eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
998 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 👌همسران بدانند که👇 برای دوام زندگی تون همیشه به همسرتون "حال و احساس خوب " بدید ! ❣ حال و احساس خوب یعنی چی❓❓❓❓❓ یعنی احساس کنه که مهمه، ارزشمنده و بهش نیاز دارید یعنی در کنار شما آرامش داشته باشه و همش نگران نباشه که نکنه الان بهش یه گیری میدید . حس استقلال خودش رو حفظ کنه و یه موجود وابسته و چسبنده نباشه . احساس امنیت داشته باشه. بدونه که در هر شرایطی چه خوشی و چه ناراحتی یک تکیه گاه داره . 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۳ در مورد غربالگری، بارداری اولم، اصلا جدی این مسائل رو دنبال نمی‌کردم. البته تنها و
۴۰۴ ۲۱ ساله بودم که خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی به خاطر وضع مالی بد خانواده م و این که من شاغل بودم، حتی خواستگارها راه داده نمیشدن، از طرف مادرم جواب منفی میشنیدن بدون مشورت با من. تا این که بعد از چند سال وضع مالی بهتر شد و من در سن ۲۵ سالگی با همسرم که مردی متدین و با اخلاقی بود ازدواج کردیم سال ۹۰. روزای خیلی خوبی بود و همسرم از خانواده من خواست ما زودتر بریم سر خونه زندگیمون و بعد از ۲ماه این اتفاق افتاد💏 به خاطر سن بالامون زود تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم من در سن ۲۵سالگی و همسرم در سن ۳۵ سالگی😊 بعد از ۳ ماه باردار شدم و خوشبختی من چندین برابر شد. هر روز با بچه م حرف میزدم و لحظه شماری برای دیدن و به آغوش کشیدنش😘 تا اینکه وقتی ۳ ماهه شد خود به خود سقط شد و تمام دنیا رو سر منو همسرم خراب شد.😭 بعد از چند روز از سقطم متوجه شدیم که همسرم برای بچه دار شدن مشکل داره😭 ولی امیدم رو از دست ندادم و با تمام وجود به امام خوبی ها متوسل شدم. اولش خیلی سخت نبود ولی وقتی اطرافیان فهمیدن، ما رو مخصوصا من رو تحت فشار زیادی قرار دادن😱 خانواده همسرم باورشون نمیشد که پسرشون بچه دار نمیشه و به این نتیجه رسیدن که من کلاه بردارم و با پزشکا ساخت و پاخت کردم و از همسرم خواستن یا من رو طلاق بده یا همسر دوم بگیره و همه اینا در حضور من🙊 و خانواده من هم دلشون نمیخواست دخترشون انقدر تحت فشار باشه. تا این که من و همسرم تصمیم گرفتیم با هم زندگیمون رو حفظ کنیم 👫. بعد هم دنبال دوا درمون رفتیم و میکرو انجام دادم سال ۹۱ بعد از منفی شدن تست بارداری، افسردگی شدید گرفتم و تصمیم گرفتم با وجود ۹ جنین آماده دیگه سمت lvf این جور برنامه ها نرم، و با دارو مشکل رو حل کنیم ولی به هر دری زدیم، بی فایده بود😳 بعد از گذشت تقریبا ۶ سال از میکرو باز دلم رو راضی کردم برم جنینا رو بذارم شاید این بار موفق باشه😊 وقتی به بیمارستان میرفتم و میومدم حالم بد میشد ولی با توکل وتوسل خودم رو آروم میکردم تا این که قرار شد ما رو لنفوسیت تراپی کنن و بعد هم میکرو (مراحل قبل از میکرو و lvf) که حدودا ۲ تا ۴ماه طول میکشه. تو این فاصله از همسر همیشه همراهم خواستم یه سفر به کربلا بریم و سال ۹۷ موفق شدیم به پیاده روی اربعین بریم😌 و بعد از مرحله دوم، لنفوسیت رو انجام بدیم. روز ۱۷ بهمن ۹۷ به طور معجزه