کانال علامه طهرانی
❤️🔥 کیمیای تکامل ❤️ طلوع عشق و محبّت پروردگار لقاء خدا فقط با طلوع نور عشق خدا ممكن است. همهٔ دستو
🔅طلوع عشق خدا
اگر عشق خدا طلوع نکند، سالک به مقصد نمیرسد و باید زحمتی بسیار متحمل شود تا معاصی و اوصاف مذمومه را از خود دور کند.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 «نورمجرّد»، ج۱، ص۴۴۹
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 همیشه به یادِ خدا
🎙حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
❤️🔥 عاشق حقیقی کیست؟ 🎙حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـ
💫 شرط رسیدن به لقاء الهی
هر كس بخواهد ليلی را ببيند نمیتواند غير ليلی را ببيند، و اگر بخواهد سخن ليلی را بشنود نمیتواند سخن غير ليلی را بشنود.
هركس بخواهد به شرف لقاء و ديدار خدا مشرّف گردد نمیتواند آن را با صحبت اغيار و دشمنان خدا و مقاصد غيرالهيّه و منويّات غيرسبحانيّه و آمال دنيّهٔ دنيويّه جمع نمايد. و به حكم امتناع اجتماع ضدّين كه مرجعش به اجتماع نقيضين میباشد، تا آن از ميان نرود اين پا در ميدان نخواهد گذارد.
منظر دل نيست جای صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد (۱)
📚 اللهشناسی، ج۱، ص۱۲۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در «ديوان حافظ» طبع پژمان، مطبعۀ بروخيم (سنۀ 1318) ص84 غزل187 بدينگونه میباشد:
بر سر آنم كه گر ز دست برآيد
دست بكاری زنم كه غصّه سرآيد
منظر دل نيست جای صحبت اضداد
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد
صحبت حكّام، ظلمتِ شبِ يلداست
نور ز خورشيد خواه بو كه برآيد
بر در ارباب بیمروّت دنيا
چند نشينی كه خواجه كی بدر آيد
ترک گدائی مكن كه گنج بيابی
از نظر رهروی كه بر گذر آيد
صالح و طالح متاع خويش نمودند
تا كه قبول افتد و چه در نظر آيد
بلبل عاشق تو عمر خواه كه آخر
باغ شود سبز و سرخ گل به بر آيد
غفلت حافظ درين سراچه عجب نيست
هركه به ميخانه رفت بیخبر آيد
* ـ خلوت دل نيست جای صحبت اغيار (تعليقه)
** ـ دو بيت معروف ذيل در اين غزل است:
بگذرد اين روزگار تلختر از زهر
بار دگر روزگار چون شكر آيد
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
ولی ابيات مذكور در نسخ قديمه ديده نمیشود. (تعليقه)
🆔 @allame_tehrani
💠 حقیقت سیر و سلوک
🔰 سير و سلوک انطباق زندگى با شريعت محمّديّه صلّىاللـهعليهوآله است
⛔️ عدم رعايت حقوق ديگران به بهانهٔ سير و سلوک جائز نيست
مىفرمودند: «برخى گمان مىكنند كه سيروسلوک إلى اللـه، صرف شركت در مجالس ذكر و مداومت بر أذكار و أورادى است كه از استاد و مربّى خود تلقّى كردهاند؛ و با وجود اينكه سالهاست كه در مضمار و ميدان مجاهده با نفس قدم گذاشتهاند، هنوز حركتى نكرده و در همان عالم طبع محبوس ماندهاند. غافل از اينكه سيروسلوک، رعايت و مواظبت بر دقائق و ظرائف أدب عبوديّت و تعامل با موجودات عالم هستى است. سيروسلوک إلى اللـه انطباق متن زندگى با شريعت محمّديّه صلواتاللـهعليهوآله است يعنى جميع أحوال و أطوار زندگى، از فردى تا اجتماعى، از ارتباط با عيال و فرزند و تدبير امور منزل تا ديگر امور را بر أساس دين تنظيم كرده و حقوق هر یک را به نحو أتمّ و أكمل أدا كند. و لذا به بهانهٔ سير و سلوک نمىتوان از حقوق ديگران چيزى را فرو گذار كرد.»
در روايت است كه: روزى سلمان محمّدى رضواناللـهتعالىعليه براى ديدار أبىالدّرداء به منزل او آمد، در برخورد با اُمّ أبىالدّرداء كه ژوليده و پريشان بود علّت را جويا شد، اُمّ أبىالدّرداء در پاسخ گفت: برادرت أبوالدّرداء، اعتنائى به دنيا و امور آن ندارد! وقتى أبوالدّرداء به منزل آمد، به سلمان خوشآمد گفت و طعامى را نزد او گذاشت. سلمان گفت: خود نيز بخور! وى از خوردن امتناع كرد و گفت: من روزه هستم. سلمان او را سوگند داد و گفت: تا از اين طعام تناول كنى من نيز از آن نخواهم خورد. شب فرا رسيد و سلمان در نزد ميزبان خود بيتوته كرد. سياهى شب كه بر همهجا پرده انداخت، أبوالدّرداء خواست تا شب را به قيام و عبادت إحياء كند، سلمان او را منع كرد و گفت:
يا أباالدّردآء! إنّ لِرَبِّكَ عَلَيكَ حَقّاً، وَ إنّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّاً، وَ لأهلِكَ عَلَيكَ حَقّاً، فَصُم وَ أفطِر، وَ صَلِّ وَ نَمْ؛ وَ أعْطِ كُلَّ ذى حَقٍّ حَقَّه! «اى أباالدّرداء! حقّاً براى پروردگارت بر تو حقّىاست، و حقّاً اين جسم و بدن تو نيز بر تو حقّى دارد، و براى أهل تو نيز بر تو حقّى است؛ پس روزه بدار و نيز إفطار كن؛ پاسى از شب را عبادت كن و نماز بخوان و پاسى از آن را بخواب؛ و حقّ هر ذىحقّى را بطور شايسته إعطاء كن!»[1]
أبوالدّرداء نزد پيامبر آمد و از آنچه بين او و سلمان گذشته بود خبر داد، و پيامبر صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم همان گفتار سلمان را براى او بيان فرمودند.
لذا علّامه والد طريقهٔ كسانى كه زندگى را در حاشيه قرار داده و از عيال و أولاد خود عُزلت گرفته و آنان را به أمان خدا سپردهاند و حقوق طبيعى آنان را ضايع و تباه مىسازند، باطل شمرده و آن راه را موصل به مطلوب نمىدانستند.
و در پرتو فروغ نور توحيد، دستوراتى به مريدين سلوک مىدادند كه جوانب حيات مادّى و معنوى آنان را در بر مىگرفت؛ آنگونه كه حسن معاشرت و رعايت حقوق عيال و فرزندان، تحصيل علم و حتّى كسب و تجارت در آن لحاظ مىشد؛ تا سالک در كمال آسايش خاطر و فراغ بال و بدون هيچ تزاحمى بسوى مبدأ أعلى حركت كند.
دامنهٔ رعايت اين دقائق در تربيت توحيدى ايشان تا آنجا گسترده بود كه حتّى نسبت به ما كه فرزندان ايشان بوده و براى خدمت به ايشان در رتق و فتق امور و يا تفحّص از مآخذ و مصادر بعضى از روايات منقول در «دورهٔ علوم و معارف إسلام» به محضرشان شرفياب مىشديم، مىفرمودند: اگر از شما كارى را خواستم و شما به كسى قول داده و يا خود، كار ديگرى داريد حتما بگوئيد؛ مبادا حقّ كسى ضايع شود.
