی به اشک نابم کن به دلم امشبی قرار نده بی قرار غم ربابم کن @aleyasein
شب هشتم گریه برای توست که رحمت میاورد دست کریم توست سخاوت میاورد با تو به خیر عاقبتم ختم می شود این اشک هاست رزق شهادت میاورد از لطف توست اینکه نمک گیر روضه ایم لطف شما همیشه محبّت میاورد بیهوده اند در پی این شرق و غرب ها این مکتب شماست که عزّت میاورد من آبرو نداشتم آقا، بدون شک زهرا مرا همیشه به هیئت میاورد این لطف بی نهایت تو مُزد نوکریست این نوکری همیشه سعادت میاورد ما غیر کربلای تو حاجت نداشتیم عالم به کربلای تو حاجت میاورد مثل علیِّ اکبر تو زخم می خورد آن کس که سر به پای ولایت میاورد تا اینکه برد نام علی را، همه زدند نام علی و فاطمه غربت میاورد باید عبا برای تنش دست و پا کنی تا این تن جدا شده را جا بجا کنی @aleyasein
شب نهم راهی کربلا دل شیدا نمی شود این نامه جز به دست تو امضا نمی شود من با نسیم پرچم تو زنده ام حسین این زندگی بدون تو آقا نمی شود با تو همیشه آبرویم حفظ می شود هر کس که شد گدای تو رسوا نمی شود بی مزد از درِ تو گدا برنگشته است دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی شود نعم الامیر دست مرا زودتر بگیر خورده زمین که بی تو ز جا پا نمی شود خیلی دلم گرفته شبیه غروب شهر بی گریه بر غمت دل ما وا نمی شود اصلا خودت بگو که به دردی نمی خورد چشمی که در عزای تو دریا نمی شود تکیه زدی به نیزه غربت در آن مصاف دیگر کسی شبیه تو تنها نمی شود حق داشتی که علقمه پیرت کند حسین دیگر شبیه تو کمری تا نمی شود @aleyasein
شب دهم هر آنکه گریه برای تو کرد آقا شد کسی که رنگ شما را گرفت زیبا شد به روسیاه، همیشه تو آبرو دادی همینکه رود به دریا رسید دریا شد مگر نه اینکه شفا با دم حسین رسید گدای خانه ی تو هرکه شد، مسیحا شد دوباره پرچم سرخت بلند شد آقا بساط گریه ی ما باز هم مهیّا شد چه خاطرات خوشی که ز روضه ات دارم همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد همیشه نام تو را بردم و دلم لرزید همیشه نام تو را بردم و گره وا شد همیشه بدرقه ی راه کربلایی ها دعای مادر پهلو شکسته، زهرا شد مرا ببر، نبری می روم زدست حسین چه می شود  بنویسی برات امضا شد؟ همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم به یاد آن لحظاتی که باز غوغا شد به یاد آن لحظاتی که نیزه بالا رفت میان پیکر تو نیزه­ هایشان جا شد به یاد آن لحظاتی که سنگ ها بارید هزار و نهصد و پنجاه جوی خون وا شد ز بس که زخم بر آن جسم پاره پاره زدند تنت میانه ی گودال چون معمّا شد به یاد آن لحظاتی که روی سینه نشست به یاد آن لحظاتی که با سرت پا شد @aleyasein
شب یازدهم هر چند زار و زرد و زمین گیر می  شود نوکر به پای روضه ی تو پیر می شود با تو سرش همیشه بلند است یا حسین بی تو میان خلق چه تحقیر می شود ما را بس است این نمک سفره ی غمت نوکر کنار سفره ی تو سیر می شود من بی تو زود می روم از دست یا حسین دنیا بدون یار نفس گیر می شود امشب برای ما شب قدر است یا حسین امشب زیارت همه تقدیر می شود امضای کربلای مرا زودتر بزن دارد زیارت نجفم دیر می شود حیف از تنت که نقش زمین می شود حسین طعمه برای نیزه و شمشیر می شود تو می خوری زمین و حرم می خورد زمین آن وقت هر سگ نجسی شیر می شود آری تمام عرش خدا گریه می کنند دستان زینب تو که زنجیر می شود @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم آهی کشید گریه‌ی ما را درآورید ما را