﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_نهم 🦋
💠موسى عليهالسلام در صحراى مديَن، و يارى خواستن او از دختران شعيب عليهالسلام💠
♻️موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانهروز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزىهاى بيابان بود و بر اثر پيادهروى پايش آبله كرد بهنگامى كه به نزديك مدين رسيد،
💠گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مىكشيدند و چهارپايان خود را سيراب مىكردند، در كنار آنها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمىشوند، نزد آنها رفت و گفت: چرا كنار ايستادهايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمىدهيد؟
♻️ دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكستهاى است، و به جاى او ما گوسفندان را مىچرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم تا بعد از آنها از چاه آب بكشيم.
💠در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليهالسلام به تنهايى كنار آن چاه آمد،
♻️آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مىكشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايهاى رفت و به خدا متوجه شد و گفت:
رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ؛
پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_دهم 🦋
💠امانتدارى و پاكدامنى موسى عليهالسلام💠
🎊دختران به طور سريع نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليهالسلام پيامبر بود،(459)بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليهالسلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم.
♻️صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليهالسلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليهالسلام به سوى خانه شعيب عليهالسلام حركت كرد،
🎊 در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مىكرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مىداد، موسى عليهالسلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمىكنيم.
♻️صفورا پشت سر موسى عليهالسلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليهالسلام رسيدند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_یازدهم 🦋
💠ملاقات موسى عليهالسلام با شعيب عليهالسلام و مهماننوازى شعيب عليهالسلام💠
🦋شعيب عليهالسلام از موسى عليهالسلام استقبال گرمى كرد و به او گفت: هيچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافتهاى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.
♻️موسى عليهالسلام ماجراى خود را براى شعيب عليهالسلام تعريف كرد، شعيب عليهالسلام او را دلدارى داد و به او گفت: از غربت و تنهايى رنج نبر، همه چيز به لطف خدا حل مىشود.
🎊موسى عليهالسلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمههاى علم و معرفت از وجودش مىجوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است.
🌿جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليهالسلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مىخورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور.
💐موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مىبرم به خدا.
🌺شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟
🌼 موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمىكنيم.
🌻شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليهالسلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(460) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليهالسلام گفت:
يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ؛
🌴اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مىتوانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(461)
🌿شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟
🍁 دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(462)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_ دوازدهم 🦋
💠ازدواج موسى عليهالسلام با دختر شعيب عليهالسلام💠
🦋شعيب عليهالسلام به موسى عليهالسلام گفت: من مىخواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است
من نمىخواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، اءن شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت.
موسى عليهالسلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(463) 😊
🌿به اين ترتيب موسى عليهالسلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد
🍀و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد.
💠موسى عليهالسلام چوپانى مهربان! و پاداش او💠
🌹 روزى حضرت موسى عليهالسلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد،
🌸موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليهالسلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليهالسلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذرهاى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟
🌻 گوسفند از ماندگى شد سست و ماند پس كليم الله گرد از وى فشاند
كف همى ماليد بر پشت و سرش مىنوازش كرد همچون مادرش
نيم ذره تيرگى و خشم نى غير مهر و رحم و آب چشم نى
گفت: گيرم بر منت رحمى نبود طبع تو بر خود چرا استم نمود؟
🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليهالسلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليهالسلام شايسته مقام پيامبرى است.
با ملائك گفت يزدان آن زمان كه نبوت را همى زيبد فلان
بى شبانى كردن و آن امتحان حق ندادش پيشوايى جهان
🍂پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آنها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آنها صبر و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسانها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند.(464)
🍀گفت: سائل كه تو هم اى پهلوان گفت: من هم بودهام ديرى شبان(465)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_سیزدهم 🦋
💠بازگشت موسى به مصر با عصاى مخصوص و گوسفندان بسيار💠
🦋 موسى پس از ده سال؟ كونت در مدين، در آخرين سال سكونتش، به شعيب عليهالسلام چنين گفت: من ناگزير بايد به وطنم بازگردم و از مادر و خويشانم ديدار كنم. در اين مدت كه در خدمت تو بودم، در نزد تو چه دارم؟
🌿 شعيب گفت: امسال هر گوسفندى كه زائيد و نوزاد و اَبلَق (دو رنگ و سياه و سفيد) بود، مال تو باشد.
