دل من در سحر مسجد ارگ است هنوز
به ابوحمزه منصور، الهی العفو...
#شب_جمعه
@aleyasein
و من عقوبات المعاصی جنبتنی حتی کانک استحییتنی
#ابوحمزه
آری منم و گناه خرمن خرمن
آلوده شدم اگر چه دامن دامن
امّا ز عقاب باز دورم کردی
انگار که تو حیا نمودی از من
#عاصی_خراسانی
#رمضانیات
#رباعی
۱۳ رمضان ۱۴۴۳
@aleyasein
"این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
خیل ملک مقابلشان سجده میکنند
اینها خدا نیاند ولیکن خداییاند
هرکس که میرسد سر اطعام میبرند
فرقی نمیکند که فقیران کجاییاند
یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز
اینها همان مقدمۀ آشناییاند...
سوگند میخوریم که پروانه زادهایم
همسایۀ قدیمی این خانوادهایم
تو آسمان جودی و ما یا کریم تو
پرواز میکند دل ما تا حریم تو
احساس میکنم به تو نزدیک میشوم
وقتی که میوزد سر راهم نسیم تو
وقت کرامت است که از راه آمدهست
آن آشنای کوچهنشین قدیم تو...
سوگند میدهیم خدا را در این سحر
بر پینههای رحمت دست کریم تو
ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند...
ای در هوای پاک نگاهت سلامها
نامت نداشت سابقهای بین نامها
ای سبزی بهار خدا سیر میشوند
از عطر سفرههای حضورت مشامها...
در کوچهات کسی به کسی جا نمیدهد
مکثی نما به شوق چنین ازدحامها
سائل شدن کنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
تو سفرهدار شهر خدا، ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو
آنکس که پیش پای شما خم نمیشود
در خانۀ فرشته هم آدم نمیشود
آقای من بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمیشود
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
آرامش تو باعث طوفان کربلاست
بیصلح تو قیام مُحَرم نمیشود...
تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قالها به فدای سکوت تو
ای از هزار حاتم طائی کریمتر
لطف تو از تمام کریمان قدیمتر...
تو ابتدای نسل طهورای کوثری
هرکس حسودتر به تو باشد عقیمتر
در این مسیر رو به خدایی ندیدهایم
از رد پای گیوۀ تو مستقیمتر
در کربلا به آینهات سنگ میزنند
هرکس شبیهتر به تو جرمش عظیمتر
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#علی_اکبر_لطیفیان
@aleyasein
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم :
أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي
و لو کان العقل رجلا لکان الحسن
اگر عقل در قالب انسانی جلوهگر شود، آن انسان حسن خواهد بود
.
.
فرمود نبی : حسن ز من می باشد
فرزندِ من و پاره تن می باشد
گر عقل به شکل مرد ظاهر گردد
آن مرد بدون شک حسن می باشد
#عاصی_خراسانی
#رباعی
۱۴ رمضان ۱۴۴۳
@aleyasein
#غزل_مناجات
#یا_مجیر
ای مرا دلبر و دلدار! اَجرنا مِنْ نار
آمده عبد خطاکار!اجرنا من نار
تا که گردیم سبک بال الهی العفو
تا که باشیم سبک بار! اجرنا من نار
مُذعناً معترفا آمده ام!در وا کن
بدم و می کنم اقرار!اجرنا من نار
با بدی ها شده ام طرد!اغثنا یارب
با گناهان شده ام خار!اجرنا من نار
با کلاف دل بی طاقت و بی سامانم
آمدم بر سر بازار!اجرنا من نار
راه کج گرچه مرا دور ز درگاهت کرد
حال برگشته ام ای یار!اجرنا من نار
شد شب سیزدهم یاد نجف افتادم
به علی حیدر کرار! اجرنا من نار
به سحرهای حرم انس گرفتم یعنی:
به دم قدسی زوار! اجرنا من نار
به همان مادر مظلومه و تنهایی که
ماند بین در و دیوار! اجرنا من نار
به سرشکی که روان گشت ز چشمانم با
روضه ی داغی مسمار! اجرنا من نار