📚 نورمجرّد، ج۱، ص۵۳۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مجموعهٔ ورّام، ج1، ص2.
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🍏 اكثر انسانها، كال و نارس از دنيا مىروند انسان در أثر ضعف إدراک، و از سوى ديگر غرور و هوس و تكبّر
🔸چرا انسانها کال و نارَس از دنیا میروند؟
در جامعهای که به جای عقل، غضب یا شهوت و وهمِ مردم رئیس باشد، ولایت در دست فاسقان افتاده و موجب تباهی آدمیان میشود بهگونهای که انسانها به جای اینکه کامل شوند، کال و نارس از دنیا میروند.
▪️حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
🆔 @allame_tehrani
🎞 فيلمهای شهوی و غضبی و وهمی، نفس را ضايع میکند.
در علم حکمت متعاليه، و فلسفهٔ الهيه به ثبوت رسيده است که: نفس انسان هيولای است؛ يعنی قابليت محضه برای هر گونه تعليم و تربيت، و وصول به أعلی درجهٔ کمال، و يا سقوط در أدنی مرتبهٔ خِذْلان.
... اين قابليت محضه، بايد در راه تربيت و تعليم صحيح، افتاده و به فعليّت تامه برسد؛ و انسان خليفةالله فعلی در عالم وجود گردد؛ و آئينهٔ تمامنمای صفات و أسماء ذات اقدس وی شود. و اين در صورتی ميسور است که: نفس انسانی را از پنج دريچهٔ حواس ظاهره، مهار زنند، و نگذارند چون اسب بدون افسار، در هر مزبلهای برود و سرنگون شود. فيلمهای شهوی و غضبی و وهمی، نفس را ضايع میکند. موسيقی آواز شيطان است، و عقل را میگيرد. موسيقی همچون شراب است که: انسان را بیاختيار میکند. گاهی با آهنگی چنان سرمست میشود که: در پوست نمیگنجد، و مست میشود؛ و گاهی با آهنگی چنان دچار غم و غصه میشود که: بدون اختيار اشکش سرازير میشود؛ و نالهاش بلند میگردد.
انسان را برای وصول به هدف اعلا، که قرآن کريم مشخص نموده است؛ بايد هم از لحاظ سمعی، و هم از لحاظ بصری، و هم از ساير جهات حواس بشری، در تنظيم درآورد؛ تا اين غنچهٔ بوستان امکان بشکفد؛ و اين ثمرهٔ نهال آدميت ميوهٔ شيرين دهد. وگرنه در مزبله و عفنزار جهل و شهوت و غضب گم و نابود میگردد.
📚 نور ملکوت قرآن، ج۱، ص۳۳۴-۳۴۰
📝 مـشـاهـدهٔ مـتـن کـامـل
🆔 @allame_tehrani
💫 نفس انسان قابلیّت هر گونه از علوم و هر تعلیم و تربیتی را دارد
در علم حکمت متعالیه، و فلسفهٔ الهیّه به ثبوت رسیده است که: نفس انسان هیولائی است؛ یعنی قابلیّت محضه برای هر گونه تعلیم و تربیت، و وصول به أعلی درجهٔ کمال، و یا سقوط در أدنی مرتبهٔ خِذْلان.
نفس انسانی در هر رشتهای که تعلیم ببیند، و تمرین کند، استاد میشود. مثلاً اگر در طب وارد شود، پزشک عالیقدر میشود، و همین نفس اگر در رشتهٔ ادبیات وارد شود، أدیب میگردد، خطبه میخواند، قصیده میسراید، شعر میگوید، و اگر در رشتهٔ ریاضیات که تقریباً در دو نقطه مخالف ادبیات است (زیرا ادبیات به قدرت حافظه بیشتر نیازمند است؛ و ریاضیات به قوّهٔ مفکّره) مسائل ریاضی را حل میکند؛ و ریاضیدان میگردد.
و همین کس اگر در رشتهٔ نجاری و درودگری برود، نجاری ماهر میشود. اگر در رشتهٔ آهنکاری برود، آهنگری استاد میشود. بالأخره اگر مقنی و چاهکن بشود، در این رشته متخصص میشود، و رموز و اسرار چاهکنی را درمییابد.
باری اگر همین شخص مزبور که دارای نفس انسانی است، دنبال اسرار الهیّه و معارف یقینیه برود؛ حکیم و فیلسوف ارجمند و عارف رفیعالمنزله میشود؛ اگر فقط در علم حدیث کار کند، محدثی نیکو، اگر در علم تفسیر، مفسری والامقام. اگر در فقه زحمت بکشد، فقیهی بزرگ میشود.
و بر عکس اگر اصولاً در مقام یاد گرفتن علمی از علوم برنیاید، قابلیّّتش در همانجا متوقّف میشود. و چنانچه دنبال قوای شهویّه برود، أوّل شهوتران عالم میشود. اگر دنبال قوای غضبیّه برود، سفّاکی عجیب، و خونریزی بینظیر میگردد. اگر به دنبال تقویت قوای وهمیّه برود، شیطانی بزرگ، و نقشهکشی سترگ میگردد که: برای درهم ریختن راحت مردم، و سلب آسایش عمومی با انواع حِیَل و نیرنگها، و مکرها، و خدعهها، عالَمی را به خاک و خون میکشد. و خود در بستر راحت آرمیده، نظاره میکند.
خلاصهٔ مطلب، معنای هیولائیّت نفس، آنستکه: اگر او را در علمی و یا در عالَمی وارد کردند، وارد میشود؛ و اگر نه صدهزار سال هم بگذرد، این قابلیّت، خود بخود به مرحلهٔ فعلیّت درنمیآید و همینطور مبهم و ساده و دستنخورده خواهد ماند. مثلاً اگر فرض کنید: یک دختری با یک پسری را در یک جزیره بگذارند؛ بطوریکه احدی از افراد بشر، با آنها تماس نداشته باشد؛ و کتابی را نخوانده باشند؛ و سخنی را نشنیده باشند. آنها چون به وقت بلوغ برسند؛ و دختر حائض گردد، و پسر محتلم شود، أبداً معنای ازدواج و مجامعت را نمیفهمند، و ادراک نمیکنند. و اگر با هم تا سن پیری هم در آن جزیره، به سر برند، مانند دو برادر، و یا دو خواهر خواهند بود.
بنابراین نکاح و ازدواج حتماً نیاز به اشاره و دلالت دارد.
همینطور غضب و بروز این قوّه از این قبیل است. و تا شیطان خودش را بصورت کبوتری درنیاورد و سر کبوتر دیگری را بین دو سنگ نکوبید، او از کشتن برادرش هابیل خبری نداشت؛ و راهی بدین موضوع برای او نبود. اگر چیزی را مورد ترغیب نفس انسانی قرار دهند، بدان رغبت پیدا میکند. مثلاً اگر تعریف و تمجید از اندوختن مال نمودند؛ بدان میل میکند. و به عکس اگر ترغیب به انفاق و بذل مال نمودند، اموال خود را یکسره انفاق میکند؛ و خود لُخت و عریان در گوشهای مینشیند، و ساتر عورت هم ندارد.
