eitaa logo
المرسلات
9.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
665 ویدیو
46 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐حجیت ذاتی قطع 📌سوالات زیر در گروه مشاوره مطرح شد و استاد مقدسی @m_mahdi1384 پاسخ آن را بیان کردند. 👇👇 🔰🔰🔰🔰🔰 ⁉️ : سلام. اینکه در ابتدای مبحث قطع میگیم ، قطع سنگ بنای شناخته یعنی چی؟ و منظور از بداهت قطع چیه؟ در قطع موضوعی میگیم قطع تعلق به اون چیزی که شارع گفته تعلق گرفته اما در قطع طریقی به خود واقع تعلق گرفته. فرق این دو تا چیه؟ یعنی در قطع موضوعی قطع به واقع تعلق نگرفته؟ ✅ : حجیت ذاتی قطع: در صورتی که مکلف نسبت به حکم شرعی قاطع باشد، حجیت آن ذاتی است و مطابق قطع خود عمل می‌کند. اینکه «حجیت قطع ذاتی است» یعنی حجیت قابل جعل یا سلب نیست و از قطع قابل انفکاک نیست. 🔸توضیح وجدانی ذاتی بودن حجیت قطع: در قطع احتمال خلاف وجود ندارد؛ لذا کسی که قطع می‌کند، برای خودش مجالی برای شنیدن سخن دیگری باقی نمی‌گذارد و آن قطع، او را به متن واقع می‌برد. مثلاً کسی که قطع دارد الآن روز است، تأمّل نمی‌کند که «آیا به واقع رسیده‌ام یا خیر؟». قطع وسیلۀ ارتباط با واقع است و اگر حجت نباشد هیچ راهی برای ادراک واقع وجود ندارد. قطع مقدم بر همۀ ادراکات بشر و همان «علم بدیهی» است که در منطق بیان گردید. 🔸با توجه به این نکته، اگر شارع بخواهد قطع را حجت بکند، ابتدا باید به وجود شارع و کلام شارع قطع پیدا کنیم و همچنین باید قطع داشته باشیم که منظور شارع، جعل حجیت برای قطع است؛ پس حداقل سه قطع بر جعل حجیت قطع مقدم است؛ لذا جعل حجیت برای قطع «تحصیل حاصل» است. در صورت سلب حجیت از قطع نیز حداقل همان سه قطع (وجود شارع، وجود کلام شارع و دلالت کلام بر سلب حجیت) بر آن مقدم است و به وسیلۀ قطع عدم حجیت قطع ثابت شده است که این «تناقض‌گویی» است. ⁉️ : با تشکر از توضیحاتتون. مرحوم مظفر (ره) در «المنطق؛ باب سادس؛ یقینیات» آورده اند که: «اليقين بالمعنى الأعم وهو واليقين بالمعنى الأخص وهو الاعتقاد المطابق للواقع الذي لا يحتمل النقيض لا عن تقليد» و حضرت آیت الله سبحانی در «الموجز؛حجج و امارات؛ حجیت قطع» پس از استدلال بر ذاتی بودن حجیت قطع، می فرمایند : « فتبيّن أنّ للقطع خصائص ثلاث:1-كاشفيته عن الواقع و لو .» 🔹اولا ضمن تطبیق این دو عبارت، اینگونه به نظر می رسد که مقصود از قطع در اصول، همان «یقین بالمعنی الأعم» منطقی است؛ نه «یقین بالمعنی الأخص» که همان نامیده میشد. 🔹و ثانیا این سوال پیش می آید که چگونه وجود احتمال خلاف و عدم اصابت قطع (یقین بالمعنی الأعم) به واقع (نه عند القاطع) و به بیان دیگر، احتمال تحقق ، خلل و خدشه ای به حجیت ذاتی قطع وارد نمی کند؟ ✅ : سلام علیکم. فرمایش شما درست است یعنی قطعی که در اصول بیان می شود همان یقین بالمعنی الاعم منطقی است. ولی مسئله «بدیهی» بودن تلازمی با یقین بالمعنی الاخص بودن ندارد. بدیهی بودن صفت علم است. علمی که «لایحتاج الی کسب و نظر» هست بدیهی است. 