eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مدیر : حامد طرفی @amoo_molla مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
به و به و به چه بچه ای.wav
19.47M
🌷 شعر و ترانه 🌷 دانلود آهنگ جشن تولد 🎊 به و به و به ، چه بچه ای 🎈 🎁 مثل گله ماشاالله 🎈 🎁  چه خوشگله ماشاالله 🎈 🎊 به و به و به چه بچه ای 🎈 🎁 تمیز و مهربونه 🎈 🎁 چشم و چراغ خونه 🎈 🎁 دست می زنه ، 🎁 شعر می خونه ، بچه مون 🎁 دوسش داریم اندازه آسمون 🎁 تو باغچه خونه اَست 🎁 همیشه و شاد و خندان 🎁 می سپریمش خدایا 🎁 به آیه های قرآن 💻 کانال تربیت مربی کودک @amoomolla
هشتک های کانال تربیت دینی کودک : مواد آموزشی : موضوعی : طرح درس های اخلاقی و قرآنی 👈 👈
هشتک های موضوعات کانال 👆👆
🔥 طبق یک منبع موثق ، 🔥 آمریکا طی یک آماده باش رسمی ، 🔥 قرار است ابرقهرمانان خود را ، 🔥 با نام عملیات انتقام جویان ، 👈 در یک دی وی دی به ایران اعزام کند . 🔥 این دی وی دی حاوی : 👈 بتمن ، باب اسفنجی ، سوپر من ، مرد عنکبوتی ، هالک ، کاپیتان مارول ، زورو ، اسباب بازی ها و ملوان زبل می باشد . @amoomolla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 این قسمت : آموزش صلوات 🌸 اللهُمّ صَلی علی محمّد وآل محمّد 🌸 peace be upon mohammad 🌸 and his holy family 🎼 پِیس بی اِپان محمّد ، 🎼 اَند هیز هُلی فامیلی . 🇮🇷 @amoomolla
✍ شعر ام البنین 💎 یه شیرزن و فرشته 💎 که خوش خوی و سرشته 💎 به خونه ای اومده 💎 که دری از بهشته 💎 بعد از بی بی فاطمه 💎 قلب علی پر غمه 💎 او آمد و داده بر 💎 رنج و غمش خاتمه 💎 مادر سادات شده 💎 قبله حاجات شده 💎 همدم مولا علی 💎 باب عنایات شده 💎 دل پاک و مهربونه 💎 خوش قلب و خوش زبونه 💎 هم شاه این زمینه 💎 هم ماهِ آسمونه 💎 نام این زن چه زیباست 💎 مثل حضرت زهراست 💎 فاطمه بِنتِ حِزام 💎 با ادب و با تقواست 💎 این بانوی نازنین 💎 معروف به ام البنین 💎 در هر مشکلی میگه 💎 یا امیرالمومنین 🎼 @sorod_shr 🇮🇷 @amoomolla 🌷
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت اول 🍎🍎🍎 🌹 در شبی زیبا و پر از ستاره ، 🌹 وقتی همه خواب بودند ؛ 🌹 حضرت محمد صلی الله علیه وآله ، 🌹 مشغول عبادت و خواندن قرآن بودند 🌹 که ناگهان ، 🌹 نوری از آسمان به زمین فرود آمد . 🌹 خانه پیامبر ، پر از نور شده بود . 🌹 از دل همان نور ، 🌹 اسبی زیبا ، براق و نورانی ، 🌹 بیرون آمد . 🌹 فرشته ای روی آن نشسته بود . 🌹 که به احترام پیامبر ، 🌹 از اسب پیاده شد . 🌹 سپس به پیامبر سلام نمود . 🌹 پیامبر ، آن فرشته را شناختند 🌹 لبخندی زدند و گفتند : 🌸 جبرئیل تویی ؟! 🌸 چقدر دلم برایت تنگ شده بود 🌹 جبرئیل گفت : 🌷 بله سرورم ، منم همینطور 🌷 لطفا آماده شوید 🌷 تا به یک سفر فضایی برویم . 🌹 پیامبر فرمودند : 🌸 الآن ؟؟! این وقت شب ؟!! 🌸 سفر در فضا ؟! آخه با چی ؟! 🌹 جبرئیل دستش را ، 🌹 روی سر اسب کشید و گفت : 🌷 با این بُراق میریم 🌹 پیامبرخدا و جبرئیل ، 🌹 سوار اسب بُراق شدند . 