eitaa logo
المحکمات
1.1هزار دنبال‌کننده
117 عکس
15 ویدیو
0 فایل
🌐المحکمات 🔰بازتاب اندیشه های استاد حجت الاسلام و المسلمین سید فرید موالی زاده 📜استاد درس خارج حوزه علمیه قم 📚نکات تفسیری براساس تفسیر المیزان 📙تبیین منظومه فقه الخمینی 📕بایسته های روش تحصیل در‌حوزه 📞 ارتباط با ادمین: @adminalmohkamat
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ (۱) ✍️به قلم 1️⃣ بخش اول مقدمه: 🔹 نسبت میان فقه و فلسفه به عنوان دو علم اصالی در حوزه علوم اسلامی ، پس از چشم پوشی از نگاه برون دینی به فلسفه و اتهام تکفیری به فلاسفه ، از مباحث چالشی حال حاضر مجامع علمی است که در صورت تعیین سرنوشت آن می تواند به تحول در هر دو حوزه دانشی کمک شایانی کند . 📌 بی شک انتقال از فقه مساله محور به فقه منظومه ای ، و همچنین تولید علوم انسانی اسلامی ، بدون تعیین تکلیف نحوه ارتباط منطقی میان فقه و فلسفه(حکمت) به عنوان نخستین گام انجام این پویش ، امکان پذیر نیست . به جرات می توان گفت ، یکی از عوامل اصلی کند بودن حرکت تولید علم در عرصه علوم اسلامی ، مبهم ماندن ارتباط میان فلسفه و فقه است . ⁉️پرسش های زیر بستر مناسبی برای تحلیل دقیق تر این موضوع ارزشمند خواهد بود : 🔺 آیا فقیه باید از فلسفه دوری کند تا ذوق فقهی تعبدی خود را از دست ندهد و به استفاده از قیاس و سد ذرایع و استحسان در امر استنباط احکام شرعی گرایش نیابد، یا آنکه فلسفه ، می تواند فقه را پویا کند و بدان تحرک بخشد و از انجماد و ایستائی خارج نماید بدون آنکه هویت جواهری آن به خطر افتد ؟ 🔺در مقابل ،آیا فقه می تواند برای فلسفه فایده داشته باشد و آن را از انتزاعی بودن و حصر ذهن خارج کند و بدان امتداد عملیاتی دهد ، و یا آنکه فیلسوف باید از فقه که از سویی نماد امور تعبدی ، و از سوی دیگر نماد عرفیات و نگاه تسامحی است ، دوری گزیند تا دچار ضعف در قوّه عاقله خود نگردد و ملکه پرسشگری و کنجکاوی خود را از دست ندهد ؟ 🔺کسانی که به نزدیک کردن و تقریب این دو علم باور دارند ، چه فرآیندی را تعریف کرده اند ؟ آیا به دنبال جمع مکسر این دو علم و درهم آمیختن فلسفه در فقه هستند به گونه ای که قوانین تکوینی را در میان مقولات اعتباری حاکم کنند ، و یا فقه را امتداد عملی فلسفه و حکمت می دانند بدون آنکه امتزاج ظاهری رخ دهد ؟ تلاش می کنند از وحدت وجود و قاعده بسیط الحقیقه و بسیاری دیگر از مبانی حکمت متعالیه ، یک دستگاه فلسفی اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درست شود تا بر پایه آن وضع حکومت ، روابط اجتماعی مردم با همدیگر ، نظام اقتصادی و دیگر مسائل روشن گردد (۲). 💠 در مساله نسبت میان فقه و فلسفه ، می توان به سه دیدگاه اشاره کرد : 1️⃣دیدگاه تباین و تفریق 2️⃣ دیدگاه تداخل و جمع 3️⃣دیدگاه امتداد حکمت 🖇انشا الله ، ادامه بحث و شرح هر یک از دیدگاهها در بخش های آینده خواهد آمد ... (۱) تضاد و تضایف در اینجا به معنای اعتباری آن است . (۲) برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید علوم عقلی حوزه علمیه در سال ۸۲ @almohkamat
