061 manzoomeh-souri.mp3
14.84M
#شرحالمنظومة
(ج ۶۱: الفریدة الاولی، غرر فی الوجود الذهنی)
(از: ان قلت: اذا کانت المقولات المعقولات)
[خیزش شهودی امام حسین (ع) در دعای عرفه]
#استاد_سوری
@aqlemonavar
062 manzoomeh-souri.mp3
11.68M
#شرحالمنظومة
(ج ۶۲: الفریدة الاولی، غرر فی الوجود الذهنی)
(از: قلنا وجود تلک الماهیات کونها و تحققها)
#استاد_سوری
@aqlemonavar
063 manzoomeh-souri.mp3
8.02M
#شرحالمنظومة
(ج ۶۳: الفریدة الاولی، غرر فی الوجود الذهنی)
(از: فالعلم نور و ظهور و هما الوجود)
#استاد_سوری
@aqlemonavar
از «حس»ّ گذشتی و از «علم» هم جدا شدی
وانگه مُعین مردم بی دست و پا شدی
گفتی به دست و پای، کَمَکی صبر، ای رفیق
با جنگ، صلح کردی و سوی سَما شدی
#روحالله_سوری
(سرودهای در وصف شهید چمران)
@aqlemonavar
عدل الهی و پیدایش شرور.mp3
24.48M
#استاد_سوری
#عدل_الهی
#پیدایش_شرور
#فرایند_علی_آفرینش
#فاعلیت_الهی_در_طبیعت
جلسه با اساتید گروه زیستشناسی دانشگاه خوارزمی (جلسه دوم)
@aqlemonavar
May 11
سلسله مباحث "مراتب زیارت" در محرم ۱۴۰۲
جلسه یکم: زیارت ظاهری
https://eitaa.com/aqlemonavar/1025
جلسه دوم: زیارت ظاهری
https://eitaa.com/aqlemonavar/1026
جلسه سوم: زیارت ظاهری
https://eitaa.com/aqlemonavar/1027
جلسه چهارم: زیارت ظاهری
https://eitaa.com/aqlemonavar/1028
جلسه پنجم: زیارت برزخی
https://eitaa.com/aqlemonavar/1029
جلسه ششم: زیارت برزخی
https://eitaa.com/aqlemonavar/1030
جلسه هفتم: زیارت برزخی
https://eitaa.com/aqlemonavar/1032
جلسه هشتم: زیارت اندیشه
https://eitaa.com/aqlemonavar/1033
جلسه نهم: زیارت اندیشه
https://eitaa.com/aqlemonavar/1035
جلسه دهم: زیارت جان
https://eitaa.com/aqlemonavar/1036
#استاد_سوری
#درسگفتارها
#مراتب_زیارت
#حقیقت_زیارت
@aqlemonavar
بهنام خدا
برهان صدیقین برای اثبات خداوند به آفریدهها پشت نمیدهد و خدا را با خود او ثابت میکند (ملاصدرا، «ایقاظ النائمین»، ص26)، بهخلاف برهانهای رایج که از آفریدگان به آفریننده میرسند.
این شیوه پیشینهای در فلسفه یونان ندارد و از نوآوریهای فلسفه اسلامی است. نخست فارابی (فارابی، «فصوص الحکم»، ص62) و سپس پورسینا (طوسی، «شرح الاشارات و التنبیهات»، ج3، ص66) کوشیدند تا تقریر شایستهای از این روش بهدست دهند.
البته عارفان، پیش از فیلسوفان چنین رویکردی را در شهودهای پایانی خویش تجربه کرده بودند (سیدحیدر آملی، «المقدمات من كتاب نص النصوص»، ص419). صدرالمتالهین با گردآوری این سخنان و تکامل آنها خوانش شایستهای از برهان صدیقین بهدست میدهد که از حقیقت وجود، وجوب آنرا برداشت میکند (ملاصدرا، «المبدا و المعاد»، صص174-173).
برخی براین باورند که اثبات خدا با خدا استدلالی دوری و نارواست. اما این اشکال بر تقریر صدرالمتالهین روا نیست؛ زیرا او از «حقیقت وجود» به «وجوب وجود» میرسد که ایندو اگرچه از جهت مصداقی برابرند، اما بهجهت عنوانی که متعلَق ادراک قرار میگیرد، برابر نیستند. به سخن دقیقتر: گرچه در پایان برهان روشن میشود که حقیقت وجود همان وجود واجبی است، اما در آغاز دو عنوان جداگانه در میان است که یکی (حقیقت وجود) مایه آگاهی به دیگری (وجوب وجود) است. این دوگانگی عنوانها برهان را از پرتگاه دور، برکنار میدارد.
