حس آمیزی.pdf
461.9K
#درسنامه_آرایه_حس_آمیزی
●۱۰۰ مثال برای آرایه ادبی "حس آمیزی" از کتابهای ادبیات متوسطه
@arayehha
چاپ هشتم کتاب آیین نگارش اداری (ساختارشناسی و روشهای نوین درستنویسی و نگارش مکاتبات اداری) با رویکرد مسئلهمحوری و مهارتمحوری
✔️ این اثر، کتابکار ویژه است برای فراگیری اصولی و کاربردی روشهای نوین نگارش و ویرایش مکاتبات اداری، بازرگانی، حقوقی و صنعتی.
💻 نامه، اصول تایپ، صورتجلسه، آییننامه، تفاهمنامه، بخشنامه، کارنامک (رزومه)، احکام اداری، رایانامه و دیگر قالبهای نگارش اداری...
🔹ناشر: جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران
🌐 سفارش اینترنتی از وبگاه عرضۀ سراسری کتاب گیسوم
https://www.gisoom.com/book/449163
@arayehha
هدایت شده از پاییزم،بهارم
از داغِ عزیزیست که ماتم داریم
از کوچ غریبانه ی او غم داریم
دیگر نتوان صبر که دشمن یاغیاست
ما خواهش یک پاسخ محکم داریم
#سید علی خوش قامت
هفت مرد هفت داستان :
حسن اصغری، امیرحسن چهلتن، علی اشرف درویشیان، محمود دولت آبادی، جواد مجابی، محمد محمدعلی، شهریار مندنی پور
#۹مهر
#زادروز_امیرحسن_چهلتن
@arayehha
✅شعر زبانک
به قلم:
#آرش_آذرپیک
برگرفته از:
#زبانههای_عاشقانه
#نشر
#امید_ستن
شعر زبانک در ساحت کوتاههنویسی در فرائیسم با رویکردی زبانورزانه معرفی میگردد.
🔻اصلیترین المانهای زبانکسرایی که در برخی با شعر زبان مشترک اما در برخی دیگر متمایز میشود:
۱. نوع سوم پریشاننگاری پستمدرنیسم و فشردگی و کوتاههنویسی مینیمالیسم
۲. نوع سوم آشناییزداییهای زبانورزانه و عاطفهنگاریهای تغزلی
۳. جزئینگری
۴. نگاه نامتعارف به تمام پدیدارها و مضامین جزئی
۵. معرفی و محوریت آرایهی نوین آیکون در شعر به جای آرایههای کلاسیک یعنی استعاره، سمبول، تمثیل، کنایه، تشبیه، مجاز و...
۶. ارائهدهندهی نوع سومی از عاطفهی غیرمعنایی و عاطفهی فرامعنایی _هیچ یک از این دو مقوله تحت تسلط سیستم معناگرایانهی خاصی نیستند_.
۷. عدم قطعیت و بازی معناشناختی را از ماتریال کلمات فراتر برده و کلهای متواطی و مشکک در نامیدن پدیدارها و اشیا را دچار این دو امر یعنی عدم قطعیت و بازی معناشناختی میکند.
۸. نمایش جهان نامتعادلِ اسکیزوفرنیک در عین و حین عاطفی بودن فضا
۹. پیشنهاد نگرگاه ادبی باژیکال به جای پارودی
۱۰. طنز سرد
۱۱. خرد ناسازگار
و…
🔻زبانک، برای آن که زبان را از کارکردی _انتقالی محض خارج کند، نخست زبان را به ساحتی تغزلی وارد میکند و سپس از حالت ابزار بودگی به زبانی آفرینشگر ارجاع میدهد، یعنی زبانی که خود آفرینندهی شعریت است، نه آن که صرفاً اتفاقی از بیرون آفرینندهی شعریت باشد.
🔻شعریت در زبانک، بیشتر از ساحت و حیثیتی درونزبانی برخوردار میشود تا ساحتی بیانی؛ و این به آن معنا نیست که شعر زبانک در پس زدن صددرصدی بیان برآید، بلکه آفرینشگری شاعرانه را از ساحت بیان که قصد تبدیل کردن زبان به ابزار دارد خارج میکند و این یعنی آفرینشگری در ساحتی زبانمحورانه و زبانورزانه رخ میدهد و اصل شعر زبانک در همین زبانورزی است که رخ میدهد.
🔻هنگامی که پدیدارها و رخدادهای جزئی، بنا بر همان نگاه مألوف و متداول نگریسته نشوند، وارد نوعی نگاه نامتعارف میشوند و زمانی که به یک نگاه نامتعارف وارد شوند، از کارکردهای ژورنالیستی و روزمرهی خود خارج میشوند و این خود نوعی سهم سومگرایی از دو رویکرد اندیشگانی پستمدرن و مینیمال است، چراکه مینیمالیسم نیز خواهان دیده شدن اشیا و پدیدارهای جزئی است.
