eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
417 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠موسى عليه‏السلام در صحراى مديَن، و يارى خواستن او از دختران شعيب عليه‏السلام‏💠 ♻️موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانه‏روز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزى‏هاى بيابان بود و بر اثر پياده‏روى پايش آبله كرد بهنگامى كه به نزديك مدين رسيد، 💠گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مى‏كشيدند و چهارپايان خود را سيراب مى‏كردند، در كنار آن‏ها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمى‏شوند، نزد آن‏ها رفت و گفت: چرا كنار ايستاده‏ايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمى‏دهيد؟ ♻️ دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكسته‏اى است، و به جاى او ما گوسفندان را مى‏چرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آن‏ها هستيم تا بعد از آن‏ها از چاه آب بكشيم. 💠در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليه‏السلام به تنهايى كنار آن چاه آمد، ♻️آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مى‏كشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايه‏اى رفت و به خدا متوجه شد و گفت: رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ؛ پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠امانت‏دارى و پاكدامنى موسى عليه‏السلام‏💠 🎊دختران به طور سريع نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليه‏السلام پيامبر بود،(459)بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليه‏السلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم. ♻️صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليه‏السلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليه‏السلام به سوى خانه شعيب عليه‏السلام حركت كرد، 🎊 در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى‏كرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مى‏داد، موسى عليه‏السلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمى‏كنيم. ♻️صفورا پشت سر موسى عليه‏السلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليه‏السلام رسيدند. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠ملاقات موسى عليه‏السلام با شعيب عليه‏السلام و مهمان‏نوازى شعيب عليه‏السلام‏💠 🦋شعيب عليه‏السلام از موسى عليه‏السلام استقبال گرمى كرد و به او گفت: هيچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته‏اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است. ♻️موسى عليه‏السلام ماجراى خود را براى شعيب عليه‏السلام تعريف كرد، شعيب عليه‏السلام او را دلدارى داد و به او گفت: از غربت و تنهايى رنج نبر، همه چيز به لطف خدا حل مى‏شود. 🎊موسى عليه‏السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه‏هاى علم و معرفت از وجودش مى‏جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است. 🌿جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه‏السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى‏خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور. 💐موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى‏برم به خدا. 🌺شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟ 🌼 موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى‏كنيم. 🌻شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه‏السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(460) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه‏السلام گفت: يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ؛ 🌴اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى‏توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(461) 🌿شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟ 🍁 دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(462) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) دوازدهم 🦋 💠ازدواج موسى عليه‏السلام با دختر شعيب عليه‏السلام‏💠 🦋شعيب عليه‏السلام به موسى عليه‏السلام گفت: من مى‏خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است من نمى‏خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، اءن شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت. موسى عليه‏السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(463) 😊 🌿به اين ترتيب موسى عليه‏السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد 🍀و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد. 