با چشمپوشی از این موشکافیهای منطقی، اشکال دیگری ازسوی برخی متکلمان مطرح میشود که این برهان با متون دینی همآهنگ نیست و شیوهای خودساخته ازسوی عارفان و فیلسوفان میباشد. اما کاوش بیشتر در متون دینی این مدعا را تایید نمیکند. دو کتاب «توحید صدوق» و «اصول کافی» باب ویژهای با عنوان «أنه لایُعرَف إلا به» در اینزمینه دارند که روایتهای یادشده را گردآوری میکنند (کلینی، «الکافی»، ج1، ص85 ؛ صدوق، «التوحید»، ص285). این شیوه در برخی آیههای قرآن نیز دیده میشود. چنانکه گاه تاکید میشود که وجود الهی بر یگانگی خود گواهی میدهد؛ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُو» (آل عمران (3): آیه 18). و گاه به مشهودبودن بسیارش برای پذیرش او بسنده میشود؛ «أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيد» (فصلت (41): آیه 53).
امیرمومنان (ع) نیز در دعای صَباح میفرماید: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه» (مجلسی، «بحار الانوار»، ج91، ص243) و در پاسخ این پرسش که خدا را چگونه شناختی؟ میفرماید: «آنچنان که خودش را به من شناساند» (کلینی، «الکافی»، ج1، ص86) و این شیوه را به پیروان خویش نیز سفارش میکند (کلینی، «الکافی»، ج1، ص85).
امام سجاد (ع) نیز در نیایش سحرهای ماه رمضان میفرماید: «به تو تو را شناختم و تو مرا به خود راه نمودی و خواندی. و اگر تو نبودی نمییافتم که چیستی» (ابنطاوس، «إقبال الأعمال»، ج1، ص67).
امام صادق (ع) در سخنی دلنشین میفرماید: «ای [خدایی] که حقیقت هستی مرا به او هدایت و راهنمایی کرد و مرا از سرگشتگی به آگاهی کشانید» (مجلسی، «بحار الانوار»، ج86، ص370). این سخن بلند روح برهان صدیقین است و بهگونه شگفتانگیزی شیوه صدرالمتالهین را تایید میکند؛ زیرا حقیقت وجود را مایه هدایت به خداوند میداند.
با اینکه شیوه مرحوم صدرالمتالهین ذکر آیات و روایات در کنار بحثهای عقلی و شهودی است. اما او اشارتی بدین روایت ننموده، اما همین محتوا را بهدقت در آغاز جلد ششم اسفار، بهدست میدهد. ملاصدرا نیز با توجه به حقیقت خارجی وجود، وجوب آنرا کشف مینماید و در واقع از او به او میرسد. به بیان دقیقتر: از اویی که مورد توجه نیست به اویی که متعلَّق توجه واقع شده، سیر میکند. و به بیان موشکافانهتر: بر وجود حاضر او آگاهی میدهد.
شگفتا که حکیمان الهی چگونه به روح دین متصلاند و از حقیقت وحی (من حیث یشعر و لا یشعر) بهره میبرند.
#روحالله_سوری
#یادداشت_علمی
#برهان_صدیقین
#وجوب_و_وجود
#نفی_دور
#متون_دینی
@aqlemonavar
«شهید» واژهای عربی است بر وزن فعیل. و فعیل، در لغت عرب برای مبالغه میباشد. بنابراین معنای «شهید» مبالغه در «شهود» خواهد بود. قرآن کریم، آنانرا که در راه خدا میمیرند، شهید مینامد.
اما کسیکه میمیرد از دیدگاه ادبی و عرفی «میّت» نامیده میشود. و اگر مرگ او معلول عوامل غیر طبیعی باشد، «مقتول» نام میگیرد. و اگر قتل او شدت داشته باشد «قتیل» نام میگیرد.
اکنون، چرا مجاهدان راه خدا، «شهید» هستند؟ چرا کتاب آسمانی ایشان را با شهود، گره زده است؟ آنهم با صیغه مبالغه (فعیل)!
شاید بدین سبب که ایشان جان خود را (که عزیزترین سرمایه بشر است) برای خدا، نثار کردهاند. و پاداش چنین کسی به عهده خداوند است؛ «مَن قتلتُه فعلیَّ دِیتُه».
اما خداوند، چگونه دیهٔ مقتول خود را پرداخت خواهد کرد؟ او وجود نامحدود است و چنین چیزی قابل ارائه نیست. او تنها قابل شهود است، و شهید، شاهد این حقیقت ناب. شهدِ شهود، تنها، روزیِ مجاهدین فی سبیل الله است؛ «و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً، بل احیاء عند ربهم یرزقون».
برابر احادیث، جهاد دو گونه است:
۱. جهاد اصغر و مبارزه با دشمن بیرونی.
۲. جهاد اکبر و مبارزه با دشمن درونی (نفس).
این دستهبندی و اکبر دانستن مبارزه با نفس، گویای اهمیت و تاثیرگذاری جهاد با نفس، در سعادت آدمی است.
میتوان گفت: جهاد ظاهری، خود، گونه و سطحی از جهاد باطنی است؛ زیرا گذشتن از حیات دنیوی و فدا کردن آن برای پیروزی جبهه توحید، خود، گونهای از مبارزه با نفس است. بلکه یکی از سختترین انواع جهاد باطنی است.