📚 فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ (۲) ✍به قلم 2⃣ قسمت دوم 💠 در قسمت گذشته گفته شد ، سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت حال ، در این قسمت به شرح دیدگاه اول می پردازیم . 📗دیدگاه نخست (دیدگاه تباین)   🔹بر اساس این دیدگاه ، حوزه فلسفه و حکمت با حوزه فقه و احکام شرعی ، تباین تام دارند . دیدگاه تباین را می توان به دو گونه تقریر و شرح داد : 1⃣تقریر اول : تباین بر پایه ملکات نفسانی 🔸همواره در نگاه بسیاری از دانشمندان از زمان های گذشته ، میان علم فقه و علم فلسفه ، تقابلی شبه تضاد حاکم است . تقابلی که ناشی از رویارویی عقل با نقل و یا تعبد با تعقل می باشد . 🔹تعبد به معنای روحیه اطاعت پذیری بی چون و چرا ، و تعقل به معنای روحیه پذیرش با برهان ، دو ملکه از ملکات نفسانی انسان می باشند که در تضاد با همدیگرند . 📎لذا در نگاه این گروه از علما ، با توجه به شکل گیری فقه بر پایه تعبد محض، و پدیداری فلسفه بر تعقل محض ، فقه و فلسفه مثار آن کثرتی خواهند بود که همچون جنس الاجناس ها ، تباین به تمام ذات خواهند داشت بلکه بالاتر از آن ، سبب آسیب دیگری خواهند شد . روحیه لمّی و علت جوی فیلسوف اگر چه برای نیل به یقین برهانی ، قابل ستایش است اما در فقه ، خط قرمز فقیه می باشد . تعبد در فقه به معنای حرمت تلاش برای فهم مناطات احکام است در حالی که ابزار کار فیلسوف ، برهان لم است که از علت به معلول می رسد . 🔺این نگرش در میان هر دو گروه از فلاسفه و فقهاء ، طرفدارانی فراوان در طول تاریخ اسلام دارد ، و همانگونه که فلاسفه از پژوهش فقهی دوری می کنند ، فقهاء هم ، از گرایش به فلسفه و قواعد آن نهی کرده اند. این نگرش ناشی از عداوت فقها با فلسفه یا فلاسفه با فقه نیست بلکه ریشه در باور ایشان به ناسازگاری دو ملکه تعقل محض و تعبد محض در انسان دارد که در هر یک از دانش فقه و فلسفه نمود یافته است .     💢با توجه به این دیدگاه ، نمی توان فیلسوف بود و هم زمان به کار فقهی پرداخت ، و یا فقیه بود و هم زمان از گرایش فلسفی بهره داشت . فیلسوف با عقل و برهان ، سر و کار دارد که پای آن در فقه و استنباط احکام شرعی ، چوبین بُود ، و فقیه هم پیرو تعبد بی چون و چرا در احکام و تسامحات عرفی در موضوعات است که امری بیگانه با فضای فلسفه و سبب لنگ شدن پای فیلسوف خواهد شد . در نتیجه ، فقیه توانمند کسی است که بویی از فلسفه نشنیده باشد ، و فیلسوف نمونه هم باید خود را از انس با مقوله تعبد و تسامحات عرفی برهاند. 💠به یاد دارم در چند سال پیش از این در یکی از نشست های تربیتی ، یکی از اساتید حاضر در جلسه ، اصرار داشت که باید عموم جوانان را از مباحث فلسفی دور نگه داشت تا روحیه تعبد آن ها به احکام شرعی تضعیف نگردد و در امر تقلید از مجتهد دچار سستی نشوند . 🔸برخی از فقهاء با استناد به آیه شریفه «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ » (۲) بر این باورند که احکام شرعی و فقهی با زبان عرفی و همه فهم ابلاغ شده است که فیلسوف از فهم آن زبان ناتوان است و فلسفه سبب اعوجاج و کج فهمی در برداشت از متون دینی و شرعی می گردد . (۳) 📌بر این اساس، مصالحه ای نانوشته میان فقها و فلاسفه از گذشته دور تا عصر حاضر شکل گرفته که بر پایه آن هر کس در حوزه علمی و پژوهشی خود بدون تعرض به دیگری پیش رود و پژوهش کند .   