یَدِبَیْضا
یعنی دست سفید و اشاره است به یکی از معجزههای حضرت موسی که چون دست در زیر بغل میبرد و بیرون میآورد دستش نورانی میشد:
سِحْر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامر ی کیست که دست از یدبیضا ببرد
حافظ
این اصطلاح را در تداول معمولاً یدوبیضا (با و عطف) میگویند و گاهی هم به همین صورت مینویسند و غلط است.
@arayehha
خراسان
خوَراسان (xwarāsān) در زبان پهلَوی؛ واژهیست ترکیبیافته از دو واژه خوَر (xwar) به معنای خورشید و آسانا (ā-sānā) صفت فاعلی از āsan به معنای برخاستن و آمدن؛ و چنانکه از متون ایران باستان پیداست این سرزمین، از دوره ساسانی خراسان نامیده شد. خراسان در متون کهن زبان فارسی به معنی خاورزمین یا مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) به کار رفتهاست.
#ریشه_یابی
@arayehha
یک فنجان واژهشناسی (۵۰)
دچار
وقتی دچارِ چیزی میشوید، گرفتارِ آن یا مبتلا به آن میشوید: دچارِ بحران/ قحطی/ بیماری شدن.
اگر بگویم واژۀ «دچار» از دو عدد تشکیل شدهاست، شاید فکر کنید دارم شوخی میکنم. اما خواهید دید که حقیقت را میگویم.
واژۀ «دچار» در اصل «دوچار» (دو + چار) یا «دوچهار» (دو + چهار) بوده و در متونِ کهنِ فارسی هم با همین دو املای اخیر آمدهاست.
ماجرا از این قرار است که وقتی شما با کسی رو به رو میشوید، دو چشمِ شما در برابرِ دو چشمِ او قرار میگیرند و به این ترتیب دو چهار میشود. به عبارتِ دیگر دو دو تا چار تا میشود.
در قدیم فعلِ مرکبِ «دوچار خوردن» یا «دوچار زدن» یا «دوچار شدن» به معنیِ رو به رو شدن و تلاقی کردن و برخورد کردن به کار میرفت:
با لشکرِ تاتار دوچار زد. (تاریخ جهانگشای)
روزی شیری در طلبِ شکاری میگشت، پیلی مست با او دوچهار شد. (کلیله و دمنه)
روزی خجسته بالای بام تماشای عام میکرد، دو چشمِ او با دو چشمِ مَلِکزاده دوچار شد. (طوطینامۀ ضیای نَخشَبی)
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا شعر میخوانیم یا شعر میسراییم؟!
@arayehha
رشتهٔ آه به انگشتِ نفس میبندم
تا ز یادم نرود زلفِ گرهگیر کسی
#بینش_کشمیری
شرح:
پیشترها برای یادآوری نخی به انگشت میبستند.
شاعر میگوید: به انگشتِ نفَس، رشتۀ آه را میبندم تا با هر نفسی که میکشم، آهِ من یادآور زلف پیچ در پیچ معشوقم باشد.
تناسب زلف گره در گره یا پیچ در پیچ و گرهِ نخ به انگشت به زیبایی کار افزودهاست چون انگشتان که در موی مجعّد یار میرود در گره آن گیر میکند.
#امین_دانشی
@arayehha
نکتههایی از دستور خطّ فارسی
فاصلهگذاری «می» و «همی» با جزء اصلی فعل
🔸می- و همی- (پیشوندهای فعل استمراری) نسبت به جزء اصلی فعل همواره با نیمفاصله نوشته میشوند:
میافکند، میرود، همیگوید
🔸اگر «همی» نشانۀ تأکید باشد با فاصلۀ کامل نوشته میشود:
همی نیست اندر دوزخ، جایگاه، کافران را؟ (ترجمۀ تفسیر طبری)
صبر بر جفای او سهلتر آید همی که بر نادیدن او. (گلستان سعدی)
@arayehha
تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟
رو بر سر لوح بین که استادِ قضا
اندر ازل آنچه بودنی بود، نوشت
کنشت آتشکده ایرانیان بوده که خیام بیان می کنه
خیام بزرگ در این دوبیتی می خواهند به ما بفهمونند که بحث کردن در مورد روشنایی مسجد و دود پرستش گاه های ایرانیان را کنار بگذارید و یا تا کی میخواهید از بدی های دوزخ و خوبی هایی که در بهشت بدست می آورید، جار بزنید.