بنابراین، شهیدِ جنگ بیرونی، ابتدا در مبارزه با نفس، به شهادت رسیده است.
اکنون سیدالشهدا، کسی است که در جهاد ظاهری و باطنی، برترین رتبه را داراست و والاترین شهود، از آنِ اوست.
گرچه اهل بیت علیهم السلام، همگی نوری واحدند، اما هریک (به فراخور زمان و مکان) مظهر تام صفتی از صفات الهیاند؛ یعنی برخی صفات در ایشان نمود بیشتری دارد و برخی دیگر، پنهانتر است.
اباعبدالله (ع)، سید الشهدا است. یعنی همان کسیکه محور و مرکز عبودیت است، سرور اهل شهود نیز هست. او مظهر تام شهود حقیقت است؛ «شهد الله انه لا اله الا هو، و الملائکة و اولوا العلم...».
#روحالله_سوری
#دلنوشتههای_یک_فیلسوف
#شهید
#شهود
#سیدالشهدا
@aqlemonavar
بسم الله الرحمن الرحیم
کربلای امام حسین (ع) واقعهای چندلایه است، که لایه نخست آن مصیبت و لایه باطنش سرور و بهجت است. این معنا شواهدی بسیاری در واقعه عاشورا دارد؛
برای نمونه سیدالشهدا (ع) بالای سر شهدا میگریست و حق مصیبت را ادا میکرد. اما در عین حال چهرهاش از شدت وَجد و بهجت، برافروختهتر میگشت: «کلمّا اشتد علیه الامر، إحمرّت لونه». و نیز زینب (س) که از داغ مصیبتهای پیدرپی، دلشکسته و دلخون بود، اما فرمود: «ما رایت الا جمیلا».
مصیبت و بهجت، دو روی یک سکهاند؛ یعنی همان مصیبت لذیذ خواهد بود. همان داغها شیرین است و همان دردها فرحزاست. به دیگر بیان: شادی، چهره باطنی این غم است، نه نتیجه و عائده آن! شادی چیز دیگری نیست که از خارج بدین غم، منضم گردد. بلکه چهره باطنی اوست، که از او میروید.
چنانکه از برخی اصحاب امام، نقل است که در شب عاشورا شوخ و بذلهگو شده بودند؛ زیرا باطن امر برایشان منکشف شده و بهجت دست داده بود. شاید به همین سبب است که در انتهای روضه و نوحه، عموما گونهای سبکی و سرخوشی به شیعیان دست میدهد؛ چراکه ضمیر ناخودآگاه آنها بهجتی مرموز را ادراک مینماید.
در رویارویی با رخداد کربلا، گروهی جنبه غم را ادراک میکنند و تنها به مرثیه و نوحه اشتغال دارند. و گروهی به جنبه بهجت و شادی وصال خداوند متوجه میشوند و کربلا را عید اولیاءالله میدانند. اما شیوه خود امام حسین (ع) جمع ظاهر و باطن بود. میرزا جوادآقا ملکی تبریزی نیز در کتاب المراقبات، بر جمع میان ظاهر و باطن، تاکید میکنند.
در واقع، آنکه اهل کثرت است مصیبت میبیند، آنکه غریق وحدت است بهجت میبیند. اما آنکه همچون حسین (ع) و زینب (س) وحدت را ساری در کثرت و کثرت را فانی در وحدت میبیند، بهجت را جاری در مصیبت، و مصیبت را فانی در بهجت مییابد.
بهیاد دارم که مرحوم دولابی بسیار لطیف بود و تاب شنیدن روضه نداشت، او میفرمود: اشعاری در مدح اهل بیت (ع) خوانده شود. آنگاه آرام میگریست و میفرمود: «اینها اشک شوق است، شیرین است نه شور!» از بزرگان دیگری نیز چنین یاد دارم که از ذکر نامشان معذورم. البته این رویکرد، احوال شخصی و غیرقابل اقتباس است.
بههر روی، مصیبت سیدالشهدا (ع)، باطنهای بسیاری دارد که خلاف ظاهر غمگین آن، معدن بهجت و سعادت است.
امام باقر (ع) میفرماید: «ان اصحاب جدی الحسین لم یجدوا الم مسّ الحدید؛ یاران جدم حسین درد برخورد آهن را حس نمیکردند». یاران حسین (ع) چنان از باطن وقایع و بهجت معنوی آن سرمست بودند که از ظاهر بیخبر شده بودند. نه اینکه امام (چنانکه برخی مرتاضان انجام میدهند) تصرف کرده بود و درد را برداشته بود.
بله، بهیک معنای والاتر، امام تصرف کرده بود؛ زیرا در شب عاشورا از جام توحید چنان سیرابشان کرده بود که مستی ادراک خداوند، مانع از ادراک درد میشد. «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» انسان/۲۱
البته بیشتر اصحاب، غرق وحدت بودند و غافل از کثرت. اما امام (ع) که جامع وحدت و کثرت است، هم درد را میکشید و هم بهجت را میچشید.