🌴موسى عليهالسلام (با اجازه شعيب عليهالسلام) هنگام جفتگيرى گوسفندان، چوبى را در زمين نصب كرد و پارچه دو رنگى روى آن افكند، همين پارچه دو رنگ در روبروى چشم گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه، در نوزاد آنها اثر كرد و آن سال همه نوزادهاى گوسفندها، ابلق شدند، آن سال به پايان رسيد، موسى اثاث و گوسفندان و اهل و عيال خود را آماده ساخت تا به سوى مصر حركت كنند.
💐موسى عليهالسلام هنگام خروج به شعيب عليهالسلام گفت: يك عدد عصا به من بده تا همراه من باشد.
🌻با توجه به اين كه چندين عصا از پيامبران گذشته مانده بود، و شعيب آنها را در خانه مخصوصى نگهدارى مىكرد، شعيب به موسى گفت: به آن خانه برو، و يك عصا از ميان آن عصاها براى خود بردار.
🌸موسى عليهالسلام به آن خانه رفت، ناگاه عصاى نوح و ابراهيم عليهماالسلام به طرف موسى عليهالسلام جهيد(466) و در دستش قرار گرفت، شعيب گفت: آن را به جاى خود بگذار و عصاى ديگرى بردار. موسى عليهالسلام آن را سر جاى خود نهاد تا عصاى ديگرى بردارد، باز همان عصا به طرف موسى جهيد و در دست او قرار گرفت، و اين حادثه، سه بار تكرار شد.
🌷وقتى كه شعيب آن منظره عجيب را ديد، به موسى عليهالسلام گفت: همان عصا را براى خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است.
☘موسى عليهالسلام آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوى مصر حركت مىداد، همين عصا بود كه در مسير راه نزديك كوه طور، به اذن خدا به صورت مارى در آمد، و از نشانههاى نبوت موسى عليهالسلام گرديد(467) كه در قرآن آيه 17 تا 21 سوره طه مىخوانيم:
🌿خداوند به موسى فرمود: آن چيست كه در دست راستت است؟ موسى گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مىكنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىريزم و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مىسازم. خداوند فرمود: اى موسى! آن را بيفكن. موسى آن را افكند، ناگهان مار عظيمى و به حركت در آمد. خدا فرمود: آن را بگير و نترس، ما آن را به همان صورت اول باز مىگردانيم.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_چهاردهم 🦋
💠بعثت موسى عليهالسلام در كنار كوه طور💠
🌿 موسى عليهالسلام اثاث زندگى و گوسفندان خود و عصاى اهدايى شعيب را برداشت و همراه خانوادهاش، مدين را به مقصد مصر، ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهى كه لازم بود با پيمودن آن در طى هشت شبانهروز، به مصر برسد.
🌻موسى عليهالسلام در مسير، راه را گم كرد، و شايد گم كردن راه از اين رو بود كه او براى گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بيراهه مىرفت.
🌿موسى در اين وقت در جانب راست غربى كوه طور بود، ابرهاى تيره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شديدى از هر سو شنيده و ديده مىشد، از سوى ديگر درد زايمان به سراغ همسرش آمده بود،
🌻موسى عليهالسلام در آن شرايط سخت و در هواى تاريك، حيران و سرگردان بود. ناگهان نورى در كوه طور مشاهده كرد. گمان برد در آن جا آتشى وجود دارد، به خانواده خود گفت:
🌿همين جا بمانيد تا من به جانب كوه طور بروم، شايد اندكى آتش براى گرم كردن شما بياورم.