🔹بنابراین در طول تاریخ علمی جهان تشیع ، شاهد دو گرایش و دو جریان علمی در میان دانشمندان اسلامی هستیم . یکی جریان علمی حکمت که دانش مادر آن فلسفه است ، و دیگری جریان علمی منقول که سردسته آن علم فقه می باشد . دانشمندانی همانند شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی متخصص علوم فقه ، اصول ، تفسیر و کلام بوده اند ، و در برابر آنها ، فرهیختگانی همچون فارابی و بوعلی سینا و سهروردی که در حکمت نظری و عملی غرق بوده اند و علاوه بر فلسفه ، علوم ریاضی و طبیعی و اخلاق در زمینه های فردی و تدبیر منزل و سیاست مدن را هم فرا می گرفتند . 🖇البته اگر چه بزرگانی در طول تاریخ علمی جهان تشیع همچون علامه حلی و محقق و فاضل نراقی در هر دو فضای علمی تحقیق و پژوهش داشته اند ولی بر تباین فقه و فلسفه و عدم تاثیرگذاری بر هم اصرار داشته اند ، و خود هم تلاش می کردند مرز هر یک را نگه دارند . 🖊ان شااله ، ادامه بحث و شرح تقریر دوم دیدگاه تباین در بخش های آینده خواهد آمد ... پانویس : (۱) تضاد و تضایف در عنوان به معنای اعتباری آن است (۲) سوره ابراهیم ، ۴ (۳) مدارک العروه، اشتهاردی ، ج ۱ ، ص ۱۲۵ @almohkamat
📚 ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ ✍️ به قلم : 3️⃣گفتار سوم از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ 💠 گفته شد ، سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت 📌 و اما شرح تقریر دوم دیدگاه اول : 2️⃣تقریر دوم : تباین بر پایه جنس ادراکات انسان 🔹برخی از فقهای معاصر ، تباین و دوگانگی و لزوم جداسازی میان فقه و ‌فلسفه را به سبب تفاوت جنس مسائل هر یک می دانند . مسائل فلسفی از جنس ادراکات حقیقی ، و جنس مسائل فقهی از ادراکات اعتباری (قراردادی) است ، از این رو ، برای جلوگیری از اشتباه فاحش خلط حقیقت و اعتبار ، باید مرز فقه را از فلسفه و حکمت جدا کرد تا تداخل و درهم آمیختگی رخ ندهد . 💢در نقد این دیدگاه باید گفت ، پافشاری بر جداسازی میان اعتباریات و حقایق با وجود درستی آن ، به معنای گسست کامل فقه و فلسفه از همدیگر نمی باشد . سزاوار بود قائلین به این دیدگاه ، مسیر اساتید خود را ناقص رها نمی کردند . بر اساس گفته شهید مطهری ، شرح و بسط تفکیک ادراکات اعتباری از حقیقی برای اولین بار توسط امام خمینی و علامه طباطبایی به گونه ای منحصر بفرد صورت پذیرفته که در شرق و غرب سابقه نداشته است. با این وجود ، این دو بزرگوار ، فقه را در امتداد فلسفه می دانند و بر این مطلب اصرار دارند . 🔸در لزوم تفکیک میان ادراکات حقیقی از اعتباری باید گفت : ادراکات اعتباری تابع نیازهای بشر بر اساس دو اصل زیستی «اصل کوشش برای حیات» و «اصل انطباق با محیط » است اما ادراکات حقیقی تابع تکوین و واقعیت جهان هستی می باشد . ادراکات حقیقی در قیاس با واقعیت خود به عنوان محکی ، قابلیت اتصاف به صدق و کذب دارند اما ادراکات اعتباری ، ثبوتی ندارند تا در قیاس با آن قابلیت صدق و کذب داشته باشند بلکه تنها با غرض خود سنجیده می شوند که در این صورت اعتبار و قرارداد بدون غرض ، لغو خواهد بود . 🖇بنابراین ، تنها محذور در ادراکات اعتباری لغویت است برخلاف ادراکات حقیقی که محذور در آنها استحاله های عقلی مانند دور و تسلسل ، اجتماع ضدین و مثلین و نقیضین ، تقدم الشئ علی نفسه ، معلول بلا علت ، انقلاب در ذات و ... هستند . در ادراکات حقیقی تنها یقین برهانی (بالمعنی الاخص) ناشی از جریان برهان بر پایه علیت ملاک است اما در ادراکات اعتباری ، قانون علیت جاری نمی شود و از همین جاست که برهان و یقین برهانی نیز منتفی خواهد شد . در ادراکات اعتباری ، قضاوت با عقل عرفی است اما در ادراکات حقیقی ، عقل فلسفی حکم می کند . 🔹بنابراین ارتباط ادراکات حقیقی با ادراکات اعتباری ، تولیدی نیست اما این به معنای گسست کامل نیست بلکه ادراکات حقیقی و اعتباری - بر اساس تعبیر شهید مطهری - ارتباطی منطقی با هم دارند که در آینده بیان خواهد شد ... 📌ان شا اله ، ادامه بحث و شرح دیدگاه دوم در بخش آینده خواهد داد .... @almohkamat