وقتی از دنیا، و زینتهای دنیا و فعالیّتهای اقتصادی، و اتکاء به نفس، و منافع جاه، و حبِّ ریاست، و اندوختن مال، و صحبت با غوانی، و ترنّم اغانی برای او گفتی، یک آدم شهوی، و دیو مهیب مادی در برابر توست!
بهمین کس نه بغیر او، چون از فنای دنیا، و اعتباریّت آن، و عدم سعی مگر در راه خدا، و ضررهای ریاست، و زراندوزی، و تزویر، برای او بیان کردی، یک آدم ملکوتی، و یک فرشتهٔ آسمانی در برابر توست!
گهی در سجِّینْ و أسْفَلُ السَّافِلین میرود؛ و در اثر تربیت در أعْلَی علِّیِّین مینشیند.
وَ النَّفْسُ رَاغِبَةٌ إذَا رَّغَبْتَهَا
وَ إذَا تُرَدُّ إلَی قَلِیلٍ تَقْنَعُ(۱)
(نفس انسانی رغبت پیدا میکند به چیزی، در صورتی که تو او را به رغبت بیندازی! و زمانی که او را به چیز اندکی برگردانی و بازگشت دهی، بدان قناعت میورزد.)
(این بیتی است از جملهٔ أبیات خُوَیْلِدُ بْنُ خَالِدٍ: أبُوذَؤَیْب هُذَلِی، در هنگامی که بواسطهٔ مرض طاعون، در یک روز، پنج پسر، و یا ده پسر او مردند. و او با این بیت میخواهد، متانت و استواری خود را در مشکلات برساند، و قبل از این بیت میگوید:
وَ تَجَلُّدِی لِلشَّامِتِینَ اُرِیهِمُ
أنِّی لَرَیْبِ الدَّهْرِ لَا أتَضَعْضَعُ
(و سوگند به صبر و شکیبائی خودم که: من به شماتت کنندگان نشان میدهم که: من از دگرگونی روزگار ذلیل و مسکین و فروتن نخواهم شد.))
▪️ادامـــه دارد...
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل»
و دیدیم که: ابن فارض، دربارهٔ همین انسانی که به مقامات عالیّه میرسد که: در هیچ وهمی نمیگنجد، و در حرم عزّ و حریم أمن و امان إلهی وارد میشود،
و معجزات و کرامات و خارق عادات از او سرمیزند، بالأخره میگوید:
هِیَ النَّفْسُ إنْ ألْفَتْ هَوَاهَا تَضَاعَفَتْ
قُوَاهَا، وَ أعْطَتْ فِعْلَهَا کُلَّ ذَرَّةِ (۲)
(اینها همه نفس است که: چون هوای خود را بیندازد؛ قوای آن چندان برابر میشود، و فعل او بهر ذرّه در عالم میرسد.)
و همچنین دربارهٔ علوم غیبیهای که در خواب به انسان افاضه میشود، میگوید:
وَ مَا هِیَ إلَّا النَّفْسُ، عِنْدَ اشْتِغَالِهَا
بعَالَمِهَا، عَنْ مَظْهَرِ الْبَشَریَّةِ (۳)
(آن کس، غیر از نفس خودت کسی دگر نیست؛ که چون از مظاهر آدمی که عالم طبع و مادّه است، منسلخ شده، و در عالم خواب به ملکوت خود پیوسته است؛ اینگونه خبرهای غیبی را برای تو بیان میکند!)
تعلیم أسماء که در سورهٔ بقره، خداوند میفرماید که: به آدم نمودیم: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسمَآءَ کُلَّهَا (۴) مراد تمام حقایق أشیاء، و راه وصول به تمام ماسویالله است؛ که اختصاص به آدم دارد. و فرشتگان از آن نصیبی ندارند.
این قابلیّت محضه، باید در راه تربیت و تعلیم صحیح، افتاده و به فعلیّت تامه برسد؛ و انسان خلیفةالله فعلی در عالم وجود گردد؛ و آئینهٔ تمامنمای صفات و أسماء ذات اقدس وی شود. و این در صورتی میسور است که: نفس انسانی را از پنج دریچهٔ حواس ظاهره، مهار زنند، و نگذارند چون اسب بدون افسار، در هر مزبلهای برود و سرنگون شود. فیلمهای شهوی و غضبی و وهمی، نفس را ضایع میکند. موسیقی آواز شیطان است، و عقل را میگیرد. موسیقی همچون شراب است که: انسان را بیاختیار میکند. گاهی با آهنگی چنان سرمست میشود که: در پوست نمیگنجد، و مست میشود؛ و گاهی با آهنگی چنان دچار غم و غصّه میشود که: بدون اختیار اشکش سرازیر میشود؛ و نالهاش بلند میگردد.
انسان را برای وصول به هدف أعلی، که قرآن کریم مشخص نموده است؛ باید هم از لحاظ سمعی، و هم از لحاظ بصری، و هم از سایر جهات حواس بشری، در تنظیم درآورد؛ تا این غنچهٔ بوستان امکان بشکفد؛ و این ثمرهٔ نهال آدمیّت میوهٔ شیرین دهد. وگرنه در مزبله و عفنزار جهل و شهوت و غضب گم و نابود میگردد.
قِصص و داستانهای قرآن کریم، برای این خاصیّت بزرگ است که: با تطبیق آن مسائل، و سرگذشتها، انسان بخود بیاید، و متذکّر گردد؛ و راه دوزخ را نپیماید. بلکه در راه سعادت و بهشت گام زند؛ و به دنبال آن رادمردان، و راستان حرم خداوندی: پیامبران الهی بالأخص حضرت خاتمالأنبیاءِ والمرسلین، که جامع جمیع کمالات آنها، و وارث تمام فضائل و مناقب ایشان است، حرکت نموده و با بهرهبرداری بحدّ أکمل، به سعادت مطلقهٔ أبدیه واصل شود.(۵)
📚 نور ملکوت قرآن، ج۱، ص۳۳۴-۳۴۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️برای مشاهدهٔ پاورقیها، به «فایل pdf کتاب» مراجعه فرمایید.
🆔 @allame_tehrani
🔴 حركت در راه خدا بدون تحصيل محبّت خدا محال است
... بنابراين بر أفرادى كه طالب راه خدا هستند لازم و حتم است كه خود را به صفات خدا درآورند و اين معنى بدون تحصيل محبّت خداوند محال است؛ يعنى اگر كسى در تمام عمر به كارهاى خير مشغول باشد و از بدىها اجتناب كند، ولى محبّت خدا را در دل نپروريده باشد، جان او از صفا و وفا كاملاً تهى بوده و مانند قبرى است كه روى آن را با نقش و نگار زينت نموده باشند.
جان و حقيقت انسان همان قوّهٔ جاذبه و كشش روحى اوست و گرنه با ديوار ساكن و قبر خراب چه تفاوتى دارد. عمل صالح كه از جان زنده و روح صفا و محبّت برنخيزد چون گوشوار و دست بَرَنجَنى[1] است كه در دست مرده و در گوش او آويزند. ولى اگر با محبّت توأم شد، مانند زينتى كه به انسان زنده آرايش دهند، موجب كمال و مزيّت او خواهد بود.