امام (ع)، واسطه فیض و خلیفه خداست و چنین جامعیتی برای او مورد توقع است. اما شگفتا از زینب (س)، که چگونه وحدت و کثرت را جمع میکند و بهجت و مصیبت را بههم میآمیزد.
سبحانالله که این چه بنیهای است که چنین بار سنگینی از مصیبت و بهجت را حمل میکند و هیچ لغزشی از توحید تام، و برزخیت کبری ندارد.
سلام بیکران الهی به او که بهحق، زینت علی (ع) در همه عالمها و نشئههای وجودی است.
#روحالله_سوری
#دلنوشتههای_یک_فیلسوف
#کربلا
#مصیبت
#بهجت
@aqlemonavar
بهنام خدا
در ماه رمضان چندسال پیش، مباحثی کوتاه با عنوان "ضیافت انوار" تهیه شد. قرار بود ازسوی یکی از موسسات علمی، انتشار یابد. اما بهسبب برخی بیمبالاتیها چنین نشد. پس از ضبط پنج جلسه، بحث ناتمام ماند و آن ایده خاموش شد. اکنون این پنج جلسه تقدیم میشود:
جلسه یکم:
https://eitaa.com/aqlemonavar/989
جلسه دوم:
https://eitaa.com/aqlemonavar/990
جلسه سوم:
https://eitaa.com/aqlemonavar/992
جلسه چهارم:
https://eitaa.com/aqlemonavar/993
جلسه پنجم:
https://eitaa.com/aqlemonavar/994
#استاد_سوری
#درسگفتارها
#ضیافت_انوار
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع عرفان نظری و حکمت متعالیه:
جایگاه هستیشناختی ذات الهی از دیدگاه حکمت متعالیه، عرفان و صوفینمایان و نقد و بررسی آن
چکیده:
تبیین ساحت ذات الهی از پیچیدهترین و جنجالیترین مسائل کلامی، فلسفی و عرفانی است. پژوهش پیشرو با روش توصیفی ـ تحلیلی به این پرسش پاسخ میدهد که حکمت متعالیه، عرفان و صوفینمایان ذات الهی را در کدامین جایگاه هستیشناختی مستقر میدانند. سپس با بررسی دیدگاههای یادشده به داوری آنها مینشیند. حکمت متعالیه تا آنجا که به تشکیک وجود پایبند است، ذات الهی را برترین رتبه نظام تشکیکی میداند که به جهت سلب قیدهای مراتب پایین «وجود بشرط لا» نامیده میشود. «وجود بشرط لا» به سبب تقید به سلب، تعین ویژهای از هستی است که عروض آن بر هستی، نیازمند «سلب» یادشده است. ازاین رو نمیتواند بهمنزله ذات بینیاز حق قلمداد شود. صدرالمتألهین با گذار از تشکیک، مانند عارفان، ساحت ذات را وجود نامحدودی ورای تشکیک و محیط به آن میداند؛ اما صدرا با پیروی از عبارات قیصری تعبیرهای یکسانی از ساحت یادشده ندارد. صوفی نمایان، با دریافتی نادرست از سخن عارفان، ذات الهی را «وجود لابشرط قسمی» و ساری در اشیاء گرفتهاند؛ در نتیجه پنداشتهاند: ذات حق تحقق بالفعلی ندارد و با دگرگونیاش در اشیاء تحقق مییابد. ازاین رو برای تحقق خارجیاش نیازمند اشیاست. صدرالمتألهین و حکیم سبزواری این دیدگاه را به سختی نقد کردهاند. اختلاف نگاه عارفان، حکیمان و صوفینمایان درباره ذات الهی، پیامدهایی دارد که بررسی آنها تصور دقیقتری از دیدگاههای یادشده بهدست خواهد داد.
کلیدواژگان:
ساحت ذات الهی، وجود بشرط لا، وجود لابشرط مقسمی، وجود لابشرط قسمی، حکمت متعالیه، عرفان، تصوف.
لینک دانلود:
http://marefatfalsafi.nashriyat.ir/node/2929
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#ساحت_ذات_الهی
#عرفان
#حکمت_متعالیه
#تصوف
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع حکمت متعالیه و عرفان نظری:
مقایسه نامحدود وجودی با نامحدود کمی
چکیده:
نخستین آشنایی ذهن با نامحدود در قالب مقوله کمّ است. ذهن با سلب محدودیت از برخی انواع کم، کمهای نامحدودی را فرض میکند. مشاء منکر تحقق خارجی نامحدود کمّی هستند و برپایه دلایلی ابعاد نامتناهی را محال میدانند. اما برخی اهل فن دلایل ایشان را ناتمام میداند. افزون بر اینکه تناهی ابعاد، لوازم باطلی دارد که دلیلِ بطلان این مدعاست.
