eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
276 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
163 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ویژه 🔍 | بسته تصویری مرور بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهدا. ۱۴۰۲/۴/۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir
دعای پرفیض عرفه امسال هم مانند سالهای گذشته درنزدیکترین نقطه کشوربه کربلادریادمان شهدای فکه برگزار می شود از همه عزیزان و زائران سرزمین نور فکه دعوت میکنیم در این مراسم معنوی درتاریخ ۱۴۰۲/۴/۷ ساعت۱۷ همراه ما باشند ➕ به ( ) بپیوندید👇 ایتا 🆔https://eitaa.com/shohada_fakkeh روبیکا 🆔https://rubika.ir/shohada_fakkeh اینستاگرام 🆔https://instagram.com/shohada_fakkeh واتساپ 🆔https://chat.whatsapp.com/J6sJLRLfDNR4LJJ16XzVA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدا ۱۴۰۲/۰۴/۰۴ 💠درباره‌ی پدران و مادران و همسران شهدا 🔎از چند زاویه میشود نگاه کرد به پدران، به مادران و به همسران شهدا: 1️⃣ارزش‌گذاری قرآنی ♦️صبری که پدر شهید و مادر شهید و همسر شهید برای شهادت فرزندشان کرده‌اند بالاترین صبرها است. ❇️خدای متعال در مورد افراد صابر میفرماید: 💠اُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة💠 🔺 خدا برای شما صلوات میفرستد. ❇️یک آیه‌ی دیگر میفرماید: 💠لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّىٰ تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون💠 🔺کسی به اوج نیکی نمیرسد مگر آن وقتی که آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد. ⁉️انسان از فرزند خودش چه چیزی را بیشتر دوست دارد؟ ⁉️آن زن جوان که همسرش میرود شهید میشود، این محبّت عاشقانه‌ی بین زن و شوهر را با چه چیزی میتواند جایگزین کند؟ 💎از لحاظِ ارزش‌گذاریِ نظامِ ارزشیِ اسلامی، خانواده‌ی شهدا، یعنی پدر، مادر، همسر، در رتبه‌ی بسیار بالایی قرار دارند و فضیلت اینها از فضیلت دیگر مؤمنین و مؤمنات و مانند اینها بیشتر است. 3️⃣مجاهدت مورد غفلت ⭕️مجاهد فقط آن کسی نیست که در داخل میدان است؛ او البتّه مصداق کامل و اصلی است، امّا مجاهدینی هم بیرونِ میدانند. ❇️آن که در منزلش نان میپزد و میفرستد البتّه ارزش بسیار بزرگی دارد، ارزش او را نباید انکار کرد، 📌امّا آن که جوان عزیزش را میفرستد چطور؟ ⚠️این جهاد، مورد غفلت قرار گرفته. 👈اگر خانواده‌ها همراهی نمیکردند، حماسه هشت سال دفاع مقدس راه نمی‌افتاد. 3️⃣رنج فقدان عزیزان 💯وقتی که شهید به شهادت میرسد، لحظه‌ی شهادت، اوّلِ راحتِ او است ⭕️امّا پدر چطور، مادر چطور، همسر چطور؟... رنجشان تازه آنجا شروع میشود، تمام هم نمیشود. ❗️این را کسانی که از دور دارند تماشا میکنند نمیفهمند. ❇️این رنج، علوّ درجات را می‌آورد؛ این رنج پیش خدای متعال بی‌حساب‌وکتاب نیست. 4️⃣گنجینه خاطرات و یاد شهید ✨پدر و مادر و همسر شهید گنجینه‌ی یادهای شهیدند. ❇️بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ 🎖یاد قهرمانها را همه‌ی ملّتها گرامی میدارند، مخصوص ما نیست 📌یاد اینها اهمّیّت دارد. ⬅️رفتار شهیدان چگونه بوده؟ ⬅️برجستگی‌های اخلاقی شهدا چگونه بوده؟ ⬅️سبک زندگی این شهدا چگونه بوده؟ 👌اینها الگوهای زنده‌ی کشور ما و جوانهای ما محسوب میشوند؛ 📍یاد اینها باید زنده بماند. چه کسی یاد اینها را میتواند زنده نگه دارد؟ 👈پدران، مادران، آنهایی که اینها را بزرگ کردند، 👈آن همسری که مدّتی با اینها زندگی کرده. 💎رفتارهای اینها، 💎پایبندی‌های اینها، 💎دلبستگی‌های دینی‌شان، 💎دلبستگی‌های اجتماعی‌شان، 💎دلبستگیهای عاطفی‌شان ✍️را شرح بدهند. ✔️همه‌ی آنچه در خاطره‌ی شماها از شهیدانتان وجود دارد، درس است. ☀️از هر کدام از این دیدگاه‌ها که نگاه کنیم، عظمت پدر شهید و مادر شهید و همسر شهید، جلوی چشم انسان مثل خورشید نمایان میشود. 💠درباره نقش شهدا در تغییر سرنوشت کشور 📌شهیدان شما، در یکی از حسّاس‌ترین مقاطع تاریخ کشور، سرنوشت کشور را عوض کردند؛ ♦️انقلاب اسلامی رخ داد تا کشور را که داشت بسرعت به سمت درّه‌ی انحطاط اخلاقی و دینی و سیاسی پیش میرفت حفظ کند و حفظ کرد ♦️بعد دشمن حمله‌ی نظامی کرد و این جوانها بودند که رفتند ایستادند هشت سال مقاومت کردند، کشور را نجات دادند ♦️بعد، در طول این زمان تا امروز، در فتنه‌های مختلف، در آشوب‌افکنی‌های مختلف، در نوع متنوّع حملات دشمن، جوانها سینه سپر کردند ❇️تعدادی از اینها به شهادت رسیدند ــ مثل همین حوادثی که در این سال گذشته یا سالهای گذشته اتّفاق افتاد ــ توانستند این کشور را حفظ کنند. 👌سرنوشت کشور را اینها به سمت سربلندی کشاندند. ✅جوان شجاع و مؤمن و متدیّن و انقلابی و فداکار بود که توانست این کار مهم را انجام بدهد. 💠خطاب به اهالی هنر و رسانه 👈من یک خطابی بکنم به کسانی که اهل هنرند، اهل رسانه‌اند، اهل نگارشند، قلم‌به‌دستند، شاعرند، نقّاشند، هنرمندند. 🎨 این خاطره‌ها را با زبان هنر بایستی نگه دارند. ↙️البته کارهای خوبی در این سالهای آخر انجام گرفته است... امّا نسبت به آنچه باید اتّفاق بیفتد کم است. تعداد شهدای ما زیاد است. 📌هر کدام از اینها موضوع یک یا چند کار هنری باارزشند. 📍درباره‌ی اینها میشود: 🎬فیلم ساخت 📚کتاب نوشت 🎨نقّاشی کرد ☑️و اینها را به نسل جوانمان معرّفی کرد. ♦️اگر مراجعه کردند و خواستند که شما همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید مصاحبه کنید، امتناع نکنید... شهید را هر چه میتوانید معرّفی کنید؛ بیشتر معرّفی کنید، بیشتر بگویید؛ این وظیفه‌ی همه‌ی ما است. 🍀خدا ان‌شاءالله همه‌ی شما را محفوظ بدارد، شهدائتان را با پیغمبر محشور کند و شما را از شفاعت شهدائتان ان‌شاءالله برخوردار کند.
