تاج زاده پس از استیضاح #عبدالله نوری به عنوان سرپرست وزارت کشور انتخاب شد. و بعد از معرفی موسوی لاری به وزارت کشور وی دوباره به عنوان معاونت سیاسی در ان وزارتخانه مشغول کار می شود. تاجزاده یکی از محکومان اصلی #فتنه ۸۸ بوده و مانند دیگر هم قبیله ای های اصلاح طلبش کارنامه بسیار سنگین در مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی دارد. حالا برای اینکه به یک جمع بندی مطلوب برسیم، و چهره واقعی #مصطفی #تاجزاده را به خوبی بشناسیم و بشناسانیم و از پراکنده گویی جلو گیری شود. بهتر است تاجزاده را گام به گام معرفی کنیم.
5
# سید #مصطفی #تاجزاده کیست؟؟؟؟
طبق گفته خودش در ۹ شهریور ۱۳۳۶ به دنیا آمده و اصالتاً اهل هرند اصفهان می باشد در سال ۱۳۵۴ دیپلم متوسطه را اخذ و در امتحان اعزام به خارج از کشور قبول میشود. با ورود به آمریکا ضمن تحصیل در رشته مهندسی مکانیک فعالیت های سیاسی خود را بر علیه رژیم پهلوی از طریق انجمن اسلامی کالیفرنیا آغاز می نماید و به همراه دیگر ایرانیان خارج از کشور گروه فلق را تشکیل میدهند. مصطفی تاج زاده در ۸ مهر ۱۳۵۷ پس از دیدار با امام راحلمان در پارس تحصیل را رها کرده و به ایران باز میگردد
2
بعد از جنجال آفرینی #مصطفی#تاجزاده در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در تهران به ظاهر خود را از معرکه خارج کرد. وانان بر حرکت گروه خود در انتخابات شهر تهران سرپوش گذاشتند. اما در جریان حادثه خرم اباد که وی به عنوان معاونت سیاسی وزارت کشور و پیوند دهنده حلقه منحرف کیان با غائله خرم آباد بود نتوانست در پشت صحنه بماند. دوستان عنایت فرمایند: برای نشان دادن هماهنگی و همبستگی برخی از اعضای حلقه کیان در جریان حادثه خرم آباد کافی است که به مدعوین و سخنرانان در این اجلاس توجه شود که آقایان سروش، کدیور، محسن آرمین، #تاجزاده و..... همه از اعضای اصلی حلقه منحرف کیان بودند.
9
#مصطفی یک قبر یادبودی در حرم #سیدالکریم⚘دارد و من پنج شنبه و جمعهها میروم آنجا و میدانم #مصطفی آنجا حضور دارد.
میدانم صدای من را میشنود و فقط خجالت زده #مصطفی هستم چون وقتی بهشت زهرا⚘ میروم میبینم که خیلی قبور هستند که خاک روی آنها نشسته و کسی بالای قبرشان نیامده، به #مصطفی میگویم مامان جان ببخش که من قبر تو را نمیتوانم آب و جارو کنم. ببخش که تو هنوز دور از وطن هستی. ببخش که اینقدر غریب هستی. ببخش که این قدر مظلوم هستی. #مصطفی جان مادرت را ببخش😭
🍃⚘🍃
نام : مصطفی
نام خانوادگی : محمدمیرزایی
نام پدر : هادی
تاریخ تولد : ۱۳۶۰/۵/۱ - شهر ری
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضعیت تأهل : مجرد
شـغل : پاسدار - پارچهنویس
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ -ساعت ۱:۲۰
مزار : پیکر#شهید هنوز بازنگشتهاست
مزار یادبود : شهر ری - حرم حضرت عبدالعظیم حسنی-شبستان امامخمینی
توضیحات: #فوقلیسانسIT - مسئول #سیستمهای مخابراتی و راهاندازی تجهیزات مخابراتی و #سیستمهای ارتباطی
🍃⚘🍃
مادر#شهید میگوید :
روز جمعه که خبر #شهادت حاج قاسم را شنیدم، پای تلویزیون گریه میکردم. پسر سومم آمد و خبر #شهادت مصطفی را به من داد،وقتی فهمیدم #مصطفی درست همزمان با سردار در منطقه دیگر توسط اصابت موشک امریکایی به مقرشان #شهید شده، خوشحال شدم که پسرم مثل
#امام حسین⚘ به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
برای یک مادر واقعاً سخت است. من بیشترین عذابی که می کشم و با خودش هم درددل میکنم، می گویم مادر جان من را حلال کن برای زحمتهایی که برای ما کشیدی! از ته دل میگویم که من شرمنده #مصطفی هستم.