جهان پستمدرن با ارائهی نامتعارفنگری، آن گمگشتگی را که مینیمالیسم در پی جبران آن است برطرف میکند. این دو نگره اگر چه دارای همآغازی مشترک نبوده اما با در نظر گرفتن هدف نامتعارف جلوه دادن پدیدارهای جزئی دارای همپایانی مشترکی در جهان زبانک نگاری میشوند، بنابراین زبانک در ساحت کوتاههنویسی در جهان مینیمالیسم تغزلی رخ میدهد اما بسیاری از نگرههایش را از وادی پستمدرن وام میگیرد، به زبانی دیگر نوع سومی میشود از پریشاننگری پستمدرنیستها و ایجاز شدید مینیمالیستها.
در زبانک به علت آن که زبان را یک فراسوژه میدانیم که تمام جهان و روان ما برساختههای متکثر آنند نمیتوانیم به زبان به مثابه یک ابژه _آنچنان که شعر زبان باور دارد_ بنگریم.
زبانک با ارائهی مقولهی نامتعارفنگری، از هر نوع کلینگری و مفهومگرایی ایدهپردازانه پرهیز دارد.
از روابط سادومازوخیستی زبانی_بیانی شاخههای گونهگون پستمدرنیسم فاصله میگیرد و این امر تنها با ورود عاطفه گرایی به حیطهی زبانورزی است که امکانپذیر میشود. زبانک، برخلاف پستمدرنیسم اثبات میکند که زبانورزانگی در ساحت عاطفهورزانگی نیز امکانپذیر است، البته در مقولههای سهگانهی عاطفهنگری، زبانک از انعکاس عواطف درونساختاری ایدهها و عقیدهها فاصله دارد و میتواند از ساحت عاطفه (حسی_امپرسیونی) و ساحت فراعاطفهنگری بهرهمند شود؛ بنابراین زبانک دیالکتیکی ادراکی دارد بین ساحات زبانورزانه و عاطفهورزانه.
شعر زبانک، هیچگاه ساحت عاطفه را برای تکنیکال کردن اثر و زبانورزانگی آن قربانی نخواهد کرد یعنی عاطفهورزی و زبانورزی توأمان را به همراه خود دارد، خود نوع سومیست از نگرش پستمدرنیستی و نگارش مینیمالیستی در بستری تغزلورزانه؛ اگر چه شعر زبانک جهان اسکیزوفرن و پریشانگونهی امروزینه را انعکاس میدهد اما در عین حال نیز از روابط شبهمازوخیستی و زبانپریشانهی پستمدرن فاصله میگیرد.
زبانک مقید به هیچ ایدئولوژی، تئولوژی و سیستم عقیدتی نیست و از معانی مألوف آنها نیز گذر میکند. از اینرو زبانک یا در ساحت غیرمعناگرا متولد میشود یا در ساحت فرامعناگرا رخ خواهد داد _ فرامعناگرایی برخاسته از نگرهی فلسفهی زبانشناختی فراساختارگرایی است و انواع نگرههای فرادستوری، فراتصویری، فراروایتی و فرامعنایی را شرح و معرفی میکند به هر روی فرامعنانگری هرگزاهرگز هیچ ربطی به ضد معنابودگی ندارد و آن را نمیپذیرد.
ادامه👇
شعر زبانک اعتراضیست فرمیک_زبانی به تمام ژانرهای مستقل کوتاهنویسی در ایران از آغاز تا اکنون که بیشتر معطوف به زبانی ساده، کلنگر و شدیداً بیانی بوده که این اعتراض مخالفتی فراتودگانی با سبکهای فیک و اشعار زرد فانمینیمالنویسان و مینیمالیسم خشک، سرد و به شدت بیروح جهانی است البته به شیوهای دیگر اشعار پرچانهی پستمدرنیستها نیز دارای طبیعتی سرد، خشک و بیروحند و این بیروحی مشترک اشعار پسامدرنیستی و مینیمالیستی برآیند ریشهگاه و بنیانروایت مشترک ماتریالیستی آنها دارد و آن جا که شعر زبان و مینیمال هر دو در دو نگرگاه متضاد، جهان تغزلورزی در شعر را نفی و رد میکنند، زبانک دیالکتیکی ادراکی_عاطفی را در بستر به یگانگی رسانیدن اجتماع نقیضین این دو نوع نگرش و نگارش ارائه میدهد.
شعر زبان تغزلی و یا شعر مینیمال زبانورزانه، اصطلاحاتی نامتعارف هستند که زبانک میتواند توأمان در یک بستر پذیرای آنها باشد. پذیرش نامهای نامتعارف توسط زبانک، معرف حیطهی درون_برونی و برون_درون جهان زبان است.
دو کلیدواژهی دیگر که میتوان در این زمینه_با تأکید عرض میشود_ نه برای نامیدن بلکه برای فهمیدن دانش_واژهمحور جهان زبانکنویسی پیشنهاد داد، زبانورزانگی تغزلی، شعر اسکیزوفرن تغزلی و... است.
به بیانی دیگر استفاده از این اصطلاحات برساختن نامهای دیگرگون برای شعر زبانک نیست، بلکه تثبیت دانشواژگان فهم این ژانر را برای توضیح جهان درون_برونی و برون_درونی آن آسان خواهد کرد.