وجودهای پیرامون ما محدودند؛ یعنی گستره وجودی آنها با حدودی پایان میپذیرد. سلب این محدودیت، تصوری اجمالی از وجود نامحدود به دست میدهد. کرهای با قطر بینهایت همه حجم موجود را تصاحب نموده و بهره کرههای دیگر تنها حدود و تعینهایی در متن کره بینهایت است. چنانکه وجود نامحدود، کل وجود را داراست و اشیاء دیگر تعینات و برشهایی در متن اویند. این مثال برای فهم نامحدود وجودی از نامحدود کمی بهره میجوید و نقاط قوت و ضعفی دارد که بیتوجهی بدانها موجب کجفهمی و بروز شبهات است.
تصور نامحدود وجودی بدون نامحدود کمی نیز ممکن است. ذهن نامحدود تصورات نامحدودی دارد که مخلوقات این ذهناند. در این مثال نامحدودی به معنای فردانیت و یگانگی در وجود است. بر اساس این دو مثال، وحدت شخصی بهترین تفسیر برای وجود نامحدود است و تفاسیر دیگر نقائصی دارد.
کلیدواژگان:
تناهی ابعاد، نامحدود کمّی، نامحدود وجودی، تداخل وجودی، وحدت شخصی وجود.
لینک دانلود:
http://www.javidankherad.ir/article_38465.html
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#نامحدود_وجودی
#نامحدود_کمی
#تداخل_وجودی
#عدم_تناهی_ابعاد
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع حکمت متعالیه:
وجود نامحدود خدا بر مبنای قاعده بسیط الحقیقة؛ چالشها و پاسخها
چکیده:
نامتناهی بودن خداوند از جمله مباحث مهم در علوم مختلف اسلامی، بهویژه حکمت متعالیه است. براهین متعددی برای اثبات آن اقامه شده که بسیطالحقیقه از اهم این برهانهاست. با عنایت به تفاسیر مختلف از نامتناهی بودن حق تعالی و تأکید این نوشته بر عدم تناهی وجودی و سلب هرگونه حد و محدودیتی اعم از حدّ ماهوی، حدّ وجودی و حدّ عدمی، پرسش جدی که ذهن انسان را بهخویش جلب میکند، آن است که چگونه می توان از راه برهان بسیطالحقیقه نامتناهی بودن خداوند را ثابت و از اشکالات و چالشهای پیش روی این برهان پاسخ شایسته ارائه نمود. ازآنجاکه وجود، حقیقتی واحد و فارد است، قاعده بسیطالحقیقه در چنین ساحتی اقتضا میکند که وجود حق تعالی تمام هستی را فرا گرفته، متن واقع را به نحو تمام و کمال پر نماید وگرنه از بساطت به دور خواهد بود. دراین میان ضمن تقریر قاعده بسیطالحقیقه و تفسیرهای مختلف از آن و اثبات مقدمات لازم جهت اجرای این قاعده در موضوع مورد ادعا برهان به خوبی مطرح و شبهات مطرح شده در این ساحت به دقت بررسی و پاسخ مناسب داده میشود.
کلیدواژگان:
واجب تعالی، وجود نامحدود خداوند، قاعده بسیط الحقیقه، بساطت وجود، ترکیب وجود و عدم، نامتناهی وجودی
لینک دانلود:
http://qabasat.iict.ac.ir/article_28944.html
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#نامحدود_وجودی
#عدم_تناهی_خداوند
#قاعده_بسیطالحقیقه
#بساطت_وجود
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع حکمت متعالیه:
وجود نامحدود خدا از نگاه استاد مصباح و ارزیابی آن برپایۀ دیدگاه نهایی صدرالمتألهین
چکیده:
استاد مصباح یزدی، وجود خداوند را «نامحدود شِدّی» میداند. وی با تأکید بر تشکیک و کثرتِ طولی وجود، به مراتبی تشکیکی قائل است که هریک، کمالهای رتبههای پایین را بهگونهای برتر و بدون کاستیها داراست؛ بنابراین وجودِ الهی که در والاترین مرتبۀ این نظام تشکیکی قرار دارد، کمال و شدّت وجودیِ نامتناهی دارد. ایشان، برای معلول، وجودی افزون بر علّت میبیند. درنتیجه، سِعۀ وجودی خداوند که علّت همۀ علّتهاست، از سوی معلولهایش محدود میشود. برپایه نگرشِ استاد مصباح، وجود خداوند تنها «نامحدود شِدّی» است و «نامحدود سِعی» نیست. وی دیدگاه خود را به ملاصدرا نسبت میدهد. این دیدگاه کاستیهایی دارد: ۱. معلولها، وجودی افزون بر علّت ندارند و چیزی جز شأنِ وجودی علّت نیستند و نمیتوانند گسترۀ وجودی علّت نخستین (خداوند) را محدود سازند. ۲. استناد این دیدگاه به صدرالمتألهین و عارفان با سخنانِ صریحِ آنها سازگاری ندارد. ملاصدرا تاکید میکند که سخن از تشکیک و کثرت طولی وجود (که مانع عدم تناهی سِعی خداوند است)، طرحی مقدّماتی است که ذهن را برای دیدگاه نهایی او آماده سازد. دیدگاهی که صدرا در آن، خدا را «نامحدود سِعی» میداند. پژوهش پیشرو با روش تحلیلی- انتقادی دیدگاه استاد مصباح را تببین کرده و آنرا برپایۀ دیدگاه نهایی ملاصدرا ارزیابی میکند.