🌹 و به سرعت نور ، 🌹 از مکه به فلسطین رفتند . 🌹 و از فلسطین ، 🌹 به طرف آسمان حرکت کردند . 🌹 بعدها نام این سفر را ، 🌹 معراج گذاشتند . 🌹 حضرت محمد ، در فضا و آسمانها ، 🌹 به دید و بازدید پرداختند . 🌹 با بچه ها فرشته ها نیز ، 🌹 خیلی مهربان بودند . 🌹 بعد از انجام ماموریتی که داشتند 🌹 و قبل از برگشتن به زمین ، 🌹 به سمت بچه فرشته ها آمدند . 🌹 هم با آنها صحبت کردند . 🌹 هم برایشان قصه گفتند 🌹 هم شعر خواندند 🌹 هم با آنها بازی کردند 🌹 و هم به آنها ، قرآن یاد داد . ✨ ادامه دارد ... ✨ 🇮🇷 @amoomolla
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت دوم 🍎🍎🍎 🍎 موضوع : 👈 تولد حضرت فاطمه زهرا (س) 🌹 کار پیامبر در آسمان تمام شده بود 🌹 زمانش رسیده که به زمین برگردند 🌹 از همه فرشته ها خداحافظی کردند 🌹 و سوار اسب سفیدش شدند . 👈 که نامش بُراق بود 🌹 قبل از حرکت ، 🌹 یکی از بچه فرشته ها ، سیب قرمز رنگ و درخشان و بسیار زیبا و خوشبو ، به پیامبر هدیه داد . 🌹 پیامبر لبخندی زدند و از آن فرشته کوچولو تشکر کردند . 🌹 و به سرعت به زمین برگشتند . 🌹 حضرت خدیجه ، همسر پیامبر ، 🌹 گوشه اتاق نشسته بود 🌹 و منتظر آمدن شوهرش بود 🌹 که ناگهان نوری در آسمان پیدا شد 🌹 کمی ترسید 🌹 آن نور به زمین نشست 🌹 و از درون آن نور ، پیامبر بیرون آمدند 🌹 خدیجه از دیدن پیامبر ، خیلی خوشحال شد . 🌹 حضرت محمد ، با لبخند زیبایی ، به خدیجه سلام کردند و احوالش را پرسیدند و آن سیب را به او دادند . 🌹 حضرت خدیجه ، آن سیب را بو کردند و گفتند : 🍎 یا رسول خدا ! 🍎 این سیب چه بوی خوبی دارد 🍎 از کجا آوردید ؟ 🌹 پیامبر فرمودند : 🌸 این سیب را از بهشت برات آوردم 🌹 حضرت خدیجه با خوشحالی ، 🌹 سیب 🍎 رو می خوردند 🌹 بعد از خوردن سیب ، 🌹 احساس کرد که شکمش داره تکون می خوره 🌹 اولش کمی ترسید 🌹 بعد صدایی از شکمش بیرون اومد و گفت : 💞 سلام مامان 💞 نترس من دخترتم ✨ ادامه دارد ... ✨ @amoomolla
خودشبهمنگفت۱موزیک.m4a
2.01M
🌹 شعر خودش به من گفت 🌹 🍎 یکی از برنامه هایی که 🍎 ما اجرا می کنیم این است 🍎 که اول برنامه ، 🍎 به بچه ها می گوییم : 🌸 مدیر مدرسه آقا یا خانم فلانی ، 🌸 خیلی از شما تعریف می کنند 🌸 می دونین چی گفت ؟! 🌸 بگین چی گفت ؟! 🌷 بچه ها : چی گفت ؟! 🌸 مجری : خودش به من گفت 🌷 بچه ها : چی گفت ؟! 🌸 مجری : درِ گوش من گفت ؟! 🌷 بچه ها : چی گفت ؟! 🍎 مجری : 🌸 گفت بچه های ما خوبن 🌸 منظم و مرتبن 🌸 یه عالمه مهربون 🌸 مثل آب مثل بارونن 🌸 عاشق درس و کتابن 🌸 دنبال خیر و ثوابن 🌸 زرنگ و باهوش و تیزن 🌸 پاک و زیبا و تمییزن 🍎 سپس مجری می گوید : 🌸 من باورم نیشه 🌸 نمیشه ، مگه میشه 🌸 یعنی شما زرنگین ؟! 🌸 با تنبلی می جنگین؟! 🍎 آخه من باورم نمیشه که این مدرسه 🍎 چنین بچه های خوب و زرنگی داشته باشه 🍎 باید امتحانتون کنم : 🌸 امام اول ؟! ... 👈 تا امام دوازدهم می پرسیم 🍎 سپس 🌸 دین شما چیه ؟! 🌸 مذهب شما چیه ؟! 🌸 امام شما کیه ؟! 