🔸احتمال وجود خطا در قطع ضربه ای به حجیت ذاتی نمی زند. چون حجیت یعنی «یصح الاحتجاج عند العقلاء» و مسئله حجیت در ظرف عقلا شکل می گیرد. لذا اصلا حیث تطابق با واقع هیچ دخالتی در آن ندارد. در ظرف عقلا قطع حجیت آن ذاتی است یعنی کسی که به چیزی قطع دارد خود را در متن واقع می بیند و هیچ احتمال خلافی نمی دهد. لذا تا زمانی که قطع او برقرار است هیچ احتمال خلافی را نمی پذیرد. مثل اینکه در روز، انسان خورشید را می بیند و به وجود آن قطع دارد و اگر کسی به او بگوید: الان روز نیست و شب است تا زمانی که قطع او پابرجاست به این حرف هیچ ترتیب اثری نمی دهد. 🔸اینکه می گوییم قاطع خود را در متن واقع می بیند یعنی اصلا بین خود و واقع فاصله ای نمی بیند لذا از قطعش تبعیت می کند. مثل اینکه شیر به کسی حمله کند اینگونه نیست که اول فکر کند که آیا قطع من مطابق واقع هست یا نیست. به صرف اینکه آن را می بیند پا به فرار می گذارد. این می شود واقع نمایی و کاشفیت قطع که در ظرف عقلاء یصح الاحتجاج است. لذا دخالت دادن مسئله یقین بالمعنی الاخص و مطابقت با واقع در ظرف عقلا صحیح نیست. 👈شما هم می توانید سوالات خود را در مورد کتاب در این گروه به اشتراک بگذارید http://eitaa.com/joinchat/2613772354C2971bf190a @almorsalaat
❇️وجدانیات؛ یک مشترک لفظی 📝سجاد انتظار 📚دانش معرفت شناسی امروزه به عنوان پیش نیاز جدی دانش فلسفه مطرح است و فلاسفه معاصر اهتمام جدی به طرح مباحث مربوط به ذهن دارند و معتقدند بدون شناخت ، نمی توان را شناخت. با مرور مباحث این دانش و مقایسه آن با منطق اسلامی می توان اذعان کرد که بخش معظم و محوری مباحث این دانش را بررسی مواد قیاس تشکیل می دهد که با عنوان در علم منطق طرح شده است. گرچه در کنار آن ها مسائل دیگری نیز که بی ربط با مباحث کلام جدید و نیز مباحث زبان شناسی نیستند مورد بررسی قرار می گیرد. 🔍همین جهت اشتراک باعث می شود که پرسشی به مدافعین دانش معرفت شناسی متوجه شود و آن اینکه چه تفاوتی بین علم منطق و علم معرفت شناسی وجود دارد در حالی که جدی ترین مباحث منطقی که به باب برهان و مبادی برهان مربوط است بعینه در معرفت شناسی نیز مطرح می شود؟ تفاوت های گوناگونی بین دانش منطق قدیم و معرفت شناسی جدید می توان شناسایی کرد اما یکی از تفاوت های جدی که در رابطه با این دو علم قابل ذکر است اختلاف آن ها در سعه و ضیق مبادی اقیسه است. رویکردی که در دانش معرفت شناسی برای حل مسائل این دانش وجود دارد باعث می شود که دایره مبادی اقیسه به شدت محدود شود. 📌از نگاه دانش معرفت شناسی، بشر در نقطه آغاز حرکت فکری، در دنیایی تاریک و بدون سرمایه ای مطمئن برای طی مسیر قرار دارد و هر چه در دست او است در معرض خطا است بنابراین ابتدائی ترین کاری که باید بکند این است که ضمانتی را برای پیوند علمی بین خود و واقع بجوید آنگاه بر اساس آن به افزایش دایره اطلاعات خود همت بگمارد. در این موقعیت، تنها راه چاره را اتکاء به می داند و سپس در تلاش است تا بین ادراکات حضوری و حصولی خود پلی ارتباطی برقرار کند. در این فرآیند به طور طبیعی تنها بین دو دسته از ادرکات خود با علم حضوری می تواند پیوند ایجاد کند که عبارت اند از و ؛ و در نتیجه هر آن چه که غیر آن ها است گزاره های نظری و نیازمند اثبات خواهند بود. این در حالی است که در نگاه منطق اسلامی سرمایه های ابتدائی بشر محدود به این دو نیست بلکه شش دسته از گزاره های یقینی می توانند او را در سیر فکری پشتیبانی کنند. 