🍃⚘🍃
مادر#شهید با گریه ادامه میدهد: مامان جان من شرمنده هستم اگر تو چشم به راه مادرت هستی! چون تو غریب هستی.
🍃⚘🍃
#خاطرات #شهید
🍃⚘🍃
تابستان سال۹۵ #مصطفی آمد سراغ من و گفت: حال و حوصله بنایی را داری یا نداری؟! گفتم #مصطفی باز میخوای کجای مغازه را بزنی بهم؟ گفت پایه هستی هرروز بعد از کار با هم بریم باقرآباد، بنایی صلواتی کنیم برای ساختن خانه؟!
🍃⚘🍃
گفتم خانه برای کی؟ گفت برای خانوادههای #شهدای فاطمیون که سرپناهی ندارند؛ گفت من سفیدکاری، لولهکشی، برقکاری، کابینت و راهانداختن همه تاسیسات فنی را قبول کردم؛ میدانستم تو هم پایهکار هستی.
🍃⚘🍃
خلاصه، آنتابستانِ من و #مصطفی عجب تابستانی شد؛ آن چندماه ماموریت نداشتیم و کار خدا هر دو تهران بودیم؛ خستگی برای -مصطفی بیمعنی بود؛ با هم شبانهروز کار کردیم. مادر ما هم که از خودمان پایهتر بود، بیل و کلنگ دستش میگرفت و پابهپای ما کار میکرد.
🍃⚘🍃
هیچوقت یادم نمیرود روزی که کلید خانهها را در باقرشهر به آن چندخانواده #شهید تحویل دادیم، از خوشحالی گریه میکردند و نمیدانستند چطور تشکر کنند. تابستان آنسال، ما ۶واحد را برای سکونت خانوادهها آماده کردیم.
#راوے: برادر مدافعحرم
#شهید مصطفی محمدمیرزایی
🍃⚘🍃
مادر بی تابی میکرد.تا روز #ترور #سردارحاج قاسم سلیمانی که اهالی خانواده بسیار ناراحت و غمگین بودن، و مادر اقا مصطفی بسیار گریه میکرد😭 در همان روز ساعت ده صبح بود که خبر #شهادت اقا مصطفی رو دادن و همه اهالی خانواده در شوک بودند که مگه #اقا مصطفی #کانادا نبود.
بعدها مشخص شد ،ایشون، از سوریه که اومد خودشو بر ای یه #ماموریت بسیار مهم اماده میکرده و برای اینکه خانواده مخصوصا پدرو مادرشون نگران نشن بورسیه شدن در #کانادا رو بهونه میکنه.
🍃⚘🍃
طبق گفته همکاران ایشون بسیار #دلسوزانه کار میکرد و #شبها با خدای خودش رازو نیاز میکرده و سرانجام خداوند اورا به ارزوی قلبیش ،#شهادت رسوند.
🍃⚘🍃
#پدر #اقامصطفی
پدر#اقامصطفی در اثر کارسنگین آهنگری در سال ۱۳۸۶ خانه نشین شدندبعداز یه مدت #آقامصطفی که مغازه پارچه نویسی داشت برای حفظ روحیه پدرشان و اینکه دچار روزمرگی نشود الفبای پارچه نویسی رو به ایشان آموزش دادندبطوریکه ایشان در نبود #مصطفی پارچه نویسی میکردند و به نحواحسن از پس اینکار برمی امدندو خطاطی وپارچه نویسی پدر #مصطفی از ایشان به یادگار ماند.