کلیدواژگان:
ربط علی، سِعۀ نامحدود خدا، شِدّت نامحدود خدا، مصباح یزدی، ملاصدرا
لینک دانلود:
https://jitp.ut.ac.ir/article_96348.html
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#سعه_نامحدود_خدا
#شدت_نامحدود_خدا
#ربط_علی
#ملاصدرا
#مصباح_یزدی
@aqlemonavar
عقل منور
مقاله علمی پژوهشی در موضوع عرفان نظری و حکمت متعالیه: جایگاه هستیشناختی ذات الهی از دیدگاه حکمت مت
👆👆👆
باسلام
پنج مقاله اخیر، همگی درباره ذات الهی، عدم تناهی او و پیامدهای آن، بحث میکنند. موضوعی پرچالش که کمتر بررسی شده است.
امید آنکه برای ارباب بینش، مفید آید.
@aqlemonavar
بهباور عارفان مسلمان، اولیای الهی پس از مرگ، میتوانند با پیکر مثالی خود، گاه در عالم ماده پیدا شوند؛ بهگونهای که مردم دنیا آنها را دیده و نمیدانند که مثالاند. محییالدین عربی سخنان جالبی دراینباره دارد. این نکته میتواند کلیدی مهم در تفسیر روایات رجعت باشد.
جالب آنکه سنتهای دیگر عرفانی، مانند اوپانیشاد نیز چنین باوری دارند. متن زیر تعبیر خاص عرفان هندی، از آموزه یادشده است:
"استادان بزرگ معنوی، پس از مرگ توانایی متراکمسازی ارتعاشات لطیف کالبد اختری در کالبد فیزیکی را دارند. و معمولا برای دستگیری از سلسلهٔ شاگردان و افراد مستعد و یا مأموریتهای معنوی در ابعاد مادی ارتعاشات کالبد اختری را در کالبد فیزیکی بهگونه موقت، متراکم میسازند".
تعبیر "متراکمسازی ارتعاشات کالبد اختری در کالبد فیزیکی" بهاحتمال زیاد، تبیین دیگری از تجسم پیکرهای مثالی در عالم مادی است.
واژه "تراکم" میتواند بهمعنای غلظت و زُمختی شایسته اجسام، یا همان تبدیل انرژی به ماده فیزیکی باشد. و میتواند بهمعنای تنزل در مراتب تشکیکی و افزایش حدود وجودی بوده باشد (معنای متافیزیکی). و نیز ممکن است هردو معنا صحیح باشد.
بههرروی گفتگوی سنتهای عرفانی، گاه دقت نظرهای ویژهای بهدست داده و گوشههای تازهای از بحث را آشکار خواهد کرد.
#روحالله_سوری
#یادداشت_علمی
#انشاء_اشباح
#تراکم_پیکر_مثالی
#تجسد_اشباح
@aqlemonavar
May 11
روزگاری نهچندان دور، که گاه ذوقی بود و چیزی میسرود، این شعر متولد شد. پس از چندی، دوست بزرگوارم استاد عباس نوری، زحمت خطاطی آنرا پذیرفت.
#روحالله_سوری
#شعر
@aqlemonavar
این نیز رباعیای از بنده است که به خط استاد نوری، آراسته شد. تذهیب آن از ذهب واقعی است؛ زیرا به پیشگاه یکی از اولیاء الهی تقدیم گردید. چه روزگار شیرینی بود...
#روحالله_سوری
#شعر
متن شعر:
از شوق وصل تو جانم بهلب رسید
آنقدر ذکر تو اندر دلم تپید
عشق تو آتش است و مرا دود میکند
ای دود کاش میشدی از صحنه ناپدید
@aqlemonavar
بارها به این صحنه مینگرم: کهکشانها میچرخند و در دل آنها منظومهها میچرخند و در دل آنها... . اما چرا؟
دانشمندان پاسخ میدهند: در میان هر کهکشانی، سیاهچالهای است که زمان و مکان را میمکد. گردش کهکشان با همه میلیاردها منظومهاش، زاییده مکش این سیاهچاله است.