المحکمات
📚 ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ ✍️ به قلم #استاد_موالی_زاده: 3️⃣گفتار سوم از مقاله فقه و ف
📙جمع مکسّر فقه و فلسفه ... ✍️ نوشتاری از 4️⃣گفتار چهار از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ 💠 گفته شد ، ۳ دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه(حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت ⬅️و اما شرح دیدگاه دوم (دیدگاه تداخل) 🔹بهره گیری از قواعد فلسفی در فقه پس از افول تفکر اخباری گری در حوزه علمیه رواج پیدا کرد . علمای شیعه راه مقابله با اخباری گری و جمود گرایی را در گسترش و تعمیق فقه و اصول فقه و تقویت عنصر اجتهاد در جهان تشیع یافتند . بزرگان شیعه برای نیل به این هدف ، به تقویت بُعد معقول در حوزه فقه ، پرداختند . از این رو ، به فلسفه صدرایی و سینوی روی آوردند . البته این دغدغه نخست در اصول فقه پدید آمد و پس از آن به حوزه فقه هم کشانده شد . 🔸یکی از عوامل پیشرفت و گسترش علم اصول در دوره پسا اخباری گری ، بهره گیری از مباحث فلسفی است که نخستین بار در زمان وحید بهبهانی و شاگردان ایشان مانند میرزای قمی ، صاحب فصول و صاحب هدایه المسترشدین رخ داد ، شیخ انصاری این مسیر را در به کارگیری قواعد فلسفی در میان مباحث اصول عملیه و استصحاب ادامه داد ، و در دوره آخوند خراسانی و شاگردان ایشان به اوج خود رسید . 🔹فلسفه آنچنان در اصول فقه رسوخ کرد که به تعبیر شهید صدر ، از مصادر و منابع اصلی آن بشمار رفت همانگونه که در دوره خواجه نصیر الدین طوسی ، فلسفه در کلام اشراب شد و ماهیت کلام را از جدل به برهان تغییر داد . 🔺شیخ انصاری ـ به اذعان شهید مطهری ـ برای نخستین بار قضایای حقیقی و خارجی را در فضای اصول و فقه وارد کرد . از ویژگی معقول ثانی فلسفی در توضیح ماهیت حکم وضعی و همچنین در تبیین تفاوت شرط و جزء در مرکبات شرعی استفاده کرد . در مکاسب بیع ، بارها از قاعده علیت با نگاه فلسفی محض ، بهره برد . برای گریز از استحاله های فلسفی در مسائل فقهی ، به دنبال راه چاره می گشت . و اینگونه آموخته های فلسفی خود در نزد ملا هادی سبزواری را به نمایش گذاشت . 🔸آخوند خراسانی نیز از پیشگامان رواج فلسفه در فقه و اصول می باشد . کتاب کفایه ایشان ، از ابتدا تا انتها ، مالامال از مسائل فلسفی است . مسائلی همچون اصالت وجود یا ماهیت ، تشکیک در وجود ، وجود ربطی و مستقل ، تشخص به وجود ، وجود ذهنی ، علت و معلول ، قاعده الواحد ، حرکت جوهری توسطی و قطعی ، زمان ، احکام ماهیت ، مقولات عشر ، معقول ثانی فلسفی ، نسبت کلی و فرد ، دور و تسلسل ، احکام عدم ، عرض ذاتی ، مباحث انسان شناسی در زمینه اراده و اختیار ، در این کتاب به چشم می خورد به گونه ای که ناآشنای به فلسفه از مباحث اصولی این کتاب طَرفی نمی بندد و بهره ای نمی برد . 🔰فضای بهره گیری از فلسفه در فقه و اصول تاکنون نیز ادامه دارد تا جایی که در کتب فقهی آیت اله خوئی ، با اندک جستجویی می توان به راحتی مسائل فلسفی را مورد استناد ایشان را یافت . ⬅️رسوخ فلسفه در فقه ، اگر چه توانست دیوار بلند میان فقه و فلسفه را تا حدودی ویران سازد اما اشتباه فاحش خلط میان ادراکات حقیقی و اعتباری را گسترش داد که در خارج کردن قطار فقه و اصول از مسیر عقلایی خود ، نقش بسزایی داشت . ادامه دارد ... @almohkamat
