eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
1.9هزار دنبال‌کننده
595 عکس
205 ویدیو
54 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢هیچ جامعه‌ای بدون نمی‌تواند استمرار یابد💢 🔹چندی پیش کلیپی از آفای سیدمصطفی محقق داماد پخش شد که ایشان در آن توصیه داشتند که جامعه بهتر است، به جای بودن، باشد. باید توجه کرد که سخنان آقای محقق داماد با فرمایش آیت‌الله شهید بهشتی ـ که در یادداشت قبلی بدان پرداخته بودم ـ بسیار متفاوت است. شهید بهشتی حرفش این است که جامعه باید از طریق تفکر به مُعتقدات خود برسد، ولی حرف آقای محقق داماد این است که جامعه اعتقاد را کنار بگذارد و متفکرانه زندگی کند. 🔹اساس حرف آقای محقق داماد اشکال مبنایی دارد و آن این است که هیچ انسانی بدون مُعتقَدات که بخش ویژه ای از آن، به تعبیر شهید مطهری، است، نمی تواند زندگی کند و تحرکی داشته باشد. انسان ذاتاً متعلق و وابسته خلق شده است و بدون دلبستگی امکان حرکت ندارد. 🔹بله البته خدای متعال به او اراده داده است که بنا به حکمت بالغه خود، ایمان و کفر بورزد، ولی چه ایمان و چه کفر، هر دو اذعان به وابستگی و تعلق خاصی است و هیچ یک، به معنای بی_تعلقی و نادلبستگی و مُعتقِد نبودن نیست.. 🔹دکتر کچویان به این اظهار نظر آقای محقق داماد واکنش نشان داده و جوابیه‌ای نوشته است که آن را به نقل از کانال تقدیم می‌کنم. جوابیه استاد کچویان را در آدرس زیر بخوانید👇 https://eitaa.com/alimohammadi1389/69
هدایت شده از مجتمعنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ فوق اخیرا در فضای مجازی منتشر شده و واکنش هایی را برانگیخته است. دکتر حسین کچویان، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران، در متن زیر به نقد دیدگاه مطرح شده در این کلیپ پرداخته اند که با اجازه از ایشان، این نقد منتشر می شود. **** پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن می‌شود دکتر حسین کچویان [1 از 4] با شکل‌گیری اندیشه تجدد در غرب در قرن هجدهم میلادی گرایش‌هایی در این اندیشه جاگرفت که در دوره‌های مختلف به‌شکل‌های متفاوتی تجدید و طرح می‌گردد. از این گرایشها گرایش به ایجاد تقابل میان دین و علم یاعقل و ایمان است که برای اولین بارکانت در کتاب دین در محدودۀ عقل تنها آن‌را پایه‌ریزی کرد. با اینحال، شکل نادرست این فکر توسط کنت بیان شد که در نظریۀ مراحل سه‌گانه خود علم و دین را از سنخ آگاهی‌های قابل جایگزین دانست که در تاریخ جایگزین هم می‌گردند. همانطوری که اولین بار ماکس شلر مطرح کرد، خطای آشکار و عمیقاً گمراه‌کننده‌ای در فکر کنت وجود داشت که دین و علم را از سنخ واحدی دانسته و تصور می‌کرد که یکی می‌تواند جایگزین دیگری گردد. البته کنت مطابق باصطلاح نظریۀ مراحل سه گانه خود دین را به مراحل ابتدایی تاریخ اختصاص داد که بعداً با رشد عقل و عقلانیت توسط علم جایگزین می‌گردد.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن می‌شود [2 از4] اندیشه جایگزین کردن دین توسط عقل که اساسا از عدم درک تمایز ماهوی ایندو رنج می‌برد، در دوره‌های بعدی در بحث تقابل ایدئولوژی نیز بار دیگر مطرح شد که این بار ایدئولوژی بعنوان شکلی از ایمان و اعتقاد بدلیل جزمیت، ماهیت غیرانتقادی و ویژگی طردکنندگی آن توسط کسانی چون پوپر، آرنت، آرون، دانیل بل و دیگر نظریه‌پردازان جناح راست تجدد مورد نقد و رد قرار گرفت و ضرورت جایگزینی آن با علم بدلیل عدم جزمیت علم و قابلیت نقد و تغییر نظریه‌های علمی مطرح شد. آنچه اخیرا توسط یکی از اهل نظر در کشور ما در باب تقابل اعتقاد و باور یا ایمان با فکر و تفکر مطرح گردیده است همان‌طوری‌که کاملا مشهود است روایتی از روایتهای تقابل علم و دین است که بأقتضای خصوصیات جامعه ایران و عدم امکان طرح ضرورت رد دین و جایگزینی آن با علم به این شکل مطرح گردیده است. نقاد محترم معتقد است که بسیاری از شرور از اعتقاد و باور برمی‌خیزد که مهمترین آنها همان مشکلات قبلی یعنی جزمیت اعتقاد و عدم پذیرش نقد و تغییرناپذیری آن است. بر همین اساس ناقد خواهان آن است که ما کلماتی مثل اعتقاد را که باعتبار انشقاق از ریشه عقد، آن مشکلات را موجب می‌شود، بایستی با کلمات مشتق از فکر و تفکر جایگزین گردد. بر همین اساس در هر جایی که می‌خواهیم وجود مطلبی را در ذهن خود و نزد خویش بیان کنیم بجای آنکه بگوییم من اعتقاد دارم که خداوند عادل است مثلا باید بگوییم فکر می‌کنم یا تفکرم این است که خداوند عادل است. همانگونه که گفته شد این نظر را باید در مجموعه نظرات کسانی دسته بندی کرد که تلاش می‌کنند براساس ارزشهای تجدد به تجدید نظر در اندیشه و فرهنگ اسلامی دست بزنند. ما می‌دانیم که سابقۀ این نوع تجدیدنظرطلبی‌ها، به زمانی برمی‌گردد که اندیشۀ تجدد پیش و بعد از استعمار وارد شرق و از جمله کشور ما گردیده است که تحت تاثیر ارزشهای تجدد غربی تغییر بعضی از ابعاد فرهنگ و اندیشه در کشور را توصیه می‌کنند. اما ظاهراً اینبار در مسیر تلاش مشابهی نه فقط وجوهی از فرهنگ و اندیشه کشور بلکه به یک معنا، بخش مهمی از ساختار ذهنی انسان بعنوان مشکل تشخیص داده شده است. با اینحال، آنچه ایشان بدنبال آن است در حقیقت ناممکن بوده و در صورت وقوع این جایگزینی، ما صرفا از اعتقاد و باور که فی حد نفسه مفهومی ضروری‌ است رها نمی‌شویم، بلکه علم و حقیقت از این طریق موضوعیت و ارزش خود را از دست خواهد داد. در نقد این نظر که خواهان رهایی از مفاهیم مشتق از «عقد» چون اعتقاد و معتقد یا عقیده و نظایر آن با کلماتی چون فکر و تفکر یا اندیشه و نظایر آن است، وجوهی از نقد همان نقدهایی است که در نقد نظریۀ کنت و یا بعداً در بحث نقد ایدئولوژی و نظریۀ پایان ایدئولوژی گفته شده است. آن نقدها بر اساس تمایز ماهوی اعتقاد با فکر یا دین با علم و یا عقل با ایمان کلاً جایگزینی هر یک از طرف‌های این دوتایی‌ها را با دیگری خواه علم بجای دین و خواه دین بجای علم را بی‌وجه و نادرست می‌داند که در صورت ارتکاب این خطا، قطعاً بخشی از وجوه ضروری فرهنگ و ساختار ذهن بشر از دست خواهد رفت. از این منظر چون هر یک از علم یا دین و عقل یا ایمان از دیگری ماهیتا متمایز است و کارکردهای متمایزی نیز دارد، امکان جایگزینی با یکدیگر ندارند. و درصورتی‌که چنین خطایی مرتکب شویم یا وجوه خاصی را که مربوط به عقل و علم است از دست خواهیم داد و یا وجوهی که خاص ایمان و دین می‌باشد. به‌طور مثال ما برای حفظ داشته‌های خود از قبیل دین، وطن، مال، زن و فرزند یا هر داشتۀ دیگری نیاز داریم که در بعضی مواقع علیه کسانی‌که می‌خواهند این داشته‌ها و ارزش‌ها را از ما بگیرند یا علیه آن ضربه بزنند، بجنگیم و از آنها دفاع کنیم. اگر ما فاقد دین وایمان باشیم چگونه با علم و عقل می‌توانیم خود را برای نبرد با این شرور و دیگر زشتی‌ها فعال کنیم. ما نیاز داریم که به دین و خاک یا وطن عُلقه و تعلق خاطر داشته باشیم تا ضربه به آنها ما را به مقاومت برانگیزد و صرف علم به این ارزش‌ها یا دارایی‌ها یا عقل آنها نمی‌تواند چنین نقشی داشته و ما را برای دفاع از آنها به میدان نبرد و قبول خطرات آماده و تجهیز کند. تمام آنچه در زمین تقابل‌های علم یا عقل با دین و ایمان گفته شد، در نقد این محقق که ما را دعوت به رها کردن اعتقاد و عقد یا عقیده و معتقد کرده و خواهان جایگزینی آن با فکر و تفکر و اندیشه است، طرح می‌گردد. اما ما در این نوشتار علاوه بر این نقدها انتقاد دیگری را مطرح می‌کنیم که نه تنها این جایگزینی را نامطلوب بلکه آن‌را ناممکن می‌داند زیرا با این جایگزینی به یک معنا زندگی ناممکن خواهد شد.