*معما*
کشاورز زحمت کش الاغی داشت. الاغش شاد و شنگول و سر به هوا بود که آخر هم یه روز این سر به هوایی کار دستش داد. میدونید چی شد؟
یه روزی داشت از مسیری عبور می کرد که طبق معمول جلوی پاهایش را خوب نگاه نکرد و یک دفعه در چاهی افتاد و صدای عرعرش به آسمان بلند و تا اون طرف ده رفت. کشاورز از این که الاغش تو چاه گیر افتاده بود خیلی ناراحت شد و به دنبال چاره ای بود که دید روستائیان مهربان صدای الاغ را شنیده و با سرعت برای کمکش آمدند تا با همفکری هم، الاغ را نجات دهند.
اگر گفتید چه جوری الاغ بیچاره نجات پیدا کرد؟! (در این بخش از داستان از دانش آموزان میخواهیم که نظراتشان را بیان کنند. با این فرض که امکان استفاده از ماشین آلات خاصی برای نجات الاغ از چاه نبود)
روستائیان با مشورت یکدیگر تصمیم گرفتند که با سطل درون چاه خاک بریزند. هر بار که ظرف خاکی به درون چاه می ریختند، الاغ خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و هرچه خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد و این کار تا زمانی که الاغ از چاه نجات پیدا کند، تکرار شد و به این ترتیب بالاخره نجات پیدا کرد.
🔔 *افرادی که از کودکی تمرین کردهاند تا مسائلشان را حل کرده یا به عبارتی مشکلات را تبدیل به شکلات کنند، قدرت پیدا می کنند تا مشکلات دیگران را نیز به تنهایی یا به کمک جمع حل کنند.*
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#فعالیت_مجازی
#معما
#الاغ_سر_به_هوا
#زندگی_با_سوره_فلق
کانال در پیام رسان بله
https://ble.ir/amozesh_fahmequran
کانال در پیام رسان ایتا
@amozesh_fahmequran