💠موسى عليه‏السلام چوپانى مهربان! و پاداش او💠 🌹 روزى حضرت موسى عليه‏السلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد، 🌸موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليه‏السلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليه‏السلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذره‏اى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟ 🌻 گوسفند از ماندگى شد سست و ماند پس كليم الله گرد از وى فشاند كف همى ماليد بر پشت و سرش مى‏نوازش كرد همچون مادرش نيم ذره تيرگى و خشم نى غير مهر و رحم و آب چشم نى گفت: گيرم بر منت رحمى نبود طبع تو بر خود چرا استم نمود؟ 🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليه‏السلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليه‏السلام شايسته مقام پيامبرى است. با ملائك گفت يزدان آن زمان كه نبوت را همى زيبد فلان بى شبانى كردن و آن امتحان حق ندادش پيشوايى جهان 🍂پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آن‏ها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آن‏ها صبر و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسان‏ها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند.(464) 🍀گفت: سائل كه تو هم اى پهلوان گفت: من هم بوده‏ام ديرى شبان‏(465) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠بازگشت موسى به مصر با عصاى مخصوص و گوسفندان بسيار💠 🦋 موسى پس از ده سال؟ كونت در مدين، در آخرين سال سكونتش، به شعيب عليه‏السلام چنين گفت: من ناگزير بايد به وطنم بازگردم و از مادر و خويشانم ديدار كنم. در اين مدت كه در خدمت تو بودم، در نزد تو چه دارم؟ 🌿 شعيب گفت: امسال هر گوسفندى كه زائيد و نوزاد و اَبلَق (دو رنگ و سياه و سفيد) بود، مال تو باشد. 🌴موسى عليه‏السلام (با اجازه شعيب عليه‏السلام) هنگام جفت‏گيرى گوسفندان، چوبى را در زمين نصب كرد و پارچه دو رنگى روى آن افكند، همين پارچه دو رنگ در روبروى چشم گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه، در نوزاد آن‏ها اثر كرد و آن سال همه نوزادهاى گوسفندها، ابلق شدند، آن سال به پايان رسيد، موسى اثاث و گوسفندان و اهل و عيال خود را آماده ساخت تا به سوى مصر حركت كنند. 💐موسى عليه‏السلام هنگام خروج به شعيب عليه‏السلام گفت: يك عدد عصا به من بده تا همراه من باشد. 🌻با توجه به اين كه چندين عصا از پيامبران گذشته مانده بود، و شعيب آن‏ها را در خانه مخصوصى نگهدارى مى‏كرد، شعيب به موسى گفت: به آن خانه برو، و يك عصا از ميان آن عصاها براى خود بردار. 🌸موسى عليه‏السلام به آن خانه رفت، ناگاه عصاى نوح و ابراهيم عليهماالسلام به طرف موسى عليه‏السلام جهيد(466) و در دستش قرار گرفت، شعيب گفت: آن را به جاى خود بگذار و عصاى ديگرى بردار. موسى عليه‏السلام آن را سر جاى خود نهاد تا عصاى ديگرى بردارد، باز همان عصا به طرف موسى جهيد و در دست او قرار گرفت، و اين حادثه، سه بار تكرار شد. 🌷وقتى كه شعيب آن منظره عجيب را ديد، به موسى عليه‏السلام گفت: همان عصا را براى خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است. ☘موسى عليه‏السلام آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوى مصر حركت مى‏داد، همين عصا بود كه در مسير راه نزديك كوه طور، به اذن خدا به صورت مارى در آمد، و از نشانه‏هاى نبوت موسى عليه‏السلام گرديد(467) كه در قرآن آيه 17 تا 21 سوره طه مى‏خوانيم: 🌿خداوند به موسى فرمود: آن چيست كه در دست راستت است؟ موسى گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مى‏كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى‏ريزم و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مى‏سازم. خداوند فرمود: اى موسى! آن را بيفكن. موسى آن را افكند، ناگهان مار عظيمى و به حركت در آمد. خدا فرمود: آن را بگير و نترس، ما آن را به همان صورت اول باز مى‏گردانيم. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠بعثت موسى عليه‏السلام در كنار كوه طور💠 🌿 موسى عليه‏السلام اثاث زندگى و گوسفندان خود و عصاى اهدايى شعيب را برداشت و همراه خانواده‏اش، مدين را به مقصد مصر، ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهى كه لازم بود با پيمودن آن در طى هشت شبانه‏روز، به مصر برسد. 🌻موسى عليه‏السلام در مسير، راه را گم كرد، و شايد گم كردن راه از اين رو بود كه او براى گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بيراهه مى‏رفت. 🌿موسى در اين وقت در جانب راست غربى كوه طور بود، ابرهاى تيره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شديدى از هر سو شنيده و ديده مى‏شد، از سوى ديگر درد زايمان به سراغ همسرش آمده بود، 🌻موسى عليه‏السلام در آن شرايط سخت و در هواى تاريك، حيران و سرگردان بود. ناگهان نورى در كوه طور مشاهده كرد. گمان برد در آن جا آتشى وجود دارد، به خانواده خود گفت: 🌿همين جا بمانيد تا من به جانب كوه طور بروم، شايد اندكى آتش براى گرم كردن شما بياورم. 🌻وقتى كه به نزديك آن نور رسيد، ديد آتش عظيمى از آسمان تا درخت بزرگى كه در آن جا بود، امتداد يافته است، موسى عليه‏السلام با ديدن آن منظره ترسيد و نگران شد، زيرا آتشِ بدون دودى را ديد كه از درون درخت سبزى شعله‏ور بود و لحظه به لحظه شعله‏ورتر مى‏شد 🌻.(468) اندكى نزديك شد، ولى همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نياز او و خانواده‏اش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزديك شد تا اندكى از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادى، در آن سرزمين بلند و پربركت از ميان يك درخت ندا داده شد: 🌱يا مُوسى اءِنِّى اَنَا اللهُ رَبِّ العَالَمينَ؛ 🌱 اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان. عصاى خود را بيفكن. 🌵وقتى كه موسى عليه‏السلام عصاى خود را افكند، مشاهده كرد كه عصا چون مارى با سرعت به حركت در آمد، ترسيد و به عقب بازگشت، حتى پشت پسر خود را نگاه نكرد، به او گفته شد: برگرد و نترس تو در امان هستى، اكنون دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مى‏شود، سفيد و درخشنده است! و اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون، و اطرافيان او است كه آن‏ها قوم فاسقى هستند.(469) 🌴به اين ترتيب موسى عليه‏السلام به قمام پيامبرى رسيد و نخستين نداى وحى را شنيد كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و يد بيضاء) همراه برد(470) و مأمور شد كه براى دعوت فرعون به توحيد، حركت كند. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) پانزدهم 🦋 💠مأموريت موسى و هارون براى دعوت فرعون‏💠 🌐حضرت موسى عليه‏السلام به مصر نزديك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى مى‏كرد، الهام نمود كه برخيز و به برادرت موسى عليه‏السلام بپيوند. 🌐هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همديگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند. 💠يوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دويد و موسى عليه‏السلام را در بر كشيد و بوسيد و بوييد. 💠حضرت موسى عليه‏السلام برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آن جا با بنى اسرائيل ديدار كرد و مقام پيامبرى خود را به آن‏ها ابلاغ نمود و به آن‏ها گفت: من از طرف خدا به سوى شما آمده‏ام تا شما را به پرستش خداوند يكتا دعوت كنم. آن‏ها دعوت موسى را پذيرفتند و بسيار شاد شدند. 🔰از جانب خداوند به موسى عليه‏السلام خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون برويد، و او را با نرمى و اخلاق نيك به سوى خدا دعوت كنيد، شايد پند گيرد و ايمان آورد. 🌐موسى و هارون عرض كردند: پروردگارا! از اين مى‏ترسيم كه او بر ما پيشى گيرد يا طغيان كند. 🔰خداوند فرمود: نترسيد من با شما هستم، همه چيز را مى‏شنوم و مى‏بينم.(471) 🌐موسى و هارون با زحمات بسيار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پرمحتوا و قاطع بيان كردند: ✳️1 - ما فرستادگان پروردگار توايم. ✳️2 - بنى‏اسرائيل را همراه ما بفرست و به آن‏ها آزار نرسان. ✳️3 - ما بيهوده و بى دليل سخن نمى‏گوييم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزه‏اى) براى تو آورده‏ايم. ✳️4 - سلام و درود بر آن‏ها كه از راه هدايت پيروى مى‏كنند. ✳️5 - به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه آياتش را تكذيب كنند، و سركشى نمايند خواهد گرفت. فرعون: اى موسى! پروردگار شما كيست؟ 