eitaa logo
پایگاه تخصصی نقد عرفانهای کاذب
7.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
224 فایل
پایگاه تخصصی مقابله با عرفان های کاذب و دشمن شناسی ارتباط با ادمین: فاطمه میرزاییان، پژوهشگر عرفان های کاذب مسول شبکه کشوری خواهران مجمع فرق و ادیان خاتم الاوصیاء، مدرس حوزه،مشاور،عضو جمعیت بانوان فرهیخته،عضو مجمع مبلغات تهران @f_Mirzaeeyan
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آیا ساخت است⁉️ ⚪ بررسی کتب و نشان می‌دهد حرز شرف الشمس (طراحی نقوشی بر روی سنگ زرد یا پارچه و کاغذی زرد رنگ رسم می‌شود) به اثبات نرسیده و ابهامات بسیاری دارد. ⚪ از منظر و حدیث، حداقل تا 7 قرن، از روایت منسوب به در باب شرف الشمس، در کتب حدیثی موجود ، مطلبی وجود ندارد. و ابهام اصلی همین است که تا قرن‌ها، این روایت کجا بوده و ناگهان پیدا شده است؟! 🔵 اخیراً برخی کانال‌های مجازی مدعی شدند که حرز شرف الشمس  نشان متعلق به و است. لذا در پاسخ به ایشان و کسانی که با این شبهه مواجه شدند می‌گوییم: ⚪ هرچند در انتساب حرز شرف الشمس به حضرت علی (علیه السلام) تردید هست، اما پیشینه‌ی این حرز به قرن هفتم هجری برمی‌گردد و فرقه‌ی بابیت و بهائیت در قرن سیزده هجری به وجود آمده‌اند، لذا انتساب حرزی که پیش از پیدایش بابیت و بهائیت وجود داشته، به آن‌ها، معقول نیست. ⚪ از طرفی دلایلی که برای انتساب این حرز به بابیت و بهائیت ارائه شده، سُست و بی‌پایه هست. به طور مثال می‌گویند چون روز باید نوشته شود و عدد نوزده در بابیت و بهائیت مقدس است، پس این حرز ساخت بهائیت می‌باشد، حال آن‌که از دیرباز نوزدهمین روز از ماه فروردین برای منجمان مسلمان اهمیت ویژه‌ای داشته است. روزی که خورشید 19 درجه در برج حَمَل (فروردین) باشد و البته در ساعت‌های خاصی در این روز، بهترین موقعیت خورشید در کهکشان در سال است. لذا در روایات نیز، شرفِ خورشید، در برج حَمَل دانسته شده است.[1] ⚪ یا می‌گویند ستاره‌ی این حرز شباهت به ستاره‌ی پنج پَر بابیت دارد؛ حال آن‌که اگر شباهت ستاره‌ی شرف الشمس را به ستاره‌ی بابیت، دلیل بابی ساخت بودن این نقوش در نظر بگیریم، باید بپذیریم که نقوش ستاره‌های به کار برده شده در حرم معصومین (علیهم السلام) نیز ساخت و یا نشان و... است؛ ادعایی که هر عاقلی از پذیرش آن اِبا دارد! ⚪ از نگاه مراجع عظام شیعه نیز حرز شرف‌الشمس، بی‌اعتبار [2] محسوب گردیده و تنها از نگاه برخی و با حسن نظر،عمل به آن بی‌اشکال دانسته‌اند[3] ⚪ لذا به نظر می‌رسد که حتی اگر منبع و ریشه‌ی شرف الشمس را رد کنیم، نهایتاً می‌توان آن را طلسمی دانست. اما انتساب این حرز به بابیت و بهائیت یا حاصل بی‌دقتی‌ها و یا توطئه‌ی خود بهائیت می‌باشد. 🔵 در هر صورت، فرقه‌ای که به هر بهانه قصد علنی کردن نام خود دارد، تا توجه همگان را نسبت به خود برانگیزد، از علنی کردن این ادعا در هر صورت سود خواهد برد. 🆔 @baharoom 📚پی‌نوشت: [1]. ر.