مصداقها
مضمونی مثل کارد آشپزخانه را در نظر بگیرید. گفته شد که زبانک در خدمت یک معنای کلی نیست، بنابراین برای فرا رفتن از کلهای متواطی و مشکک افلاطونی در نامیدن ایدهها به جای اشیا که از ریشههای بنیادین زبان جهانی تمام ملل و نحل فراتر از هر نسل و محل است، برای سرایش این مضمون باید واژهی کارد را که نقش اول این شعر است را از کارکرد همیشگیاش خارج کنیم و به آن هویتهایی دیگر نسبت دهیم و وقتی در نامیدن پدیدارها ایدهی آنها یعنی کلهای مشکک و متواطی را لغزنده و نامتعین کنیم خودبهخود تمام اشیاء و پدیدارهای زیرمجموعهی آنها نیز از معانی معمول و کارکردهای مرسوم گذر میکنند.
1.
کارت نباشد
کاردانه مینویسمت
همیشه
پشت تو خواهم بود
در این شعر سرخ
اکنون با نگاهی جزئیتر به این مضمون نگاه شود:
نشستهای در آشپزخانه
هوا
کوهکوهانه شده است
کاردانه مینویسانَمَت
و تمام این شعر
میسرخابد
باز هم نگاه لغزندهی شاعر جزئیتر میشود:
در آشپزخانه
میخردانی گوشتهای سرخ و سفید را
گوشهای خیره میشوم
به پیامکی که نباید میخواندمت
کاردانه مینویسانمت
در متن
سرخ، سفید.
در بررسی این سیر از سرایش شعر زبانک، ساحت تغزلی و تعین یافتهی آن کاملاً مشخص است.
۲.
نان پارهها
جان پارهها
و شعرهای پارهپاره
و عاشقانههای پارهپارهی من و تو
پارهپاره میشود، هر چه مینویسانمت
و پارهپاره میکنی، هر چه نمینویسانمت
حتی این درخت ِدرون حیاط
چهارشنبهسوری
پارهپارهتر این شعر
گوشهی منقل میسوزد.
۳.
میخندی
امشب کوکو برایت میپزم
پس کو خودت؟
کو خودم؟
کوکوی بدون ما
بهتر است
هیچ وقت پخته نشود.
۴.
میشود اکنون که دنبال کارد آشپزخانه میگردی
دنبال من هم بگردی؟
شاید گوشهای گذاشته باشیام
و یادت رفته باشد
که تو را
من نوشتهام
در این شعر
بدون آن که
ادعای تو را
داشته باشم.
۵.
کابینتها را
که میگردی دنبال کارد
و فریزر را
که میگردی دنبال گوشت قطعهقطعه
کمی هم
مرا آنجاها
جستجو کن
منی که
نوشتمت
در متنی که
مرا به قتل رسانده است.
#نکته_های_دستوری
#دگردیسی_معمایی_پسوندِ_باره_در_شعر_مولوی
✳️ پسوندها با پیوستنِ به کلمهها واژههایی جدید میآفرینند. کافی است به کارکردِ گوناگونِ پسوندهایی همچون «ک» و «ی» دقت کنیم. در یکی از یادداشتهای پیشین به این نکته در پسوندِ «گری» پرداختیم.
❇️ خلاقیتهای مولانا در تاریخِ شعرِ فارسی زبانزد است. این ویژگی که از جَوَلانِ اندیشه و فَوَرانِ عواطفِ او مایهمیگیرد، در تمامیِ اجزاء و عناصرِ شعرِ او حضوردارد: از تصاویری اعجابانگیز که برخی پژوهشگران آن را سوررئالیستی خواندهاند و بهکارگیریِ اوزانِ متنوّع و کمکاربرد و گاه حتی قطعاتی در دو بحرِ عروضی گرفته تا قافیهپردازیهای غریب. همچنین است گریز از هنجارهای رایج در قافیهپردازی و نیز واژهسازیهای فراوان و تصرّف در معیارهای صرف و نحوِ زبان. بیتوجهی به این مؤلّفهها، گاه شارحانِ شعرِ او را دچارِ لغزشهایی کردهاست*. نمونهرا در بیتِ زیر «نَسّابه» را «نسبشناس، کسیکه نسبِ طوایف و قبائل را بداند» معنی کردهاند؛ حالآنکه مولانا آن را در معنیِ «بااصلونسب» بهکاربرده:
ای در هَوَسات غرقه، هم صوفی و هم خرقه
هم بندهٔ بیچاره، هم خواجهٔ نسّابه
و این معنی از تقابلِ میانِ «بندهٔ بیچاره» و «خواجهٔ نسّابه» روشن میشود. او خود جایی دیگر چنین سروده: «که هر که نسبتِ تو یافت گشت نسّابه».