💠 موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آن چه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس راهنماييش كرده است. 🌐فرعون: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد كه به خدا ايمان نياوردند؟ 💠 موسى: آگاهى مربوط به آن‏ها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمى‏شود و فراموش نمى‏كند. 🌐همان خدايى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههايى را در آن پديد آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) بر آورديم....(472) 💠فرعون خيره سر در برابر گفتار منطقى و نرم موسى عليه‏السلام و هارون نه تنها هيچگونه تمايلى نشان نداد، بلكه به رجال و شخصيت‏هاى اطراف خود رو كرد و گفت: يا اَيُّها المَلَأُ ما عَمِلتُ مِن الهٍ؛ 🌐اى جمعيت (درباريان) من معبودى جز خودم براى شما سراغ ندارم.(473) 💠سپس فرعون با كمال غرور و گستاخى به وزيرش هامان گفت: قصر و برجى بسيار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگيرم، به گمانم موسى از دروغگويان است. 🌐هامان دستور داد در زمين بسيار وسيعى، به ساختن كاخ و برجى بلند مشغول شدند، پنجاه هزار بنّا و معمار مشغول كار گشتند و ده‏ها هزار كارگر، شبانه روز به كار خود ادامه دادند، و در همه جا سر و صداى آن پيچيد. به گفته بعضى، معماران آن را چنان ساختند كه از پله‏هاى مارپيچ آن، مرد اسب سوارى مى‏توانست بر فراز برج قرار گيرد. 💠پس از پايان كار ساختمان، فرعون شخصاً بر فراز برج رفت، نگاهى به آسمان كرد، منظره آسمان را همانگونه ديد كه از روى زمين صاف معمولى مى‏ديد، تيرى به كمان گذاشت و به آسمان پرتاب كرد، تير بر اثر اصابت به پرنده (يا طبق توطئه قبلى خودش) خون آلود بازگشت، فرعون از فراز برج پايين آمد و به مردم گفت: برويد فكرتان راحت باشد، خداى موسى را كشتم. 🔰فرعون با اين گونه تزوير و نيرنگ و نمايش قدرت، به عوام فريبى پرداخت و مدتى با اين حركات بيهوده، مردم را به امور پوچ و توخالى، سرگرم كرد و با اين سرگرمى‏هاى خنده‏آور، مى‏خواست مردم را از موسى و خداى موسى عليه‏السلام غافل و بى خبر سازد و با ايجاد مسائل انحرافى، آن‏ها را از مسائل اصلى دور نگهدارد، ولى به قدرت الهى برج آسمان‏خراش او به لرزه افتاد و فرو ريخت و جمعى در ميان آن كشته شدند.(474) 🌐طبق بعضى از روايات، جبرئيل از سوى خدا به سوى آن برج آمد و با پر خود به آن زد، برج سه قسمت شد و هر قسمتى به جايى سقوط كرد.(475) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠پيروزى عصاى موسى عليه‏السلام و ايمان ساحران‏💠 🌐موسى عليه‏السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(476) ولى فرعون، موسى عليه‏السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(477) ✳️اينجا بود كه موسى عليه‏السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى‏پذيرى؟ 🌐 فرعون گفت: اگر راست مى‏گويى آن را بياور. ✳️در اين هنگام، موسى عليه‏السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه‏السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه‏اى كه نور خيره‏كننده آن به سوى آسمان كشيده شد. ✳️فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى‏باشد!! مى‏خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى‏دهيد؟ 🌐 اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند. ✳️فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع‏آورى شده‏(478)و به مصر آمدند. 🌐از محمد بن اسكندر نقل شده كه از ميان آن‏ها هفت هزار ساحر(479) را برگزيدند و از ميان هفت هزار ساحر، هفتصد ساحر و از هفتصد ساحر هفتاد ساحر را كه از همه استادتر و زبردست‏تر بودند انتخاب نمودند.(480) ✳️روز موعود فرا رسيد. دهها هزار - بلكه صدها هزار - نفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه‏السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى‏كنيم و وسايل خود را مى‏افكنيم. 🌐موسى عليه‏السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد. ✳️ساحران طناب‏ها و ريسمان‏ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم‏بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند. 