المحکمات
📙جمع مکسّر فقه و فلسفه ... ✍️ نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 4️⃣گفتار چهار از مقاله فقه و فلسفه : ت
📙فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر ✍️ نوشتاری از 5️⃣گفتار پنج از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف؟ 💠 گفته شد ، ۳ دیدگاه در نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) مطرح است : ا - دیگاه تباین و گسست ب - دیدگاه تداخل و درهم آمیختگی ج - دیدگاه امتداد حکمت ♦️و اما شرح دیدگاه سوم ( امتداد حکمت 1️⃣) 🔹نسبت فقه و فلسفه نه گسست از هم است و نه در هم آمیختگی با هم ، بلکه فقه در امتداد فلسفه و حکمت جای می گیرد تا اینگونه فلسفه سودمندتر شود و فقه هم در اداره اجتماع کارآمدتر گردد . 💢نمونه روش امتداد حکمت را در کتاب نظام حقوق زن در اسلام ، می توان یافت که شهید مطهری چگونه احکام فقهی را در امتداد جهان بینی اسلامی با استفاده از کتاب و سنت استنباط کرده است . 🔸فلسفه ، نماد جهان بینی(هست ها و نیست ها) و فقه ، نماد ایدئولوژی (بایدها و نبایدها) می باشد که تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این دو بر هم ، روشن و آشکار است . 🔹مکتب در حوزه جهان بینی ، به شناخت و ارزیابی جهان هستی از نگاهی کلی و کلان می پردازد و درصدد ارائه تفسیری از زندگی انسان می باشد ، و اما در حوزه ایدئولوژی ، با بیان قوانین و بایدها و نبایدهای مورد نیاز انسان ، در پی رسیدن بشر به یک زندگی سعادتمند می باشد . 🔸شکی نیست که ارزش ها و قوانین و همچنین آرمان ها و اهداف یک مکتب برآمده از جهان بینی و بینش آن مکتب می باشند ؛ زیرا گسست و بیگانگی قوانین و ارزش ها از جهان بینی ، باور و ایمان به جهان بینی را لغو و بیهوده می کند . لذا ایمان راستین به توحید زمانی پدید می آید که قوانین و ارزش ها و گرایش ها در راستای آن باشند . 🔹متاسفانه وضع کنونی ارائه مساله بنیادی توحید و جهان بینی اسلامی در گفتار و نوشتار فلاسفه و متکلمان مسلمان به گونه ای است که تنها به جنبه نظری و انتزاعی آن بسنده می شود و از امتداد بخشیدن به آن در عرصه عمل و حرکت انسان و اداره جامعه چشم پوشی میگردد 👈نتیجه این نگاه ناقص ، توقف توحید در حوزه گزاره ها است بی آنکه تعهد و مسئولیتی را برای مسلمانان در عرصه اداره جامعه و تشکیل حکومت و بسط عدالت اجتماعی ایجاد کند . از این رو ، توحید در محیط ذهنی مجرد و در لباسی انتزاعی باقی می ماند و بشر با وجود احترام به این آگاهی ، عنان زندگی خود را به دست مکاتب مادی و ماتریالیستی می سپارد ، بی آنکه تاثیر بسزائی در عرصه اداره دنیا برای توحید احساس کند . 📌ادامه دارد ... @albayann
المحکمات
📙فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر ✍️ نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 5️⃣گفتار پنج از مقاله فقه و فلسفه