◀️ تصرّف و ابداعاتِ مولانا در کاربردهای متعارفِ وندهای زبانِ فارسی نیز قابلِملاحظه است. گاه بیتوجهی به این نکته نیز فهمِ ابیاتِ او را دشوارساختهاست. و باز نمونهرا ذیلِ بیتِ زیر، در معنیِ «کَسَک» آوردهاند: «مصغّرِ کس، آدمِ بیمقدار»:
هرکس کسکی دارد و هرکس یاری
آن یارِ وفادار کجا شد باری؟
که به قرینهٔ «یاری» روشن است «کسک» نه بهمعنای «آدمِ بیمقدار» که در معنایی نزدیکبه عزیز یا «یار» در همان مصراع آمدهاست. مولوی بارها "یارک" را با همین ساخت و به همین معنی در شعرش بهکاربرده. و این لغزش ازآنجا رویداده که مولانا «کافِ تصغیرِ مفیدِ معنای تحقیر» را اینجاها در معنای «تحبیب» بهکاربردهاست.
◀️ اینک نمونههایی از چنین تصرفی را در یکی از پسوندها مرور خواهیمکرد.
میدانیم که پسوندِ «باره» در زبانِ فارسی پس از واژهها میآید و واژههایی با بارِ معنای منفی میسازد. و نمونهها فراوان است: شهوتباره، روسپیباره، شاعرباره، طلاقباره، زنباره، شرابباره و...
اما مولوی گاه در کاربردی «غیرُ ما وُضِعَ»، از نظائرِ این واژهها بهرهمیگیرد. و البته او گاه واژههای موجودِ دارای چنین ساختاری را در معنایی تازه بهکارمیبَرَد و گاه نیز واژههایی تازه میسازد. و باز نمونهها فراوان است:
چون بجهی از غضبش، دامنِ حلمش بکشی
آتشِ سوزنده تو را لطف و کرمباره شود
ماییم قدیمِ عشقباره
باقی دگران همه نظاره
همچو ذرّه مر مرا رقصباره کردهای
پایکوبان پای کوب، جان دهم ای جانِ جان
باده ده آن یارِ قدحباره را
یارِ تُرُشرویِ شکرپاره را
◀️ یادآور میشوم مولوی گاه چنین رفتاری با پسوندِ «باره» کرده و کاربردهای متعارفِ این پسوند در شعرِ او نیز نمونهها دارد. از جمله این دو بیت:
عُطاردوار دفترباره بودم
فرادستِ دبیران مینشستم
نیست شهرتطلب و خسروِ شاعرباره
کهش به بیت و غزل و شعرِ روان بفریبم
◀️ نکتهٔ آخر آنکه شاید شاعر یا شاعرانِ دیگری نیز پیش یا پس از مولوی با پسوندِ «باره» اینگونه رفتارکردهاند اما بسامد این کاربرد از ویژگیهای شخصیِ سبکِ شعرِ مولانا است.
*برخی از این لغزشها را نویسنده در مقالهای نشانداده: نگاهی به «دیوانِ کبیر (کلیاتِ شمسِ تبریزی»، بهکوششِ دکتر توفیق ه. سبحانی، انجمنِ آثار و مفاخرِ فرهنگی، ۲ ج، ۱۳۸۶)؛ چاپشده در: فصلنامهٔ نقدِ کتابِ ادبیات، س اول، ش ۱، بهار ۱۳۹۴، صص۹۰_۷۱.
@arayehha
هشتم مهرماه روز ترجمه و مترجم
اندیشۀ نو با ترجمه؟
یادداشتی از دکتر آبتین گلکار
عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔸مترجمان ما در غنا بخشیدن به زبان و ادبیات فارسی و ارتقای آن نیز بسیار کوشیدهاند و سهمشان در این راه شاید از نویسندگان کمتر نباشد. کاری که مترجمانی چون ابوالحسن نجفی، محمد قاضی، ابراهیم یونسی، نجف دریابندری و دهها مترجم دیگر چون اینان برای زبان فارسی کردهاند جایگزین ندارد. اینان، از یکسو، با بینش درست و انتخابهای هوشمندانه اندیشههای نو به جامعۀ کتابخوان ایران ارزانی داشتند و آن را با نگرشهای تازه و متفاوت آشنا کردند و از سوی دیگر، با تسلط کمنظیرشان بر زبان فارسی و غوطهای که در زبان و ادب کشورهای دیگر خورده بودند شیوههایی نو، چه در انتخاب یا ساخت واژهها و تعبیرها، چه در تحول ساختارهای صرفی و نحوی و چه در طرز بیان، ارائه کردند که بهرغم «وارداتی» بودن، بر قامت زبان فارسی خوش مینشست و ناساز نبود و از همین رو بهسرعت هم پذیرفته میشد و زبان را شکوفاتر میکرد.
🔴 متن کامل یادداشت را در وبگاه فرهنگستان به نشانی زیر بخوانید:
🌐 https://apll.ir/?p=16924
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۹۰
@arayehha
4_5972183842205730851.mp3
3.49M
✅✅
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
#غزل_مولانا
🎤دکتر سیدمهدیهومان بهشتی
@arayehha
.