📌اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. تفاوت دیگری که به تبع این نوع زاویه دید ایجاد می شود تفاوت گزاره های اولیات و وجدانیات نیز هست. یعنی بر اساس رویکرد معرفت شناسانه اولیات و وجدانیات که خود با تلاش فکری به ضمانت انطباق با واقع می رسند (و همین مقدار تلاش، مرهون سیر متمادی فکری برای بشر است!) محدوده ای از گزاره ها را در بر می گیرند که لزوما منطبق با محدوده این دسته از گزاره ها در نگاه منطقی نیست. این تفاوت را می توان از کیفیت بازگشت این گزاره های حصولی به علم حضوری –بر اساس اعتقاد معرفت شناسان- به دست آورد. 🖌در این جا ما به عنوان نمونه به تفاوت بین وجدانیات در دانش معرفت شناسی با وجدانیات در دانش منطق بر اساس کیفیت بازگشت این دسته از گزاره ها به علم حضوری می پردازیم. (همین مساله در اولیات نیز مطرح است که بررسی آن با توجه به تفاوت های حاکم بر این دو دسته از گزاره ها فرصت دیگری را می طلبد.) 🔍پیش از این بحث لازم است تذکری کوتاه داده شود که از نگاه منطقی، سرمایه های فکری بشر شش دسته است که هر کدام از آن ها نیز مشتمل بر عده ای از گزاره ها هستند. همه این گزاره ها و هستند اما یقینی بودن آن ها از یک سو به معنای هم عرض بودن آن ها نیست و از سوی دیگر هم عرض نبودن آن ها دلیل بر غیر یقینی بودن برخی از آن ها نمی باشد. در نگاه منطقی برخی از یقینیات تاخر رتبی از برخی دیگر دارند و نخستین رتبه، از آن اولیات است که مبدا سایرین است اما ضمانت تطابق همه آن ها یقین (حصولی) است و بازگشت به علم حضوری بی معنا است؛ به تعبیر دیگر ضمانت انطباق آن ها را باید درون خود آن ها جست و به تعبیر دقیق تر ضمانت انطباق (معرفت شناختی) دغدغه منطقی نیست. 📍اما در نگاه معرفت شناختی، وجدانیات چگونه ضمانت تطابق می یابند و کیفیت آن چگونه است؟! همانطور که گفتیم از نگاه دانش معرفت شناسی، تنها نقطه قابل اتکا دانش حضوری است بنابراین وجدانیات نیز برای بهره مندی از ضمانت تطابق باید با دانش حضوری پیوند بیابند. این پیوند به این شکل توضیح داده می شود که مزیت وجدانیات در این است که حاکی و محکی این گزاره ها هر دو درون نفس حضور دارند و انسان می تواند به هر دو آن ها به صورت حضوری اشراف داشته باشد؛ زیرا مفاهیم و صور نفسانی پدیده هایی ذهنی اند و مطابَق آن ها نیز پدیده های درونی مانند ترس و درد و... هستند بنابراین نفس می تواند به هر دو اشراف داشته باشد؛ 📍این خصوصیت باعث می شود که انطباق مفهوم بر مصداق نیز توسط فاعل شناسا به صورت حضوری و بدون واسطه مفاهیم احراز شود بر خلاف