📙رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ ✍نوشتاری از 6⃣گفتار شش از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ ♦️دیدگاه امتداد حکمت 2⃣ 🔹آیا میراث فلسفه اسلامی قابلیت امتداد یافتن در عرصه های زندگی بشری را دارد ؟ ↔️ یا آنکه نیازمند رنسانسی در فلسفه اسلامی هستیم تا بتوان بر اساس آن نظام سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه را تعیین کرد؟ آیا با مفاهیمی همچون اصالت وجود ، تشکیک ، حرکت جوهری ، مقولات عشر و علیت می توان برای اداره اجتماع نظام سازی کرد ؟ ↔️ یا آنکه فلسفه سنتی تا واژگون نشود و تغییرات بنیادین در آن پدید نیاید ، امتداد حکمت ، آرزویی بیش نخواهد بود ؟ رنسانسی که جهان غرب در پیش گرفت و توانست . 🔸فلسفه های غربی در عملیاتی کردن فلسفه خود موفق بوده اند . فلاسفه غرب توانستند بر پایه اومانیسم ، در عرصه علم با اندیشه تجربه گرایی (پوزیتویسم) ، در حوزه اقتصاد با اندیشه سرمایه داری (کاپیتالیسم) ، در حوزه اجتماعی با اندیشه لیبرالیسم ، در حوزه سیاست با اندیشه دموکراسی ، جامعه مدنی را بنا نهادند . هنر و معماری در جهان غرب همیشه پیرو مکاتب فلسفی بوده است . 🔹اگر بخواهیم با امتداد فلسفه در غرب بیشتر آشنا شویم ، به فهرست کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت نگاهی بیفکنیم . این کتاب در معرفی فلسفه در غرب ، به شناخت شناسی و هستی شناسی و انسان شناسی بسنده نکرد بلکه وظیفه فیلسوف را  پرداختن به همه مسائل زیر می داند : 👈«مبانی اخلاق ، خانواده ، عشق ، زن ، کودک ، ازدواج ، تربیت ، آموزش ، هنر ، زیبایی شناسی ، فلسفه تاریخ ، تمدن ، فلسفه سیاسی ، حکومت ، فرهنگ ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، فلسفه دین و مرگ و ... »   💡در پاسخ به پرسش بالا باید گفت ، هسته فلسفه ما قابلیت نمود محتوایی در حوزه های مختلف زندگی بشری را دارد . می توان از وحدت وجود ، از بسیط الحقیقه کل الاشیاء ، از مبانی ملاصدرا ، دستگاه فلسفیِ اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درست کرد .* 🔹صدرالمتالهین خود ، حکمت متعالیه را در اخلاق امتداد داد و دیدگاه اخلاق توحیدی را بنا نهاد . 🔹امام خمینی مبانی عرفانی خود ، در کتاب «مصباح الهدایه» را امتداد بخشید و به ولایت فقیه رسید . 🔹علامه طباطبایی با فضای «واقعیت» ، بذر علوم انسانی اسلامی را پراکنده کرد . 🔹حضرت آقا خود از «لا اله الا الله» ، مبانی فلسفی مبارزه با طاغوت را پی ریزی کرد . 🔹شهید مطهری با مبانی فلسفی انسان شناسی زن ، نظام حقوق زن در اسلام را در سایه آیات و روایات استنباط کرد . اما ما هنوز در ابتدای راه هستیم . 📌ادامه دارد ... * کلام حضرت آقا در جمع اساتید علوم عقلی سال ۸۲ @almohkamat
المحکمات
📙رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ ✍نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 6⃣گفتار شش از مقاله فقه و فلسفه : تضا