🌐صحنه‏اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(481) و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند: بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ؛(482) به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم. ✳️وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى‏شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(483) 📌 ادامه داستان در پیام بعدی👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🏴شهادت همسر حزقيل و آسيه دو بانوى قهرمان و مقاوم‏🏴 🥀قابل توجه اين كه: دستگاه طاغوتى فرعون به قدرى جبار و بى رحم بود، كه براى پايدار ماندن خود به صغير و كبير و زن و مرد رحم نمى‏كردند در اين راستا نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مى‏كنيم: 🌱1 - فرعون در كاخش براى دخترانش آرايشگر مخصوصى داشت كه همسر حزقيل ( مؤمن آل فرعون) بود(487) كه ايمان خود را مخفى مى‏داشت. روزى او در قصر فرعون مشغول آرايش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و طبق عادت خود گفت: بسم‏الله (به نام خدا)، دختر فرعون گفت: آيا منظورت از خدا، در اين كلمه پدرم فرعون بود؟ 🥀 آرايشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پرودگار تو و پروردگار پدرت بود. دختر فرعون: اين مطلب را به پدر خبر خواهم داد. آرايشگر: برو خبر بده، باكى نيست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. فرعون: آرايشگر و فرزندش را طلبيد و به او گفت: پروردگار تو كيست؟ آرايشگر: پروردگار من و تو خداست! 🥀فرعون دستور داد تنورى را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرايشگر به فرعون گفت: من يك تقاضا دارم و آن اين كه استخوان‏هاى من و فرزندانم را در يك جا جمع كرده و دفن كنيد. فرعون گفت: چون بر گردن ما حق دارى، اين كار را انجام مى دهم! 🥀فرعون براى اين كه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرايشگر را يكى يكى در درون تنور انداختند، ولى او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شيرخوارش، كه آخرين فرزندش بود رسيد، جلادان او را از آغوش مادر كشيدند تا به درون تنور بيفكنند (مادر بسيار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت: اِصبِرى يا اُمَّاه! اءِنَّكِ عَلَى الحَقِّ؛ مادرم صبر كن كه تو بر حق هستى. آنگاه او و كودكش را در ميان تنور انداخته، سوزاندند. 🌿رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نقل اين حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوى بسيار خوشى به مشامم رسيد، از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش از چيست؟ جبرئيل گفت: اين بوى خوش (از خاكستر) آرايشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسيد.(488) 🌱 2 - آسيه همسر فرعون از بانوان محترم بنى اسرائيل بود و به طور مخفى خداى حقيقى را مى‏پرستيد. فرعون نزد او آمد و ماجراى شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد. آسيه: واى بر تو اى فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابى و گستاخى كنى؟ فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شده‏اى؟! 🥀آسيه: ديوانه نشده‏ام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان. 🥀فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كرده‏ام اگر به خداى موسى كافر نگردد او را با آتش بسوزانم. 🥀مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد: كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن... ولى آسيه، سخن بيهوده مادر را گوش نكرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد. 🥀فرعون فرمان داد دست‏ها و پاهاى آسيه را به چهارميخى كه در زمين نصب كرده بودند بستند.(489) و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگى را روى سينه‏اش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مى‏كشيد و در زير شكنجه بسيار سختى قرار داشت. 🥀موسى عليه‏السلام از كنار او عبور كرد، او با حركات انگشتانش از موسى عليه‏السلام استمداد نمود، موسى عليه‏السلام براى او دعا كرد و به بركت دعاى موسى عليه‏السلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! خانه‏اى در بهشت براى من فراهم ساز. 