موارد دیگر از ادرکات که همواره، مفهوم درون نفس و مصداق خارج از آن قرار دارد. با توجه به این توضیح باید توجه داشت که در نسبت با وجدانیات ما با سه پدیده درون نفسانی مواجهیم که هر سه آن ها با علم حضوری درک می شوند: 1-حاکی(مفهوم) 2-محکی(مصداق) 3-محاکات (انطباق) 📍مطابق این توضیح پس از تحدید دایره یقینیات، تحدید دیگری در دایره وجدانیات اتفاق می افتد به این صورت که تنها گزاره هایی از وجدانیات، ضمانت انطباق بر واقع را حائز اند که معلوم حضوری در نفس برقرار و مستدام باشد. وجدانیات گزاره هایی هستند که در قسم دانش حصولی شمرده می شوند اما از پدیده های درون نفسانی و معلوم به علم حضوری حکایت می کنند؛ این ملاک ما را ناچار می کند که تنها گزاره هایی را واجد ضمانت انطباق بدانیم که محکی آن ها ، به صورت معلوم حضوری در نفس باقی باشد تا بتوان انطباق آن ها را رصد کرد! در غیر این صورت هر گونه احتمال دخالت نفس و تصرف آن در محتوای گزاره وجود دارد!! 📍تحدید دیگری که بر اساس توضیح فوق اتفاق می افتد در همین مقدار از گزاره های وجدانی است. از آن جا که باید محکی با علم حضوری درک شود تا انطباق مفهوم بر آن نیز به صورت حضوری احراز شود، ناچار اگر در متعلق گزاره ای وجدانی پدیده ای مادی و جسمانی قرار داشته باشد آن بخش از معلوم ضمانت انطباق را نخواهد داشت؛ به طور مثال همه می دانیم که علم انسان نسبت به درد دندان از جمله گزاره های وجدانی است اما مطابق توضیح فوق تنها علم به اصل درد دارای ضمانت انطباق است ولی دندان به عنوان یک جزء از بدن چنین ضابطه ای ندارد. بدن یک پدیده جسمانی است که حضور جمعی ندارد بلکه امتداد جسمانی دارد و به همین جهت تنها به علم حصولی قابل درک است. 📍در مقابل این تحدید ها، معیار فوق ای نیز از جهت دیگر در محدوده گزاره های وجدانی ایجاد می کند. این توسعه بر اساس تحت پوشش قرار گرفتن مشاهدات عرفا –حداقل در محدوده شهود نفس و شئون آن- توسط عنوان وجدانیات است زیرا اگر همزمان با شهود نفس، ذهن نیز گزاره ای حصولی از آن بسازد آن گزاره نیز ضمانت انطباق را دارا است گرچه پس از اتمام شهود، آن گزاره نیز از اعتبار می افتد؛ بنابراین مشاهدات عرفا نیز جزء بدیهیات شمرده می شوند! با توجه به این توضیحات می توان ادعا کرد که اصطلاح وجدانیات در دانش معرفت شناسی تنها یک مشترک لفظی با این اصطلاح در دانش منطق است چرا که این حجم از تفاوت در دایره این گزاره ها از تفاوت اصل معنای یقینیات و وجدانیات خبر می دهد و با مراجعه به عبارات منطقیین در مبادی اقیسه می توان این تفاوت اساسی را لمس کرد. 🔍اگر بخواهیم در مقام نقد این نگرش سخن بگوییم باید اذعان کنیم که همه این تفاوت ها در حقیقت نقض هایی نسبت به خود این نگرش هستند؛ 1️⃣یک منطقی وجدانیات را به منظور استفاده در قالب قیاس و برهان در ضمن مبادی اقیسه بر می شمارد؛ آیا می توان گفت که اعتبار استدلالی که در آن از گزاره ای وجدانی استفاده شده است تنها محدود به لحظاتی است که علم حضوری به معلوم در نفس باقی باشد و پس از آن، اعتبار این استدلال منقضی می شود؟! 2️⃣آیا در نگاه یک منطقی، تنها ادراک حصولی درد به پشتوانه علم حضوری به آن بدیهی است و منشا درد امری نظری است!؟ یعنی آیا درد وجدانی و دندان نظری است!؟ آیا برای تشخیص نوع درد و تفکیک درد معده از دندان نیاز به برهان هست!؟ آیا مقتضای این تفسیر از وجدانیات این نیست که مفاد گزاره های مختلفی مانند «من دندان درد دارم» «من سر درد دارم» «من معده درد دارم» یکسان باشد؟چرا که فقط علم به اصل درد بدیهی است... 3️⃣آیا مشاهدات عرفا می توانند در قالب قیاس و به عنوان یکی از مبادی بدیهی آن به کار می روند؟! آیا باید گفت که این دست از مسائل نیز مشمول قاعده قد یکون الشئ بدیهیا لکن یجهله الانسان؟! در این صورت تمام حقیقت عالم را باید در زمره مبادی اقیسه بر شمرد! 4️⃣ابهام جدی این روش تحلیل در این جا است که تمام ابعاد یک گزاره وجدانی که از اقسام علم حصولی است به صورت علم حضوری توضیح داده می شود؟! یعنی حاکی و محکی و حتی انطباق آن ها بر هم نیز به صورت حضوری توضیح داده می شود؛ ♻️حقیقت ماجرا این است که این سبک تحلیل از اساس با هویت علم حصولی تضاد دارد. اگر علم حصولی به صورت صحیح تلقی و تصویر شود جایی برای این رویکرد باقی نمی گذارد. توضیح این مطلب نیازمند قلم فرسایی بیشتر است اما به منظور طرح اصل مدعا به دو نکته جدی اشاره کرده و تفصیل مطلب را به عبارات فلسفی موکول می کنیم: 🔰نکته نخست این است که در علم حصولی، رابطه فاعل شناسا با مفهوم و مصداق آن یک است. در این رابطه طولی مفهوم و مصداق به صورت هم عرض و در یک رتبه در برابر فاعل شناسا قرار نمی گیرند بلکه وساطت مفهوم بین فاعل شناسا و مصداق اجازه دسترسی مستقیم به مصداق نمی دهد؛ بنابراین تصویر فوق در وجدانیات برای تصحیح انطباق آن ها گمانی بیش نیست. انسان هیچ گاه در علم حصولی به صورت مستقیم به مصداق دسترسی ندارد و همیشه از پس پرده مفاهیم است که به اشیاء می نگرد؛ در این رابطه، تفاوتی بین این که مصداق درون نفس باشد یا بیرون از آن وجود ندارد زیرا اگر پدیده ای درون نفس نیز باشد اما با علم حصولی به آن نگریسته شود همین ارتباط طولی، انسان را در زندان علم حصولی منحصر می کند. 🔰دقت بیشتر به این نکته ما را مضطر به این تصدیق خواهد کرد که انسان در رتبه نخست ادراکات خود، هیچ گونه دسترسی به خارج بدون وساطت مفاهیم ندارد و همین امر انسان را در رتبه نخست ادراکاتش به موجودی رئالیست به صورت افراطی در عین پایبندی به ایده آلیسم به صورت افراطی بدل می کند. البته تردیدی نیست که در رتبه های متاخر، امکان خطا مطرح می شود که در دانش فلسفه این مساله مورد اهتمام است. 