محبّ خدا بواسطهٔ أعمال نيک، دائماً محبّت خدا را در دل خود شديد میكند و با مخالفت هواى نفس و موافقت رضاى محبوب عشق خدا را در دل زياده میگرداند، تا به حدّى كه مورد رضاى او واقع شده، از هواى خود بيرون آمده، به هواى دوست زنده است. در اينحال خدا در وجود او حكومت میكند، تمام أعمال و رفتارش خود به خود به ارادهٔ خدا خواهد شد؛ كأنّه از خود خالى گرديده و از خدا سرشار است. از حركت به خود دست كشيده و به حركت خدا متحرّک است.
📚 رسالهٔ مودت، ص۳۸
📝 مـشـاهـدهٔ مـتـن کـامـل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- دست بَرَنْجَن: دستبند، النگو (دهخدا)
🆔 @allame_tehrani
❤️ عشق به معصومين (علیهمالسلام) انسان را به افق فكرى آنها نزديک میكند
عشق و محبّت به اهلبیت علیهمالسلام، انسان را به افق فكرى و وجودى آنها نزديک میكند، و هر چه اين محبّت شديدتر گردد، انسان بدان افق نزديكتر میگردد. و بالملازمه، صفات و روحيّات و اخلاق و بالأخره ملكات و عقائد پاک آنان در انسان ظهور خواهد نمود. محبّ خاندان عصمت، اهل عبادت و تقوى و ايثار و گذشت و انفاق و بذل جان و مال در راه خدا خواهد شد.
📚 رسالهٔ مودت، ص۴۰
📝 مـشـاهـدهٔ مـتـن کـامـل
🆔 @allame_tehrani
💫 دين اسلام ميزان صحّت أعمال را بر معيار محبّت اندازهگيرى كرده است
❤️ عشق به معصومين (علیهمالسلام) انسان را به افق فكرى آنها نزديک میكند
دين مقدّس اسلام كه خاتم اديان است و از نقطه نظر روابط روحى و طبيعى كاملترين نظامات و دستورات را متكفّل است نيز ميزان صحّت و سلامت أعمال را بر معيار محبّت اندازهگيرى كرده است، و سريعترين راه را براى وصول به مقام انسانيّت و توحيد در جلوى راه بشر قرار داده است؛ و آن محبّت به رسول خدا و أقارب آن حضرت است.
مقصود از أقارب أفرادى هستند كه به مقام طهارت مطلق در آمده، و طهارت در جان و روح و خيال و نفس و عقل و در سرّ و سويداى آنان رسوخ نموده، از تمام شوائب شرک بر آمده، و در هيچ موطنى از مواطن نفس آنان غير از خدا و آثار و صفات او چيزى را نتوان يافت؛ أفرادى هستند كه در هر حال چشم از عوالم كوتاه و ظلمانى طبيعت برداشته و به جمال أبديّت دوختهاند؛ افرادى هستند كه حكومت شهوت و غضب و خيال در وجود آنها مفهومى ندارد، پيوسته به حيات عقل زنده و به نور خدا منوّر و به مقام بلوغ و كمال انسانى رسيدهاند؛ أفرادى هستند كه به علّت عبور از مراحل كوتاه و تاريک هوى، ديگر در افق آنان شوائب نفس أمّاره و ميل حيوانى و حيات حسّ و توابع آنها نيست. آنان در حرم امن و امان الهى سكنى گزيدهاند و به نور حقّ، منوّر شدهاند و گناه كه لازمهٔ آن غفلت است در آنها مصداقى ندارد. آنان به طهارت حضرت حقّ، مطهّر و به عصمت ذات مقدّس او معصوم گرديدهاند.
بديهى است كه عشق و محبّت بدين افراد، انسان را به افق فكرى و وجودى آنها نزديک میكند، و هر چه اين محبّت شديدتر گردد، انسان بدان افق نزديكتر میگردد. و بالملازمه، صفات و روحيّات و اخلاق و بالأخره ملكات و عقائد پاک آنان در انسان ظهور خواهد نمود. محبّ خاندان عصمت، اهل عبادت و تقوى و ايثار و گذشت و انفاق و بذل جان و مال در راه خدا خواهد شد.
محبّت مانند برقى كه بر خرمن بگذرد و ناگهان آن را تبديل به كومهٔ خاكستر كند، صفات رذيله از قبيل حسد، بخل، قساوت قلب، شره، جبن و غيره را مىسوزاند و در وجود محبّ بر باد فنا مىدهد؛ و معلوم است كه اين است راه خدا و بس. يعنى سريعترين راه و بهترين و كاملترين و آسانترين راه وصول به مقصد است.
بخلاف آنكه انسان بدون عشق و محبّت آنان بخواهد اين راه دور و دراز را به پاى خود و به اتّكاءِ عمل خود طى كند؛ هيهات كه به مقصد برسد. هر روز كه گامى جلو گذارد شوائب نفس امّاره و خواطر شيطانى، او را چند گام به عقب مىبرد، و دائماً مانند حمار طاحونه به دور خود مىچرخد؛ و كُلَّما ازْدادَ سَيرُهُ لايَزِيدُ مِنَ اللّٰهِ إلّا بُعداً. عاقبةالأمر با تلاش بسيار و زحمت فراوان با دست تهى، غارت زده، سرمايه از دست رفته، با هزاران حسرت و ندامت، دنيا را ترک گفته و جان مىسپارد.
📚 رسالهٔ مودت، ص۳۹-۴۰
🆔 @allame_tehrani
🔴 شديدترين درجات گناه، توجّه و محبّت به اهل معاصى است
❌ محبّت استقلالى به غير خدا شديداً در قرآن مورد انتقاد قرار گرفته است
⛔️ آيات ناهيه در مورد محبّت به غير خدا
💫 محبّت به خدا شريفترين موهبت الهى
🔰اطاعت از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم، لازم غير قابل انفكاک محبّت به خداست
سابقاً ذكر شد كه اُسّ و مُخّ دين و طىّ راه خدا، محبّت به خدا و منسوبين به اوست و لذا بهترين و سريعترين راه براى اين مقصود تحصيل محبّت است. و به عكس شديدترين درجات گناه، توجّه و محبّت به اهل معاصى و دشمنان خداست؛ چون محبّت به أفراد منحرف و ستمگر در دل اثر قساوت و شقاوت میگذارد و دل را به نقش دل آنان منقّش میگرداند و بدين وسيله صفات و روحيّات آنان در دل ظهور و به تبع آن ، كردار و أعمال آنان در انسان پيدا میشود.
لذا نفسِ محبّت به دنيا و زخارف زودگذر آن گناه شمرده شده است؛ كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ.[1] و محبّت به جمعآورى مال و ذخيره كردن آن گناه شمرده شده است؛ وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً.[2]
و گذشته از آنكه مُنكرات يكايک گناه شمرده شده است، محبّت به كارهاى قبيح و انتشار آن در بين جامعهٔ اسلامى و مؤمنين نيز گناه شمرده شده، بلكه چون اين محبّت خود مولّد گناه و سرچشمهٔ پيدايش معاصى است داراى كيفرى بسيار سخت خواهد بود؛ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ اللّٰهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُم لَاتَعْلَمُونَ.[3]
و همچنين نفس محبّت به غير خدا، به محبّت استقلالى، و محبّت به بُتها و به أفرادى كه انسان آنها را مورد تبعيّت و اطاعت خود قرار میدهد و به عنوان شركاء خدا محسوب مىگردند، شديداً در قرآن مجيد مورد انتقاد قرار گرفته است؛
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّٰهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّٰهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ.[4]
و در مقابل اين آيات كه جدّاً انتقاد از محبّت دنيا و جمع مال و شركاى خدا و غيره مىكند، آياتى است كه بنحو أتمّ از محبّت به خدا و اولياى خدا تمجيد و تحسين مىنمايد؛ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّٰهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ.[5] «بگو اى پيغمبر: اگر محبّت به خداى داريد بايد از من پيروى كنيد تا بالنّتيجه شما نيز مورد محبّت خدا واقع شويد و گناهان شما را بيامرزد.»
