eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع ، مجید خدابنده لو 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱ ای متدین ومذهبی متولدشد.از ۲۱۰ پایانه شرق تهران بود. 🍃🌷🍃 بود و یک فرزند به نام سوگند به یادگار دارد. 🍃🌷🍃 ایشان و مخصوصا بود.چون پدرش فوت کرده بودند 😔 دست مادرش شده بود، در مسائل حال خانواده‌ام بود و از کاری دریغ نمی‌کرد. 🍃🌷🍃 وقتی ایشان چشم‌هایش را عمل کرده بود، به خانه پدری می‌رفت و مادرش را انجام می‌داد، حتی برایش پیاز سرخ می‌کرد تا مادرش نشود. 🍃🌷🍃 بود هر چه در زندگی دارد از 🌷 است. این عقیده را از که هر هفته شرکت می‌کرد به دست آورده بود. 🍃🌷🍃 ایشان به و و بسیج رفت‌وآمد زیادی داشت. شدن آرزوی را هم در همان طلب کرده بود. 🍃🌷🍃
مدافع ، مجید خدابنده لو 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱ ای متدین ومذهبی متولدشد.از ۲۱۰ پایانه شرق تهران بود. 🍃🌷🍃 بود و یک فرزند به نام سوگند به یادگار دارد. 🍃🌷🍃 ایشان و مخصوصا بود.چون پدرش فوت کرده بودند 😔 دست مادرش شده بود، در مسائل حال خانواده‌اش بود و از کاری دریغ نمی‌کرد. 🍃🌷🍃 وقتی ایشان چشم‌هایش را عمل کرده بود، به خانه پدری می‌رفت و مادرش را انجام می‌داد، حتی برایش پیاز سرخ می‌کرد تا مادرش نشود. 🍃🌷🍃 بود هر چه در زندگی دارد از 🌷 است. این عقیده را از که هر هفته شرکت می‌کرد به دست آورده بود. 🍃🌷🍃 ایشان به و و بسیج رفت‌وآمد زیادی داشت. شدن آرزوی را هم در همان طلب کرده بود. 🍃🌷🍃
امام فرمودند: این آقای خامنه ای از عظمت اسلام است 🔘حاج احمدآقا روی صندلی نشست چای بخورد. ما نشستیم با ایشان صحبت کردن. احمد آقا گفتند: من توی اتاق امام و جاهایی که امام تردد می‌کرد و آن جایی که سخنرانی می‌کرد، یک میکروفن و یک کلید داشتم که اگر امام حالشان مساعد نبود، هر جا حالشان به هم خورد، یکی از این کلیدها را فشار بدهند تا دکتر طباطبایی و من بدویم توی اتاق. چون این اواخر دیگر امام مشکل قلبی شان خیلی حاد شده بود. من توی اتاق خودمان دراز کشیده بودم. ساعت ۷ غروب، صدای زنگ خطر امام درآمد. من یادم نیست که چیزی پوشیدم یا نه، از اتاقمان تا توی اتاق امام دویدم. وقتی آمدم کنار امام، فکر کردم امام دوباره سکته کرده اند. امام چمباتمه نشسته بود و جفت دست هایش جلوی زانوهایش بود به تلویزیون داشت نگاه می کرد. من با این صحنه که روبرو شدم، با تلویزیون کاری نداشتم؛ همه ذهنم امام بود. گفتم: آقا! تا گفتم آقا، ایشان گفتند: احمد! بشین، بشین. من نشستم. گفتند: نگاه کن. نگاه کردم دیدم اخبار ساعت هفت، دیدار آقای خامنه‌ای و کیم ایل سونگ را نشان می‌دهد. در آن دیدار چند روزه آقای خامنه ای از کره. گفتند: نگاه کنید، نگذارید دیر بشود، چند بار من به شما و آقای هاشمی گفتم مطرح کنید آقای خامنه ای را. این عظمت را آدم می‌بیند کیف می‌کند! این عصایی که آقای خامنه‌ای بلند می کند تو سان نظامی، این است، کیف می کنم من می‌بینم این را.
امام فرمودند: این آقای خامنه ای عظمت اسلام است 🔘حاج احمدآقا روی صندلی نشست چای بخورد. ما نشستیم با ایشان صحبت کردن. احمد آقا گفتند: من توی اتاق امام و جاهایی که امام تردد می‌کرد و آن جایی که سخنرانی می‌کرد، یک میکروفن و یک کلید داشتم که اگر امام حالشان مساعد نبود، هر جا حالشان به هم خورد، یکی از این کلیدها را فشار بدهند تا دکتر طباطبایی و من بدویم توی اتاق. چون این اواخر دیگر امام مشکل قلبی شان خیلی حاد شده بود. من توی اتاق خودمان دراز کشیده بودم. ساعت ۷ غروب، صدای زنگ خطر امام درآمد. من یادم نیست که چیزی پوشیدم یا نه، از اتاقمان تا توی اتاق امام دویدم. وقتی آمدم کنار امام، فکر کردم امام دوباره سکته کرده اند. امام چمباتمه نشسته بود و جفت دست هایش جلوی زانوهایش بود به تلویزیون داشت نگاه می کرد. من با این صحنه که روبرو شدم، با تلویزیون کاری نداشتم؛ همه ذهنم امام بود. گفتم: آقا! تا گفتم آقا، ایشان گفتند: احمد! بشین، بشین. من نشستم. گفتند: نگاه کن. نگاه کردم دیدم اخبار ساعت هفت، دیدار آقای خامنه‌ای و کیم ایل سونگ را نشان می‌دهد. در آن دیدار چند روزه آقای خامنه ای از کره. گفتند: نگاه کنید، نگذارید دیر بشود، چند بار من به شما و آقای هاشمی گفتم مطرح کنید آقای خامنه ای را. این عظمت را آدم می‌بیند کیف می‌کند! این عصایی که آقای خامنه‌ای بلند می کند تو سان نظامی، این است،. کِیف می کنم من می‌بینم این را....❤