اکنون دوباره میپرسم: سیاهچالهها کهکشان را به کدام سو میمکند؟ این همه زمان و مکان را به کجا میریزند؟ افزون بر اینکه این مکش، باید سویه دیگری داشته باشد که زمان و مکان را در کهکشان، ریخته باشد. هیچ مکشی بدون ریزش نیست. سرانجام هر رودخانهای از یکسو میآید و به سوی دیگری میرود. آن چیست و کجا؟ آنجا که زمان و مکان، از او میریزند، کجاست؟
دانشمندان، پاسخی ندارند اما برخی فیلسوفان میگویند: عالم مثال، که از ابعاد بدون جرم و ماده تشکیل شده، زاینده عالم مادی طبیعی است. عالم طبیعت، از فروکاست پدیدههای مثالی، پیدا میشود. بنابراین، همه اشیای مادی، نشئهای مثالی و پیشین دارند، که با فروکاهش خویش، به اشیای مادی تبدیل شده است.
همباز میپرسم: آیا عالمهای مادی و مثالی، درهمتنیدهاند؟ آیا راهی از این، به آن، هست؟ آن چیست؟
فیلسوفان دیگر پاسخی ندارند. چشمهای تشنه خرد را به آسمان میدوزم و زیر لب زمزمه میکنم: آه، ای آسمانها، با من سخن گویید و رازهای خود را آشکار کنید. اما ندایی نمیشنوم. آیا نمیخواهید کسی از هنرهای شما آگاه شود؟ آیا نمیخواهید کسی بالهای اندیشهاش را بهسوی شما بگشاید؟ آیا راهنمایی نمیکنید؟ چیستید و چرایید؟ و همچنان چیزی نمیشنوم.
چشم از آسمان برمیگیرم و پیچ نمایشگر (تلویزیون) را میگشایم. گروهی از تجربههایی شگرف میگویند: از بدن که بیرون رفتم، جسمی لطیفی بودم، بخارگونه، شیشهوار. گردبادی آمد و مرا برد...
پرسشهایم جدیتر میشوند. جسمِ لطیف! همچو ابر! مانند بخار! آیا این همان پیکر مثالی است؟ یا چیزی میان ماده و مثال؟ چقدر پرسش بیپاسخ دارم...
اینبار چشم خرد را نیز میبندم. به ژرفای خویش فرو میروم. لایهها را کنار میزنم. دریای عمیقی است. فشار آب زیاد است. نفَس کم میآورم. آب، بهسختی مرا میفشارد و ناگاه میمیرم. از این منِ مرده، یکی بیرون میجهد. دوباره به عمق میروم. اینبار بیشتر. اما بازهم نفس کم میآید و باز میمیرم. منِ مرده را همانجا رها میکنم. از او بیرون میپرم و باز به عمق میروم... هفت بار میمیرم و هفت بار زنده میشوم. آه، این دریا انتهایی ندارد؟!
خوب که مینگرم، دریا نیست، اینجا فضاست و من پایین نمیروم، بل بالا میآیم. چه فرقی میکند. چه اهمیتی دارد. اینجا عمق دریا و اوج فضا یکی شده است.
اکنون مینگرم: منظره زیبایی است. زمان و مکان، از گردابهای مثالی، به عالم ماده تزریق میشوند و باز از گردابهای مثالی، به عالم مثال مکیده میشوند.
گرداب یا گردباد؟! درست روشن نیست. چه فرقی دارد. اینجا گرداب و گردباد، یکی شدهاند. چون نسیم، در فضا منتشر میشوم. رویدادهایی که از آبشار سرنوشت به پایین میریزند، دوچهره دارند. رویی ثابت در مثال، رویی گذرنده در ماده.
از بالا که بنگری، در نقطه حال، همه گذشتهها و آیندهها فشردهاند. از پایین که مینگری، در نقطه حال، چیزی جز اکنون، نخواهی دید.
نقاطی از ماده که رقیقترند، روزنه آمد و شد به مثالاند. چیزی مانند سیاهچالهها. و چیزی مانند همان بدن لطیف، که تجربهگران میگفتند.
بدن ضمخت مادی، در بیرون جو میمیرد. اما بدن لطیف، نه به اکسیژن نیاز دارد و نه در چنگال جاذبه فرو میماند. او پر میگشاید. در بلندای کهکشان، گردابهایی است که راه ورود به عوالم بعدی است. گردابهایی دوسویه که هم زمان و مکان را میزایند و هم میبلعند. شاید این، همان شدت و ضعف تشکیکی است.