🌿خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدنى‏هاى بهشت مى‏خورد و مى‏نوشيد، خداوند به او وحى كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالى خنديد. فرعون به حاضران گفت: ديوانگى اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه سختى مى‏خندد!! 🥀به اين ترتيب اين بانوى مقاوم و مهربان، كه حق بسيارى بر موسى عليه‏السلام داشت و او را در موارد گوناگونى از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد. (490) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠نمونه‏اى از قلدرى و خونخوارى فرعون‏💠 🥀عده‏اى از قوم فرعون كه از دوستان او بودند به او گزارش دادند كه حزقيل مردم را بر ضد تو دعوت مى‏كند و از طرفداران موسى عليه‏السلام است. 🥀فرعون گفت: او پسر عمو و وليعهد من است، من تحقيق مى‏كنم اگر شما راست گفته باشيد، او سزاوار سخت‏ترين عذاب است، زيرا كفران نعمت مرا كرده است و اگر دروغ گفته‏ايد، شما سزاوار سخت‏ترين عذاب مى‏باشيد، زيرا جرأت كرده‏ايد تا مرا بر ضد پسر عمويم تحريك كنيد. 🥀حزقيل در حقيقت از طرفداران موسى عليه‏السلام بود و چنان كه گفتيم در ظاهر تقيه مى‏كرد، فرعون حزقيل را احضار كرد و گزارش دهندگان نيز احضار شدند، جلسه محاكمه برگزار شد، گزارش دهندگان گواهى خود را در مورد مخالفت حزقيل با فرعون، ابراز نمودند. 🥀حزقيل به فرعون گفت: اى پادشاه! آيا تاكنون هرگز دروغى از من شنيده‏اى؟ فرعون گفت: نه. 🥀حزقيل گفت: از اين گزارش‏دهندگان بپرس پروردگار و رزاق و برطرف كننده بلا از آن‏ها كيست؟ 🥀 فرعون از آن‏ها پرسيد: پروردگار شما، خالق شما، رزق دهنده شما و برطرف كننده بلا از شما كيست؟ همه در پاسخ گفتند: فرعون است. 🥀حزقيل گفت: همه حاضران گواهى دهند كه پروردگار خالق و رازق و برطرف كننده بلا از آن‏ها همان پروردگار و رازق من و برطرف كننده بلا از من است. (منظور حزقيل خداى حقيقى بود، ولى در ظاهر همه خيال كردند منظور او فرعون است.) 🥀به اين ترتيب چنين وانمود شد كه آن‏ها به دروغ نسبت ضديت حزقيل با فرعون را گزارش داده‏اند. 🥀فرعون بر گزارش‏دهندگان غضب كرد (كه چرا شما با اين تهمت خود مى‏خواستيد بين من و پسر عمو و بازويم حزقيل، جدايى بيفكنيد) و حكم اعدام همه را صادر نمود، همه آن‏ها را چهار ميخ نقش بر زمين نمودند، و گوشت‏هاى آن‏ها را با شانه‏هاى آهنين، از بدنشان جدا نموده و اينگونه آن‏ها را كشتند.(491) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠گرفتارى فرعونيان به نُه بلا و غرور آن‏ها💠 🌻 پس از ماجراى پيروزى موسى عليه‏السلام بر ساحران، گروه‏هاى بسيارى از بنى اسرائيل و... به موسى عليه‏السلام ايمان آوردند. موسى عليه‏السلام طرفداران بسيارى پيدا كرد و از آن پس بين بنى اسرائيل (پيروان موسى) و قبطيان (فرعونيان) همواره درگيرى و كشمكش بود، فرعونيان همواره به ظلم و آزار بنى اسرائيل مى‏پرداختند، و موسى عليه‏السلام همواره پيروان خود را به صبر و مقاومت دعوت مى‏كرد، و امدادهاى غيبى الهى را به ياد آن‏ها مى‏آورد، و به آن‏ها مژده مى‏داد كه به زودى وارث زمين مى‏شوند و دشمنان دستخوش بلاهاى گوناگون و سخت خواهند گرديد.(492) 🌿بلاهاى گوناگونى كه پياپى (در فاصله سال به سال، يا ماه به ماه) بر فرعونيان وارد شد عبارت از بلاهاى نُه گانه زير بود. 🌷1 - عصاى موسى 2 - يد بيضاء 3 - قحطى و خشكسالى 4 - كمبود ميوه 5 - طوفان 6 - ملخ 7 - آفت‏هاى گياهى (مانند كنه، شپش و مورچه‏هاى ريز) 8 - افزايش قورباغه 9 - خون شدن آب رود نيل، يا ابتلاى عموم مردم به خون دماغ.(493) ☘ولى فرعون و طرفداران مغرور و خيره‏سر او، با اين كه بر اثر اين بلاها، تلفات و خسارات زياد ديدند، در عين حال عبرت نگرفتند و به لجاجت و عناد خود افزودند، و آن نشانه‏ها را سحر خواندند و با صراحت به موسى عليه‏السلام گفتند: هر زمان نشانه (و معجزه)اى براى ما بياورى، كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى‏آوريم. (494) 🌻در اين جا به عنوان نمونه، نظر شما را به گوشه‏اى از بلاى خون (يكى از بلاهاى نُه گانه) جلب مى‏كنيم: 🌴فرعونيان ديدند آب رود نيل به خون مبدل شد كه نه براى آشاميدن قابل استفاده بود و نه براى كشاورزى. اين آب به طور معجزه‏آسايى فقط براى فرعونيان چنين بود، ولى براى موسى و پيروانش آب سالم و گوارا بود. 