کُشید و شالِ عزا را درآورید ما داد مثلِ پیرِ جوانمرده میزنیم وقتی صدایِ گریه‌ی ما را درآورید ما را شبیهِ جمعِ عزادارها کنید رختِ سیاه  کهنه عبا را درآورید چشم انتظارِ خرجیِ امسالِ هیئتیم از شالِ خویش رزقِ گدا را درآورید ما را عوض کنید خداتان عوض دهد از آستین دست دعا را درآورید ما را مریض کرده گناهانِ نو به نو از تربتِ حسین شفا را درآورید این دل برای داغ شما بود و شد سیاه زنگار بسته‌ایم جلا را درآورید درد و بلایتان به سرِ ما ، نفَس دهید بیمار آمدیم دوا را درآورید ما را حسین کشته شما را به جدتان امشب براتِ کرببلا را درآورید (حسن لطفی۹۵/۰۷/۱۱) @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم اول جلسه‌ای ای انتهای توبه‌ی آدم حسین جان ای ابتدای سوره مریم حسین جان این روز‌ها شبیه پدر مادرت شدیم با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان ما با بهشت کار نداریم تا که هست شش گوشه‌ات میان دو عالم حسین جان آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم آورده‌ایم اینهمه زمزم حسین جان خرج تو می‌کنیم تمامِ گلوی خویش تا جان دهیم ماه محرم حسین جان با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو فریاد می‌زنیم دَمادم حسین جان دَرهم بخر تمامی ما را...شنیده‌ایم دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان حسن لطفی @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم مائیم و شهری که هوایم را ندارد من نه هوایِ بچه‌هایم را ندارد نامرد دیدم  باز مردی کردم آقا... با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا  دیدم که خوشحالند خوشها جمع هستند  مظلومِ من مظلوم کُش‌ها جمع هستند  طوعه در این نامردها یک شیر زن بود  تنها پناهم خانه‌ی یک پیرزن بود  بیرون زدم تا شعله بر معجر نیفتد مثل مدینه طوعه پشتِ در نیفتد در راه‌ها و کوچه‌هایش چال کندند رسم است اینجا ابتدا گودال کندند گودال وقتی که بیفتی شیر گردند دستت اگر زخمی شود شمشیر گردند  از پشتِ سر نامرد آمد گیرم انداخت تیری به پایم خورد در زنجیرم انداخت  شکرِ خدا خواهر ندارم تا ببیند  این دور و بر دختر ندارم تا ببیند ای آبرویم  آبرویم را که بُردند از دور با نیزه گلویم را که بردند نام تو را بُردم لبم را چاک کردند خون ریخت با چکمه رُخم را پاک کردند ای کاش سنگی گوشه‌ای پنهان نمی‌ماند جای شما از من لب و دندان نمی‌ماند طفلی اگر مهمان کوفه گردد آقا سرگرمیِ طفلان کوفه گردد آقا از راه آمد زجر و خوش‌ها جمع هستند شمر آمد با زجرکُش‌ها جمع هستند روی زمین بودم که رویم را کشیدند تا پشت بام از کوچه مویم را کشیدند طوری کشیدند آنقدر مژگان من ریخت تقصیر سنگ‌پله شد دندان من ریخت خورشید جایش در دل شب نیست برگرد میدانِ کوفه جای زینب نیست برگرد باخنده می‌آیند وخوش‌ها جمع هستند سربسته گفتم بچه‌کُش‌ها جمع هستند (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۲۹) @aleyasein