🌸 پیامبر شما کیه ؟! 🌸 کتاب شما چیه ؟! 🌸 قبله شما کجاست ؟! 🍎 ودر نهایت ؛ 🍎 از بچه ها تعریف می کنیم 🍎 و اعتراف می کنیم 👈 که بچه ها باهوش و زرنگن @amoomolla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🌷 متن کامل ترانه قهرمان سه ساله من 🌷 🌸 My Three-year-old Hero 🌸 O my three-year-old star, 🌸 ای ستارهٔ سه سالهٔ من! 🌸 what can light the nights 🌸 like your eyes? 🌸 چه چیزی میتواند شبها را روشن کند ، 🌸 مانند چشمهایت ؟ 🌸 O my three-year-old moon 🌸 ای ماه سه سالهٔ من 🌸 what can wash the shadows 🌸 like your tears? 🌸 چه چیزی میتواند تیرگیها را بِشوید 🌸 مانند اشکهایت ؟ 🌸 Tonight, I heard your voice, 🌸 my daughter, 🌸 امشب صدایت را شنیدم ، دخترم 🌸 saying “ I just want my father ” 🌸 که گفتی فقط پدرم را میخواهم 🌸 Now I’m here beside you forever 🌸 اکنون در کنار تو هستم برای همیشه 🌸 I wanna take you home 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 Close your eyes, it’s time to go 🌸 چشمهایت را ببند، وقت رفتن است 🌸 I wanna take you home 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 my three-year-old Hero 🌸 قهرمان سه سالهٔ من 🌸 Your wounded feet tell a truth, 🌸 which I can’t 🌸 پاهای زخمیات ، حقایقی را می گویند 🌸 که من نمیتوانم 🌸 with endless time 🌸 and thousands of words 🌸 حتی در زمانی بی انتها 🌸 و با هزاران کلمه بگویم 🌸 Your frail hands conquer hearts 🌸 which no one can 🌸 دستهای نحیف تو قلبها را آنچنان فتح میکند 🌸 که هیچکس نمیتواند 🌸 with even millions of soldiers and swords 🌸 حتی با میلیونها سرباز و شمشیر 🌸 Tonight, I heard your voice 🌸 my daughter 🌸 امشب صدایت را شنیدم، دخترم 🌸 saying “I just want my father.” 🌸 که گفتی فقط پدرم را میخواهم. 🌸 Now I’m here beside you forever. 🌸 اکنون در کنار تو هستم برای همیشه 🌸 I wanna take you home 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 Close your eyes, it’s time to go 🌸 چشمهایت را ببند، وقت رفتن است 🌸 I wanna take you home 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 my three-year-old Hero 🌸 قهرمان سه سالهٔ من 🌸 The little girl was hugging her father 🌸 دخترک پدرش را در آغوش میکشید 🌸 and playing with his tousled, dusty hair 🌸 و با موهای پریشان و خاک آلودش بازی میکرد 🌸 Listening to his tender lullaby 🌸 در حالیکه غرق در لالایی لطیف پدرش بود، 🌸 she soared with him into the sky 🌸 همراه با او به سوی آسمان اوج گرفت 🌸 I wanna take you home 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 Close your eyes, it’s time to go 🌸 چشمهایت را ببند، وقت رفتن است 🌸 I wanna take you home, 🌸 میخواهم تو را به خانه ببرم 🌸 my three-year-old Hero 🌸 قهرمان سه سالهٔ من 🌹 🌹 @amoomolla