4_5821221990928748368.pdf
1.03M
📝 | متن بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدا. ۱۴۰۲/۴/۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 تیزر | راهیان نور غرب راهیان نور غرب آغاز شد! 🔸همزمان با تابستان ۱۴۰۲، یادمان‌های دفاع مقدس غرب و شمال‌غرب کشور میزبان زائرین و مشتاقان سرزمین نور در استان‌های ، ، و هستند. 🔸زمان : از یکم تیر ماه الی بیست و هشتم مرداد ماه 🔸جهت کسب اطلاعات بیشتر و نحوه عزیمت با سامانه ملی راهیان نور تماس بگیرید. ۰۹۶۳۱۳ ⬇️ دریافت نسخه با کیفیت 🎞 مرکز چندرسانه ستاد مرکزی راهیان نور کشور
🍂 🔻 خورشید مجنون ۱ 🔸 حاج عباس هواشمی       از کتاب قرارگاه سری نصرت                         •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 دهه اول خردادماه ۱۳۶۷ بعضی از شب‌ها را به اتفاق علی هاشمی به نیروهای مستقر در منطقه به خصوص جزایر و پد یا جاده خندق، سرمی زدم. در آن روزها تغییراتی در حالت‌های علی هاشمی احساس می‌کردم. با سوز صحبت می کرد و مرتب آه می‌کشید. مشکلات و نارسایی ها زیاد بود. منطقه به تسلیحات و مهمات و امکانات بیشتری نیاز داشت، اما به دستمان نمی رسید. نداشتند یا نمی‌دادند. با مسئولان لشکری و کشوری جلسات زیادی داشتیم. اما نتیجه مطلوبی نداشت. درخواست‌ها و تماس ها گاهی سبب ناراحتی و تندی می‌شد و درنهایت یک طرف صحبت با ناراحتی، مکالمه یا تماس را‌ قطع می کرد. در همین روزها یک شب که هم بالا آمدن آب اذیتمان کرده بود و هم احتمال تهاجم دشمن را می‌دادیم حدود ساعت دو شب با یکی از مسئولان در استانداری خوزستان تماس گرفتم. گفتند ایشان در منزل هستند. درخواست‌هایی داشتم. به منزلشان زنگ زدم ، با ناراحتی پاسخ داد، الان وقت تماس گرفتن است؟ از برخوردش ناراحت شدم. با برافروختگی گفتم: راست می‌گویید به ظاهر از نیمه شب گذشته است و الان مردم باید خواب باشند اما چه کار کنیم؟ جنگ است و ما هم برای اداره کردن بخشی از این جنگ مسئولیت داریم و امور مربوط به جنگ هم شب و روز نمی‌شناسد. دشمن منتظر نمی ماند تا مسئولان از خواب بیدار شوند و بعد اقدام کند در آخر صحبت، قدری آرام شد و با ملایمت صحبت کرد. قرار شد درخواست ما را صبح روز بعد پیگیری کند. برای نارسایی ها حتی با برادران خودمان در سپاه ششم هم جرو بحث داشتیم به آنها فشار می آوردیم و آنها در خیلی از موارد دستشان به جایی نمی رسید و همین امر گاهی باعث مشاجره بین ما و آنها می شد که عمدتاً یک طرف مشاجره خودم بودم.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🍂 خورشید مجنون ۲ 🔸 حاج عباس هواشمی       از کتاب قرارگاه سری نصرت                         •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 بعضی شب‌ها که علی هاشمی در قرارگاه تاکتیکی می‌ماند و به اتفاق در منطقه گشتی می‌زدیم، علی شعری را با سوز زمزمه می‌کرد. او هیچ وقت اهل شعر و [شاعری] نبود. وقتی این شعر را می‌خواند احساس می‌کردم او هم می‌خواهد پرواز کند. او مرتب زیر لب زمزمه می‌کرد، مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند تقریباً همه شب‌هایی که با هم بیرون می‌رفتیم این شعر را برایم می‌خواند. من و علی هاشمی سال‌های زیادی را کنار هم بودیم. همدیگر را قبول داشتیم و رازدار هم بودیم. علی احساس