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم یا مسلم علیک منا السلام نمی‌دانم کجایی ای که از بی‌راهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم که با شش‌ماهه می‌آیی همین اندازه می‌دانم جدا از چاره‌ات کردم چرا از خانه‌ی زهرا چنین آواره‌ات کردم سرِ دارالاماره  جان تو  جانی ندارم که تماشایی شدم  حالا که دندانی ندارم که بگو تا کوفه‌ی مولا کُشِ ناخوش نمی‌آیی به سوی مردمِ نامردِ مِهمان‌کُش نمی‌آیی اگرچه کوچه کوچه گریه‌ها بر خواهرت کردم ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم همینکه ریختند از در به راه شعله‌ور رفتم اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا خبر داری به سنگِ کوچه‌های تنگ می‌خوردم کشیده می‌شدم هربار و بر هر سنگ می‌خوردم سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را نوازش‌های یک چکمه شکسته استخوانم را من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است کشیدن‌های زخمی روی صدها پله دشواراست نه فکرِ دختران خود  که فکر دخترت بودم همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم... ( حسن لطفی ۴۰۰/۰۴/۲۸) @aleyasein
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم زبان حال سر جناب مسلم علیه‌السلام دارم وصیت می‌کنم شاید نیایی با باد صحبت می‌کنم شاید نیایی دارد مسیرت را نشانم می‌دهد باد از روی دروازه تکانم می‌دهد باد با داغ بی اندازه می‌گِریم که برگرد از بِین این دروازه می‌گِریم که برگرد با سر میان کوفیان مهمانم  آقا تا لحظه‌ای که میرسی می‌مانم آقا روزی که می‌آیی مرا بشناس وقتی از روی این دروازه آویزانم آقا هر روز سنگم می‌زنند از دور و نزدیک بازیچه‌ی تمرین این طفلانم آقا هر روز یک دندان من کم می‌شود تا قربان دندانت شود دندانم آقا شرمنده‌ام اینجایم و بال و پَرم ریخت  دیدی که کوفه خاکِ عالم را سرم ریخت من با چه رو گویم نیا رویی نمانده قلبم پُر از درد است و دارویی نمانده دستی که بیعت داد دستم را شکسته از بس مرا زد زخم بازویی نمانده طفلان من از گوشه‌ای دیدند من را از زخم‌های کوفه اَبرویی نمانده نزدیک نه از دور کوفی دوره‌ام کرد آنقدر زد تا دید پهلویی نمانده تا دق نکرده زینب از بیراهه برگرد گهوراه تا نشکسته  با ششماهه برگرد هرچیز کم باشد در اینجا غم زیاد است در کوفه می بینی که نامحرم زیاد است از خیزران و تازیانه حرف کم نیست از خار و سنگ و کعب نِی مرحم زیاداست ششماهه نه حتی برای مردها نیز.. یک تیغه از تیر سه شعبه هم زیاد است دست نوازش با یتیمی نیست اما پنجه برای گیسوی درهم زیاد است آبی برای تشنگان اینجا ندارند در شهر گویا طفلِ بی بابا ندارند تنها شدم تا سر به زیری را بفهمم شد بسته دستم دستگیری را بفهمم هی سنگ خوردم زخم خوردم فحش خوردم تا رنج بازار و اسیری را بفهمم من را به زنجیرش میان کوچه گرداند تا زخم‌پاهای کویری را بفهمم دندان من خون شد به یادِ دختر تو تا درد دندانهایِ شیری را بفهمم دلها در اینجا سنگ دیوار است برگرد وقتِ حراجی‌های بازار است برگرد (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۱۷) @aleyasein
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 🔻طرح پروفایل محرمی @aleyasein
🌷 ... 🏴 یک روز تا محرم الحرام @aleyasein
علیه‌السلام 🔹مرهم🔹 هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر.. صد بلا رد می‌شود با قطره اشکی بر حسین پس خدایا در بلاها اشک نم‌نم را مگیر چند ماهی می‌شود تنها دعای ما شده: ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر بیرقت را سال‌ها در دسته‌ها برداشتیم یاحسین از دست ما امسال پرچم را مگیر گریه بین روضه‌های دسته‌جمعی بهتر است نعمت مرثیه‌خواندن‌های با هم را مگیر فیض می‌بردیم از یک آه سوزان بر حسین یارب از سینه‌زنان فیض دمادم را مگیر در لباس رزم با کفار خونم را بریز در میان رختخواب مرگ جانم را مگیر @aleyasein