آسایی متوجه شدم باردارم، درست روزی که وقت لنفوسیت داشتم. باورم نمیشد و همسرم منو تو آغوش گرفته بود و میگفت هدیه امام رضا و امام حسینه و من تو بغلش زار زار گریه میکردم و میگفتم ما ۸ ساله که ناباروریم و این دروغه😭😭. بعد آزمایش وسونو پزشکم گفت قلبش نمیزنه ممکنه مثل دفعه قبل بارداری ناموفق باشه، دوباره از آسمون به زمین افتادم و دنیا روسرم خراب شد، دکترم گفت میخوام بهتر بررسی کنم و اگه قلب نداشت باید سقط بشه ، تو این ۳ روز چه بر منو خانواده م مخصوصا مادرم گذشت فقط خدا میدونه، همه چیز رو به امام حسین سپردم و روز ۲۷ بهمن با کلی نذر و نیاز با مادرم و همسر جان رفتیم بیمارستان تا مطمئن بشیم. لحظه ای که صدای قلب بچه رو شنیدم باورم نمیشد و فقط گریه میکردم. و میخواستم زود به همسر و مادرم خبر بدم، وقتی بهشون خبر دادم مادرم از ذوق از حال رفت😳 بارداری سختی داشتم ولی هر چه بود گذشت و بعد از به آغوش کشیدن پسرم تمام سختی های ۸_۹ ساله رو فراموش کردمو الان از خداوند بابت این دسته گل شاکرم و از خداوند میخوام این لذت غیر قابل وصف رو به همه خانما بچشونه🤲 لطفا برا من هم دعا کنید تا دوباره لذت مادر شدن رو تجربه کنم و برا امام زمانمون یار تربیت کنم انشالله☺️ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پاسخ جالب رهبر انقلاب به یک شبهۀ مشهور 📍شما که میگید فرزند زیاد، خب اگر زیاد شدند، نمی‌تونیم تربیتشون بکنیم! 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ خانمهای خانه‌دار ببینین خستگیتون در بره ❌معامله ی امام خمینی با عروسش، ثواب یک عمر عبادت در ازای یک روز خانه داری و بچه داری 🎤 حجت الاسلام عالی 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زن و شوهر بهم رحم کنید 🎙استاد دانشمند ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۴ #رویای_مادری #فرزندآوری ۲۱ ساله بودم که خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی به خاطر وضع
۴۰۵ خاطرات دوستان به قدری جذاب و شیرینه و ذوق بچه داری هر کدوم، انسان را تشویق میکنه به بچه آوردن... بچه سوم را آوردم، با وجود بارداریهای بد و هفت هشت ماه ویار ۲۳ ساله بودم که ازدواج کردم. اون زمان من بچه یکی به آخری و از همه لوس تر و نازک نارنجی تر بودم، شیطون و بازیگوش. زندگی سختی را دارم و زندگی سختی را پشت سر گذاشتم، همسرم پسر بزرگ خانواده و با خانواده ایی وابسته و بسته بود. دو ماهی از عروسیمون میگذشت که بخاطر مشاوره و چکاپ رفتم دکتر زنان و با آزمایشی که دادم مشخص شد که تنبلی تخمدان بالایی دارم و امکان بچه دار شدنم سخته و یا بچه دار نمیشم، من که تازه عروسی کرده بودم و تا ۵ الی ۶ سال بچه نمیخواستم و اصلا به بچه فکر نمیکردم و خودم دختر بازگوش و شیطونی بودم، حالا از ترس بچه دار نشدن باید زودتر اقدام میکردم. همسرم هم که شنیدند استقبال کردند و ما تصمیم گرفتیم بچه دارشیم. چندین پزشک دیگه هم رفتم که همشون اصرار داشتند با وجود این مشکل ( تنبلی حاد تخمدان) زودتر اقدام کنم به فرزند آوری حدود دو الی سه ماه طولی نکشید که دخترم را باردار شدم. ما که خانه نداشتیم با طرح خانه های ۹۹ ساله بدون هیچ پس