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن می‌شود [3از4] مقدمتاً باید توجه داشت که ناقد تفکیکی میان دو دسته قضایا یا احکام نظری و عملی نکرده است. به همین دلیل پاسخ آن نیز بدون این تفکیک داده می‌شود، یعنی در مرحلۀ قبول درستی یا نادرستی حکم برای ذهن که ناقد می‌گوید پس از نیل به این مرحله صرفاً بایستی از من فکر می‌کنم که الف ب است، سخن بگوییم و نگوییم که اعتقاد دارم که الف ب است، حال الف و ب می‌تواند مربوط به جهان نظر مثل خدا عالم است باشد یا ولایت فقیه ولایت عادلانه‌ای است. اما برای آغاز بحث این اصل بدیهی را مبنا قرار می‌دهیم: اصولا غایت اندیشه و تفکر رسیدن به حقیقت است. اما انسان حقیقت را برای چه می‌خواهد؟ پاسخ به این سوال به نقش و کارکرد یا جایگاهی که علم در زندگی بشری دارد برمی‌گردد. همۀ موجودات عالم، هستی‌هایی در خود بستهاند و راهی به وجودات دیگر ندارند. به این معنا جها ن پر از موجوداتی است که هیچ یک به دیگری راهی ندارند و حتی از وجو د همدیگر یا خصوصیات و صفا ت هم آگاه نیستند. مساله مهم این است که موجودات نه تنها از وجود یکدیگر اطلاعی ندارند بلکه از نحوه رفتار و عمل هم نیز هیچگونه فهم یا شناختی ندارند. نتیجۀ این حقیقت این است که در صورت عدم وجود راهی برای آگاهی از یکدیگر و خصوصاً رفتار همدیگر جهان ناممکن خواهد شد، زیرا هیچ راهی وجود ندارد که موجودات در تضاد و تعار ض با یکدیگر قرار نگیرند. درواقع، به‌طور اجتناب‌ناپذیری موجودات بعنوان مانعی در برابر یکدیگر ظاهر می‌شوند و وجود و رفتار یکدیگر را نفی کرده و یا از بین می‌برند. روشن است که پیآمد این وضع، عدم امکان پیدایی جهان است، چه رسد به اینکه آنها در جهانی واحد در کنار یکدیگر هستی هماهنگ و روی به تکاملی را بوجود آورند. تنها راه پیدایی جهانی از موجودات مختلف که در آن، امکا ن هستی هر موجودی در تعارض با دیگری قرار نگیرد، علم است. تمامی موجودات حی و زنده، مجاریی به هستی و بر روی دیگر موجودات دارند که از طریق آنها در جریان بود و نبود دیگر موجودات و چگونگی هستی و عمل یا رفتار آنها قرار می‌گیرند. این مجاری، مجاری علم می‌باشند که بیشترین آن در بالاترین موجود در سلسله موجودات یعنی انسان می‌باشد که مشتمل بر پنج حس بیرونی و پنج حس درونی است. انسان از طریق این حواس نه تنها از هستی دیگر موجودات و ویژگی یا خصایص آنها آگاه می‌شوند بلکه به‌طور کلی و یا در هر لحظه از جا و مکان یکدیگر و نحوۀ عمل و رفتار هم مطلع می‌شوند و از اینطریق رفتار خود ر ا با آنها هماهنگ می‌سازند. بنابراین علم یا آنچه در نتیجه تحقیق و تفکر تحت عنوان حقیقت در پایان عملِ اندیشیدن برای انسان حاصل می‌شود، آن پدیده یا واقعیتی است که باعتبار آن، ما از وجود یکدیگر و بلکه وجود خود و خصایص و اعمال موجودات آگاه شده و امکان زندگی در جهان را بدست می‌آوریم. از این‌منظر به یک معنا نتیجۀ دست‌یابی به علم، عمل است زیرا با حصول به حقیقت یا علم، از آن پس جهان و موجودات را در پرتوی آن و از درون آیینۀ علم می‌بینم و با موجودات برپایۀ این دید تعامل و رفتار میکنیم. از این‌جهت، با حصول علم بطور اجتناب‌ناپذیری آنرا پذیرفته و بعنوان تصویر واقعیت بر مبنای آن عمل می‌کنیم. بنابراین در زمان وصول به علم یاحقیقت باور به آن الزامی و ضروری‌است، بلکه باور به آن خودبخودی اتفاق می‌افتد. انسان تنها در یک صورت ممکن است که از باور به علم خود و حقیقت طفره برود و آنرا نپذیرد و آن هم در صورتی‌ است که بقول اما م علی (علیه‌السلام) آنرا بدل به شک و جهل کند. اگر انسان بدینطریق علم خود ر ا به جهل و شک بدل نکند، چاره‌ای از باور بدان و عمل مطابق با آن ندارد، زیرا در غیر اینصورت، چه تمایزی میان دست‌یابی به علم و حقیقت یا عدم آن است؟ اگر انسان به باور به علم خود نرسیده و باقتضای موقعیتها و الزامات زندگی آنرا به‌کار نبندد، در آن‌صورت تفاوتی میان این تفکر و دیگر تفکراتی که به علم و حقیقت نرسیده وجود نخواهد داشت. به این معنا در صورتی‌که انسان حاصل تفکر خود را در صورتی‌که واصل به حقیقت و علم شده باشد نپذیرد و بدان عمل نکند، همان امری که حضرت فرموده‌اند، نتیجه آن است یعنی فرد علم خود را به شک و جهل بدل کرده و حقیقت را با باطل همسان نموده است. باور به یک حقیقت به معنای آن است که از این پس، من از درون این آیینۀ حق یا علم به عالم نگاه می‌کنم و جهان را بدان‌گونه که این حقیقت نشان می‌دهد خواهم دید. اگر با حصول حقیقت مرحلۀ ضروری بعدی که حتی دست متفکر و قوۀ فاکره نیز نیست و بالضروره اتفاق می‌افتد(اتفاق نیفتد که عدم وقو ع آن محال است) در آن‌صورت معنای آن این است که قبل و بعد از آن تفکر و اندیشه هیچ تفاوتی در نگاه شخص حاصل نشده است. یعنی علم و جهل ارزش واحدی خواهد داشت.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن می‌شود [4از4] اما فساد بدتر آنچه بدان توصیه شده این است که اگر این سخن در مورد تمام تفکرات انسان مطرح باشد، در آن‌صورت مفهوم آن این است که من فاقد هرگونه تصویری از جهان هستم. چنین وضعی ناممکن است چون فقدان هرگونه تصویری از جهان امکان اندیشیدن و بلکه امکان زندگی را از انسان می‌گیرد. یعنی با چنین وضعی نه تنها من قدرت برداشتن قدم از قدم نخواهم داشت، بلکه در پیش روی من هیچ تصویری از عالم و در حقیقت هیچ عالمی بجز تاریکی محض وجود نخواهد داشت، تفکر نیز ناممکن است و ناممکن می‌شود. اما عدم امکان تفکر تنها وجهی از فساد این نظریۀ باصطلاح روشنفکرانه و اومانیستی‌ است. تالی فاسد بزرگتر همانطور که گفته شد عدم امکان هستی، حداقل در مورد موجودی چون انسان است که بود و نبودِ وی یا عمل و عدم عمل وی مرهون و مشروط به تفکر و اندیشه می‌باشد. حالت دوم این است که وقتی به علم و حقیقت رسیدید نه در مقام نظر و نه در مقام عمل در هیچ مورد نه از منظر آن به عالم نگاه خواهید کرد و نه باقتضای عمل براساس آن عمل خواهید کرد. مفهوم این نحوۀ برخورد با علم و حقیقت حاصله، معنایی جز این ندارد که آن علم، علم نیست، بلکه جهل است و آن حقیقت، فاقد حقیقتی در باب جهان یا حوزۀ عمل است. در هر دو حالت وقتی باقتضا با علم خود رفتار نمی‌کنید، آنرا با جهل مساوی کرده‌اید. چرا؟ چون کسی که به علم شما و حقیقت حاصلۀ تفکر شما دست نیافته نیز همچون شما عمل می‌کند و فرقی میان شما و او نیست. خلاصه، تالی فاسدهای این سخن بطاهر متجددانه و از روی علقه به ارزش‌های تجددی همچون اومانیسم در واقع بسیار غلط و در نهایت چنا ن که دیدیم، بسیار به‌لحاظ نظری خطرناک و زیادست که اگر آن را مبنا قرار دهیم، حتی ورود در این بحث نیز ناممکن است. سخنی بی‌معناتر و فاسدتر از این بگمان فقط نفی تناقض است و بس، گرچه این سخن نیز درواقع نافی تناقض است یعنی می‌گوید در مقام حصول حقیقت، بود و نبود حقیقت یکی است و دست‌یابی به حقیقت یا عدم دست‌یابی بدان تفاوتی در من یا جهان ایجاد نمی‌کند. اما روشن است که استدلالهای ناقد برمبنای قبول وجود چنین تفاوتی است و حال آنکه با نفی لزوم باور و جایگزین کردن آن با نفس فکر و تفکر، زندگی و حتی تفکر در این وضعیت نیز ممکن نیست، چه رسد به عمل!