🌻وقتى كه به نزديك آن نور رسيد، ديد آتش عظيمى از آسمان تا درخت بزرگى كه در آن جا بود، امتداد يافته است، موسى عليهالسلام با ديدن آن منظره ترسيد و نگران شد، زيرا آتشِ بدون دودى را ديد كه از درون درخت سبزى شعلهور بود و لحظه به لحظه شعلهورتر مىشد
🌻.(468) اندكى نزديك شد، ولى همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نياز او و خانوادهاش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزديك شد تا اندكى از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادى، در آن سرزمين بلند و پربركت از ميان يك درخت ندا داده شد:
🌱يا مُوسى اءِنِّى اَنَا اللهُ رَبِّ العَالَمينَ؛ 🌱
اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان.
عصاى خود را بيفكن.
🌵وقتى كه موسى عليهالسلام عصاى خود را افكند، مشاهده كرد كه عصا چون مارى با سرعت به حركت در آمد، ترسيد و به عقب بازگشت، حتى پشت پسر خود را نگاه نكرد، به او گفته شد: برگرد و نترس تو در امان هستى، اكنون دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مىشود، سفيد و درخشنده است! و اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون، و اطرافيان او است كه آنها قوم فاسقى هستند.(469)
🌴به اين ترتيب موسى عليهالسلام به قمام پيامبرى رسيد و نخستين نداى وحى را شنيد كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و يد بيضاء) همراه برد(470) و مأمور شد كه براى دعوت فرعون به توحيد، حركت كند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_ پانزدهم 🦋
💠مأموريت موسى و هارون براى دعوت فرعون💠
🌐حضرت موسى عليهالسلام به مصر نزديك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى مىكرد، الهام نمود كه برخيز و به برادرت موسى عليهالسلام بپيوند.
🌐هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همديگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند.
💠يوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دويد و موسى عليهالسلام را در بر كشيد و بوسيد و بوييد.
💠حضرت موسى عليهالسلام برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آن جا با بنى اسرائيل ديدار كرد و مقام پيامبرى خود را به آنها ابلاغ نمود و به آنها گفت: من از طرف خدا به سوى شما آمدهام تا شما را به پرستش خداوند يكتا دعوت كنم.
آنها دعوت موسى را پذيرفتند و بسيار شاد شدند.
🔰از جانب خداوند به موسى عليهالسلام خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون برويد، و او را با نرمى و اخلاق نيك به سوى خدا دعوت كنيد، شايد پند گيرد و ايمان آورد.
🌐موسى و هارون عرض كردند: پروردگارا! از اين مىترسيم كه او بر ما پيشى گيرد يا طغيان كند.
🔰خداوند فرمود: نترسيد من با شما هستم، همه چيز را مىشنوم و مىبينم.(471)
🌐موسى و هارون با زحمات بسيار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پرمحتوا و قاطع بيان كردند:
✳️1 - ما فرستادگان پروردگار توايم.
✳️2 - بنىاسرائيل را همراه ما بفرست و به آنها آزار نرسان.
✳️3 - ما بيهوده و بى دليل سخن نمىگوييم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزهاى) براى تو آوردهايم.
✳️4 - سلام و درود بر آنها كه از راه هدايت پيروى مىكنند.
✳️5 - به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه آياتش را تكذيب كنند، و سركشى نمايند خواهد گرفت.
فرعون: اى موسى! پروردگار شما كيست؟
💠 موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آن چه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس راهنماييش كرده است.
🌐فرعون: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد كه به خدا ايمان نياوردند؟
💠 موسى: آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمىشود و فراموش نمىكند.
🌐همان خدايى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههايى را در آن پديد آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) بر آورديم....(472)
💠فرعون خيره سر در برابر گفتار منطقى و نرم موسى عليهالسلام و هارون نه تنها هيچگونه تمايلى نشان نداد، بلكه به رجال و شخصيتهاى اطراف خود رو كرد و گفت:
يا اَيُّها المَلَأُ ما عَمِلتُ مِن الهٍ؛
🌐اى جمعيت (درباريان) من معبودى جز خودم براى شما سراغ ندارم.(473)
💠سپس فرعون با كمال غرور و گستاخى به وزيرش هامان گفت: قصر و برجى بسيار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگيرم، به گمانم موسى از دروغگويان است.