📙ترانه سفسطه و برهان صدیقین ✍️نوشتاری از استاد موالی زاده 📚گفتار 7️⃣ از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف؟) ♦️دیدگاه امتداد حکمت 3 🔹امتداد حکمت در جهان بینی توحیدی ، به معنای امتدادِ توحید در برنامه زندگی بشری خواهد بود . نخستین گام در امتداد حکمت ، توحید است اما نه توحید تعبدی و نه توحید انّی که از راه مطالعه طبیعت و نگاه به شگفتی های جهان مادی کشف شود و نه توحید پیره زنان ، بلکه توحید شبه لمّی که از راه برهان صدیقین شناخته شود . «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» 💢شهید مطهری می گوید : « از نظر ما اگر توحيد را با اصول استدلالى و عقلى بشناسيم ، از همان راه لمّى می توانيم انسان و تاريخ و جامعه را نيز بشناسيم ولى‏ كسانى كه ... توحيد را صرفاً از راه مطالعه طبيعت مى‏خواهند كشف كنند و بس، نمی توانند انسان و جامعه را از توحيد استنباط كنند و مجبور می شوند فلسفه تاريخ را و جامعه شناسى را و انسان‏ شناسى‏ را از مكتبهاى ديگر گدايى كنند. » 🔸بله ، تنها توحید عرفانی و فلسفی می تواند علوم انسانی را اسلامی کند . توحیدی که نه تنها سرسلسله هستی شناسی باشد بلکه در راس هرم شناخت شناسی هم جای گیرد . توحیدی که بر اساس گفته علامه طباطبائی ، پس از خاموش کردن ترانه سفسطه ثابت می شود و پس از آن می توان به شناخت مظاهر و نمودهای آن در سراسر گیتی پرداخت . علامه طباطبایی در حاشیه اسفار ج 6 تصریح می کند که سفسطه و شک گرایی با اصرار بر واقعیت های خاص دفع نمی شود بلکه تنها راه نفی سفسطه ، استناد به واقعیتی است که نفی آن موجب اثبات آن خواهد بود که همان واجب الوجود می باشد . آیت اله جوادی آملی این تقریر از برهان صدیقین را از مختصات علامه دانسته که به واسطه آن ، توحید نخستین مساله فلسفه بشمار می رود . 🔹از این رو ، اندیشه و فکر بشر از توحید آغاز می گردد و پس از آن به انسان و جامعه و حکومت امتداد می یابد و چارچوب کلی حرکت در عرصه های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در راستای عدالت و توحید را تعیین می کند تا در سایه عقل و وحی ، قوانین شرعی مورد نیاز اداره اجتماع در قالب فقه منظومه ای استنباط گردد . توحیدی که بنابر گفته علامه ، عنصری از عناصر همه تعلیمات می باشد . همانگونه که بدون اصل استحاله اجتماع نقیضین ، یقینی رخ نمی دهد ، بدون توحید هم هیچ گونه گزاره ای پدید نمی آید . ⬅️ متاسفانه در حال حاضر ، نقش توحید در فقه تنها انگیزشی است و عمدتا در باب عبادات به عنوان شرط صحت بشمار می آید در حالی که باید به نقش محتوایی توحید در فقه و قوانین شرعی پای بند بود . ارتقاء نقش توحید در فقه ، سبب تغییر جهت گیری فقه از مساله محور بودن به منظومه محور بودن می گردد و اینگونه ، در عرصه های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه ، کارآمدتر می شود . 🖇ادامه دارد ... @almohkamat
🗂 📝 با موضوع سلسله بحث های فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ ✍️ استاد حجت الاسلام سید فرید موالی زاده 🖊مقدمه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/222 🖊سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/226 🖊ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ 🌐https://eitaa.com/almohkamat/238 🖊جمع مکسّر فقه و فلسفه ... 🌐https://eitaa.com/almohkamat/247 🖊فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر 🌐https://eitaa.com/almohkamat/252 🖊رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ 🌐https://eitaa.com/almohkamat/266 🖊ترانه سفسطه و برهان صدیقین 🌐https://eitaa.com/almohkamat/287 🖊قهرمان اسفار اربعه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/299 @almohkamat