💢تعارض شکل‌گیری دولت اسرائیل و وعده الهی مبنی بر خواری همیشگی بنی‌اسرائیل در کلام علامه طباطبایی💢 🔹در سال 1342 ه.ش سؤالی از مرحوم علامه طباطبایی سوالی در خصوص پرسیده می شود:👇 "بعضى از مسلمان‌‌ها معتقد بودند كه جهودها هيچ‌‌وقت نمى‌‌توانند از خودشان كشور مستقلى داشته باشند، البته كشور اسرائيل كه در اين مدت كوتاه يكى از جلو رفته‌‌ترين كشورهاى آسيايى شده است نشان غلط بودن اين عقيده است. آيا فكر مى‌‌كنيد خيلى از حديث‌‌ها و روايت‌‌هاى ديگر هم مثل اين ممكن است اثر نفوذ سياست‌‌هايى باشد كه در گذشته مى‌‌خواستند مردم اين قسمت از جهل و نفاق و دشمنى نگهدارند؟" 🔹پاسخ مرحوم علامه بسیار مهم و جالب است: 👇 ➖ "بخش كوچكى از فلسطين يك بندر دريايى و پايگاه نظامى براى دول معظمه انگليس و فرانسه و آمريكا مى‌‌باشد و و دست‌‌نشانده‌‌اى به نام دولت‌‌ اسرائيل‌‌ در آن‌‌جا حكومت مى‌‌كند و در اين مدت كوتاه هر چه توانسته‌‌اند به تقويت و تجهيزش پرداخته‌‌اند و با تمام نيرو نگذاشته‌‌اند كه دول اسلامى عليه ايشان متحد شوند. (چنان كه همه اين حقايق را جريان‌‌هاى چند سال اخير آفتابى ساخت). ➖اين فكر غلط كه «دولت يهود دولتى است مستقل و مترقّى و على‌‌رغم احاديثى كه در اسلام وارد شده و وعده داده كه يهود هيچ‌‌گاه كشور مستقلى نخواهد داشت رشد كرده است» اثر نفوذ سياست‌‌هايى است كه در گذشته و هم‌‌اكنون مى‌‌خواهد مردم اين قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنى و بدبينى به آيين مقدس اسلام نگه دارند، زيرا اين فكر نيست تا بگوييم مجعول است، بلكه مربوط به قرآن كريم است و آنچه در قرآن كريم است نه به اين نحو است كه ذكر شده، بلكه به نحوى است كه بايد يكى از شمرده شود. ➖خداى متعال پس از شمردن مظالم و جنايت‌‌هاى يهود و خيانت‌‌ها و ماجراجويى‌‌ها و پيمان‌‌شكنى‌‌هايى كه با اسلام و مسلمين كرده‌‌اند و پس از آن‌‌كه مسلمانان را پند مى‌‌دهد كه اتفاق كلمه داشته باشند و قوانين دينى را حفظ كنند و با بيگانگان طرح دوستى نريزند و از ايشان اطاعت نكنند مى‌‌فرمايد: «يهود دچار غضب پروردگار شده‌‌اند و براى هميشه در حقشان نوشته شد و نخواهد توانست كار قابل توجهى عليه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه كه به مردم و كه به خدا پيوند داشته باشند» (خلاصه آيه 112 آل‌‌عمران و قبل از آن) و در آيه ديگر اين سبب مربوط به مردم و مربوط به خدا بيان شده است. مى‌‌فرمايد: «با يهود و نصارى مريزيد و سرسپرده مشويد و كسانى كه از شما سرسپرده ايشان شوند از سرسپردگى خدا و جانبدارى وى بركنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از اين امر برحذر مى‌‌دارد» (آل عمران، آيه 12) و نيز مى‌‌فرمايد: «امروز كفار از اين‌‌كه استقلال دينى شما را از بين برند مأيوس شدند از اين پس ديگر از ايشان مترسيد و تنها از من بترسيد» (مائده، آيه 3). ➖چنان كه ملاحظه مى‌‌كنيد، خداى متعال «پيشرفت اسلام» و «سركوبى يهود» را به‌‌ مسلمانانى وعده مى‌‌دهد كه «قوانين اسلام» و «اتفاق كلمه» را حفظ كنند، نه كشورهايى كه جز اسم اسلام چيزى در دست ندارند و هم‌‌چنين آيات دلالت دارند بر اين‌‌كه اسلام در معرض اين قرار دارد كه روزى با اجانب طرح دوستى بريزند و سرسپرده ايشان شوند و در اين صورت معامله خدايى با ايشان خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سيادتشان نصيب ديگران خواهد گرديد." (بررسي هاي اسلامي ؛ ج‌‌2 ؛ ص 279 تا 281) ❇️تاریخ نگارش:1399/3/2 https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
عقل‌نوشته‌های انقلابی
💢نکاتی درباره کلیپ منتشر شده از جناب فاضل ارجمند محسن قنبریان درباره نسبت عدالت و ولایت💢 در خصوص فرمایش دوست عزیزم جناب آقای قنبریان چند نکته به ذهنم می‌رسد که تقدیم می‌کنم:👇 🔹اول اینکه ما نیازمند ورودهای تئوریک اینچنینی در مقوله «عدالت‌طلبی» هستیم و از اینکه دیدم ایشان به عنوان یک فاضل خوش‌فکر حوزوی، در جمع جمعی از عدالت‌خواهان ارائه بحث می‌کند، بسیار خرسند شدم. 🔹دوم اینکه تا موضع نزاع و موقف دیگران به درستی فهم و تقریر نشده و یا لااقل مخاطب در این موارد اطمینان برایش حاصل نشده، لازم است از تجهیل‌ها خودداری شود. تقریر دیدگاه منبری مذکور در این کلیپ بسیار ناقص بود. البته ممکن است جناب آقای قنبریان عزیز در جلسات قبلی و یا بعدی، به این موضوع پرداخته باشند که بنده اطلاعی ندارم. 🔹سوم اینکه گاهی ما مسئله رابطه عدالت و ولایت را در و در بررسی می کنیم. این طرح پرسش از رابطه «عادل بودن والی» و «ولایت داشتنِ وی»، اگرچه بحثی مهم و البته دارای سابقه‌ای از صدر اسلام تا کنون است، ولی مسئله امروز جریان‌های عدالت‌خواهی و طرح بحث پناهیان و مهدیان و اشتری و نصیری و دخانچی و .... اینجا نیست، هرچند ممکن است کسی صورت مسئله امروز را به نحوی تقریر و تنفیح کند که به مبحث فوق نیز مرتبط شود، ولی اولاً و بالذات مسئله امروز ما این مسئله نیست که کسی گمان کند که با صرف طرح و حل این مسئله، پاسخی برای چالش فکری امروز ما فراهم آورده است. 🔹چهارم اینکه آنچه امروز مسئله است،این است که چه نسبتی با دارد؟ کدام یک مقدم بر دیگری است؟ آیا ما باید مطالبه گری عدالت را ولو در زیرمجموعه‌های تحت مدیریت ولایت فقیه هم تعمیم دهیم و مستقل از اشارات و تصریحات ایشان بر روی اقامه عدالت و نفی مظالم و مفاسد پا فشاری کنیم و یا اینکه باید منتظر اشارت‌های رهبری نظام بود که چه مصادیق و از همه مهمتر، چه اولویت‌هایی برای بی‌عدالتی معرفی می‌کند؟ چرا که مسائل اجتماعی به صورت شبکه‌ای و در هم تنیده‌اند و این اندماج و اندراج نیازمند دیدبانی از منظر سرپرستی و حرکت کلی جامعه است و اگر بخواهد هر مطالبه‌گری از زوایه دید و ذهنیت خود مطالبه عدالت کند، به علت عدم برخورداری از نگاه جامع و راهبردی، احتمال خطای در مصادیق و اولویت‌های وی افزایش می‌یابد و چه بسا وی را رو در روی امام جامعه قرار دهد. 