🌐هامان دستور داد در زمين بسيار وسيعى، به ساختن كاخ و برجى بلند مشغول شدند، پنجاه هزار بنّا و معمار مشغول كار گشتند و دهها هزار كارگر، شبانه روز به كار خود ادامه دادند، و در همه جا سر و صداى آن پيچيد. به گفته بعضى، معماران آن را چنان ساختند كه از پلههاى مارپيچ آن، مرد اسب سوارى مىتوانست بر فراز برج قرار گيرد.
💠پس از پايان كار ساختمان، فرعون شخصاً بر فراز برج رفت، نگاهى به آسمان كرد، منظره آسمان را همانگونه ديد كه از روى زمين صاف معمولى مىديد، تيرى به كمان گذاشت و به آسمان پرتاب كرد، تير بر اثر اصابت به پرنده (يا طبق توطئه قبلى خودش) خون آلود بازگشت، فرعون از فراز برج پايين آمد و به مردم گفت: برويد فكرتان راحت باشد، خداى موسى را كشتم.
🔰فرعون با اين گونه تزوير و نيرنگ و نمايش قدرت، به عوام فريبى پرداخت و مدتى با اين حركات بيهوده، مردم را به امور پوچ و توخالى، سرگرم كرد و با اين سرگرمىهاى خندهآور، مىخواست مردم را از موسى و خداى موسى عليهالسلام غافل و بى خبر سازد و با ايجاد مسائل انحرافى، آنها را از مسائل اصلى دور نگهدارد، ولى به قدرت الهى برج آسمانخراش او به لرزه افتاد و فرو ريخت و جمعى در ميان آن كشته شدند.(474)
🌐طبق بعضى از روايات، جبرئيل از سوى خدا به سوى آن برج آمد و با پر خود به آن زد، برج سه قسمت شد و هر قسمتى به جايى سقوط كرد.(475)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_شانزدهم 🦋
💠پيروزى عصاى موسى عليهالسلام و ايمان ساحران💠
🌐موسى عليهالسلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(476) ولى فرعون، موسى عليهالسلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(477)
✳️اينجا بود كه موسى عليهالسلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمىپذيرى؟
🌐 فرعون گفت: اگر راست مىگويى آن را بياور.
✳️در اين هنگام، موسى عليهالسلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليهالسلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونهاى كه نور خيرهكننده آن به سوى آسمان كشيده شد.
✳️فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مىباشد!! مىخواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مىدهيد؟
🌐 اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند.
✳️فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمعآورى شده(478)و به مصر آمدند.
🌐از محمد بن اسكندر نقل شده كه از ميان آنها هفت هزار ساحر(479) را برگزيدند و از ميان هفت هزار ساحر، هفتصد ساحر و از هفتصد ساحر هفتاد ساحر را كه از همه استادتر و زبردستتر بودند انتخاب نمودند.(480)
✳️روز موعود فرا رسيد. دهها هزار - بلكه صدها هزار - نفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليهالسلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مىكنيم و وسايل خود را مىافكنيم.
🌐موسى عليهالسلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد.
✳️ساحران طنابها و ريسمانها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشمبندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند.
🌐صحنهاى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(481) و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند:
بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ؛(482)
به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم.
✳️وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مىشدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(483)
📌 ادامه داستان در پیام بعدی👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_هفدهم 🦋
🏴شهادت همسر حزقيل و آسيه دو بانوى قهرمان و مقاوم🏴
🥀قابل توجه اين كه: دستگاه طاغوتى فرعون به قدرى جبار و بى رحم بود، كه براى پايدار ماندن خود به صغير و كبير و زن و مرد رحم نمىكردند در اين راستا نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مىكنيم:
🌱1 - فرعون در كاخش براى دخترانش آرايشگر مخصوصى داشت كه همسر حزقيل ( مؤمن آل فرعون) بود(487) كه ايمان خود را مخفى مىداشت. روزى او در قصر فرعون مشغول آرايش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و طبق عادت خود گفت: بسمالله (به نام خدا)، دختر فرعون گفت: آيا منظورت از خدا، در اين كلمه پدرم فرعون بود؟
🥀 آرايشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پرودگار تو و پروردگار پدرت بود.