چرا دلم شور میزند؟ انگار فرصتم پایان یافته که دلتنگ دنیای فانی خودم هستم. ناگاه زنگ ساعت بهصدا میآید و از خواب میپرم. باخود میگویم: این چه بود: رویایی شیرین یا کشف حقیقت؟ با لبخند پاسخ میدهم: چه فرقی دارد؟ اینجا خواب و بیداری، یکی شدهاند... قوله سبحانه: "فیها یفرق کل امر حکیم"
#روحالله_سوری
#دلنوشتههای_یک_فیلسوف
#عالم_ماده
#عالم_مثال
#گردابهای_دوسویه
@aqlemonavar
061 manzoomeh-souri.mp3
6.36M
برشی از جلسه ۶۱
شرح المنظومه
#استاد_سوری
#درسگفتارها
#امام_حسین (ع)
#خیزش_شهودی
#دعای_عرفه
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع حکمت متعالیه:
علم تفصیلی پیشین و قاعده بسیط الحقیقة
چکیده:
مهمترين ساحت علم الهی، علم پيشين یعنی علم ذات به غير، در رتبه ذات است. برخی معتقدند اگر اين علم، تفصيلی و عين ذات باشد، بساطت ذات الهی مخدوش میشود. اما صدرالمتألهين برپایه قاعده «بسيط الحقيقه» ايندو را جمعپذير میداند؛ زيرا تفصيل و تمايز معلوم، غير از تفصيل خود علم است. نظام وجود، تشكيك طولی (علّی) دارد و معلول وجود ضعيفشده علت است. بنابرين، مرتبه بالا (علت) وجود مرتبه پايين (معلول) را بگونهای برتر و بدون نواقص آن، در خود دارد. واجبالوجود، برترين و بسيطترين مرتبه نظام وجود است، پس وجود برتر همه اشياست و علم حضوری او به خويش، علم تفصيلی به اشياء، پيش از آفرينش آنهاست؛ بگونهای كه خود علم بسيط است اما كشفی تفصيلی از اشياء دارد. از سوی ديگر، ذات واجب فاقد حدود و نواقص است. از اينرو برخی معتقدند تقرير ملاصدرا نيز مفيد علم پيشين اجمالی است. بر اساس مباني حكمت متعاليه ميتوان چنين پاسخ داد: حقيقت وجود (وجود برتر اشياء) مانند خطی است كه اجزاء آن تحقق بالفعل ندارند. حدودِ حقيقت وجود، خارج را پر نكردهاند اما حقيقتاً بر آن صادقند، بنابرين فانی و مضمحل در متن وجودند. پس علم وجود برتر به خويش، كاشف از حدود فانی در اوست، بگونهای كه سبب بروز كثرت در ذات نميگردد. معنای «علم اجمالی (بسيط) در عين كشف تفصيلی» همين است. بنابرين، تحقق حدود اشياء در ساحت ربوبی مانند تحقق اضمحلالی اجزاء خط است، يعنی حدود و كثرت زاييده از آن، نفسالامر دارد اما وجود خارجی ندارد.
کلیدواژگان:
علم تفصیلی پیشین، اجمال و تفصیل علم، اجمال و تفصیل معلوم، وجود برتر، حد وجودی.
لینک دانلود:
http://kherad.mullasadra.org/fa/Article/23675
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#علم_الهی
#علم_تفصیلی_پیشین
#قاعده_بسیطالحقیقه
#وجود_برتر
@aqlemonavar
مقاله علمی پژوهشی در موضوع حکمت متعالیه:
بازگشت علیت به تشأن، چالشها و پاسخها
چکیده:
جود رابطی، «فینفسه لغیره» است. جهت «فینفسه» آن حاکی از ذات ویژهاش، و جهت «لغیره» آن نمودار تعلق و ربط این ذات به شیئی دیگر است. بنابراین او هویتی جدا از طرف ربط خود دارد که ربط، عارضِ هویت (ذات) اوست. اما وجود رابط، تنها «فیغیره» و فاقد «فینفسه»گی است؛ یعنی تمام هویت او همان ربط و تعلقش به دیگری است. درنتیجه وجودی جدا از طرف ربط خود ندارد. معلول از دیدگاه صدرالمتالهین دارای وجود رابط، و فاقد تحققی مستقل است. برهان او در سه گام خلاصه میشود: 1) نفی عروض خارجی: براساس اصالت وجود، وجودِ معلول، معلول (نیازمند) است؛ یعنی گونهی وجودی و هویت او چنین است. و این تمام هویت اوست. 2) نفی عروض تحلیلی: تصور حقیقت معلول (که چیزی جز ربط نیست)، مانع از لحاظ ذات (حتی در ذهن) برای اوست. 3) بازگشت علیت به تشأن: معلول فاقد حیث «فینفسه» بوده، وجودی جدا از علت ندارد. بنابراین تمایز علت و معلول در امری غیر از وجود خارجی است. ملاصدرا این تمایز را «تشأن» مینامد. برخی پژوهشگران شبهاتی به گام دوم ایراد میکنند، که درخور توجه است. پاسخ بدین شبهات به تقریری نوین از برهان صدرا میانجامد، که دقیقتر از تقریرهای کنونی است. البته مدعای صدرالمتالهین از راه تحلیل هستیبخشی نیز قابل اثبات میباشد، که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
کلیدواژگان:
علیت، وجود رابط، وجود رابطی، تشأن، ضرورت ازلی، صدرالمتألهین.
لینک دانلود:
https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_3908.html
#استاد_روحالله_سوری
#مقاله_علمی
#علیت
#وجود_رابط
#وجود_رابطی
#ضرورت_ازلی
#ملاصدرا
@aqlemonavar