🔹پنجم اینکه جناب قنبریان عزیز در اواخر کلیپ فوق، تا حدی وارد طرح بحث اصلی شدند و پاسخ خود را در قالب دوگانه و ارائه دادند و فرمودند که افعال عادلانه، وابسته به شرایط و نسبی است و یک فعل که در وضعیت عادی ممکن است عادلانه تلقی شود، در شرایط خاص و با در تزاحم قرار گرفتن با سایر مؤلفه‌های اجتماعی مانند امنیت ممکن است پیگیری آن به تعویق بیفتد (مانند عدم پیگیری فوری قصاص قاتلان عثمان توسط امیرالمؤمنین علیه السلام)، ولی افعالی که قوام وضعیت عادلانه به آنهاست و با ترک آنها، ریشه مظالم و مفاسد تقویت می‌شود و به تعبیر ایشان، وضعیت عادلانه منتقی می‌شود، در هیچ شرایطی تعطیل بردار نیست (مانند عدم تایید حکومت معاویه در شام حتی برای چند روز). هرچند در کلیپ فوق بالاخره مشخص نشد که ایشان در مطالبه عدالت، تبعیت از ولایت را اصل می داند و یا اینکه معتقد است که جریان عدالت خواه نمی‌تواند دست روی دست بگذارد و برای هر حرکتی در جامعه چشمش به دهان امام جامعه باشد، بلکه در برخی موارد این جلوداری، فضای را برای اقدامات بعدی امام جامعه باز می‌کند. 🔹 ششم اینکه بنده معتقدم طرح بحث اولیه ایشان یعنی بررسی رابطه ولایت و عدالت در شخص والی، برای اظهار نظر در مسئله اصلی امروز یعنی رابطه تبعیت از ولیّ اجتماعی و مطالبه گری عدالت کفایت نمی کند. درست است که باید بحث از مباحث هستی‌شناسانه (ثبوتی) آغاز کرد و بعد به مباحث معرفت‌شناسانه (اثباتی) پرداخت، ولی مسئله‌ی هستی‌شناسانه‌ای که بتواند پایگاه حل مسئله امروز وضعیت عدالت‌طلبی ما قرار گیرد، بررسی رابطه عدالت و ولایت در شخص والی نیست، بلکه بیان«رابطه ثبوتیِ با ، در فرآیند تکامل و ارتقای جامعه دینی است». تبیین دقیق این نسبت، می‌تواند پایگاه مناسبی برای حل چالش عدالت خواهی امروز ما یعنی رابطه تبعیت از ولایت فقیه و مطالبه‌گری عدالت قرار گیرد. 🔹در یادداشتی تحت عنوان در دوگانه‌سازی ولایتی‌ها ـ عدالتی‌ها به صورت فشرده به دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری و استاد مرحوم حسینی الهاشمی اشاره کردم. ❇️تاریخ نگارش:1399/3/4 https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
💢پاسخ جناب آقای قنبریان عزیز به نکاتی پیرامون کلیپ منتشر شده‌ی ایشان در خصوص نسبت ولایت و عدالت💢 [فرستاده شده از محسن قنبریان]👇 🔅نسبت ولایت - عدالت۲(تکمله) 🔸برخی اهل فضل تذکر دادند که محل نزاع در تقدم ولایت یا عدالت، عدالت فقهی و اخلاقی در شخص ولیّ نیست، عدالت اجتماعی در حکمرانی ولیّ است. در قسمت اول ویدئو نسبت عدالت اخلاقی با ولایت بررسی می شود که عادل بودن یعنی اهل گناه و مانند آن نبودن، بر ولایت مقدم است؛ اما از عدالت اجتماعی و عدالت گستری او در حکمرانی سخنی گفته نمیشود در حالیکه این محل نزاع و بحث بین طرفین است! 🔸در پاسخ عرض میشود همان سخن برای عدالت اجتماعی و عدالت در حکمرانی هم قابل تقریر است بدین بیان: 🔺برای یک موجود دو دسته علت قائل میشوند: ۱.علل ماهیت: که ذات آن موجود را تشکیل می دهد. ماده و صورت اشیاء علل ماهیت اند. اگر ولایت قابل انحلال به "عدالت اخلاقی" و "فقاهت" باشد، ایندو علل ماهیت ولایتند که بحثش در ویدئو گذشت. ۲.علل وجود: علت فاعلی و علت غائی اشیاء را علل وجودش می خوانند. 🔺"غایت" آن چیزی است که شیئ برای آن است. وقتی بشکل ذهنی نزد فاعل می آید نامش میشود "علت غائی". علت غائی است که فاعل را به فعل واداشته و در واقع فاعلش می کند. درو کردن گندم غایتی است که از اول کشت در تصور و انگیزه کشاورز بوده و او را به کار کشت واداشته است. 🔺علت غائی ارسال رسولان و تٲسیس ولایت به حسب آیه شریفه "لیقوم الناس بالقسط"، برقراری قسط و عدالت اجتماعی است. 🔺پس اقامه قسط است که ولیّ را ولیّ می کند. به تعبیر دقیق تر وقتی شخصی تلبسش به عنوان ولایت درست است و حقیقتا ولیّ است که غایت قسط اجتماعی را نشانه گرفته باشد و در افعالش از جمله حکمرانی آنرا طلب کند(مطالبه عدالت اجتماعی). ⬅️پس باز عدالت بر ولایت مقدم است اما نه تقدم جزء و کل بلکه تقدم علت غائی و نقش آن در علت فاعلی. 🔸کوتاه سخن اینکه کسی ولیّ نام نمیگیرد، مگر در سر سودای عدالت اجتماعی و اقامه قسط داشته باشد. 🔺این عدالت خواهی هم باید بالفعل و در حال باشد نه تعطیل و معوق به آینده. چون درغیر این صورت تلبّس به اقامه قسط مَجاز خواهد شد و مجاز علت غائی نمیشود.(دقت کنید) 🔺حال در مقام اثبات و رفتارهای عدالت طلبانه، این ولیّ عدالت خواه است که راهنمای عمل به اولویت ها میشود؛ را در ویدئو مشاهده کرده اید. 📝محسن قنبریان ۹۹/۳/۴ ☑️ @m_ghanbarian
عقل‌نوشته‌های انقلابی
🔹در فروردین سال 99 و در شرایط کرونایی هم برنامه تعطیل نگردید. در این ماه، کتاب با زیر تیتر «الگویی پویا برای روابط متقابل» نوشته‌ی مورد مطالعه جمعی و مباحثه دوستان مؤسسه معنا قرار گرفت. 🔹دبیر علمی این نشست، برادر بودند که زحمت گزارش جلسه را نیز به دوش کشیدند. گزارش این جلسه را تقدیم می‌کنم:👇 ▪️کتاب «دولت و بازار» از معدود کتاب‌هایی است که توسط فعالان خوش‌‌فکر و رسانه‌ای جبهه انقلاب با تاکید بر پرورندان یک «مساله/چالش» نگارش شده است، به نحوی که نویسنده ـ با وجود همه‌ی خلاها ـ تلاش کرده با انجام یک مطالعه‌ی نظری، ایده‌ای مشخص را با مرزگذاری با تئوری‌های جریان مکتب بازار آزاد (نئولیبرالیسم) پیشنهاد نماید. ما در این کتاب با ارجاعات فراوان و بی‌توضیح از جملات رهبر معظم انقلاب مواجه نیستیم و نویسنده تلاش دارد ایده‌ی خود را در متن داده‌های واقعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای مختلف به اثبات برساند. از این حیث، باید نویسنده‌ی این کتاب را ستود و به استقبال چنین نوشته‌هایی رفت و با نقّادی همدلانه، پیشنهاداتی را برای برنامه‌ی پژوهشی مکمّل آن ارایه نمود. بی‌تردید حرکت مسیر جبهه انقلاب اسلامی به سوی نگارش راهبردهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود و تعامل و گفتگو حول آن، از ضروری‌تر است. ▪️در این جلسه‌ی هم‌اندیشی در کنار تمامی مزایای که ذکر شد، چند ملاحظه مطرح شد که خلاصه آن به شرح زیر است: ➖ 1ـ کتاب گزارشی تاریخی از وضعیت اقتصاد ایران ارایه نمی‌دهد و به همین دلیل، پیشنهاد ارایه‌شده از سوی نویسنده، دلیل منطقی نمی‌یابد. اینکه چرا «فقدان سیاست صنعتی» مهمترین چالش توسعه‌ی ایران است، در متن کتاب با توضیحی درخور روایت نشده است. فقدان روایت تاریخی از چالش‌های توسعه در ایران و فقدان توجه به بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص ایران در ارایه‌ی پیشنهاد نویسنده، خلأ اساسی کتاب است که سایر نقدها از آن نشأت می‌یابد. ➖ 2ـ در این کتاب «سیاست صنعتی متناسب با وضعیت‌های پنج‌گانه‌ی بازار» اساس ایده‌ی نویسنده برای عبور از چالش‌های توسعه در ایران مطرح شده است. بر اساس نکته‌ای که در بند نخست مطرح شد، سوالات زیر را می‌توان پیرامون ایده‌ی مختار نویسنده مطرح کرد: 2ـ1ـ چرا در «تنظیم سیاست صنعتی» مساله‌ی «نحوه‌ی نقش‌آفرینی دولت» به عنوان کانونی‌ترین چالش صنعت در ایران درنظر گرفته شده است؟ به نظر می‌رسد که در مسیر صنعتی‌شدن ایران، علل و عوامل موثّر دیگری از جمله فرهنگ کار و استفاده از ابزار و همچنین قرار گرفتن ایران در میانه راه‌های مهم تجاری و ... هم وجود دارد که اساساً مورد توجه کتاب نبوده است. 2-2- با فرض پذیرش ایده‌ی کتاب در مورد چالش‌های صنعتی‌شدن در ایران، چرا از میان ده‌ها زیربخش اقتصاد کشور، صنعت به عنوان کانون تحوّلات انتخاب شده است؟ بودجه‌ریزی، کار و اشتغال و کارآفرینی، بازار سرمایه، چالش‌های پولی و بانکی و ... دیگر چالش‌های اقتصاد و توسعه‌ی اقتصادی ایران هستند که معلوم نیست چرا در مقایسه با مقوله‌ی صنعت، فرعی تشخیص داده شده‌اند؟ 2-3- با فرض پذیرش این‌که صنعت پیشران توسعه‌ی اقتصادی کشور است، چنین توسعه‌ای چه نسبتی با «پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» دارد؟ وجه اسلامیت و جهت‌گیری اسلامی این توسعه چگونه تضمین و تأمین می‌شود؟ در جای جای کتاب از توسعه‌ی کره‌جنوبی به عنوان توسعه‌ای مطلوب یاد شده است و گویا نویسنده‌ی کتاب در حال ترجمه‌ی یکی از برنامه‌های توسعه کره‌ی جنوبی است. چگونه می‌توان توسعه‌ای را که در کره‌ی جنوبی پیگیری شده است، به صفت «اسلامی ـ ایرانی» متصف کرد؟ نویسنده اگرچه تلاش کرده است که میان «رشد اقتصادی» و «توسعه» تفاوت قائل شود، اما تفاوتی میان توسعه با پیشرفت اسلامی ـ ایرانی در نظر گرفته نشده است. 3ـ سهم تاثیر فرهنگ بر توسعه و سیاست صنعتی در این کتاب مغفول است و تنها به سویه‌های سیاست بین‌الملل که بر صنعت و توسعه سایه می‌افکند، پرداخته شده است. از این حیث، پروژه‌ی فکری «نهادگرایی» در اقتصاد ایران را می‌توان جلوتر از ایده‌ی این کتاب دانست. 4ـ نویسنده‌ی کتاب برای این‌که ایده‌ی توسعه‌ی موردنظر خود را به صورت منقّح‌تری پیش ببرد باید به بازتعریف اصطلاحاتی مانند «فرهنگ»، «ملت»، «ترجیحات مردم»، «تقاضا» ، «عرض» و حتی «صنعت» و «تکنولوژی»، بر اساس بنیان نظری خود بیشتر اهتمام بورزد. 🔹ان شاء الله پیگیر ارتباط و گفتگو با نویسنده محترم کتاب خواهیم شد.🌺 ❇️تاریخ نگارش:1399/3/5 https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
💢مطلق‌نویسی‌های نخبگانی و مدیران غیرمردمی💢 🔹این چند روزه، نامه تشکر و قدردانی مراجع تقلید بزرگوار از دکتر علی لاریجانی به مناسبت اتمام دوره دوازده ساله ریاست ایشان بر قوه مقننه منتشر شده که امری مرسوم و معقول است. در این میان یکی از نامه‌های خبرساز، نامه‌ی جمعی از اساتید حوزه از دکتر علی لاریجانی است که وضعیت مدیریت دکتر علی لاریجانی را اینگونه توصیف کرده است:👇 "در این دوره‌ی ممتدِ مسؤولیت، با تدیّن و تعقّل، تدبیر و اعتدال، حکمت و بصیرت، سعه صدر و تعامل، تلاش وافر داشتید تصویری متعهد، انقلابی، مقتدر و عقلانی از مدیریت و مسؤولیت را ارائه کنید." (لینک نامه: https://plink.ir/6pi1T) 🔹ای کاش امضاء کنندگان محترم این نامه فقط و فقط قدردانی و سپاسگزاری از یک مسئول نظام اسلامی را در این نامه مدنظر قرار نمی‌دادند و در کنار این قدردانی که البته موضعی بسیار بجا و ضروری است، مسئله و مردم را نیز مدنظر می‌گرفتند و در کنار ادبیات مسجع و پر طنطنه‌ی نامه، قدری نیز بر محتوا و غنای آن ناظر به شرایط اجتماعی و دیدن توأمان ضعف و قوت‌ها می‌افزودند تا از این رهگذر، برای انتظار از ریاست بعدی مجلس و قاعدتاً برای کارنامه‌خوانی و مطالبه از آن فراهم آورند. 🔹این ، سم مهلک عقل سیاسی عمومی و نخبگانی ما و البته مانع پیوستگی و انسجام آنهاست و چون تفاهم و تضارب آراء بر اساس واقعیت‌های میدانی را مناط قضاوت و تنقیص و تمجید قرار نمی‌دهد، لاجرم به بین نخبگان و عموم مردم می‌انجامد؛ گسستی که زمینه‌ساز پدید آمدن مدیرانی است که با ، خواهند توانست سالهای سال بار خود را بر گرده مردم مستضعف تحمیل کنند ... ❇️تاریخ نگارش:1399/3/7 https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
با تفکر سنتی نمی‌توان دنیای جدید را شناخت .pdf
632.3K
💢با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!💢 این یادداشت شفاهی، گفتاری است از شهید سیدمرتضی آوینی که حدود سال 1371 در جمعی از علاقمندان بیان شده است. او ضمن طرح سوالاتی درباره نسبت مذهب و هنر مدرن، به آسیب شناسی خوانش های مسلط از دین می‌پردازد و دوران انقلاب اسلامی را با ظهور حضرت امام ره، دوران تسخیر دنیای جدید معرفی می‌کند. خواندن و اندیشیدن و مباحثه‌ی این گفتار بی‌نظیر از سیدشهیدان اهل قلم را به همه توصیه می‌کنم. بنا به اهمیت مطالب این متن، هشت فیش از مهمترین مدعیات این نوشته را در همین کانال تقدیم می‌کنم: 👇 https://eitaa.com/alimohammadi1389/87
👇 💢 راه مواجهه با تمدن غرب، برخوردار شدن از حکمت تأویلی💢 🔹دینی که در دست ماست - و از طریق فقه، اصول و سایر درس هایی که در حوزه ها تدریس می شود به دست ما رسیده - صورتی از عالم در ذهن ما ساخته که کاملاً با صورتی که علوم جدید و تفکر انتزاعیِ فلسفی به دنیا داده متفاوت است. یعنی شما عالمی با خدا، شیطان، بهشت و جهنم تصور می کنید و این تعلیم، تصوری تشریعی به شما می دهد، در حالی که با این تصور نمی شود دنیای امروز را شناخت. 🔹شما نهایتاً به آنجا میرسید که مثلاً می‌گویید آمریکا شیطان است، اما برای اینکه بفهمید با این شیطان چگونه باید مقابله کرد، به تفکر انتزاعی نیاز دارید، یعنی احتیاج دارید که مبانی مابعدالطبیعیِ عالم امروز را بدانید. حتی لازم است در خودِ حکمت دین غور و تعمق بیشتری کنید؛ یا به «حکمت تأویلی» مسلح باشید، یعنی حکمت به معنای حقیقی لفظ... 🔹همه همین صورت تشریعی در ذهنشان هست که چندان تفاوتی با «دین عجوزه ها» ندارد؛ یعنی با همین تصوری که پیرزنان و قدمای عوام در ذهنشان دارند که تصور خیلی ساده ای از عالم است و از همین نظرگاه نسبت به اطرافشان حکم میکنند؛ منتها دچار عُجب نمیشوند و از روی خودخواهی و خودبینی با عالم برخورد نمیکنند، سعی نمیکنند درباره همه چیز نظر بدهند و خودشان را از خیلی چیزها کنار میکشند. دینی هم که اینطور به دست می آید، غیر از دین عجوزه‌ها نیست و تصور خیلی ساده ای از دنیا به ما می‌دهد، مگر اینکه همانطور که عرض کردم، حکمت بدانیم و از نظرگاه این حکمت با عالم امروز رو به رو شویم؛ یعنی همانطور که حضرت امام برخورد می‌کردند یا الان آیت اللّه خامنه ای برخورد می‌کنند؛ این توقع را از هر کسی نمی‌توان داشت. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 خلط مبحث، در تطبیق عناوین روایات بر علم و هنر جدید💢 🔹متأسفانه این خَلط مبحث وجود دارد؛ چون در تحولی که معنی کلمه ها در طول تاریخ پیدا می‌کند، تأمل نمی‌کنند. علمِ امروز را به معنای علم گذشتگان می‌گیرند و حدیث‌هایی که علم در آنها مورد تأیید قرار گرفته، به علوم جدید نسبت می‌دهند؛ در حالی که علم مورد نظر روایت‌هاا با علم امروز کاملاً متفاوت است، هنری هم که در گذشته مطرح بوده با این هنر متفاوت است و... ما با رجوع به مآثری که در اختیار داریم، نمی‌توانیم به این سادگی درباره عالم امروز نظر بدهیم؛ این کار احتیاج به دارد. 🔹در صورتی می‌توانیم درباره عالم امروز نظر بدهیم که مبانی مابعدالطبیعی آن را در پرتو نور حکمت دینی بشناسیم، چون از خودِ مابعدالطبیعه هم به تنهایی کاری بر نمی آید و انسان دچار همان اشتباه هایی میشود که در طول تاریخ، علمای یونان‌زده خودمان گرفتار آن شده‌اند؛ یعنی اگر خودِ این مابعدالطبیعه هم ذیل نور حکمت دینی نباشد، فایده‌ای ندارد. این علم، است که خداوند در قلب متّقین تجلی می‌دهد و عالم جدید را در پرتو این نور باید شناخت. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 جهت و قبله داشتنِ همه محصولات دنیای جدید💢 🔹نمی‌خواهم بگویم عالم جدید از همان آغاز با دین تضاد داشته، بلکه چون با غایت تصرف در طبیعت شکل گرفته، از سایر غایت‌ها پیدا کرده است. وقتی انسان چیزی را به عنوان غایت خود انتخاب می‌کند، آن چیز می‌شود. وقتی بشر غایت خود را تصرف در طبیعت به قصد تمتع بیشتر قرار می‌دهد، از سایر جهت ها و غایت ها منصرف میشود. آن وقت دیگر هم او متوجهِ بر پا کردن یک عالم دینی نخواهد شد، چنان که هم او متوجهِ بر پا کردن هیچ عالم دیگری نمی‌شود، غیر از عالمی که در آن، تصرف در طبیعت به قصد تمتع بیشتر ممکن است. بنابراین، سیر بشر با شروع می‌شود و متناسب با آن از عالم اطراف خود جواب می‌گیرد. رشد علوم در همین جهت است، محصول و لازمه هایی هم که اختراع می‌شود در همین جهت است، شیوه‌های تحقیق هم در همین جهت پیدا می‌شود. حتی علوم انسانی هم قبله و غایتی جز تصرف بیشتر در عالم به قصد تمتع بیشتر ندارد. یعنی اصلاً نمی‌توانید تصور کنید چیزی در عالم جدید باشد و این جهت را نداشته باشد. 🔹اینکه هر موجودی در این عالم جهتی دارد، از لحاظ فلسفی اثبات شده است. ممکن است بگویید این ضبط صوت صدای من را ضبط می‌کند؛ بله، ولی جهت آن چیز دیگری است. در به من جواب می‌دهد، ولی در خود به من جواب نمی‌دهد، بلکه متناسب با جهت خودش جواب می‌دهد و اصلاً هم اختراع شده و در همان جهت خاص جواب می‌دهد که در آن اختراع شده. اینطور نیست که محصول هنر در دنیای جدید به این سادگی ها ظرفِ مظروفی واقع شود که ما می‌خواهیم بر آن تحمیل کنیم. 🔹نمی‌خواهم بگویم نمی‌شود، چون این هم اصالت دادن به ابزار و اشیاست. وقتی شما می‌گویید تشکیلات دنیای امروز را اصلاً نمیشود عوض کرد، یعنی باز هم به آن اصالت داده اید و این با تفکر ما سازگار نیست. ما مطمئنیم می شود اینها را عوض کرد، منتها سخت است؛ یعنی باید ماهیت آنها را شناخت. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 لزوم توجه به ماهیت هر یک از هنرهای جدید، برای فهم امکان تسخیر آنها💢 🔹مثلاً نقاشی های آقای «حسین صدری» ظاهراً اسلامی است، اما برای عوام الناسْ اسلامی است. او در واقع با عدول از ماهیت نقاشی مدرن این آثار را خلق می‌کند، مثلاً بچه ای را - یتیمی را - در حال گریه می‌کِشد. موضوع کارهایش رُمانتیک است. اینها اصلاً موضوع‌هایی نیست که هنر جدید بپذیرد. هنر جدید است، اصلاً هنر عوام نیست، یعنی عوام اصلاً هنر جدید را درک نمی‌کنند. این است که اگر ما از هنر جدید انتظار داشته باشیم که تفکری دینی را ارایه کند که عوام هم درک کنند، انتظار بیهوده‌ای است، برای اینکه انتزاعی بودن جزو صفت های نقاشی مدرن است و کاری هم نمی‌توانید کنید؛ به محض اینکه تفکر صریح را در آن مطرح کنید، تبدیل به گرافیک می‌شود. 🔹 ماهیتاً سفارش پذیر است، چون در کنار کتابت و صنعت چاپ و گراور و غیره رشد کرده است. گرافیک با ایلوستراسیون شروع میشود و در واقع، تصویرگریِ کتاب، نشریه ها و روزنامه هاست. یا مثلاً کاریکاتور اصلاً خاصیت سیاسی داشته، یعنی خاصیت هایی داشته که از آن در جهت اِعمال تفکر خاصّ سیاسی استفاده می‌شده، مثلا یک حزب یا دسته سیاسی از آن برای حمله به دست‌های دیگر استفاده می‌کرده است. وقتی به آثار بسیاری از کاریکاتوریست ها مراجعه می‌کنید، می‌بینید تفکر خاصی در کار آنها مشخص است، چون کاریکاتور و گرافیک از همان ابتدا اینطور شکل گرفته که سفارش‌پذیر بوده است. تفکر می‌پذیرد، یعنی می‌شود تفکری را به واسطه آن مطرح کرد. ۵به همین دلیل است که ما بعد از انقلاب در گرافیک کرده‌ایم. واقعاً رشدمان در این زمینه بی نظیر بوده است. گرافیک به ما میدان می‌دهد و در دست ما مثل موم می‌شود، چون خودش ماهیتاً سفارش پذیر و تفکرپذیر است. 🔹اما تفکرپذیر نیست. نقاشی جدید عیناً مثل است؛ بیشتر است تا تفکر، و با آن نمی‌شود مفهومی را به عوام الناس انتقال داد، حتی به خواص هم نمی‌شود چیزی منتقل کرد. موسیقی ماهیتاً چیزی است که از غیر طریق عقل و ادراکِ عقلی دریافت میشود. زیر و بم موسیقی مستقیماً از طریق حالت و احساس درک می‌شود، نه از طریق عقل. بنابراین، شنونده موسیقی در برابر این پرسشِ شما که «فلان جمله یا قطعه موسیقی چه میگوید؟» پاسخی ندارد. نقاشی هم همینطور است؛ نقاشی مدرن اصلاً لحن است، موسیقی است و به همین جهت نمی‌شود از آن در جهت یک تفکر خاص استفاده کرد ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 فهم نسبت هر چیز با حقیقت، راه تسخیر آن در خدمت دین💢 🔹الان فرهنگ در سراسر دنیا است، غیر از ایران که امام در آن فرهنگ دیگری بنا کرده و اکنون بزرگترین معضل ایران برای رسیدن به توسعه اقتصادی، همین فرهنگ است. این فرهنگ با عالم جدید اصلاً جمع نمی‌شود، چون غایت و قبله اش غایت و قبله عالم جدید نیست. درست مثل تفاوت آنچه قبل از اسلام بود و آنچه بعد از اسلام آمد. عیناً همین اتفاق افتاده است. یعنی امام آمد و فرهنگی بنا کرد که اصلاً با جمع نمی‌شود. مگر اسلام با جاهلیت قبل از خود جمع شد که حالا ما منتظریم این فرهنگ با توسعه اقتصادی جمع شود؟ 