دختر فرعون: اين مطلب را به پدر خبر خواهم داد.
آرايشگر: برو خبر بده، باكى نيست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد.
فرعون: آرايشگر و فرزندش را طلبيد و به او گفت: پروردگار تو كيست؟
آرايشگر: پروردگار من و تو خداست!
🥀فرعون دستور داد تنورى را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرايشگر به فرعون گفت: من يك تقاضا دارم و آن اين كه استخوانهاى من و فرزندانم را در يك جا جمع كرده و دفن كنيد.
فرعون گفت: چون بر گردن ما حق دارى، اين كار را انجام مى دهم!
🥀فرعون براى اين كه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرايشگر را يكى يكى در درون تنور انداختند، ولى او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شيرخوارش، كه آخرين فرزندش بود رسيد، جلادان او را از آغوش مادر كشيدند تا به درون تنور بيفكنند (مادر بسيار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت: اِصبِرى يا اُمَّاه! اءِنَّكِ عَلَى الحَقِّ؛
مادرم صبر كن كه تو بر حق هستى.
آنگاه او و كودكش را در ميان تنور انداخته، سوزاندند.
🌿رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نقل اين حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوى بسيار خوشى به مشامم رسيد، از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش از چيست؟
جبرئيل گفت: اين بوى خوش (از خاكستر) آرايشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسيد.(488)
🌱 2 - آسيه همسر فرعون از بانوان محترم بنى اسرائيل بود و به طور مخفى خداى حقيقى را مىپرستيد. فرعون نزد او آمد و ماجراى شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد.
آسيه: واى بر تو اى فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابى و گستاخى كنى؟
فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شدهاى؟!
🥀آسيه: ديوانه نشدهام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان.
🥀فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كردهام اگر به خداى موسى كافر نگردد او را با آتش بسوزانم.
🥀مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد: كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن... ولى آسيه، سخن بيهوده مادر را گوش نكرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد.
🥀فرعون فرمان داد دستها و پاهاى آسيه را به چهارميخى كه در زمين نصب كرده بودند بستند.(489) و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگى را روى سينهاش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مىكشيد و در زير شكنجه بسيار سختى قرار داشت.
🥀موسى عليهالسلام از كنار او عبور كرد، او با حركات انگشتانش از موسى عليهالسلام استمداد نمود، موسى عليهالسلام براى او دعا كرد و به بركت دعاى موسى عليهالسلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! خانهاى در بهشت براى من فراهم ساز.
🌿خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدنىهاى بهشت مىخورد و مىنوشيد، خداوند به او وحى كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالى خنديد. فرعون به حاضران گفت: ديوانگى اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه سختى مىخندد!!
🥀به اين ترتيب اين بانوى مقاوم و مهربان، كه حق بسيارى بر موسى عليهالسلام داشت و او را در موارد گوناگونى از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد. (490)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_هجدهم 🦋
💠نمونهاى از قلدرى و خونخوارى فرعون💠
🥀عدهاى از قوم فرعون كه از دوستان او بودند به او گزارش دادند كه حزقيل مردم را بر ضد تو دعوت مىكند و از طرفداران موسى عليهالسلام است.
🥀فرعون گفت: او پسر عمو و وليعهد من است، من تحقيق مىكنم اگر شما راست گفته باشيد، او سزاوار سختترين عذاب است، زيرا كفران نعمت مرا كرده است و اگر دروغ گفتهايد، شما سزاوار سختترين عذاب مىباشيد، زيرا جرأت كردهايد تا مرا بر ضد پسر عمويم تحريك كنيد.