معلوم مىشود كه محبّت به خدا گرانمايهترين و شريفترين موهبت از مواهب الهى است كه او را خدا موضوع كلام قرار داده و بر آن اطاعت از رسول خدا را مترتّب نموده است، در حالی كه ممكن بود بگويد: اگر مىخواهيد بهشت برويد يا جهنّم نرويد، يا جامعهٔ شما اصلاح گردد، يا داراى نفس متّقى و پاكيزه گرديد و غير اينها.
ولى ملاحظه مىشود كه فقط محبّت به خدا را عنوان قرار داده و نفس اطاعت از رسول خدا را به عنوان لازم غير قابل انفكاک، ملازم آن قرار داده است. و در جائى كه مؤمنين را از ارتداد مىترساند و به آنها از اين عاقبت وخيم بيم مىدهد و غناى خود و رسول خود را از ايمان و ارتداد آنان بيان مىفرمايد، جماعتى از مؤمنين را كه محبّت به رسول خدا دارند و رسول خدا به آنان محبّت دارد، معرّفى مىنمايد كه آنان پس از ارتداد شما ايمان خواهند آورد، و بهترين معرّف آنها در كمال و مزاياى انسانى محبّت آنها به رسول خدا است؛ يَـآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّٰهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ.[6]
و در آيهٔ ديگر محبّت به طهارت و تزكيهٔ نفس را بهترين معرّف و شاهد مزايا و كمال افراد میگيرد؛ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَ اللّٰهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ.[7] در اينجا خداوند به پيغمبرش امر مىكند كه در مسجد قبا نماز بگزارد و در آنجا قيام به عبادت كند؛ چون علاوه بر آنكه از روز اوّل بنيادش با تقوى پايه گذارى شده است، جماعتى از مؤمنين كه حبّ طهارت و صفاى باطن و ملاقات خدا را دارند، در آنجا به نماز و عبادت اشتغال مىنمايند.
و از همه بالاتر آنكه خداوند كسانى را كه با مبارزين با خدا و پيمبرش مودّت و دوستى بنمايند يكسره از زمرهٔ مؤمنين اخراج كرده است، گرچه آن مبارزين فرزندان يا پدران يا برادران يا اهل و قبيلهٔ آنان باشد.
▪️ادامـــه دارد...
🆔 @allame_tehrani
🔴 محبّت به دشمنان خدا و رسول، انسان را از ايمان خالى میكند
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل»
... معلوم مىشود محبّت به دشمنان خدا و رسول چنان اثر قوى در نفس انسان میگذارد كه به كلّى زمينهٔ نفس را از ايمان خالى مىكند و رائحهاى از آن باقى نمىگذارد. و در اين صورت أعمال صالحهٔ انسان چون خس و خاشاكى خواهد بود كه در سرزمين خشک و بىآب و علف روئيده، هيچ بو و طراوتى و جمال و زيبندگى نخواهد داشت. مثال عمل صالح به انضمام محبّت به دشمنان دين، مثال گل و گياهى است كه در مزابل روئيده باشد؛ اگر فرضاً ظاهرى فريبا داشته باشد ولى باطن و اصل آن متعفّن و زشت است.
لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَـٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَـٰٓئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.[8]
در اين آيهٔ مباركه ملاحظه مىشود كه علاوه بر آنكه محبّين به دشمنان خدا را از صفّ مؤمنين بطور قاطع جدا مىكند، بهترين صفت مؤمنين و روشنترين أثر روحى آنان را عدم محبّت به دشمنان خدا قرار داده كه بدين مناسبت دائماً از روح خدا بدانها افاضه میگردد و در بهشتهاى جاودان زيست خواهند نمود، آنان مورد رضاى خداى خود بوده و خود نيز از خداى خود راضى خواهند بود. و از همه بالاتر آنكه فقط و فقط اين دسته از مؤمنين را كه روحشان با صفت حبّ به خدا و رسول و عدم حبّ به دشمنان خدا و رسول آميخته شده است، حزب خدا معرّفى نموده و علناً سعادت و نجاح مطلق را منحصراً بدين افراد سپرده است.
📚 رسالهٔ مودت، ص۴۳-۴۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آيهٔ 20، از سورهٔ 75: القيامة؛ [«هرگز! بلكه شما دنياى نقد و عاجل را دوست میداريد.»]
2- آيهٔ 20، از سورهٔ 89 : الفجر؛ [«و مال دنيا را بسيار دوست میداريد.»]
3- آيهٔ 19، از سورهٔ 24: النّور؛ [«حقّاً كسانى كه دوست دارند أعمال زشت و ناپسند در بين مؤمنين رواج يابد، عذابى دردناک براى آنها در دنيا و آخرت خواهد بود؛ و خدا میداند و شما نمىدانيد.»]
4- قسمتى از آيهٔ 165، از سورهٔ 2: البقرة؛ [«برخى از مردم شريكانى را در برابر خدا اختيار مىكنند كه آنان را همانند دوستى و محبّت به خدا، دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آوردهاند با شدّتى بيشتر خداوند را دوست میدارند.»]
5- قسمتى از آيهٔ 31، از سورهٔ 3: ءَال عمران.
6- قسمتى از آيهٔ 54، از سورهٔ 5: المآئدة؛ [«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد، در آينده خداوند (به جاى مرتدّين) جماعتى را خواهد آورد كه خدا آنها را دوست داشته و آنان نيز خدا را دوست میدارند، در مقابلِ مؤمنين خاشع و خاضع بوده و در مقابل كافرين با عزّت رفتار مىكنند.»]
7- قسمتى از آيهٔ 108، از سورهٔ 9: التّوبة؛ [«سوگند كه مسجدى كه تأسيس آن از ابتداى أمر بر اساس تقوى و خشنودى خدا بوده است؛ سزاوار است كه در آن نماز بگزارى! زيرا كه در آن مسجد، مردانى هستند كه دوست دارند پاک و پاكيزه و مطهّر گردند، و البتّه خداوند پاكان و پاكيزه شدگان را دوست دارد.»]
8- آيهٔ 22، از سورهٔ 58: المجادلة؛ [«نمىيابى جماعتى را كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند و با اين وجود با كسانى كه خدا و رسول او را دشمن میدارند دوستى نمايند، اگرچه اين دشمنان، پدران يا پسران يا برادران و يا خاندان آنها باشند. خداوند در قلوب اين مؤمنين ايمان را تثبيت نموده و با روحى از نزد خود، آنان را تأييد كرده است. و آنان را در باغهائى وارد مىسازد كه از زير آنها نهرها جارى و روان است و به طور ابدى در آن بهشتها زندگى مىكنند و خدا از آنها راضى و آنها نيز از خدا راضى هستند. ايشان حزب و گروه خدا میباشند. آگاه باشيد كه تنها حزب و گروه خدا، رستگاران واقعىاند.»