🔰نکته دیگر که جدی تر از نکته گذشته است (به این دلیل که از مساله ای جدی تر نتیجه گیری می شود) این است که رابطه مفهوم و مصداق را که با کلمه انطباق از آن یاد می شود نباید همانند خود مفهوم یا خود مصداق، پدیده ای مستقل و یا حتی ربطی در نظر گرفت چرا که این ارتباط اساسا ارتباطی نیست بلکه خود مفهوم نیز امری مستقل و عینی نیست و اساسا مفهوم بودن مفهوم و انطباق بر چیزی دو پدیده غیر از هم نیستند؛ فلاسفه صدرائی در مبحث که از نتایج مستقیم بحث است تشریح کرده اند که مفاهیم دارای دو اعتبار هستند که بر اساس یکی از این دو، مفهوم امری عینی است و بر اساس دیگری مفهوم امری نسبی و قیاسی است. آن چه که انطباق مفاهیم بر مصادیق را تامین می کند تنها و تنها حیثیت نسبی و قیاسی آن ها است که امری اعتباری، غیر اصیل و بی اثر است و ابدا به علم حضوری درک نمی شود بلکه همین جهت است که علم حصولی را برای انسان به ارمغان می آورد به گونه ای که اگر این جهت در انسان نمی بود جاهل به تمام معنا می شد. ❇️البته پر روشن است که این جهت نیازمند تدقیق و تامل در معنای صحیح مبحث اصالت الوجود، وجود ذهنی و ارتباط این دو با هم است؛ اما متاسفانه هر دو این بحث ها در فلسفه معاصر مورد بی مهری گرفته اند. مبحث اصالت الوجود با تمام زوایای دقیقش مورد کنکاش قرار نمی گیرد و در عین حال مبحث وجود ذهنی از رسوبات اصالت الماهیه شمرده می شود!!! این در حالی است که علامه طباطبایی رحمه الله علیه این بحث را در بدایه الحکمه به طور کامل در جایگاه خود حفظ کرده است و در نهایه الحکمه ضمن یک ارتقاء، آن را از فروع اصالت الوجود بر شمرده است.
📝| ولایت فقیه و بداهت دلیل آن در نگاه حضرت امام 🔰 استاد علی فرحانی 🔰تقریر:احسان چینی پرداز ◽️مساله ولایت فقیه از مسائلی است که اگرچه اصل آن در بین فقهاء قدمت چندین ساله داشته باشد اما نزاع جدی و پرداختن به اقوال در این زمینه اولین بار توسط سوالی که امام مطرح کردند شروع شد. ◽️یعنی اگرچه در عبارات برخی فقهاء اشاراتی به اصل این مساله بوده است اما طرح این سوال با تمام شئوناتش که آیا چیزی به نام ولایت فقیه داریم یا نداریم اولین بار توسط حضرت امام مطرح شد. ◽️شاهد عینی بر نو بودن سوال ولایت فقیه، تلاش نویسندگان در بازگرداندن این مساله به دوران معصوم و نیز نزاع بزرگی است که در این باب به وجود آمده، در حالی که اگر سوال و بحث در بابی و موضوعی قدمت داشته باشد این چنین نزاعی در آن شکل نگرفته و نیاز به تبیین اتصال سوال به عصر معصوم هم نمیباشد. ◽️مضافا به اینکه، تازگی سوال موجب عدم پختگی برخی نظرات و عاملی جدی در همراه نشدن برخی فقهاء با نظریه ولایت فقیه میباشد. ◽️ در تبیین این نظریه، حضرت امام قبل از استناد به ادله لفظیه، وجود ولایت فقیه را امری ضروری و دانسته و انکارش را محال می دانند. ◽️ایشان توضیح میدهند که به بداهت، عند العقلاء ثابت است ظرف اجتماع غیر از ظرف مخاطبات و مراودات بین الاثنینی است. به عبارت دیگر وجود یک مدل اجتماعی کلان که حاکم بر تمام روابط بین الاثنینی باشد امری مسلم و عقلائی است. ◽این تفکیک اختصاصی به جوامع اسلامی ندارد بلکه در دنیای غرب هم پذیرفته است. به طوری که در غرب برای ظرف کلان اجتماع علم جداگانه ای به نام علم سیاست قرار داده اند که متکفل تبیین نظام و ساختار حاکمیت سیاسی است. ◽️ در این علم، مدل و شکل اجتماع بما هو اجتماع- بدون