🥀حزقيل در حقيقت از طرفداران موسى عليهالسلام بود و چنان كه گفتيم در ظاهر تقيه مىكرد، فرعون حزقيل را احضار كرد و گزارش دهندگان نيز احضار شدند، جلسه محاكمه برگزار شد، گزارش دهندگان گواهى خود را در مورد مخالفت حزقيل با فرعون، ابراز نمودند.
🥀حزقيل به فرعون گفت: اى پادشاه! آيا تاكنون هرگز دروغى از من شنيدهاى؟
فرعون گفت: نه.
🥀حزقيل گفت: از اين گزارشدهندگان بپرس پروردگار و رزاق و برطرف كننده بلا از آنها كيست؟
🥀 فرعون از آنها پرسيد: پروردگار شما، خالق شما، رزق دهنده شما و برطرف كننده بلا از شما كيست؟
همه در پاسخ گفتند: فرعون است.
🥀حزقيل گفت: همه حاضران گواهى دهند كه پروردگار خالق و رازق و برطرف كننده بلا از آنها همان پروردگار و رازق من و برطرف كننده بلا از من است.
(منظور حزقيل خداى حقيقى بود، ولى در ظاهر همه خيال كردند منظور او فرعون است.)
🥀به اين ترتيب چنين وانمود شد كه آنها به دروغ نسبت ضديت حزقيل با فرعون را گزارش دادهاند.
🥀فرعون بر گزارشدهندگان غضب كرد (كه چرا شما با اين تهمت خود مىخواستيد بين من و پسر عمو و بازويم حزقيل، جدايى بيفكنيد) و حكم اعدام همه را صادر نمود، همه آنها را چهار ميخ نقش بر زمين نمودند، و گوشتهاى آنها را با شانههاى آهنين، از بدنشان جدا نموده و اينگونه آنها را كشتند.(491)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_نوزدهم 🦋
💠گرفتارى فرعونيان به نُه بلا و غرور آنها💠
🌻 پس از ماجراى پيروزى موسى عليهالسلام بر ساحران، گروههاى بسيارى از بنى اسرائيل و... به موسى عليهالسلام ايمان آوردند. موسى عليهالسلام طرفداران بسيارى پيدا كرد و از آن پس بين بنى اسرائيل (پيروان موسى) و قبطيان (فرعونيان) همواره درگيرى و كشمكش بود، فرعونيان همواره به ظلم و آزار بنى اسرائيل مىپرداختند، و موسى عليهالسلام همواره پيروان خود را به صبر و مقاومت دعوت مىكرد، و امدادهاى غيبى الهى را به ياد آنها مىآورد، و به آنها مژده مىداد كه به زودى وارث زمين مىشوند و دشمنان دستخوش بلاهاى گوناگون و سخت خواهند گرديد.(492)
🌿بلاهاى گوناگونى كه پياپى (در فاصله سال به سال، يا ماه به ماه) بر فرعونيان وارد شد عبارت از بلاهاى نُه گانه زير بود.
🌷1 - عصاى موسى 2 - يد بيضاء 3 - قحطى و خشكسالى 4 - كمبود ميوه 5 - طوفان 6 - ملخ 7 - آفتهاى گياهى (مانند كنه، شپش و مورچههاى ريز) 8 - افزايش قورباغه 9 - خون شدن آب رود نيل، يا ابتلاى عموم مردم به خون دماغ.(493)
☘ولى فرعون و طرفداران مغرور و خيرهسر او، با اين كه بر اثر اين بلاها، تلفات و خسارات زياد ديدند، در عين حال عبرت نگرفتند و به لجاجت و عناد خود افزودند، و آن نشانهها را سحر خواندند و با صراحت به موسى عليهالسلام گفتند: هر زمان نشانه (و معجزه)اى براى ما بياورى، كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمىآوريم. (494)
🌻در اين جا به عنوان نمونه، نظر شما را به گوشهاى از بلاى خون (يكى از بلاهاى نُه گانه) جلب مىكنيم:
🌴فرعونيان ديدند آب رود نيل به خون مبدل شد كه نه براى آشاميدن قابل استفاده بود و نه براى كشاورزى. اين آب به طور معجزهآسايى فقط براى فرعونيان چنين بود، ولى براى موسى و پيروانش آب سالم و گوارا بود.