🔹اصلاً ممکن نیست این دو با هم جمع شوند. فقط در یک صورت - که آن هم جمع شدن نیست - این فرهنگْ عالم جدید را معنا میکند، یعنی در صورتی که ماهیت این عالم را بشناسیم و نسبت به عالم جدید شهود پیدا کنیم. آن وقت این عالم در برابر ما میشود. برای اینکه معتقدیم همه عالم مسخّرِ انسان مؤمن و انسان کامل است و به محض اینکه نسبتی با حقیقت دین برقرار کردیم، همه عالم مسخّرِ ما می‌شود. عالم جدید هم به ما درمی آید، منتها راه دارد. ... هر چیزی می‌تواند در خدمت تفکر دینی درآید - حتی مثلاً نوشته های مارکس، برای اینکه چیزی که مارکس می‌گوید، با حقیقت عالم دارد. شما این نسبت را کشف کنید، آن وقت مارکس هم در خدمت شماست. شیطان هم با حقیقت عالم نسبت دارد. شما وقتی این نسبت را کشف کردید، شیطان نمی‌تواند تسلطی بر شما پیدا کند، هم در خدمت دین درمی آید. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 وصول به حکمت و تسلط به تکنیک، دو مقدمه خلق هنر اسلامی💢 🔹 آموختنی نیست. حکمت «حصولی» نیست، «وصولی» است. آدم باید خودش واصل شود. حکمت را در حدّ مقدمه می‌شود آموزش داد، ولی همین مقدمه را وقتی دست آدم ناباب دادید، در دست او خنجر می‌شود. مسأله بر سر این است که انسان باید به حکمت «واصل» شود. حکمت اصلاً شهودی و اشراقی است؛ از طریق دیگر نمی‌شود به آن رسید. بدون تردید، هنر امروز را باید آموزش داد، منتها همراه آن، باید ماهیت هنر جدید را تبیین کرد. هر یک از هنرهای جدید با دیگری فرق دارد و برنامه‌ای که برای هر یک می‌ریزید، با دیگری متفاوت است. تکنیکِ هر یک از هنرها را باید جدا از تفکر دینی آموزش داد. چون تکنیک، تفکرپذیر نیست. خود تکنیک در عالم جدید، موضوعیت دارد و جهتمند است؛شیئیت و موضوعیت فرهنگی دارد. تکنیک، محصول عالم جدید است، یعنی ثمره شجرهای که فرهنگ خاصی دارد. وقتی تکنیک ثمره این شجره است، چطور نسبت به فرهنگِ آن جهت مند نباشد؟ بنابراین، تکنیک را باید به طور مجزّا آموزش داد... 🔹قالب در هنر جدید، فی نفسه موضوعیت دارد. وقتی چنین انسانی پرورش پیدا کرد، می‌نشیند تا تجربه های نفسانی مرتبط با نفس و «منِ» خود را توصیف کند و تفصیل بدهد. داستان نویسی اسلامی اینطور پدید می آید و غیر از این هم راه دیگری ندارد. اگر از کسی که در داستان نویسی ناوارد است، هر قدر مسلمان خوبی هم باشد، بخواهید که داستان اسلامی بنویسد و او بخواهد چیزی را، پیامی را که از قبل در نظر داشته، القا کند، به محض اینکه شروع به نوشتن کند، تصنع بر کلام و نوشته اش حاکم می‌شود... 🔹هنر باید هنرمند بجوشد. اگر هنرمند پیامی را از قبل تصور کند و بخواهد ببافد، همه جا به همین مشکل دچار می‌شود. فرق کسی مثل حاتمی کیا با بقیه سینماگرهای ما در همینجاست. حاتمی کیا فطری فیلم می‌سازد. مسلمان است، بسیجی هم هست، با تکنیک سینما هم آشناست و عین شعر گفتن فیلم میسازد. ولی عده ای اول پیامی را تصور می‌کنند و می‌گویند می‌خواهیم این پیام را بدهیم و بعد برایش سناریو می‌نویسند. اینطور نمی‌شود و نتیجه نمی‌دهد. حدّاکثر، فیلمی می‌شود مثل «آتش پنهان» یا «عملیات کرکوک» و نظیر اینها. برای این نوع فیلم ها نمی‌شود ارزش قائل شد. ، هنر اسلامی نیست. فیلمساز حدّاکثر تلاشش را هم که کند، نتیجه نمی‌گیرد. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢 تسخیر دنیای جدید توسط حضرت امام، به علت عاشق کردن قلب‌ و باطن انسان‌ها💢 🔹بعد از ۶-۵ قرن تمدن جدید، فردی مثل امام خمینی ره در دنیا پیدا شده است. امام شخصیت کمی نیست، شخصیتی نیست که هر سال یکی مثل او به دنیا بیاید. آدمی مثل او هر پانصد سال یا هزار سال هم بعید است که به دنیا بیاید. او از نظر مرتبت وجودی در حدّ حضرت ابراهیم است. او آمده و این صورت جدید از حیات بشری را به ما نشان می‌دهد و این همه شیفته دارد. جوان‌ها شیفته می‌شوند، بچه ها شیفته می‌شوند و به سمتش می آیند. با این همه، الان ما مانده‌ایم که خب، حالا چه کار کنیم؟ 🔹دلیلش این است که ما در محاصره تمدن جدید هستیم و کاری نمی‌توانیم کنیم. این تفکر تا موقعی تفکر است که بجنگد. وقتی نمی جنگد، همین جور در خودش از بین می رود. البته به نظر من تفکر امام جداً دنیای جدید را تسخیر کرده، چون آدم‌ها را گرفته، یعنی با قلب‌ها سر و کار دارد، نه با ظاهر. تکنولوژی نیافریده که به صورت تانک حمله کند، بلکه قلب‌ها را می‌گیرد. قلب‌ها را هم نمی‌توان کاری کرد. نه «گورباچف» و «بوش» می‌توانستند جلو آن را بگیرند، نه «کلینتون» می‌تواند و نه هیچکس دیگری در این عالم. چون مسأله قلب است و قلب هم در عمق وجودش به خدا و عالم حقیقت است. جلو آن را هم نمی‌شود گرفت، عاشق می‌شود و می آید. آن وقت شما می بینید که در قلب فرانسه هست، در قلب خود آمریکا بسیجی می‌بینید، به هر کجای دنیا که میروید، بسیجی میبینید. چون قلب و روحش پیوسته است. 🔹منتها ما الان در محاصره‌ایم و به محض اینکه می خواهیم قدرت پیدا کنیم با و دنیای جدید رو به رو می‌شویم، مقیاس‌های دنیای جدید برای ما طرح می‌شود و این مقیاس‌ها مثل مقیاس‌های مربوط به جاهلیت‌های اعصار دور نیست. همه چیز با خودش دارد، در هر وجه حیات بشری برای خود تئوری و نظریه دارد، سیستم و نظام دارد؛ روانشناسی، جامعه شناسی، علوم تجربی و... همه چیز دارد. ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