اا═.🍃.═════════╔
چه گویی نیست مولانا از ایران؟
اا═════════.🍃.═╚
اگر از شما بپرسند که جلال الدین محمد بلخی ایرانی است یا ترک؟ بگویید این خُراسانی قطعاً پارسی زبان بوده است. اما پیش از آن که به زندگینامۀ مولانا استناد کنید، سراغ آثار خود مولانا بروید. هر مؤلف یک "جهان-متن" دارد و جهان-متن وی با سپهرهای فرهنگی و هویتی پیوند استوار میخورد. در درون آثار مولانا یک ایران فرهنگی، راسخ ایستاده است و خاستگاه هویتی او را فریاد میزند؛ جلال الدین بلخی، تعلقِ تمام عیار به سپهر فرهنگی ایرانی دارد که اگر آن را از آثارش بیرون بکشیم، غزلیات شمس و مثنوی و دیگر آثار مولانا بخش عمدۀ رمزگان فرهنگی و بنیان هویتی خود را از دست میدهد. شاخصهایی که تعلق هویتی و فرهنگی متن و مؤلف را نشان میدهد، از ناخودآگاه مؤلف در متن مینشیند. حتی زمانی که مؤلف به زبان دیگری مینویسد، یا اثرش ترجمه میشود آن سازهها در شالودۀ متن میمانند.
برخی از عناصر ایرانی که در صفحهصفحۀ آثار مولوی خود را به رخ خواننده میکشند از این قرارند:
۱. جغرافیای ایرانزمین
نام شهرها و مکانهای ایرانشهر:
ایران (۲ بار)، تبریز (۶۰۰)، بخارا (۳۰)، سمرقند (۱۳)، سبزوار (۹)، سپاهان (۷)، بلخ (۵)، خراسان (۵)، کُهستان (۴)، همدان (۴)، کرمان (۳)، نشابور (٢)، خوارزم (3)، قزوین، غزنی، توسی، ری (رازی)، مرو (مروزی)، کابل، خوزی، گیلی، غوری،
اما از شهرهای ترکیه و سوریه که مولانا بخش عمدۀ زندگی خود را در آن دو منطقه گذرانده فقط این نامها را میبینیم:
ترکیه: قونيه (۴)، قيصريه (۱)، لارنده (۱)، انطاکیه (۱)
سوریه: دمشق، حلب،
از یاد نبریم که در روزگار مولوی، ترکیه امروزی، جزو ایران فرهنگی بود؛ هم به لحاظ زبانی و ادبی و هم به لحاظ ساختار سیاسی و دیوانی سلجوقیان در گسترۀ ایرانشهر فرهنگی قرار داشت.
۲. نامها و نشانهای تقویم خورشیدی ایرانی
نوروز (۹)، مهرگان (۲)، بهمن (۲۰)، دی، تیر ماه.
این تقویم و مناسبتهای آن که به ایام العجم مشهور است از ایران باستان متمایز کنندۀ ایرانیان از دیگر ملل پیرامون بوده است. (نک. آثار الباقیه بیرونی)
۳. موسیقی ایرانی
نظام موسیقی ایرانی که پیشینهاش را به روزگار ساسانیان میرسانند در غزلیات مولانا پر رنگ است. مولانا بنا به گواه سخنان خود او در غزلهایش غالباً با آهنگها و نواهای ایرانی در سماع میرفته است. نام برخی از نواهای ایرانی در غزلیات شمس از این قرار است.
پردۀ عشاق، پردۀ حجاز، رهاوی، بوسلیک، حسینی، راست، پردههای شاهوار، زیر خرد، زیر بزرگ، سپاهان،
و سازهای ایرانی: سرنا، بربط، چنگ، چغانه، تنبور و ...
۴. اساطیر و تاریخ ایران
رستم (زیاد)، سیمرغ (٣٧)، کیقباد-قباد (۳۰)، کیخسرو (١٢)، خسروانی (٩)، بهرام (٨)، جام جم (٨)، مانی (٨)، ضحاک (٦)، فریدون/افریدون (٦)، جمشید (٥)، تهمتن (٤)، کاووس (٤) کیکاووس (٤)، زال (٤)، زردشت (٢)، سهراب (٢)، نوشروان (٢)، سیاوش، رخش و ...
سنجر (٢١)، محمود و ایاز (١٨)، خوارزمشاه (٥)؛ نظام الملک توسی
نظام اسطورهای ایرانشهری، بیش از دو هزار سال جزو سازههای پایدار ایرانیت در معنابخشی به جهان و انسان و ایران بوده است. مولانا با رمزگان این نظام مفهومی به جهان و انسان اندیشیده، تخیل کرده و سروده است.
۵. کتابهای پارسی و ایرانی
در آثار مولوی نام این کتابهای فارسی را میبینیم:
اوستا، شاهنامه، کلیله و دمنه، ویس و رامین، الهینامه (حکیم غزنوی=حدیقۀ سنایی)، منطق الطیر خاقانی،
آیا در آثار مولوی از کتابی به زبانهای ترکی، رومی، یونانی، نشانی هست؟
۶. تعلق به زبان پارسی
بگذریم از این که جهان-متن مولانا به زبان پارسی است اما وی تعلق خاطر خود به این زبان را نیز چند بار بر زبان آورده است. زبان پارسی، زبان میانجیِ ایرانیان از همۀ تیرهها و طوایف است و تعلق ایرانیان به هویت دیرین خود در احترام و عشق به زبان پارسی نمود یافته است. مولوی هم تعلق خاطر خود را چنین سروده است.