🌲روزى يكى از قبطيان از شدت تشنگى نزد يكى از سبطىها (پيروان موسى) آمد و گفت: من از دوستان و خويشان توأم، امروز از روى نياز به تو رو آوردهام، موسى عليهالسلام جادويى كرده و آب نيل را به خون تبديل نموده است، ولى آن آب براى سبطىها صاف و گوارا است. من يار ديرين تو هستم، اين كاسه را بگير و پر از آب كن و به من بده، بلكه به طفيل تو، آب صاف بياشامم و از خطر تشنگى نجات يابم.
🌻سبطى جواب مثبت به او داد. كاسه را گرفت و از آب رود نيل پر كرد و نيمى از آب آن را خود نوشيد، و نيم ديگر را به قبطى داد و گفت: اين آب صاف است، آن را بياشام، ولى همان لحظه، آب آن كاسه به خون مبدل شد، قبطى خشمگين شد. ساعتى بعد كه خشمش فرو نشست، به سبطى گفت: چاره چيست؟ چگونه از اين بدبختى نجات يابم؟
💐 سبطى گفت: از پيروى فرعون خارج شو، و در صف پيرامون موسى در آى.
قبطى گفت: من لياقت آن را ندارم، تو برايم دعا كن تا به اين توفيق دست يابم.
🌴سبطى براى او بسيار دعا كرد، سرانجام دعايش مستجاب شد، و قبطى به موسى عليهالسلام ايمان آورد، آنگاه آب براى او صاف و گوارا گرديد، از آن آب آشاميد و گفت: چون من شربتى از عطاياى خداوند خريدار انسانها نوشيدم، ديگر تا قيامت، تشنه نخواهم شد! چشمه معنويت از طرف خداى چشمه آفرين در درونم جوشيد، در اين صورت آب مادى نزدم خوار گشت.
شربتى خوردم ز الله اشترى تا به محشر تشنگى نايد مرا
آن كه جوى و چشمهها را آب داد چشمهاى اندر درون من گشاد
اين جگر كه بود گرم و آبخور گشت پيش همت او آب، خوار(495)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_بیستم 🦋
💠غرق شدن فرعونيان و نجات موسويان💠
🌿هر بار كه بلا مىآمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليهالسلام مىشدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مىدادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليهالسلام، بلا بر طرف شد، ولى آنها🌻پيمانشكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(496)
🌿موسى عليهالسلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مىبردند، سرانجام موسى عليهالسلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند.
🌻خداوند به موسى عليهالسلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن.
🌿موسى عليهالسلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه تا بن دندان مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مىآمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند.
🌻در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مىزد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمىنگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم.
🌿شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين حائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
🌻در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليهالسلام وحى كرد: عصاى خود را به دريا بزن(497) و نيز فرمود:
فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى؛
🌿براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(498)
💠موسى عليهالسلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند.
🌿فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم.
💠وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند. (499)
🌻در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مىديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت:
آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ؛
🌿ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(500)
🌻ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظهاى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(501)
🌿روايت شده: هنگامى كه فرعون در لحظه مرگ گفت: به خداى موسى ايمان آوردم. جبرئيل مشتى خاك بر دهان او زد و گفت:
🌻اى خاك بر دهانت! تا در ناز و نعمت بودى، دم از خدايى زدى، و مكرر با موسى مخالفت كردى و پيمانشكنى نمودى و به بنى اسرائيل ستم كردى و آنها رنج دادى، اينك كه در بن بست قرار گرفتهاى، همان دروغهاى قبل را تكرار مىكنى؟!(502)
🌿از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليهالسلام و هارون عليهالسلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آنها پديدار شد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