ک: سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 1053؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 227. [2]. استفتائات آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله سید علی سیستانی. [3]. آیت الله میرزا جواد تبریزی، صراط النجاة، ج 10، ص 426؛ استفتائات آیت الله صافی گلپایگانی و... . https://eitaa.com/antihalghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتش سوزی دیروز در محل ساخت و ساز فرقه ضاله بهائیان در باغ رضوان در عکا شمال حیفا رخ داد. شهرداری محله افگاد را تخلیه کرد.... https://eitaa.com/antihalghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شیخ و عالم اهل سنت از دانشگاه الازهر مصر : ❣بسیاری از طلاب و اساتید و حتی محدثین بزرگ اهل سنت، دارند شیعه می‌شوند.. در روزگار سختی به سر می‌بریم... https://eitaa.com/antihalghe
⚛️رسوایی های «اوشو» 📆در دهه ۱۹۸۰، اعضای«»، خود را در گرماگرم میدان مجادله با افراد محلی در اُرگون مرکزی یافتند.این جنبش توسط یک معلم مذهبی به نام «بهاگوان‌شریراجنیش» آغاز شده بود. راجنیش، افکاری را از شرق و غرب با هم ترکیب کرده و به معجونی سکرآور مبدل نموده بود و طی سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، موفق به جذب هزاران پیرو و شاگردانی وفادار گشت که «» نامیده می‌شدند. راجنیشی‌ها، اغلب به خاطر پوشیدن لباس‌هایی در طیف‌های زرشکی و رقص‌های خلسه‌آمیز در تفکراتشان شهرت داشتند. 🔮راجنیش، ظاهری آراسته با ریش داشت و [وقتی سخنرانی می‌کرد] با ملایمت حرف می‌زد. او صاحب 93 اتومبیل رولز رویس بود و طبق نظر بسیاری، نمونه بارز یک جذاب. بیشتر هوادارانش اهل غرب اروپا و ایالات‌متحده بودند. جنبش او بیشتر، جنبشی تجربی و فکری بود تا مذهبی. در سال ۱۹۸۱، راجیش و پیروانش به خاطر روابط جنسی، لباس‌های نامناسب، استعمال و عدم پرداخت مالیات، محل شکل‌گیری گروه در پونای(اکنوی پون) را ترک و به ایالات متحده کوچ کردند و در نهایت در «رسوتای آنته‌لوپ»(واقع در اورگون) ساکن شدند. درآنجا تصمیم به ساخت یک آشرام[معبد] بزرگ گرفتند اما به دلیل برخوردهای نامناسبی که با افراد محلی داشتند، بار دیگر رسوایی به بار آوردند. 📆باز هم رسوایی‌ها به سرعت منتشر شد. تا پاییز سال ۱۹۸۵، برخی پیشوایان اصلی آن‌ها از گریختند، بعدها بازداشت و به اعمال ناشایست متهم شدند. پس از اثبات اتهامات در مهاجرت، شنود، طراحی مسمومیت عمومی با باکتری ، آتش‌زنی و یورش به مأموران دولتی، نفر دوم گروه راجنیش به نام «» مدت سه سال در یکی از زندان‌های حبس شد. در نوامبر سال ۱۹۸۵، به دلیل نقض قوانین مهاجرت، بار دیگر راجنیش، دیپورت شد. این جنبش، اندکی پس از جدایی و مرگ مرموز پیشوای آن در اوایل سال ۱۹۹۰ در سن ۵۸ سالگی، تحلیل رفت. با این حال در دوران حاضر، جنبشی که از نو نامگذاری، احیا و بازسازی شده، مرکزی بسیار فعال در و دیگر نقاط جهان از جمله «سدونا»، «آریزونا»، «مارین کاونتی» و «کالیفرنیا» دارد. که خود را مدام به‌روز می‌کرد و نامش را نیز تغییر می‌داد، در زمان مرگ خود را «» نامید؛ نامی که اکنون بر آشرام«جدید» او گذاشته‌اند؛ یعنی جامعه بین‌المللی یا آنچه اخیراً استراحتگاه اوشو نامیده می‌شود. 