🆔 @allame_tehrani
❤️ اثر محبت
محبّت، جان را به جان پیوند مىدهد، محبّت عمل محبوب را عمل محبّ مىكند، محبّت جان حبیب و محبوب را متّحد مىسازد، محبّت معیت مىآورد، و بنا به خاصیت ظروف مرتبطه در علم فیزیک موجب همسطحى سطوح افكار و علوم و عقائد و ایمانِ افراد مختلفه در علم روانشناسى مىگردد.
📚 معادشناسی، ج۹، ص۲۷۶
🆔 @allame_tehrani
🔰 #پخش_زنده_صوتی
🏴 مراسم رحلت (شهادت) جانگداز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
📍از طریق:
«صفحهٔ نورمجرد در آپارات»
https://www.aparat.com/Nooremojarrad_com/live
⏰ زمان:
پنجشنبه ۲۸صفرالخیر، حدود ساعت ۵:۱۵ صبح
💠 مکان:
از بیت حضرت آیتالله حسینی طهرانی (مدظلهالعالی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🏴 اوّل مظلوم عالم پیامبر بود
همه میگویند که امیرالمؤمنین علیهالسلام اوّل مظلوم عالم است، ولى به نظر من پیامبر صلیاللهعلیهوآله از أمیرالمؤمنین هم مظلومتر بود.
▪️حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
🆔 @allame_tehrani
🔸تأسف ابن عباس از اینکه از آوردن صحیفه براى رسولالله مانع شدند
🔺مانع شدن عمر از آوردن کاغذ و دوات برای رسولالله
... بارى بر همین اساس بود که رسولالله صلىاللهعلیهوآله در معرفى و نصب علىّ بن أبیطالب اهتمام بسیار داشت، حتى در مرض موت توصیه و سفارش مىفرمود و مردم را به پیروى از آنحضرت دعوت مىفرمود، تا سرحدی که در همان ساعات آخر حیات کاغذ و قلمى خواستند تا بنویسند دربارهٔ امامت آنحضرت آنچه باید بنویسند.
ولى افسوس، و هزار افسوس، که عمر مانع شد و نگذاشت مقصود رسول خدا تحقق یابد، و گفت: مرض بر او غلبه کرده، هذیان مىگوید، کتاب خدا ما را بس است، رسول خدا با یک دنیا اندوه و غم چشم از جهان بستند؛
ابن سَعد در طبقات با اسناد خود از سعید بن جُبیر از ابن عباس روایت میکند قال: اشتکی النّبی صلّیاللّٰهعلیهوآله یوم الخمیس، فَجَعَلَ، یعنی ابن عباس، یبْکی وَ یقول: یوْمُ الْخَمیس و ما یوْمُ الْخَمیس!
اشْتَدَّ بِالنّبّی صلّیاللّٰهعلیهوآله وَجَعُهُ فقال: ائتونی بِدَواةٍ وَ صَحیفَةٍ اکتُبْ لَکمْ کتاباً لاتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً،
قالَ: فقال بَعْضُ مَنْ کانَ عِنْدَهُ: إنَّ نَبِیَّاللّٰهِ لَیهْجُرُ!
قال: فقیل لَهُ: ألا نَأتیک بِما طَلَبْتَ؟
قال: أوَ بَعْدَ ماذا؟ قال: فَلَمْ یدْعُ بِهِ (1)
ابن عباس مىگوید: در روز پنجشنبه رسول خدا صلّىاللهعلیهوآله از مرض متألم و ناراحت بودند، ابن عباس گریه مىکرد و مىگفت: روز پنجشنبه و نمىدانید در روز پنجشنبه چه خبر بود، درد و مرض پیغمبر شدت کرد و فرمود: یک دوات و صفحهاى بیاورید، تا براى شما مطلبى را بنویسم که پس از آن هیچگاه گمراه نشوید.
ابن عباس گوید: بعض افراد مجلس گفت: پیغمبر خدا هذیان مىگوید.
ابن عباس گوید: و پس از آن برسول خدا گفته شد: آیا بیاوریم آنچه را میخواستى؟ فرمود: آیا بعد از این حادثهٔ واقع شده؟ و رسول خدا دیگر طلب ننمود.
و با سند دیگر از سعید بن جعفر روایت مىکند که ابن عباس گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس!
قال: اشْتَدَّ بِرَسولِاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله وَجَعُهُ فی ذلِک الْیوْم فَقالَ: ائْتونی بِدَواةٍ وَ صَحیفةٍ اکتُبْ لَکمْ کتاباً لاتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً، فَتَنازَعوا و لاینْبَغی عِنْدَ النّبی التَّنازُعُ.
فقالوا: ما شَاْنُهُ، أَهَجَرَ؟ اسْتَفْهَموه! فَذَهَبوا یُعیدونَ عَلَیهِ فقال: دَعونی فَالَّذی أنَا فیه خَیرٌ مَمّا تَدْعونَنی إلَیهِ الحدیث.(2)
ابن عباس مىگوید: روز پنجشنبه و نمىدانید روز پنجشنبه چه روزى بود. کسالت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شدّت کرد و فرمود: دوات و صفحهاى بیاورید تا براى شما مکتوبى را بنویسم که پس از آن هیچگاه گمراه نشوید، و در حالی که در نزد پیغمبر خدا دعوى و تنازع جایز نیست نزاع کردند و گفتند: حالش چگونه است؟ آیا هذیان مىگوید؟ از او سؤال کنید!
رفتند بار دیگر از رسول خدا بپرسند که چه مىخواهد، فرمود: واگذارید مرا، آنچه من الان در آن هستم بهتر است از آنچه شما مرا به آن مىخوانید.
و با سند دیگر از جابر بن عبدالله انصارى روایت کند که: لمّا کانَ فی مَرَضِ رَسولاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله الذی تَوَفّی فیهِ، دَعا بِصحیفَةٍ لِیکتُبَ فیها لِأمّتِهِ کتاباً لایُضِلُّونَ وَ لایُضَلُّونَ،
قال: فَکانَ فی الْبَیت لغطٌ وَ کلامٌ وَ تَکلَّمَ عُمَرُ بن الخَطّابِ قال: فَرَفَضَهُ النَّبِیُّ.
جابر بن عبدالله انصارى مىگوید: رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در مرض موت خود صفحهاى خواستند، تا در آن نامهاى براى امت خود بنویسند، که بر اثر آن امت گمراه نکنند، و گمراه نشوند.
جابر گوید: در اطاق رسول خدا در اثر این درخواست پیغمبر سخنانى رفت، و صدا بلند شد، و عمر بن خطاب تکلّم نمود، و پیغمبر او را طرد فرمود.
▪️ادامـــه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- طبقات ابن سعد، ج2، ص242، چاپ بيروت 1376 هـ.ق.
2- طبقات ابن سعد، ج2، ص244.
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل»
و با سند دیگر از عمر بن خطاب روایت مىکند: قال: کنّا عِنْدَ النَّبِیِّ وَ بَینَنا وَ بَینَ النِّساء حِجابٌ، فَقالَ رَسولُاللّٰهِ صلّیاللّٰهعلیهوآله: اغْسِلونی بِسَبْعِ قِرَبٍ، وَ أْتونی بِصَحیفَةٍ وَ دَواةٍ، اکتُبْ لَکمْ کتاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً!
فقالِ النِّسْوَةُ: ائْتوا رَسولَاللّٰهِ صلّیاللّٰهعلیهوآله بِحاجَتِهِ.