مسئولیت می‌کرد. تلاش می‌کرد وضعیت دفاعی منطقه را به گونه‌ای بالا ببرد که دشمن نتواند به سادگی آن را از ما پس بگیرد. اما کار آسانی نبود. باید امکانات می‌داشتیم و زیر پایمان محکم می‌بود تا بتوانیم در برابر دشمن ایستادگی کنیم. توان ما با توان دشمن قابل قیاس نبود؛ به خصوص در این منطقه که فاقد عقبه هم بود و مجبور بودیم فقط روی چند جاده در برابر تهاجم گسترده دشمن بایستیم و مقاومت کنیم. یک شب با علی هاشمی به جادۀ خندق رفته بودیم و تا پشت خندق هم جلو رفتیم. تخریب چی‌ها مشغول ایجاد شکاف روی جاده بودند. برایشان جالب بود که علی هاشمی و جانشین او تا این نقطه، آن هم در نیمه های شب آمده اند. دشمن مرتب آن نقطه را با خمپاره ۶۰ می‌زد. علی هاشمی با آنها چانه می‌زد که شکاف را مثلاً پنج متر بیشتر کنند؛ علاوه بر آن دستور ایجاد چند شکاف دیگر پشت سر این شکاف و فرمان نصب پل به جای جاده بر روی شکاف ها برای تردد نیروهای مستقر در پد خندق را داد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت سالروز شهادت سردار علی هاشمی 🌹
💢آخرین عکس یادگاری در مجنون با پاهای تاول زده 🔶جعفر طهماسبی از رزمندگان دفاع مقدس ماجرای ثبت یک عکس پیش از سقوط جزیره مجنون در سال ۱۳۶۷ را روایت کرده است. https://dnws.ir/598881 @defapress_ir
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌿🌷 روزهای 4/4/67ارتش عراق با سپاه هفتم و گارد ریاست جمهوری و به و برد و مناطق آزاد شده در و را به تصرف خود درآورد. 12/4/67 مستقر در با شليك دو فروند موشك به سوي هواپيماي غيرنظامي جمهوري اسلامي ايران كه از عازم دوبي بود 290 تن انسان غيرنظامي را به كام مرگ فرستاد. 21/4/67 ارتش عراق با سپاه چهارم و گارد ریاست جمهوری به استعداد 9 لشگر به طور گاز انبری به , و منطقه عملیاتی و حمله کرد و با گرفتن هزاران نفر اسیر از رزمندگان ارتشی مستقر در خط مقدم عقب نشینی کرد. در ادامه این عمليات و در كمتر از پنج ساعت، عراق مجدداً را به تصرف خود درآورد. وقوع اين حادثه با توجه به زمان كم آن و تصرف مقر فرماندهي نيروي زميني ارتش در منطقه بيشتر به يك فاجعه شبيه بود تا شكست نظامي. 22/4/67 رزمندگان ما از کردند. 25/4/67 منطقه و به تصرف ارتش عراق درآمد. 27/4/67 جمهوري اسلامي ايران با ارسال نامه اي به خاوير پرز دكوئيار، دبيركل سازمان ملل، رسماً . 30/4/67 ارتش عراق ، عمليات توكلنا علي الله را با هدف انهدام نيروهاي ايراني آغاز كرد و تا 25 كيلومتري پيش آمد و در پنج كيلومتري مستقر شد. 30/4/67 پیام امام به فرمانده سپاه که با این پیام یک بار دیگر همه را به میدان آورد " ام. توجه کنید امروز روز حضور گسترده در . فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است. خود را مسلح به سلاح ایمان و جهاد کنید. بر دشمن غدار رحم جایز نیست و اینها تمام حرفشان یک فریب است. ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللی نیست و ما تا قبول قطعنامه از سوی عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهیم داد." 31/4/67 دشمن بعثی با گذشتن از مرز از طریق و سه راه حسینیه برای با صدها تانک ونفربرحمله خود را آغاز نمود و بدون مقاومت در منطقه تا نزدیکی اهواز پیشروی کرد و به علت تاریکی هوا به مرز برگشت تا صبح اول مرداد به حمله خود ادامه دهد. 🌿🌷 🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchanne
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شهادت 6 تیرماه 1367 محل شهادت: پیکر قطعه قطعه این شهید همچنان بر ارتفاعات مشرف به شهر ماووت آرمیده است. @alvaresinchannel
1️⃣ 6 تیرماه 1367 ✍️✍️✍️ : (وهابی) تخریبچی لشگر10 لشگر 10 سیدالشهداء در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت(ارتفاع قشن ) خط پدافندی داشت و ماموریت پیدا کرد برای جلوگیری از حمله عراق جلوی خط دفاعی قرار دهد مسوول اجرای مین گذاری برادر آقایی بود و من هم در خدمت ایشون و برادر ابوالفضل رضایی و تعدادی از نیرو های تخریب به رفتیم. برادر اقایی بنده و شهید ابوالفضل رضایی رو برای شناسایی منطقه به ارتفاعات قشن فرستاد. شب پنجم تیرماه ۶۷ من به همراه شهید ابوالفضل رضایی برای شناسایی منطقه( ارتفاعات قشن) رفتیم اما از آنجا که حجم آتش عراقی ها زیاد و غیر طبیعی بود تصمیم گرفتیم عملیات شناسایی را به چند ساعت بعد که هوا روشن تر میشود و عراقی ها معمولا در آن ساعت خواب هستند به تاخیر بیاندازیم ..از این رو به سنگر هایمان برگشتیم. بعد از نماز صبح در کمال تعجب مشاهده کردیم برادر آقایی با تعداد زیادی از بچه های تخریب به خط مقدم آمده بودند و خبر دادند که دستور رسیده که لشگر ۱۰ باید تا مرزهای بین المللی (پل بیت المقدس ) عقب نشینی کند و _های_تخریب هم به صورت نامنظم منطقه رو مین گذاری و تله گذاری کنند. ادامه دارد.............. @alvaresinchannel
2️⃣ 6 تیرماه 1367 ✍️✍️✍️ : (وهابی) تخریبچی لشگر10 دستور این بود که رزمندگان لشگر10 باید از ماووت عقب نشینی کنند و منطقه را تله گذاری کنند. برادر آقایی مسوول بود و برای اجرای این ماموریت برادرها رو به گروهای دو وسه نفره تقسیم کرد و به اطراف ارتفاع قشن فرستاد و من ، و یکی دیگر از بچه های تخریب رو به تپه های شمشیری 1 و 2 فرستاد که تپه شمشیری یک و 2 نزدیک ترین نقطه به دشمن بود. غروب اون روز ما از تپه شمیری 1 مین گذاری رو شروع کردیم و بعد از تمام شدن مین گذاری تپه شمشیری یک ، بنده به خاطره بی نظمی های به وجود آمده به شهید رضایی پیشنهاد کردم شما مسئولیت تیم را به عهده بگیر و عملیات مین گذاری طبق نظارت شما انجام شود یک مین ضد تانک TM46 داشتیم که درپوشش باز نمیشد و من مین را کنار گذاشتم و شهید رضایی در پوشش رو با زحمت باز کرد و یک مین ضد نفرات M16 داشتیم که ضامنش افتاده بود و با سیم تله براش ضامن درست کرده بودیم . این دو تا مین رو به همراه مین های دیگر برداشتیم و برای مین گذاری تپه شمشیری 2 حرکت کردیم. به تپه ی شمشیری ۲ که رسیدیم ابتدا سمت چپ تپه رو مین گذاری کردیم و بعداز اون به سمت سنگر کمین که انتهای کانال بود رفتیم . وقتی رسیدیم بنده دو قدم با سنگر کمین فاصله گرفتم و منطقه ای رو به شهید رضایی نشون دادم و گفتم : خوبه این که درپوشش رو خودت باز کردی اینجا کار بگذارم. شهید رضایی با اشاره سرش تایید کرد و من مشغول کندن زمین برای کارگذاشتن مین شدم و شهید رضایی هم رفت داخل سنگر کمین تا در اونجا مین M16 را تله گذاری کنه من مین رو در زمین کار گذاشتم و یک مین ضد نفر M14 که به مین موشی معروف است در جای در پوش قرار دادم که با این کار مین ضد تانک با عبور انسان نیز منفجر میشد . کار که تموم شد یکی دو قدم عقب اومدم و یه تعداد مین M14 مسلح کرده، و به اطراف سنگر کمین پرتاب کردم که خوب دور و اطراف به مین آلوده بشه و از دشمن تلفات بگیره. ادامه دارد................. @alvaresinchannel