🍁در پاییز سال ۲۰۰۱، بار دیگر گروه راجنیش به واسطه علاقه شورانگیز آمریکا به در خبرگزاری‌ها مطرح شد. گروه راجنیش که حداقل برای بسیاری تا آن زمان، ناآشنا بود، در کتاب «» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. کتابی که پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حملاتی که موجب انتشار سیاه‌زخم شد، مورد توجه بسیار قرار گرفت و در گزارش‌های تلویزیونی مختلف مطرح شد. این گروه در اولین مربوط به جنگ‌های بیولوژیکی در خاک ایالات‌متحده، دست داشت. اعضای گروه برای اثبات جایگاه خود در روستای اُرگون، ده‌ها بوفه و میز سالاد را در حوالی «دیلز» به باکتری آلوده کرده بودند تا افراد محلی را بیمار ساخته و مانع رأی دادن آن‌ها شوند. هیچ‌کس کشته نشد اما حدود 750 نفر به بیماری‌های گوارشی و مشکلات جسمانی دیگر مبتلا گشتند. https://eitaa.com/antihalghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹در پی اهانت یکی از اعضای فرقه انحرافی محمود الصرخی و دعوت به تخریب مزار امامان شیعه در مسجد الفتح بابل عراق، مردم در بابل به خیابان ها آمده و خواهان بسته شدن دفتر این فرقه انحرافی در این شهر و واگذاری مسجد به مردم شدند 🎥 عشّاق اهل بیت در ذی قار عراق به دفتر محمود الصرخی سرکرده فرقه انحرافی یورش برده و کتاب های او را که دعوت به فتنه و افراط گرایی می کند ،پاره کرده و آتش می زنند. https://eitaa.com/antihalghe
🔺 عرفان در سایه توهم و خیال و گیاهان روانگردان
🔺عرفان در سایه توهّم و خیال‏‌ و گیاهان روان‏گردان ♦️ عرفان «کاستاندا» که از آن با نام «عرفان ساحری» یاد می‏‌شود از درون نوشته‌‏های کارلوس کاستاندا برخاسته است. این عرفان گاهی با نام «عرفان عقاب» معرفی می‌‏شود. 🔷 کاستاندا که در رشته مردم‏‌شناسی مطالعه می‏‌کرد شروع به نوشتن گزارش‏‌هایی نمود که از استاد ادعایی‏‌اش «دون خوان» حکایت داشت. او در راه رسیدن به معنویت و با راهنمایی‌‏های این استاد، دست به استفاده از مواد مخدر و گیاهان دارویی می‌‏زد. 🔶 وی معتقد است در برخی از حالات توهّم و مستی به شهودهایی دست می‌‏یافته است. او در کتاب‌‏های فراوان خود به تعالیم دون خوان و عرفان ساحری پرداخته است.[1] 🔷 کاستاندا در کتاب‌‏های فراوان خود ساحری را طریقت معرفت می‏‌شمارد و استفاده از گیاهان اقتدار یا روان‌‏گردان‏ را ترویج می‌‏کند. ♦️ در کتاب‏‌های او با فنونی مواجه هستیم از جمله استفاده از گیاهان اقتدار، فنون ارتباط با موجودات غیرارگانیک توهّمی (جن)، فنون شکارچی و جنگ‏‌جو بودن ساحرانه، فنون توقف گفت‌‏وگوی درونی و دنیا، فنون رؤیا بینی، کمین و شکار کردن تحت سه فرمان و هفت اصل و سه نتیجه و فنون حرکات جادویی.
♦️ برخی افراد کتاب‌‏های کاستاندا را برای جوانان خطرناک می‏‌دانند و معتقدند راه را برای اعتیاد جوانان هموار می‌‏سازد.[2] 🔷 از آن‌‏جا که معنویاتی به سبک و سیاق کاستاندا بیش از آن‌‏که معنویت‏‌گرایی باشد عملیاتی ساحرانه و فرافکنانه است، باورهای اساسی در آن وجود ندارد. 🔶 فنون او نیز فقط در سایه توهّم و خیال‏‌انگیزی گیاهان روان‏گردان معنا پیدا می‌‏کند و در عالم سلامت و حقیقت خبری از آن نیست. 🔷 به‌‏هر روی شاید بی‌‏باوری را بتوان از فنون رؤیابینی، فنون کمین و فنون شکار او صید کرد: «شکارچی بودن فقط به مفهوم در تله انداختن حیوان نیست. شکارچی که هم وزن خود، طلا می‌‏ارزد... به این دلیل است که خود عادتی ندارد؛ این مزیت وی است».[3] 🔶 معنویت او بیش از آن‌‏که به کار کسی بیاید باورهای مخاطب را می‏‌زداید و آن‌‏گونه که پیداست به جز پنج معشوق‌ه‏اش که ناپدید شده‌‏اند، کس دیگری جرأت بر دوش کشیدن روش‏‌ها و فنون او را نداشته است. 