المحکمات
📙ترانه سفسطه و برهان صدیقین ✍️نوشتاری از استاد موالی زاده 📚گفتار 7️⃣ از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد
📙قهرمان اسفار اربعه ✍نوشتاری از 8⃣گفتار هشت از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد و تضایف؟) ♦️دیدگاه امتداد حکمت۴ 🔹عموم اندیشمندان مسلمان از امتداد بخشیدن به توحید در عرصه های گوناگون زندگی انسان غفلت کرده اند . نه عرفان ، نه فلسفه و نه کلام به امتداد توحید نپرداختند، و نه فقه و نه اخلاق به پایه ی توحید نگاهی نیفکندند . همه این علوم شریف ، جزیره هایی از هم جدا بودند که هر یک سر در گریبان خود فرو برده و کاری به کار دیگری نداشتند . این شد که توحید ، امتداد نیافت و در متن زندگی مهجور ماند . « و قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا » 👈نخست از عرفان آغاز کنیم . 🔹عرفا با آنکه موضوع علم عرفان ، توحید است و با آنکه محور سفر سوم و چهارم در سلوک ، رسیدگی به مردم و اجتماع می باشد ، اما عرفان ما در حوزه اداره اجتماع ، بالفعل نشده است . عارف در سفر سومِ سیر و سلوک ، یعنی سیر من الحق الی الخلق بالحق ، و در سفر چهارم یعنی سیر فی الخلق بالحق ، باید در اجتماع ظاهر شود و از غیب به شهادت بازگردد ، تا سلوک او کامل گردد . نبوت که مظهر اتمّ هدایت تشریعی و ارائه طریق است و وظیفه برانگیختن مردم بر علیه طاغوت و حرکت به سوی توحید را دارد ، تجلی سفر سوم سلوک است . در سفر چهارم هم ، سالک هدایت تکوینی و ایصال الی المطلوب خلق خدا را بر دوش دارد تا امامت و ولایت تجلی یابد که با استقرار حکومت الهی ، زمینه تربیت نفوس خلق مهیا شود . تدوین کنندگان علم عرفان چنین افقی را برای آن علم در نظر گرفته بودند اما نشد . 🔹عرفان ما بیشتر از خلق و جامعه به فرد پرداخت . به سیر «من الخلق» بسنده کرده و پای در سیر «الی الخلق» و «فی الخلق» نگذاشت . به «فناء» توجه کرد و از «محو» و «محق» گذشت و به «فناء الفناء» رسید اما از «بقاء بعد الفناء» باز ماند و به مرتبه «صحو» نایل نشد . در عالم «غیب» رفت و عالم «شهادت» را ندید . «وحدت شهودی» است بیشتر تا «وحدت وجودی» . از این رو ، از واژه عرفان و عرفا ، انزوا و ترک اجتماع و گونه ای از رهبانیت به ذهن عوام تبادر می شود . 🔹کسی باور نداشت که عرفان ، حماسه آفریند . عَلَم قیام و جهاد را بتواند بر دوش کشد . توحید را در سایه عدالت بیند . حکومت تشکیل دهد و به رتق و فتق امور بپردازد . کسی باور نداشت عرفان نظری با فقه عملی آشتی کند . عارف ، فقیه گردد . سالک الی الله ، ولی و حاکم شود . 🔹تا آنکه «قهرمان اسفار اربعه» پای در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و انقلابی پیامبرگونه و حکومتی امام گونه بنا نهاد و سفر سوم و چهارم را به منصه ظهور درآورد . حضرت امام خمینی عارفی و فقیهی بود که در سن 27 سالگی ، «مصباح الهدایه» نوشت و در تبعید ، «تحریر الوسیله» نگاشت تا «فقه اکبر» را میزبان «فقه اصغر» کند و ولایت فقیه را بر پایه عرفان بنا نهد . 💠 بله ، نخست باید عرفان دست از تقلید در فقه بردارد و عارف خود فقیه جامع الشرایط گردد تا در ابتدای راه امتداد دادن به توحید در متن زندگی خلق در ظرف فقه اصغر جای گیرد . 📌 ادامه دارد ... @almohkamat