3️⃣ 6 تیرماه 1367 ✍️✍️✍️ : (وهابی) تخریبچی لشگر10 بیست دقیقه ی طول کشید و هنوز مشغول بود . با خودم گفتم تله کردن یه مین اینقدر طول نمیکشه!!!! چرا برادر رضایی اینقدر طولش داد. شهید رضایی رو صدا زدم و گفتم: چیکار میکنی؟؟؟ چقدر طولش میدی. اون در جواب گفت: هر چه میکنم ضامن مین رو در بیارم و مین رو مسلح کنم نمیشه. من بهش گفتم بیا جامون رو عوض کنیم و من مین رو مسلح کنم. شهید رضایی قبول کرد تا جامون رو عوض کنیم. من توی مشغول ور رفتن به مین و درآوردن ضامن مین بودم که ناگهان مهیبی اومد ، که من احساس کردم که بدنم پاره پاره شد و روح از بدنم بیرون رفته است . جلوی چشمم یک تاریکی بی انتها بود و من منتظر بودم از انتهای تاریکی نکیر و منکر برای حساب و کتاب جلو بیایند. گردو خاک که کنار رفت چشمم به ماه افتاد و فهمیدم توفیق شهادت پیدا نکردم. بچه های گردان رزمی و همراه ما با شنیدن صدای انفجار خودشون رو رسوندند و کمک کردند گونی های سنگر که با انفجار روی من ریخته بود کنار زدند و من هم از روی مین بلند شدم. انفجار همه جا رو به هم ریخته بود، هم احتمال داشت شهید رضایی روی مین رفته باشه و هم اینکه با اصابت گلوله ی توپ یا خمپاره به نزدیکی مین مین منفجر شده باشه. کف کانال به اندازه یک متر در جایی که را کار گذاشته بودیم خاک جمع شده بود. یک مقدار خاک را با دست و بعدا با بیل جابجا کردیم.خبری از ابوالفضل رضایی نبود. در آن لحظه به ذهنم آمد که اگر ابوالفضل رضایی وقت انفجار نزدیک مین ضدتانک بوده جسم او از شدت انفجار به دور و اطراف پرت شده باشه. ادامه دارد.............. @alvaresinchannel
4️⃣ 6 تیرماه 1367 ✍️✍️✍️ : (وهابی) تخریبچی لشگر10 میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است. از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در برسانید. به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن اقدام کنیم. حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم تپه ی پشت سرما که ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو کرده بودند. اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد. گردوخاک زیادی بلند شد . از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم.. با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم. به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم. به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود . به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم. یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم. به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است. یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم. در اون ماموریت با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی برای همیشه منزل گزید . یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست. امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود روحش شاد @alvaresinchannel