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولتت پاینده باد
مدعیانی که آرزوی محال میپرورند تا به دروغ مولانا را پروردۀ فرهنگ و هویتی غیر از ایران بنمایانند، باید سپهر فرهنگی و هویتیِ مطلوب خود را در آثار مولانا نشان دهند. البته اذعان خواهند کرد که فکر، زبان و فرهنگ مولانا بر بستر هویت ایرانی شکل گرفته است. و همه میبالیم که آن مرد تعلق به تمام اعصار و همۀ جهان دارد زیرا جهانیان به او تعلق خاطر دارند.
عناصر ایرانی زیادی در جهان-متن مولانا هنور هست که مهمانان عزیز کاروند مرا به آنها رهنمون خواهند کرد.
مولانا و ایران
#کاروندپارسی
# دکتر محمودفتوحی
#مولانا_ایرانی
@arayehha
آرایه های ادبی
دهم مهرماه، زادروز مهرداد بهار (۱۳۰۸-۱۳۷۳) @arayehha
۱۰ مهر زادروز ملکمهرداد بهار
(زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۸ تهران – درگذشته ۲۲ آبان ۱۳۷۳ تهران) نویسنده و پژوهشگر "فرزند ملکالشعرای بهار"
او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی نامنویسی کرد اما دوسال پس از آن بهدلیل فعالیتهای سیاسی از دانشگاه راندهشد و به زندان افتاد. در بهار ۱۳۳۴ آزاد شد و دوباره به دانشگاه رفت و سرانجام در ۱۳۳۶ تحصیلاتش را در دوره کارشناسی بهپایان رساند.
وی در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و از مدرسه زبانهای شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن فوق لیسانس گرفت.
سالها پس از آن، با دریافت دکترا به دانشگاه تهران رفت و در رشته اساطیر ایران باستان به تدریس پرداخت.
آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
آثار:
واژهنامه بُندهش "پهلوی - فارسی" انتشارات بنیاد فرهنگ، تهران ۱۳۴۵
جمشید شاه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تهران ۱۳۴۶
بَستور، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تهران ۱۳۴۷
واژهنامه گزیدههای زاداسپرم "پهلوی - فارسی" انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران ۱۳۵۱
اساطیر ایران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران ۱۳۵۲
پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات توس، تهران ۱۳۶۲ چاپ دوم "با تجدیدنظر و افزودههای تازه، انتشارات آگاه، تهران ۱۳۷۵
درباره قیام ژاندارمری خراسان بهرهبری کلنل محمدتقیخان پسیان، انتشارات معین، تهران ۱۳۶۹
بُندهش، فرنبغ دادگی، انتشارات توس، تهران ۱۳۶۹
رستم و دیوسفید، انتشارات نگار، تهران ۱۳۷۰
سخنی چند درباره شاهنامه "پیوست کتاب - داستانهای شاهنامه فردوسی" انتشارات سروش/نگار، تهران ۱۳۷۲
تخت جمشید "با نصراله کسراییان" تهران ۱۳۷۲
رستم و سهراب، انتشارات نگار، تهران ۱۳۷۳
جُستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر روز، تهران ۱۳۶۳ چاپ دوم ۱۳۶۴
ادبیات مانوی "با ابوالقاسم اسماعیلپور" انتشارات زنده رود/نشرکارنامه، تهران ۱۳۹۴
ادیان آسیایی، نشرچشمه، تهران چاپ اول: ۱۳۷۵ چاپ دوم: تابستان ۱۳۷۵
از اسطوره تا تاریخ، نشرچشمه، تهران ۱۳۷۶.
@arayehha
۱۰ مهر ( اول اکتبر )
روز جهانی سالمندان ...
💠
#سهگانی:
فارغ از نگاه ِهیز می شوی،
در کنار سال های عاشقی؛
پیر می شوی، عزیز می شوی.