قال عمر: فَقُلْتُ: اسْکتْنَ فَإنَّکنَّ صَواحِبُهُ، إذا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ أَعْینَکنَّ وَ إذا صَحَّ اخَذْتُنَّ بِعُنُقِهِ!
فقالَ: رَسولُاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله: هُنَّ خَیرٌ مِنْکمْ.(3)
عمر بن خطاب گوید: ما در محضر پیغمبر خدا بودیم و بین ما و جماعت زنان پرده و حجابى بود، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: مرا با هفت مشک آب غسل دهید، و یک صفحه و دوات بیاورید تا براى شما مکتوبى بنویسم که بعد از آن هیچگاه گمراه نشوید!
زنان گفتند: آنچه را که رسول خدا طلب کرده است برایش بیاورید.
عمر مىگوید: من گفتم: اى زنان ساکت باشید! چون شما همبستران او هستید، چون مریض گردد چشمان خود را به اشک میفشرید و چون صحت یابد بگردن او دست میآویزید!
رسول خدا صلّىاللهعلیهوآله فرمود: این زنان بهتر از شما هستند.
و با سند دیگر از عباس روایت میکند، قال: لَمّا حضرت رسولاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله الْوَفاةُ، وَ فِی الْبَیتِ رِجالٌ فیهِمْ عمر بن الخطاب
فقالَ رسولُاللّٰهِ صلّیاللّٰهعلیهوآله: هَلُّمَ اکتُبُ لَکمْ کتاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ!
فَقال عمر: إنَّ رَسولَاللّٰهَ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَکمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنا کتابُاللّٰهِ؛ فَاخْتَلَفَ أهْلُالْبَیت وَ اخْتَصَموا، فَمِنْهُمْ مَنْ یقولُ: قَرِّبوا یَکتُبْ لَکمْ رَسولُاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله، وَ مِنْهُمْ مَنْ یقولُ: ما قالُ عُمَرُ؛
فَلَمّا کَثُرَ اللَّغْطُ وَ الاِخْتِلافُ وَ غمّوا رَسولَاللّٰهِ صلّیاللّٰهعلیهوآله.
فقالَ: قُوموا عَنّی! فَقالَ عُبَیدُاللّٰهِ بْنِ عَبْدِاللّٰهِ فَکانَ ابْنُ عبّاس یقولُ: الرَّزِیةِ کلُّ الرَّزِیةِ ما حالَ بَینَ رَسولِاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله وَ بَینَ أنْ یَکتُبَ لَهُمْ ذلِک الْکتابَ مِنْ اخْتِلافِهِمْ وَ لَغْطِهِم(4)
ابن عباس گوید: چون وفات رسول خدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نزدیک شد، و در اطاق آنحضرت جماعتی از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، رسول خدا فرمود: بیاورید (یا نزدیک من بیائید) تا من برای شما چیزی بنویسم که پس از آن ابداً گمراه نگردید.
عمر گفت: درد بیماری بر رسول خدا غلبه کرده و او را بیخویشتن نموده (و بدون تأمّل و تفکر و اختیار سخن میگوید) کتاب خدا برای ما بس است؛ در بین اهل خانه اختلاف افتاد، و نزاع و مخاصمه در گرفت، بعضی از اهل خانه گفتند: برای رسول خدا حاضر سازید آنچه را که میخواهد، تا برای شما بنویسد، و بعضی دگر طرفداری از عمر کرده، و همان سخن او را گفتند؛ چون اختلاف شدید شد و صداها بلند شد و رسولاللّٰه را به غمّ و اندوه فرو بردند فرمود: از نزد من برخیزید، و بروید!
عبیدالله بن عبدالله بن عباس گوید: پدرم عبدالله بن عباس پیوسته میگفت: مصیبت، مصیبت بزرگ همان بود که میان رسول خدا و نوشتهاش فاصله انداختند، و نگذاردند که آن مکتوبی را که در نظر داشت بنویسد، و بهعلّت اختلاف و بلند کردن صدا در مجلس آنحضرت مانع از این مهم شدند.
📚 امامشناسی، ج۱، ص۲۶۹-۲۷۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3- طبقات ابن سعد، ج2، ص244.
4- طبقات ابن سعد، ج1، ص244.
🆔 @allame_tehrani
ساعات و لحظات آخر حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (۱).pdf
3.28M
🏴 ساعات و لحظات آخر حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (۱)
🔹لحظات آخر عمر رسول خدا و وصيت به فاطمه علیهاالسلام
🔹اشعار أبیطالب در مدح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)
🔹اشعار أبیطالب در حمايت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)
🔹امر رسول خدا به سد ابواب و آوردن كاغذ و قلم برای نوشتن وصيت
🔹حزن و اندوه فاطمه عليهاالسلام در رحلت پدر
🔹بيان علامه سيد شرفالدين در فضيلت حضرت زهرا علیهاالسلام (پاورقی)
🔹اهميت مقام ولايت و جانشينی رسول خدا
📚 امامشناسی، ج۱۳، ص۹۹-۱۱۵
🆔 @allame_tehrani
ساعات و لحظات آخر حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (۲).pdf
2.75M
🏴 ساعات و لحظات آخر حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (۲)
🔹امر رسول خدا به خروج وجوه مهاجرين و انصار با لشگر اسامه
🔹خطبهٔ رسول خدا در تمسک به ثقلين
🔹استغفار رسول خدا برای مردگان بقيع و اخبار از روی آوردن فتنهها
🔹خطبهٔ ديگر از آن حضرت در آخرين روزهای عمر خود
🔹ایستادن پیامبر بعنوان امام جماعت و عدم اجازه به ابوبکر و عمر
🔹امر رسول خدا به آوردن قلم و دوات برای نوشتن وصيت
🔹منع عمر از آوردن قلم و دوات و نسبت ياوهگويی به پيامبر
📚 امامشناسی، ج۱۳، ص۱۱۵-۱۲۸
⬇️ ادامـــه در پست بعد ⬇️
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🏴 ساعات و لحظات آخر حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (۲) 🔹امر رسول خدا به خروج وجوه مهاجرين و ا
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل»
علماى شيعه مىگويند: عمر مىدانست كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىخواهند كتباً وصيّت به أميرالمؤمنين علىّ بن أبیطالب و إمامان از ذرّيّهٔ او تا حضرت قائم بنمايند فلهذا از آوردن دوات و كتف جلوگيرى كرد و مجلس را بهم زد و نسبت هذيان و ياوهگوئى به رسولالله داد و به همين جهت در مدينه ماند و از خارج شدن با جيش اُسامه تخلّف كرد و صريحاً نقض سنّت رسول خدا را نموده، و به گفتار آن حضرت: إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثّقَلَيْنِ: كِتَابَاللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَبَيْتِى نه تنها ترتيب أثر نداد، بلكه با تمام قوا خود و دستيارانش در هدم آن كوشيدند.
ما در اينجا اينک به حول الله و قوّته از معتبرترين كتب و صحاح أهلسنّت همين مطالب را مىآوريم و اثبات مىكنيم جميع اين مطالب و قضايا را خودشان ذكر كردهاند و معذلک كوركورانه و على العمياء بنا بر تعصّب جاهلى از او تبعيّت مىكنند و از آن زمان تا به حال و تا ظهور امام بحقّ حضرت مهدى ـ عجّل الله فرجه الشريف ـ ظالمانه و ستمگرانه شيعه را منكوب و مخذول و مظلوم قرار داده و مىدهند. و بنابراين إثبات إمامشناسى ما بر أساس قول إجماعى و اتّفاقى است نه بر أساس خصوص أقوال علماء شيعه و روايات و منهاج أئمّهٔ آنها عليهمالسلام.