📣 | 🔺 همزمان با سایر یادمان های دفاع مقدس و با حضور خانواده های معظم شهدا؛ 🔻 مراسم پرفیض دعای عرفه در برگزار می گردد: 🎤 سخنران: فقیه مجاهد حضرت 🎙 با نوای دلنشین: حماسه خوان جبهه ها 🕰 زمان: چهارشنبه؛ هفتم تیر1402- ساعت 17 🕌 مکان: کربلای ایران- زیارتگاه شهدای هویزه 📺 این مراسم به طور مستقیم از سیمای مرکز خوزستان و شبکه های استانی پخش خواهد شد * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
؛ 🍂 انگشت شست پا ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ می‌خواست انگشت بزند انگشت دستش کوچک بود؛ انگشت شست پایش را جوهری کرد و پای رضایت نامه زد. □ با دلخوری برگشت. هنوز هم نمی دانست مسئول اعزام از کجا فهمیده بود! •┈••✾○✾••┈• از کتاب وقتی سفر آغاز شد
🍂 🍂 خورشید مجنون ۳ حاج عباس هواشمی   🔸 از کتاب قرارگاه سری نصرت                     •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 یک شب که از مقر یکی از یگان‌های مستقر در منطقه به قرارگاه خودمان برگشتم، همین که به خواب رفتم خواب ترسناکی دیدم. در خواب دیدم که آب در قسمت غرب هور خیلی بالا آمده و هوا هم طوفانی شده است. آب هور معمولاً ساکن است و جریان ندارد، یا جریان آن خیلی کم است و در لابه لای نیزار به آرامی حرکت می‌کند. اما در آن شب و آن خواب جریان آب هور شدت زیادی داشت و مثل آب دریا موج می‌زد. آب غرب هور آن قدر بالا آمده بود که با سرعت زیاد از روی جاده ارتباطی جزیره شمالی به پد خندق عبور می‌کرد. آب با شدت از غرب به طرف شرق می رفت و هرچه قایق و پل و سنگر شناور در قسمت غرب جاده داشتیم با خود می‌برد و به سمت شرق جاده پرتاب می‌کرد. این وسایل شناور سوار بر موج آب به طرف شرق و با سرعت در حرکت بودند تا به قرارگاه خودمان رسیدند. صدای حرکت آب و طوفان بسیار هولناک بود آسمان سیاه و خیلی وحشتناک شده بود. با ترس و وحشت از خواب بیدار شدم. از سنگر بیرون رفتم و به اطراف نگاه کردم. بالای سنگر رفتم، تازه متوجه شدم که خواب دیده ام. قدری بالای سنگر نشستم و به فکر فرو رفتم. با خود گفتم آخر این چه خوابی بود؟ خدایا چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ از سنگر پایین آمدم به جز دو نفر نگهبان، تقریباً همه بچه های قرارگاه خواب بودند. نیم ساعتی به نماز صبح مانده بود. تجدید وضو کردم و قدری قرآن خواندم. کمی آرام شدم. در اولین فرصتی که پیش آمد و علی هاشمی را دیدم خوابم را برایش تعریف کردم. علی گفت: من هم خواب‌های عجیب و غریب می‌بینم. نمی‌دانم چه می‌خواهد بشود. اما قطعاً حوادث بزرگی رخ خواهد داد!             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
📌دوره مهارت افزایی فعالین فرهنگی ______دوکوهه______ 🔸️مبانی تشکیلات 🔹️مخاطب شناسی و جذب 🔸️نویسندگی خلاق 🔹️مهارت مساله یابی 🔸️اردو داری هدفمند 🔹️روانشناسی تبلیغ 🔸️حلقه داری 🔹️اخلاق تشکیلات 🔸️مبانی تربیت 🔹️انسان شناسی 🔸️عملیاتهای تربیتی ________________ با حضور اساتید مجرب تربیتی همراه با ✔کارگاههای آموزشی ✔آموزش مساله محور ✔رهیاری حین عملیات (منتورینگ) 📍همکاری با کانونهای فرهنگی هنری مساجد ________________ برادران و خواهران مهلت ثبت نام : ۷ تیرماه ثبت نام و اطلاعات بیشتر : @beirami_110 ________________ دوکوهه قرارگاه عشاق @dokoohe110