انداز و پولی ثبت نام کردیم و با تولد بچه ام صاحب خانه شدیم و فقط با کمک خدا و امدادهای غیبی و رزق فرزند دار شدنمون البته بماند که نیش و کنایه اطرافیان که چرا الان و زود بود، هنوز یکسال از عروسی ما نگذشته بود که باردار بودم خلاصه گذشت. و دخترم که دو ساله شد باز هم دوست داشتم بچه بیارم ولی این دفعه همسرم شدیدا مخالف بودند و خاطرات بد نیش و کنایه ها باعث آزردگی ایشون شده بود. یک سالی طول کشید تا راضی به فرزند دوم شدند و این بار وقتی دخترم چهار ساله شد. پسرم را به دنیا آوردم و بماند که چه شیرینی به زندگی ما داد. و ما که تا اونموقع موتور داشتیم با ورود پسرم یک پراید خریدیم و باز هم بدون هیچ سرمایه و اندوخته ایی پسرم دو ساله بود که بر اثر تب تشنج کرد و خاطرات تلخی بود ولی خدا را شکر اثری بر روی سلامتی و مغز پسرم نداشت ولی تا شش سالگی به گفته پزشکان باید مواظب می بودم تب نکنه. خیلی دوست داشتم بچه سومم را بیارم ولی ترس از اینکه نتوانم به بچه ها رسیدگی کنم و پسرم مریض بشه و تب کنه هر موقع یاد بچه می افتادم لرز یادآوری تشنج پسرم به تنم می نشست. ولی پسرم ۵ سالشه و با توجه به فرمایشات رهبر عزیزم و توکل برخدا بچه سومم را باردارم و شاید بعضی اوقات دلسرد بشم و یا از این وضعیت خسته بشم، ایام کرونا و ترس از بیماری و شرایط سخت بارداری خودم ولی باز هم میخوام دو سال دیگه اگر خدا کمکم کنه و عمری باقی بود بچه ی چهارم را هم بیارم. من الان ۳۵ سالمه و میدونم که قدیم تا ۵۰ سالگی هم بچه می آوردند. الان دختر بزرگم بدون هیچ تذکر و یا هیچ صحبتی مسئول برادر کوچکش هم هستش. پسرم که ۵ سالشه یک معلم خصوصی و تمام وقت داره که دخترمه و تمام کارهای پسرم از صبحانه و نهار و شام و یا بازی و سرگرمی و حتی کتاب خواندن و ... بر عهده دخترم هست. دختر من الان ۹ ساله است ولی خیلی مسئولیت پذیرتر و با اعتماد به نفس بالاتر از دختران هم سن و سال کم بچه است. پسرم هم کارهای شخصی حمام و دستشویی را زودتر از موعد خودش یاد گرفت و الان این کارها را به تنهایی خودش انجام میده حتی حمام کردن رو. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الآن اصلاً وقت بچه‌دار شدن نیست! لطفاً صرف نظر کنید ! 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍واکنش یک نوزاد به أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولی‌َّالله اذان ❣ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 عشق به این می‌گن نه این هرزه‌بازی‌ها و بوس‌های خیابونی که بعد دو روز هم‌دیگه رو یادشون می‌ره 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۵ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند خاطرات دوستان به قدری جذاب و شیرینه و ذوق بچه داری هر کدو