به غم شام غریبان اباعبدالله
که حرم گشت شرر بار!اجرنا من نار
به همان طفل سه ساله که پس از غارت شد
وسط شعله گرفتار! اجرنا من نار
صبح دوازدهم ماه رمضان ۱۴۴۲
@aleyasein
#شعر
یا رب یا الهی
ای ابر خطا پوش *سر تا پا خطایم
راهم داده ای تا * مهمانی بیایم
بین بنده هایت * آلوده ترینم
آمدم نزول * رحمت را ببینم
یا رب یا الهی
می لرزد صدایم * از ترس قیامت
می خوانم دعارا * با اشک ندامت
مُشتم وا نکردی * ستار العیوبی
تو نگفته دردم * می دانی به خوبی
یا رب یا الهی
شرمنده ز رویِ *صاحب الزمانم
می دهم سلامش * با اشکِ روانم
گشته از غریبی * آواره به صحرا
نورش در قنوتم * می تابد سحرها
العجل ای آقا * روزه دار زهرا
با گریه دلِ شب * رنگ و بو گرفتم
بادعای زهرا * آبرو گرفتم
خواهم حاجتم را * از حیدر بگیرم
روبروی ایوان * در نجف بمیرم
حیدر یا علی جان
تنها ثروت من * این در عالمین است
ای مَردم بدانید * اربابم حسین است
خوبی های آقام * از یادم نرفته
در هر غم حسین جان * دستم را گرفته
اربابم حسین جان
در شبهای جمعه * آید ناله بر گوش
مادر جسم بی سر * می گیرد در آغوش
می گوید بنی * با قدی خمیده
می بوسد به گریه * رگهای بریده
ای غریب مادر
خیلی اذیتم کرد * عریان کردن تو
می چینم به روی * دامانم تن تو
ای خوش قدُّ و بالا *خیلی کم شدی تو
با رمل بیابان * ها درهم شدی تو
ای غریب مادر
@aleyasein
نامه سربسته
حسین گفت:برادر! حدیث طوبی را
بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان
بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان
بیا دوباره بگو از شکوه باورمان!
از آن درخت که رنگ خزان نخواهد دید
به باغبانی ذریه ی مطهرمان
کجاست مادرمان تا که افتخار کند
به شور قاسممان و به نور اکبرمان
چه شاعرانه در این خانه نجمه و لیلا
گذاشتند دو آیینه در برابرمان
بیا دمی به تماشای خویش بنشینیم
که جلوه کرده در آیینه نیم دیگرمان
قسم به زینب کبری که زینت پدرست
علیِ اکبر و قاسم شدند زیورمان
زبرجد است و به یاقوت سرخ می آید
کنار هم چه شکیل اند درّ و گوهرمان
وضوی عشق به اهل سما می آموزند
شبیه کودکیِ از خدا سراسرمان...
حدیث شوکتشان را کشیده ایم به دوش
چنانکه دوش نبی بوده است منبرمان
پسرعموی هم و بیقرار هم هستند
درست مثل پدر پیش جد اطهرمان
درست مثل من و تو به پیشگاه علی....
ببین چقدر ادب می کنند محضرمان
به پشتوانه اولاد خویش مثل پدر
چه باک اگر که نباشد زره به پیکرمان
من و تو پیش هم انگار مرتضی هستیم
چنانکه اکبر و قاسم شُبیر و شبَّرمان
به ذوالفقار قسم تیغمان دودم شده است
که یاعلی ست دم این دوتا دلاورمان
دوچشمه ای که به تفسیر نور می جوشند
به کوری همه ی دشمنان ابترمان
یکی به ناز رسانده به جاممان انگور
یکی به شوق، عسل ریخته به ساغرمان
ستاره های حرم نور چشم عباس اند
چه عاشقانه رفیق اند با برادرمان
کنار دست علمدارمان قسم خوردند
که تا همیشه بمانند یارو یاورمان
و گفته اند: که آیین سروری این است
غلام فاطمه ایم و علیست سرورمان
همین که دیدمشان در کنار هم گفتم
هزارشکر که آماده است لشکرمان
یکی، نقاب شود قامتش برای حرم
یکی، رکاب بگیرد برای خواهرمان
به فتح قله ی احلی من العسل رفته
بدون واهمه پرمی زند کبوترمان
شکسست بغض زمان و شکست قلب زمین
حسین گفت رسیده ست روز آخرمان
و گفت: آه برادر! یکی دوساعتِ بعد
بیا به دیدن جسم به خون شناورمان
میان اشک من و خط به خطّ نامه ی تو
رسید رایحه ی آشنای مادرمان
.