#صفيه_قومنجانی
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۰ مهر ( اول اکتبر ) روز جهانی سالمندان ... 💠 #سهگانی: فارغ از نگاه ِهیز می شوی، در کنار سال های
در من پُلی شکسته تر از تاریخ
در انتهای خاطره سازی هاست
من روستای گم شده ای هستم
که خسته از تمامیِ بازی هاست
#سیدمهدی_موسوی
@arayehha
بانو! چقدر ساده، چه گيرا نگاهتان
میچرخد آسمان و زمين دور ماهتان
گيسويتان شبيه من و روز و حال من
میآيد اين چه خوب به چشم سياهتان
سرباز، دل ندارد و بیبی خجالتیست
لطفا سفارشی بشود پيش شاهتان
دستان من به دست شما، اين گناه نيست
اما نترس، پایِ دل من گناهتان
يكبار اشتباه " عزيزم" صدا زديد
عمریست دلخوشم به همين اشتباهتان
#سیدمهدی_موسوی
دهم مهر ماه
زادروز «سیدمهدی موسوی» شاعر، داستان نویس، منتقد و ترانه سرا
بسیاری او را به عنوان "پدر غزل پست مدرن" می شناسند
@arayehha
🗒یادداشت
🔺آیا میتوان نوشتار زنانه را از نوشتار مردانه تشخیص داد؟ (بخش اول)
✍محسن احمدوندی
دو نوشتهای که در ادامه میآیند، بخشهایی از دو نامهٔ عاشقانهٔ زنانه هستند، با این تفاوت که نویسندهٔ یکی از این نامهها در جهان واقع هم زن است و نویسندهٔ دیگری مردی است که در قالب زنی فرورفته و از زبان او چنین نامهای را نوشته است. به نظر شما نویسندهٔ کدام یک از این نامهها هم در جهان متن و هم در جهان واقع زن است؟
۱. دو سه روز است همهٔ فکر من در اطراف زندگی آتیهام دور میزند، نمیدانی چه فکرها میکنم، چه نقشهها میکشم و چه برنامههایی تنظیم میکنم، اگر بدانی به من میخندی، چون من خودم هم در میان این همه نقشه و برنامه سرگردان ماندهام. تو را در نظر مجسّم میکنم، بچهمان را، خودم را، خانهمان و همه چیز در نظرم جلوهٔ مطبوعی دارد. من به زندگی آتیهام بسیار خوشبین هستم. به خدا من وقتی فکر میکنم که خانمِ خانهای شدهام و باید بلند شوم و برای شوهر خوبم صبحانه درست کنم، قلبم از شوق میلرزد، من پیوسته انتظار آن روزها را میکشم، من دلم میخواهد تو زودتر بیایی و آرزوهای من تحقّق پیدا کند.
۲. دیشب خواب دیدم که تو بیخبر برگشتهای. من در اتاقم بودم و تختم را درست میکردم. مامان آمد و مژدهٔ آمدنت را داد. من بیرون دویدم و سرِ پلهها به هم رسیدیم. اینجا خوابم قطع شد و من نمیدانم چه برخوردی با هم داشتیم و چه جور سلام و روبوسی کردیم. تو نمیتوانی تصور بکنی چه نقشهها من میکشم، درست برای همچو لحظهای که به هم خواهیم رسید و میان یک جمع بیگانه خودمان را روبهروی هم خواهیم دید. گمان میکنم از شادی چنان منقلب خواهم شد که بیاختیار خودم را در آغوش تو خواهم انداخت، هر چند که میدانی من از تظاهرات عاشقانه در حضور دیگران یکسر بیزارم.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@arayehha
🗒یادداشت
🔺آیا میتوان نوشتار زنانه را از نوشتار مردانه تشخیص داد؟ (بخش دوم)
✍محسن احمدوندی
نظرسنجی بالا نشان میدهد تشخیص نوشتار زنانه از نوشتار مردانه آنقدرها هم که فمنیستها میگویند ساده نیست. هرچند آنها براساس یافتههای زبانشناسی اجتماعی برای نوشتار زنانه ویژگیهایی را برمیشمرند و نوشتار زنانه را متفاوت از مردانه میدانند ()؛ اما گاهی یک نویسندهٔ مرد میتواند چنان بنویسد که نوشتارش کاملاً زنانه به نظر برسد. چنانکه میبینید ۳۰℅ از شما نوشتهٔ اول را زنانه دانستهاید و ۷۰℅ نوشتهٔ دوم را. این در حالی است که اتفاقاً نوشتهٔ اول از یک زن است و نوشتهٔ دوم از یک مرد. نوشتهٔ اول بخشی از نامهٔ فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور و نوشتهٔ دوم بخشی از نامهٔ یولاند - شخصیتِ زنِ رمانِ «از آن سوی دیوار» نوشتهٔ محمود اعتمادزاده (بهآذین) - به معشوق ایرانیاش مسعود است.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@arayehha
.
«وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ»
ستایش خدای را که درهم شکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است.
@arayehha
یازدهم مهرماه
سالروز درگذشت «عمران صلاحی» شاعر،
نویسنده، مترجم و طنزپرداز
"روحش شاد و یادش گرامی"
@arayehha
۱۱ مهر سالروز درگذشت عمران صلاحی
(زاده ۱ اسفند ۱۳۲۵ تهران – درگذشته ۱۱ مهر ۱۳۸۵ تهران) شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز
او تحصیلاتش را در شهرهای قم، تهران و تبریز بهپایان رسانید. نخستین شعرش در مجله اطلاعات کودکان بهسال ۱۳۴۰ بهچاپ رسید و نوشتن را از مجله توفیق و بهدنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. سپس به سراغ پژوهش در حوزه طنز رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب طنزآوران امروز ایران را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم میسرود و نخستین شعر او در قالب نیمایی در مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد.