ودرضمن ساخت مهرو تابلوهایی که ساده بودند رو به ایشان آموزش دادند.
🍃⚘🍃
#شهید مجید فریدفر🍃⚘🍃
این قصه #مجید است. #مجیدی که بدن ورزیدهای داشت و مثل فنر میجست. قصه پسری که دنیا را با آکروبات شناخت، #ستاره سینما شد، با #ویولن ساز عشق زد و با #تفنگ در راه #دفاع از کشورش، #شهید شد.
🍃⚘🍃
#مجید فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالی که هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمی گذشت.
این قصه، قصه #چریک مسلمانی است که #ویولن را بهتر از همه هم سالانش می زد اما کنارش گذاشت و #اسلحه برداشت و پابه پای #مصطفی چمران در اردوگاه های جنگ های #نامنظم لبنان و سوریه، چریکی #جنگیدن را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازه اش به گوش یاسر عرفات هم رسید.
🍃⚘🍃
این قصه یکی از #متفاوت ترین شهدای #دفاع ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل #فیلم فارسی ها که به #چریکی #سخت کوش بدل شد.
#قصه #مجید فریدفر #شهید سرافرازی که پدرش می گوید یکی از #بنیان گذاران یگان ویژه نوپو بوده است.
🍃⚘🍃
بسمالله
الرحمن
الرحیم
🟢🟢🟩🟩🟩🟢🟢
( قسمت ۲۴ )
#انتهای #زندگی
🟢🟢🟩🟩🟩🟢🟢
✅➖#حضرت_محمد #مصطفی
( صل الله و علیه و آله و سلم ) فرمودند :
✅➖کسی که خود را شبیه غیر مسلمان در آورد از ما نیست.
نهجالبلاغه صفحه ۵۰۹
➖#خدا پرسد زما فردا که بهر ما چه آوردی
➖به جز بار گنه با خود تو از دنیا چه آوردی
➖به دنیا سالها خوردی و نوشیدی و پوشیدی
➖برای قدردانی هدیه برای ما چه آوردی
➖ملاک #بندگی ما بود ترک هوای نفس
➖بگو ای بوالهوس از درک این معنا چه آوردی
🟢🟢🟩🟩🟩🟢🟢
ان شاءالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
✨﷽✨
🔴همسرداری سرداران شهید
🌼همسر شهید چمران:
✍ یک هفته بود مادرم در بیمارستان #بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که #مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و #بوسید، میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش #خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر میکنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها رو میکنید.»
گفت: «دستی که به مادرش #خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
پسرم هر روز تماس میگرفت. با من و پدرش صحبت میکرد. ما مرتب با هم در تماس بودیم تا اینکه یک روز ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت من نبودم برادرش میگفت : یا دست و پا شکسته میآید و یا با دست و پای قطع شده ، باید برای همه چیز آماده باشیم.😔
رفتم حسینیه ، کسی مرتب خانم کوهساری را صدا میکرد. فکر نمیکردم با من باشه. نماز اول را خواندم متوجه شدم به دنبال من هستند. به من گفتند : به جواد زنگ بزنید ببینید برگشته؟
آخه #مصطفی آمده است. دیدم بدنشان میلرزد. گفتم : پسر من رفته شما چرا نگران هستید ؟ برگشتم منزل ، دیدم همه جمع شده اند. باور نمیکردم #شهید شده.😔
صد بار زنگ زدم به #شهید مصطفی عارفی ، وقتی ایشان به پیش من آمد باور نمیکردم #جواد شهید شده است تا اینکه کوله اش را به من نشان داد.😔
شب آخری که میخواست بره آخرین عکسش را با برادر زاده اش گرفت.
می خواستم دامادش کنم. ماه رمضان برایش کت و شلوار گرفتیم اما تقدیر چیز دیگری برای او رقم زد.😔