ما در اينجا به طورى بحث خواهيم نمود كه هر عالم متتبّع از أهلسنّت را متقاعد كند و خواه ناخواه او را در سلک تشيّع و إمامت كشد. زيرا بحث اجتهادى بر اساس مبانى مسلّمهٔ خود آنها در اُصول عقائد براى آنها الزامى است.
ابنسَعْد در «طبقات» با سند خود از أبومُوَيْهِبَه غلام رسول خدا روايت مىكند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در وسط شب گفتند: من مأمور شدهام براى أهل بقيع استغفار كنم، بيا با هم برويم!
آن حضرت به راه افتاد، من هم با او بودم تا به بقيع آمد و براى مردگان آنجا دعا و استغفار طولانى نمود و سپس خطاب به آنها گفت: لِيَهْنِئْكُمْ مَا أصْبَحْتُمْ مِمّا أصْبَحَ فِيهِ النّاسُ فِيهِ! أقْبَلَتِ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللّيْلِ الْمُظْلِمِ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً، يَتْبَعُ آخِرُهَا أوّلَهَا، الآخِرَةُ شَرّ مِنَ الْاُولَى [1] ، [2]. «گوارا باد براى شما سعادت و نجاتى كه با آن از دنيا رفتهايد و به فساد و فتنهٔ امروز مردم مبتلا نشديد! فتنهها به مثابهٔ پارههاى ظلمانى شب تاريک روى آورده است بعضى به دنبال بعضى دگر، فتنهٔ آخر به دنبال و پيرو فتنهٔ أوّل است، و فتنهٔ آخر از فتنهٔ أوّل بدتر و شرّآفرينتر است.»
اين دعا و استغفار همان مطلب شيخ مفيد است، منتهى در آنجا مىگويد با علىّ بن أبیطالب به بقيع رفته و در اينجا با أبومُوَيْهبه. أصل مطلب كه إخبار از فتنههاى تاريک و ظلمانى است، در هر دو تفاوتى ندارد.
حاكم در «مستدرک» با سند خود از جماعتى از عائشه نقل مىكند كه: أوّلين وقتى كه مرض بر رسولالله عارض شد در حجرهٔ مَيْمُونَه بود. از آنجا بيرون آمد در حالى كه دستمالى بر سر بسته بود در ميان دو مرد به طورى كه پایهايش به زمين كشيده مىشد. در طرف راست او عبّاس بود و در طرف چپْ مردى دگر. عبيدالله راوى روايت گويد: ابنعبّاس به من گفت: آن مرد دگر كه در طرف چپ حضرت بود على بود.[3]
🔹تكيه دادن رسول خدا به عباس و علی عليهالسلام و ورود به حجرهٔ عائشه
و طبرى در تاريخ خود، با سند خود از عائشه روايت مىكند كه گفت: چون مرض به رسولالله رسيد و او در حجرههاى همسرانش به نوبهٔ خودشان گردش مىنمود، و در حال بدو مرض در حجرهٔ ميمونه بود، از زنان خود خواست در حجرهٔ من پرستارى شود، آنها إجازه دادند.[4] رسول خدا از آنجا در ميان دو مرد كه از أهلش بودند خارج شد، يكى فضل بن عبّاس و مردى ديگر، به طورى كه گامهايش بر روى زمين كشيده مىشد و سر خود را بسته بود، تا در حجرهٔ من داخل شد. عبيدالله راوى حديث مىگويد: من اين حديث را براى ابنعبّاس نقل كردم. گفت: مىدانى آن مرد دگر كه بود؟! گفتم: نه. گفت: او علىّ بن أبیطالب بود، وليكن عائشه قدرت ندارد نام على را به نيكى برد، در حالى كه مىتوانست بگويد ميان فضل بن عباس و علىّ بن أبیطالب.[5]
اين روايات نيز به مضمون همان روايت شيخ مفيد است ليكن در اينجا فقط عائشه بجاى زبان باز كردن به نام على كه طاقتش را نداشته است به عبارت رَجُلٌ آخَر (مردى ديگر) بيان كرده است.
▪️برای مشاهدهٔ ادامهٔ مطلب، به کتاب شریف «امامشناسی، ج۱۳، ص۱۳۱» مراجعه نمایید.
📚 امامشناسی، ج۱۳، ص۱۲۸-۱۳۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️پاورقی در «پست بعد»
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل» علماى شيعه مىگويند: عمر مىدانست كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىخواهند ك
▪️پاورقی «پست قبل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «الطبقات الكبرى»، ج2، ص204 در ذكر خروج رسولالله صلىاللهعليهوآله إلى البقيع و استغفاره لأهله و الشّهداء. و «تاريخ طبرى» طبع مطبعهٔ استقامت، ج2، ص432، و «مستدرک» حاكم، ج3، ص52.
2- در «تاريخ المدينة» ابن شُبّة ابوزيد عمر بن شُبّة النميرى البَصرى كه تولدش در 173 و وفاتش در 262 هجرى بوده است از طبع منشورات دارالفكر قم سنهٔ 1410 هجرى قمرى، در ج1، ص87 با سند متصل خود روايت كرده است از عبدالله بن عمرو بن العاص از أبومُوَيْهِبه كه گفت: أهَبّنى رسولالله يعنى بيدار كرد مرا رسول خدا و اين در دل شب بود و گفت: من مأمور شدهام كه براى اهلبقيع استغفار كنم. من با او به راه افتادم. چون بر بقيع مشرف شد گفت: السّلام عليكم يا أهل المقابر، لو تعلمون ما نجّاكم الله منه لَيهْن ما أصبحتم فيه مما أصبح الناس فيه. أقبلت الفتن كقطع الليل المظلم يتبع آخرُها أوّلَها. الآخَرةُ شرّ من الأولى. و سپس براى آنها طلب مغفرت نمود و سپس فرمود: اى أبومُويهبة! به من كليدهاى خزائن دنيا را دادند به طورى كه در آن جاودان بمانم و مرا بين آن و بين لقاء پروردگارم كه در دنبالش بهشت است مخيّر كردند. من به رسول خدا گفتم: پدر و مادرم به فدايت! كليد خزائن دنيا و مخلّد زيستن در آن را بگير و پس از آن بهشت را! فرمود: لا والله اى أبومُويهبة من لقاء پروردگارم را برگزيدم و پس از آن بهشت را.
3- «المستدرک على الصحيحين فى الحديث»، ج3، ص56.
4- در «طبقات» ابن سعد، ج2، ص232 گويد: در روايت ابن شهاب است كه گويد: فاطمهٔ زهراء سلاماللهعليها به زنان رسول خدا گفت: در خانههاى زنها گرديدن براى رسول خدا مشقّت دارد، و از آنها إذن گرفت تا از حجرهٔ ميمونه در حجرهٔ عائشه بيايد.
5- «تاريخ طبرى» طبع مطبعهٔ استقامت، ج2، ص433 و نظير اين روايت را ابن سعد در «طبقات» ج2، ص231 و ص232 آورده است. و ابن هشام در «سيره» طبع چهارم بيروت، ج1، ص298.
🆔 @allame_tehrani