👇 💢پرورش هنرمند اسلامی، تنها راه خلق هنر اسلامی💢 🔹ما اصلاً با دنیای جدید بیگانه ایم. چطور می خواهیم جوهر سینما را تسخیر کنیم؟ ما می خواهیم به همه عالم یک بدهیم. همه چیز را هم می خواهیم در همین صورت شرعی معنا کنیم، ولی اینطور که نمی‌شود. به من بگویید صورت شرعی «کِیف» چیست؟ جداً نمی‌شود؛ یعنی واقعیت را نمی‌شود در این صورت معنا کرد. این صورتی که به عالم می‌دهید - صورت تشریعیِ عالم - فقط برای اخلاقی ماندن و اخلاقی زندگی کردن است. بقیه آن به بحث‌های نظری و معرفتی برمی‌گردد. هیچ کار دیگری هم نمی‌شود با آن کرد. منتها اسلام از ، عالم جدید را تسخیر می‌کند؛ از طریق ساختنِ انسان‌هایی جدید، نه از هیچ راه دیگر. اسلام چیزی در عالم خارج نیست که مثلاً در هوا معلق باشد، اسلام محقّق می‌شود، و لاغیر. 🔹بشر خلیفةاللّه است و اسلام هم در وجود آدم ها محقّق می‌شود. اصلاً انسان است و مگر غیر از انسان چیزی داریم؟ 🔹معتقدم وقتی برای شخصی چون حضرت امام ولایت حاصل می‌شود، ولایت او فقط ولایت تشریعی نیست، هم هست؛ یعنی عالم مسخّرِ چنین کسی است که ولایت دارد. بنابراین، انسان همه‌ی جهان است. وقتی اسلام در وجود انسان محقّق می‌شود، یعنی همه جهان را تسخیر می‌کند، معنایی غیر از این هم ندارد. اسلام را خدا برای انسان آورده، مخصوص انسان است، مخصوص شیء که نیست. میز اسلامی و غیراسلامی که نداریم، ولی انسان مسلمان و غیرمسلمان داریم، انسان مؤمن و غیرمؤمن داریم. وقتی انسان ایمان آورد، نسبت به - که حقیقت عالم است - پیدا می‌کند. نباید این دو را از هم جدا کرد. اگر بگویید حقیقت اسلام، حقیقت عالم نیست، پس باید حقیقت‌های مختلفی امکانِ وجود داشته باشد. باید برای مسیحیت یک حقیقت قایل شویم، برای یهودیت هم باید یک حقیقت قایل شویم و برای همه دین‌ها هم حقیقت‌های متعددی قایل شویم. اینطور که نمی‌شود. حقیقت اسلام، حقیقت عالم است، یعنی باید تقرب جستن به اسلام، تقرب جستن به حقیقت عالم باشد. وگرنه اسلام بی معناست. اسلام همان حقیقت است. پس وقتی انسان نسبت به این حقیقت مظهریت پیدا کرد، عالَم که او مظهریت پیدا کرده، مسخّرِ اوست. پیدا میکند، کون و مکان در برابر او سر تسلیم فرود می‌آورند. وگرنه، ما هر قدر ریش بگذاریم و جای مهر روی پیشانیمان درست کنیم، وقتی ولایت تکوینی در عالم نداشته باشیم، یعنی باطن ما باطن مؤمن نباشد، ای دارد؟ 🔹سینما هم از طریق انسانها، از طریق هنرمندها، تسخیر می‌شود. مثلاً آقای حاتمی کیا این کار را کرده، منتها حقیقت که خود او و تفکرش نسبت به آن مظهریت پیدا کرده در کارش ظاهر می‌شود، نه بیشتر. نمی توانید توقع داشته باشید که حاتمی کیا مطلقِ هنر اسلامی را به شما نشان بدهد، چنین نیست. هنر امروز فقط دارد و از غیرِ طریقِ هنرمند در عالم نازل نمی‌شود. هیچ کاری هم با آن نمی‌شود کرد. . ♦️برگرفته از گفتار «با تفکر سنتی نمی‌توان ماهیت دنیای جدید را شناخت!» https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
🌼🌼🌼🌼 🔰دومین «گعده علمی فقه حکومتی» با ارائه ایده «فقه فعّال»، توسط جناب استاد سیفی مازندرانی (دامت توفیقاته) از دوستان علاقه‌مند به فقهی که تاکنون با آیت‌الله سیفی مازندرانی آشنا نشده‌اند، دعوت می‌کنم در این جلسه شرکت نمایند.🌺 ⏰زمان: دوشنبه ۱۲ خردادماه۹۹ ، ساعت ۸ صبح 🔴مکان: قم| نبش میدان روح الله| معهد الاجتهاد الفعّال 🔹برای هماهنگی بیشتر می‌توانید با برادر عزیز جناب آقا سیدمحمد ریاضتی تماس بگیرید.👇 09100931081
26.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹امروز که نظام اسلامی تشکیل شده است فقه نباید در طهارت و دیات و .... متوقف شود و عمر را صرف آن کنیم درحالی که این همه مسایل جدید رخ داده است؛ ، فقه کارآمد در همه موارد و حتی در میدان نبرد و حمله و مبارزه با استکبار و نظام سلطه است تا برای آن پاسخ داشته و حکم قاطع بدهد. بعد از غیبت صغری فقه به تدریج رو به خمودی رفته است و در طول تاریخ نیز فقها، فقه را می‌خواندند، اما کمتر شاهدیم که فقه وارد عرصه اجتماعی شده باشد در حالی که براساس آیات قرآن، فقه باید منجر به صدور حکم و اداره اجتماع شود زیرا رسالت انبیاء این بوده است. این همه آیاتی که در قرآن در مورد سیاست خارجی و تعامل با بیگانه و اجرائیات شئون حکومت بیان شده کم کم از دوره ائمه رو به فراموشی رفت در حالی که فقه فعال، فقه کارآمد در همه عرصه‌ها و مخصوصا مهمترین عرصه‌ها یعنی عرصه امنیت و سیاست و اقتصاد است. استاد سیفی مازندرانی(زیدعزه) ، در همایش فقه فعال
💢 پیام آیت الله اعرافی به دکتر قالیباف 💢 آمادگی حوزه‌ علمیه برای گشودن دریچه‌های دانش و توان خود به روی نظام قانونگذاری در این پیام آمده است: 👇 جناب مستطاب آقای دکتر محمد باقر قالیباف«دام توفیقه» با سلام و تحیات انتخاب شایسته جنابعالی را، که بحمداله از پیشینه درخشان جهاد و تلاش در عرصه‌های گوناگون خدمت برخوردار هستید، از سوی نمایندگان محترم به ریاست یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی تبریک می‌گویم و توفیقات روز افزون جنابعالی و هیئت رئیسه و نمایندگان محترم را در خدمت به اسلام، انقلاب و مردم شریف ایران، از خداوند مهربان خواهانم. امید است در آستانه گام دوم انقلاب اسلامی مجلس محترم زمینه‌های قانونی تحقق رهنمودها و سیاست‌های اعلام شده از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله) و تمهیدات لازم برای عینیت بخشی به بیانیه گام دوم و سند الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را فراهم آورد. آشکار است که مجلس محترم بمثابه نماد مردم سالاری دینی و عصاره فضائل ملت در قلمرو پایه‌ریزی ارکان تمدن اسلامی و اعتلای همه جانبه کشور و گسترش و نفوذ گفتمان انقلاب اسلامی و سعادت و رفاه و آسایش ملت وظائف سترگی دارد و حوزه‌های علمیه و بزرگان و نهادهای آن در این راستا، همدلی و همکاری و هم‌افزایی را وظیفه خود می‌دانند و پیشرفت کشور را در گرو فرهنگ و اقتصاد مقاومتی و تقویت ارکان اقتدار ملی و محور مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان و همبستگی ملی می‌دانند و از هیچ گونه همکاری در این زمینه دریغ نخواهند ورزید. بدیهی است ارتقای نظام قانونگذاری به توسعه زیرساخت‌های علمی و معرفتی و نظام‌مند وابسته است و در این زمینه ارتباط با جامعه نخبگانی و صاحبان ابتکار و تجربه در بخش‌های گوناگون فرهنگ و اقتصاد بویژه نهاد های حوزه و دانشگاه از اهمیت والائی برخوردار است و حوزه‌های علمیه با توجه به ظرفیت‌ها و طرح‌های نوین آن در قلمروهای فقهی و معرفتی آماده‌اند تا دریچه‌های دانش و توان خود را به روی نظام قانونگذاری کشور بگشایند و همکاری با آن نهاد محترم را وظیفه خود می‌دانند و البته انتظارات مؤکدی دارند که انشاء الله در فرصتی دیگر تقدیم خواهد شد. فرصت را مغتنم شمرده از ریاست ارجمند مجلس دهم، جناب آقای دکتر لاریجانی و هیئت رئیسه و نمایندگان محترم آن تقدیر و تشکر و توفیقات فزاینده جنابعالی و نمایندگان محترم را از خداوند مهربان خواهانم. ومن اللّه التوفیق وعلیه التکلان علیرضا اعرافی مدیر حوزه‌های علمیه https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b