از دید من در بیت دوم منظور از لوح، همان لوح تقدیر است اما نه به معنی ارج نهیدن و ستایش کردن. در واقع منظور خیام، همان قضا و قدر (سرنوشت) است که خود استاد قضا که خداوند باشند، در آغاز پیدایش جهان هستی، هر آنچه که نیاز باشد نوشته است
@arayehha
عطار
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
#معرفی_شاعر #عطار
@arayehha
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی شعر عطار توسط خانم حسنا سرشوق
اگر گرد کسی بسیار گردی
اگرچه بس عزیزی خوار گردی
📜 @arayehha
☘هفت وادی #عطار نیشابوری
سیر در ذات حقّ مرحله ای است که انسان مراحل سیر و سلوک را طی کرده و به کمال نسبی ناشی از ریاضتها دست یافته، و در حال تماشای حق باشد.
این مرحله را مرحله توحید محض و امثال آن هم می گویند.
عباراتی برگزیده از عطار نیشابوری را می آوریم.
او در ابتدا مراحل سیر و سلوک و سیر در حق را هفت مرحله دانسته، که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله.
این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:
گفت ما را هفت وادی در ره است... چون گذشتی هفت وادی درگه است...
اول مرحله طلب:
در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نماید.
این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛
سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بكوشد تا بیابد كه عاقبت، جوینده یابنده بود:
چون فرود آیی به وادی طلب... پیشت آید هر زمانی صد تعب...
دوم مرحله عشق:
درین وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.
عشق وجودش را چنان پر می سازد كه یكسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.
عشق به حق به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.
سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه كس و همه چیز را دوست می دارد.
درین حال سالك خود را در مسیر و جریان كل كاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.
زنده دل باید درین ره مرد كار... تا كند در هر نفس صد جان نثار...
سوم مرحله معرفت:
عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است.
ارزش هر كس به معرفت بود و هر كه را معرفت نبود بی قیمت بود.
نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می كند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود.
عارف پاكدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای پیرحق باز می گردد.
چهارم مرحله استغنا:
درین مرحله صوفی و سالك چنان به خداوند متكی می گردد كه از همه چیز و همه كس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در كوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیكباره دل می كند و طمع می برد.
ای بس كه چو پروانه پر سوخته زان شمع در كوی رجا دامن پندار گرفتیم و این مرحله رسیدن به فقر سلوكی است كه استغنای كامل و بی نیازی به همه چیز است.
رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد میناست، و اینجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.
پنجم مرحله توحید:
اكنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می كند تا جان بیند.
در این حال مشاهده می كند كه در جهان یكی هست و هیچ نیست جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند.
در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.
به دریا بنگـــــــــــرم دریا تو بینم... به صحرا بنگرم صحرا تو بینم...
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت... نشان از قامت رعنــــا تو بینم...
در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و معتقد است كه جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است وهر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.
ششم مرحله حیرت:
در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور،
حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فكرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند.
در رهت حیران شدم ای جان من... بی سرو سامان شدم ای جان من...
هفتم وادی فنا:
این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالك است از خود و بقای اوست در حق.
در این حال منیت و خود خواهی وی به سیر در ذات حق همراه همه صفات مذموم
و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.
درین مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد.
فنا پایان راه سیر در ذات حق است، و شروع بقاء در حق و یا شروع سیر در ذات حق.
در این حال است كه انسان متخلق به اخلاق حق می گردد
و چنان غرق دریای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند
جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی.
در اینجا سالك به ایمان كامل می رسد و تسلیم محض است.
@arayehha