🌲روزى يكى از قبطيان از شدت تشنگى نزد يكى از سبطى‏ها (پيروان موسى) آمد و گفت: من از دوستان و خويشان توأم، امروز از روى نياز به تو رو آورده‏ام، موسى عليه‏السلام جادويى كرده و آب نيل را به خون تبديل نموده است، ولى آن آب براى سبطى‏ها صاف و گوارا است. من يار ديرين تو هستم، اين كاسه را بگير و پر از آب كن و به من بده، بلكه به طفيل تو، آب صاف بياشامم و از خطر تشنگى نجات يابم. 🌻سبطى جواب مثبت به او داد. كاسه را گرفت و از آب رود نيل پر كرد و نيمى از آب آن را خود نوشيد، و نيم ديگر را به قبطى داد و گفت: اين آب صاف است، آن را بياشام، ولى همان لحظه، آب آن كاسه به خون مبدل شد، قبطى خشمگين شد. ساعتى بعد كه خشمش فرو نشست، به سبطى گفت: چاره چيست؟ چگونه از اين بدبختى نجات يابم؟ 💐 سبطى گفت: از پيروى فرعون خارج شو، و در صف پيرامون موسى در آى. قبطى گفت: من لياقت آن را ندارم، تو برايم دعا كن تا به اين توفيق دست يابم. 🌴سبطى براى او بسيار دعا كرد، سرانجام دعايش مستجاب شد، و قبطى به موسى عليه‏السلام ايمان آورد، آنگاه آب براى او صاف و گوارا گرديد، از آن آب آشاميد و گفت: چون من شربتى از عطاياى خداوند خريدار انسان‏ها نوشيدم، ديگر تا قيامت، تشنه نخواهم شد! چشمه معنويت از طرف خداى چشمه آفرين در درونم جوشيد، در اين صورت آب مادى نزدم خوار گشت. شربتى خوردم ز الله اشترى تا به محشر تشنگى نايد مرا آن كه جوى و چشمه‏ها را آب داد چشمه‏اى اندر درون من گشاد اين جگر كه بود گرم و آبخور گشت پيش همت او آب، خوار(495) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠غرق شدن فرعونيان و نجات موسويان‏💠 🌿هر بار كه بلا مى‏آمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليه‏السلام مى‏شدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مى‏دادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليه‏السلام، بلا بر طرف شد، ولى آن‏ها🌻پيمان‏شكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(496) 🌿موسى عليه‏السلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مى‏بردند، سرانجام موسى عليه‏السلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند. 🌻خداوند به موسى عليه‏السلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن. 🌿موسى عليه‏السلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه تا بن دندان مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مى‏آمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند. 🌻در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مى‏زد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمى‏نگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم. 🌿شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين حائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‏ها 🌻در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليه‏السلام وحى كرد: عصاى خود را به دريا بزن(497) و نيز فرمود: فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى؛ 🌿براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(498) 💠موسى عليه‏السلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند. 🌿فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم. 💠وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند. (499) 🌻در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مى‏ديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت: آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ؛ 🌿ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(500) 🌻ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظه‏اى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(501) 🌿روايت شده: هنگامى كه فرعون در لحظه مرگ گفت: به خداى موسى ايمان آوردم. جبرئيل مشتى خاك بر دهان او زد و گفت: 🌻اى خاك بر دهانت! تا در ناز و نعمت بودى، دم از خدايى زدى، و مكرر با موسى مخالفت كردى و پيمان‏شكنى نمودى و به بنى اسرائيل ستم كردى و آن‏ها رنج دادى، اينك كه در بن بست قرار گرفته‏اى، همان دروغهاى قبل را تكرار مى‏كنى؟!(502) 🌿از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليه‏السلام و هارون عليه‏السلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آن‏ها پديدار شد. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