.
.
حسین پلک زد و نامه ی حسن را بست...
#مجید_تال
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
@aleyasein
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
عجیب نیست اگر میشوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانهی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانهی امام حسن
نمیرویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانهی امام حسن
دل شکستهی ما آنقدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانهی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه میگردد
گرفته هرکس عیدانهی امامحسن
هزارشکر که نام تو بر زبان من است
"حسن" قشنگترین واژهی جهان من است
تمام شهر سر سفرهی ضیافت اوست
که روزی همهی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچکس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آنهمه بیحرمتی به ساحت اوست
"سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونهای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
مرا به حج چهنیازیست تا حسن دارم
اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشا به حال هر آنکس که شاعر حسن است
همان که با ادب و باوقار میبخشد
فقط به خاطر پرودگار میبخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگیاش را سهبار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که بین معرکهی کارزار میبخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیدهست
کدام شیر به وقت شکار میبخشد؟
همیشه موقع بخشش که میشود این مرد
به رسم فاطمه اول به "جار" میبخشد
نمیدهم به دوعالم غلامی او را
گرفتم اینکه به من اختیار میبخشد
همیشه گفتهام از تو ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن
کریم اوست که در اوج بیمرامیها
نشسته است سر سفرهی جزامیها
که نیکنامترین است و خوردهاند قسم
به نیکنامی او کل نیکنامیها
کج است گردنشان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامیها
غلام آل علی باش چون که میارزد
به پادشاهی عالم همین غلامیها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامیست
همیشه در پی گمنامیاند نامیها
به یک نگاه کریم تو میشود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخکامیها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها
" چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن"
تو را که دیده غم از شوق ریشهکن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده نیست جای گله
که همردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بیوضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تنبهتن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینهزن شده است...
امید ما کرم توست یا امامحسن
زیارت حرم توست یا امامحسن
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#مجتبی_خرسندی
@aleyasein
بی خادم و بارگاه، شاه کرم است
خاکیست مزار او ولی محترم است
میخواسته زائر حسینش باشیم
این است دلیل اینکه او بی حرم است
*
از برکت سفرهاش کرم ساخته شد
از غربت او واژهی غم ساخته شد
زود است که از بقیع فریاد رسد
مردم! بشتابید حرم ساخته شد
*
از خوان کریم آب و نان میگیرم
با بردن نام او توان میگیرم
من روزی اربعین هرسالم را
در نیمهی ماه رمضان میگیرم
#علی_سلیمیان
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
@aleyasein
#شعر_حماسی
#جنگ_جمل
#توسل
#امام_مجتبی_علیه_السلام
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است
حرف نگفتنی همه جورش فراهم است
ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز!
دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است
آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند
گیرم زن رسول عذابش مسلم است
شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم
ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم
وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است
جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است
برپا شده است پرچم فتنه گر جمل
شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است
یک سو زن رسول خدا هست و یک طرف
نفس نفیس ختم رسل گرم زمزمه است
مولا، محمد حنفی را روانه کرد
اما میان قلب علی شور و همهمه است
کار محمد حنفیه نبود نه!
این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است
بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن
کار شتر سوار جمل را تمام کن
نوبت رسیده بود به مولای ما حسن
دستی بلند کرد به شکر خدا حسن
دستار زرد حیدر کرار را که بست
پا زد به جای پای شه لافتی حسن
رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد
گفتا انابن فاطمه خیرالنساء ، حسن
می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه
این حیدر است می رسد از راه یا حسن
او آمده است فتنه گران را کند هلاک
هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن
با هر سری که پرت شد از تن روی زمین
گفتند عرشیان همگی مرحبا حسن
مامور قبض روح خدا مات مانده بود
بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن
دستی که با رضای خدا برد روی سر
پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن
پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را
با دست تو شکسته شد این کودتا حسن
جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد
کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد
جنگش امید فتنه گران نا امید کرد
صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد
جریان گرفت روح شهادت به صلح او
او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد
حتی پس از شهادت او دشمن عنود
او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد
هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند
اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد
(یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن
داغی که گیسوان حسن را سفید کرد)
(با صد امید حامی مادر شدم ولی
دست عدو امید مرا نا امید کرد)
آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود
یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود
#سید_روح_الله_مؤید
@aleyasein