🔷 البته برخی بر این باورند که لایۀ بیرونی معنویت او که اعتیاد به داروهای روان‏‌گردان است، به‏‌خوبی از درون کتاب‌‏هایش به بیرون درز کرده است. با وجود این، کتاب‌‏های او در کشور ما ترجمه شده و نظر بسیاری را به خود جلب کرده است. 🔶 سخنان او بیش از آن‌که بتواند باور جدیدی ایجاد کند، تلاش دارد پیش‏‌داشته‌‏های یقینی خوانندگان ‏را در فضای رازگونه‌‏اش غبارآلود نماید. 🔷 آن‌‏چه که می‌‏توان از فرجام‏‌شناسی او به دست آورد، مطالبی دربارۀ انسان‏‌شناسی و مرگ است. در این‏‌جا هر چند او در صدد اثبات تناسخ نیست، بیان باور او دربارۀ مرگ نیز خالی از لطف نخواهد بود. 🔶 به‏ گمان او جهان‏ میدان‌های بی‏‌کران انرژی و نور است؛ پس حقیقت انسان نیز شکل یافته از شمار بی‌‏پایان از همان میدان‏‌های انرژی و رشته‌‏های نور است که هم‌‏چون گویی درخشان آشکار می‌‏شود و جادوگران، نام تخم‏‌مرغ نورانی بر آن می‌‏نهند. 🔷 این رشته‏‌های نور، چرخان به‌‏نظر می‌‏آیند و دست‏‌ها و پاهایشان مانند موهای زبر درخشانی است که به هر سو می‌‏جهند و به تار عنکبوت‌‏های سفید فام می‌‏مانند. این توده‌‏های انرژی بر اثر عادت‌‏های پیاپی و سوءاستفاده‌‏ها، انحراف یافته و شکل انسانی ساخته‏‌اند. 🔶 شمن و ساحر کاستاندا، در پی آن است که این رشته‏‌های انحرف یافته را به جایگاه اصلی که بی‌‏شکل بودن است بازگرداند. در نظام‌‏های عرفانی دیگر از این حالت به مرگ عرفانی، تولّد روحی دیگر، غسل آتش و دگرگونی نورها یاد شده است.[4] 🔷 کاستاندا مرگ را نیز از همین منظر به نظاره نشسته است: مرگ هر شخص همواره در کنار او و به فاصلۀ یک بازو از شانه چپش قرار دارد و هرگاه شانۀ چپ را لمس کند شخص خواهد مرد.[5] 🔶 در سخن دیگری مرگ را با همان بازگشت به بی‌‏شکلی‏ قرین می‌‏سازد: مرگ پیچ و تاب است. مرگ ابر درخشانی در افق است.[6] 🔷 این نگرش در جریان مرگ دون خوان، استاد خیالی او بیش‏تر نمود می‌‏یابد: وقتی لحظه‏‌ای فرا رسید که دون خوان عملاً دنیا را ترک گفت، به نوعی درخشندگی بخار مانند رنگی مبّدل شد. او انرژی ناب بود که به آزادی در جهان شناور گشت.[7] 🔶 این دیدگاه به مرگ و انسان از آن‌‏جا نشأت می‏‌گیرد که او هیچ هدفی برای سالک راه خود ترسیم نکرده و فقط دست یافتن به نیروهای غیرارگانیک و یا سکوت درونی را فراروی خویش قرار داده است. ♦️ با این نگرش، دیگر نیازی به ترسیم نظام مرگ و یا فرجام فردی نخواهد بود. البته تأثیرپذیری وی از عرفان‌‏های سرخ‏پوستی و نیز هندی او را بین نابودی مطلق انسان پس از مرگ و یا تناسخ روحِ او در هستی، مردّد نگاه داشته است.[8] 🔻پی‌نوشت: [1]. آفتاب و سایه‌ها، نگرشی بر جریان‌های نوظهور معنویت‏گرا، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388، 225-218. [2]. آفتاب و سایه‌ها، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388 د. [3]. آموزش‌‏های دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 101. [4]. نقد و بررسی عرفان‏‌های وارداتی فالون دافا عرفان‏‌های سرخپوستی، رنجبران، داود، تهران، ساحل اندیشه تهران، 1388، 100-92. [5]. سفر به دیگر سو: سفر به ایختلان ، کارلوس کاستاندا، تهران، نشر میترا، 1369، ص 50-49. [6]. همان، 153 [7]. آموزش‌‏های دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 12. [8]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 103. https://eitaa.com/antihalghe