وی با مجله گلآقا با نامهای مستعار ابوقراضه، بلاتکلیف، کمالتعجب، زرشک، تمشک، ابوطیاره، حلبی، آبحوضی، زنبور، بچهی جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و ... و نشریه بخارا همکاری داشت.
سپس در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد و همچنین سالها همکار شورایعالی ویرایش سازمان صداوسیما بود.
عمده شهرت او در سالهایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه، دنیای سخن و کارنامه بهطور مرتب مطالبی باعنوان ثابت حالا حکایت ماست مینوشت و از همان زمان بر اساس این نوشتهها، آقای حکایتی لقب گرفت و بعدها توسط انتشارات مروارید بهچاپ رسید. از او آثاری بهزبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است.
@arayehha
۱۱ مهر سالروز درگذشت یحیی ماهیارنوابی
(زاده ۱۰ دی ۱۲۹۱ شیراز -- درگذشته ۱۱ مهر ۱۳۷۹ سوئد) ادیب و زبانشناس
او دوران دبيرستان را در دارالفنون و كالج آمريكایی تهران گذراند و پس از گرفتن ليسانس و دكترای ادبیات از دانشگاه تهران، با سمت دانشياری در دانشگاه تبريز مشغول بهكار شد.
پس از دوسال برای فراگرفتن زبانهای كهن ايرانی به مدرسه زبانهای شرقی دانشگاه لندن (SOAS) رفت و در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ نزد پرفسور هنينگ به فراگيری زبانهای قديمی ايران مانند پهلوی و اوستايی و پارسی باستان پرداخت و بعد در دانشگاه گوتينگن آلمان زبانهای تركی كهن را فراگرفت و پس از بازگشت بهمیهن، رياست دانشكده ادبيات تبريز را عهدهدار شد و نيز به تدريس زبانهای كهن ايران پرداخت.
وی در ۱۹۵۷ برای تحقيق در نحوه مديريت دانشگاههای آمريكا بهمدت يكسال به دانشگاههای كلمبيا و مينياپليس اعزام شد و پس از بازگشت تا سال ۱۹۶۰ همچنان رياست دانشكده ادبيات تبريز را عهدهدار بود. پس از آن دوسال و نيم بهعنوان رايزن فرهنگی در پاكستان به فعاليت پرداخت.
پس از بازگشت با سمت استادی زبانهای باستانی ايران در دانشگاه تهران بهكار تدريس ادامه داد و پس از چندی به رياست گروه زبانشناسی در زبانهای كهن ايران در دانشگاه تهران انتخاب شد. او سرانجام در سال ۱۳۵۲ با كولهباری از دانش و تجربه خود را بازنشسته كرد و سپس بهعنوان مشاور رئيس دانشگاه شيراز رهسپار زادگاهش شد و رياست موسسه آسيايی را نيز تا سال ۱۳۵۸ عهدهدار بود.
در اين مدت نيز علاوه بر فعاليتهای مطالعاتی و پژوهشی، به امر آموزش اهتمام ويژه داشت و علاوه بر فراخوانی استادان ايرانی و خارجی، با تاسيس دو رشته كارشناسی ارشد تاريخ و فرهنگ ايران و فرهنگ زبانهای باستانی ايران، به موسسه، جایگاهی درخشان بخشيد.
وی پس از انقلاب به تهران بازگشت و فعاليتهای فرهنگی و ادبیاش را ادامه داد. افزون بر فعاليتهای آموزشی و پژوهشی همواره حضوری فعال در مجامع علمی گوناگون داخلی و خارجی داشت و در مراكز و انجمنهای متعددی از قبيل انجمن فرهنگ ارتش، فرهنگستان زبان ايران، انجمن مجموعه سنگ نبشتههای ايرانی، انجمن پژوهشهای مهری، كنگره تحقيقات ايرانی، انجمن پژوهشهای درسی، مشاركتی فعال و ثمربخش داشت.
از وی علاوه بر دهها مقاله وزين و ارزشمند، كتابهای متعددی نيز بهصورت تاليف و ترجمه به يادگار مانده است. منظومه درخت آسوريك، كتابشناسی ايران، فهرستی ده جلدی از مقالات و كتابهايی كه به زبانهای اروپايی درباره ايران چاپ شده است، ديوان وقار شيرازی (چاپ و تصحيح) بندهش ايرانی (چاپ عكسی از نسخه تهمورس دينشاه) متنهای پهلوی (چاپ عكسی) گنجينه دستنويسهای پهلوی (۵۷ جلد) مجموعه مقالات پرفسور بيلی و يادگار زريران (از آثار كهن فارسی ميانه) از جمله كتب منتشر شده اوست كه گواه شايستگی و دلبستگیاش به پژوهشهای بنيادی در زمينه ادبيات و فرهنگ غنی اين سرزمين است.
وی كتابخانه ارزشمندش را به فرهنگستان زبان ايران اهدا كرد تا مورد استفاده عموم دانش پژوهان و فرهنگ دوستان قرار گيرد.
@arayehha