در نظر گرفتن افراد خاص- و نوع خاص روابطی که در عرصه های مختلف اجتماع باید برقرار باشد، طراحی شده و بعد مبتنی بر آن ساختار، علم حقوق به تنظیم قوانینی پرداخته تا آن مدل را به تحقق خارجی برساند. ◽️تمام روابط بین الاثنینی و قوانین آن، زیرمجموعه مدل وقوانین ظرف کلان اجتماع بوده و همچون مظروفی برای این کلان ظرف محسوب میشوند. ◽️در واقع این ساختار حاکمیت سیاسی است که ضمانت اجراء و التزام به قوانین بین الاثنینی و شخصی را به وجود می آورد به گونه ای که اگر این ظرف و قوانین آن مد نظر گرفته نشود افراد در روابط خود با یک دیگر هیچ الزامی برای التزام خود به قوانین ندیده و در صورت تخلف هم هیچ راهی برای مواخذه و مجازات مجرم وجود نخواهد داشت و نهایتا جعل احکام و قوانین بین الاثنینی محکوم به لغویت است. ◽️با توجه به این مساله، بنابراینکه اکثر احکام شرعی در باب روابط بین انسان ها می باشد به گونه ای که این سنخ احکام، جمیع معاملات و اکثر باب عبادات را شامل شده و بیش از 20جلد از کتاب وسائل الشیعه را به خود اختصاص داده اند؛ امکان ندارد که شارع مقدس به اجتماع بما هو اجتماع توجه نداشته باشد و الا لغویت پیش می آید. ◽️از این رو باید گفت هر حکمی که از شارع مقدس ناظر به روابط بین افراد جامعه صادر میشود- به دلالت اقتضاء- دال بر توجه شارع به ظرف اجتماع است. یعنی اگر شارع – مثلا- صد حکم اجتماعی بیان کرده باشد صد بار به مساله اجتماع و احکام آن التفات داشته است. ◽️در نتیجه، مدل اجتماع از نگاه اسلام و احکام و قوانین آن، همچون پیکره و بستری است که هر یک از احکام در آن جای میگرند.و جالب اینکه برخی از احکام اسلامی مانند مساله قضاوت ذاتا در ظرف اجتماع کلان معنا پیدا می کنند و به تعبیر امام « قضاوت از شئون حکومت است». ◽️پس نگاه به باب معاملات و بلکه کل فقه را باید تصحیح کرد چه اینکه نگاه مشهور در زندان روابط بین الاثنینی و احکام آن محبوس بوده و هیچ التفاتی به مساله فوق ندارد. که البته نتائج این نگاه غلط، اسفبار است. ◽️حال باید گفت حضرت امام معتقدند که مدل شارع برای ظرف کلان اجتماع، ولایت فقیه است کما اینکه جمیع فقهائی که به مساله فوق التفات داشته اند اگر قبول داشته باشند که شارع هم به این عرصه توجه داشته و در این باره سخن گفته است تصدیق می کنند که مدل شارع برای این ظرف، ولایت فقیه است. ◽️با توجه به آنچه گذشت؛ حکومت به معنای ظرف کلان اجتماع- - است و بدین وسیله تا حدودی معنای عمیق و الاحکام من شئونها، معلوم میگردد ◽لهذا از نظر حضرت امام اولین دلیل بر ولایت فقیه- قبل از رجوع به ادله خاص لفظی- بداهت است، و مقابله با آن مقابله با بدیهی است. ◽️بر این اساس سبک مشهوری که در تقریر نظر امام مبنی بر تفکیک حوزه های ولایت فقیه – اعم از افتاء و امور حسبه و رفع الخصومات و زعامت سیاسی و حدود- وجود دارد سبک صحیحی نمی باشد بلکه سبک صحیح همانطور که توضیح اش گذشت موجب دفع اساس شبهه شده و مقصود را کاملا تبیین می کند. @almorsalaat 🔊صوت بیانات استاد👇👇👇