۴۰۶ ✅ به فکر ما هم باشید... شما هر روز تجربه زندگی زوج هایی رو می‌ذارید که برای فرزند بیشتر به فکر هستن و دعا میکنن و از موهبت های خدا میگن... اما کسایی هم هستن که مجردن و علیرغم میل قلبی زیادی که دارن ازدواج نکردن ، به خصوص دخترایی که رویای مادرشدن رو در سر دارن ولی همسری ندارن که بتونن این رویا رو‌ به واقعیت تبدیل کنن، فکر هم نکنین آدمهای سخت گیری هستن و دنبال پول و خونه بودن که تا حالا ازدواج نکردن، متاسفانه زیاد دیدیم که عزت نفسشون حتی اجازه نمیده گلایه کنن و غمشون تو دلشونه دخترانی که ظاهر معمولی دارن، خانواده خاصی هم ندارن و به عبارتی اونقدر خواستگار و حق انتخاب نداشتن، اهل دوستی و هر نوع ارتباط اینجوری هم نبودن، در حق این دخترا خییلی ظلم شده در حالیکه میتونن مادران فوق العاده ای بشن بعضیا شون سنشون رفته بالا و‌ خروار ها آرزو رو تو ‌دل خودشون خاک کردن و حسرت زندگی بعضی از همینایی که تو کانال مطالبشون رو گذاشتین میخورند این مطالب رو نوشتم که از زبون این دخترا که عموما هم چیزی نمیگن بگم جامعه مسئوله در قبالشون، دوستان متاهل مسئولن، همین رفقایی که از احساس قشنگ مادرشدن برای ما میگن، حرف از فرزند چندم میزنن و سخنان رهبری رو گوشزد میکنن، مسئولن واسطه گری ازدواج امر بسیار مهمیه که تقریبا هیچ کس به فکر نیست، پسرا که همه به فکرشون هستن و بهشون حق میدن اگر دنبال دختری زیبارو، قد فلان، رنگ ‌پوست و ... باشند تمام تلاش این هست که مورد مناسبی بهشون معرفی بشه اما دخترای عزیزمان چی؟ اگر دختری ملاک های ظاهری خیلی از همین افراد به اصطلاح مذهبی رو نداشته باشه محکوم به تجرد همیشگیه، نه می‌تونه عشقی تجربه کنه، نه فرزندی رو در آغوش بکشه دوستان عزیزی که ازدواج کردن و خیالشون راحت شده و به فکر فرزند بیشتر هستن، به فکر دل دختر و پسر مجردی که آرزوشونه بتونن ازدواج کنن و بچه دار بشن هم باشن... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاضری با پسری که صاحب یکی از این شغل هاست ازدواج کنی؟! 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۶ ✅ به فکر ما هم باشید... شما هر روز تجربه زندگی زوج هایی رو می‌ذارید که برای فرزند
۴۰۷ اوایل امسال بود که فهمیدم باردار شدم. بارداری من خدا خواسته بود و من کاملا ناراضی!. از اطرافیان بهم گفتن که بچه رو سقط کن ولی من هرگز یک لحظه هم بهش فکر نکردم. می گفتم ناراضی هستم ول قاتل نیستم. هم زمانی فهمیدن بارداریم و اتفاقی که برای همسرم افتاد، من رو خیلی به هم ریخت. دائم ناشکری و احساس نارضایتی می کردم. خدارو شکر همسرم بهتر شد. ولی بچه نه! تو هفته ی دهم سقط شد. وقتی از بیمارستان بر می گشتم خیلی خوشحال بودم و همش از خدا تشکر می کردم که بهمون رحم کرده، ۳۸ ساله هستم و دو تا دختر واقعااا خوب دارم و کاملا از زندگیم راضی... اصلا دوست نداشتم تو شرایط بد اقتصادی حاکم بر جامعه یه فرزند دیگه داشته باشم و هزار دلیل قانع کننده و محکم برای خودم داشتم. ولی خوشحالی من حتی یکماه هم طول نکشید و افسردگی به سراغم اومد. همش خودم رو سرزنش میکردم و حالا احساس می کردم که بچمو خیلی دوست داشتم. و با استرس و غر غر چقدر اذیتش کردم😩 خیلی احساس بدی داشتم. بدتر از همه اینکه همسرم باورش نمیشد که من ناراحتم و گاهی به گریه های من با تعجب خیره میشد و میگفت دیگه دیره برای پشیمونی! چون ایشون با اینکه تمایل به فرزندآوری نداشتن خیلی راحت با این موضوع کنار اومدن و در زمان بارداری منو دلداری میدادن که خدا تو اون حادثه به خاطر این نی نی منو زنده نگه داشت. خلاصه خیلی حال بدی داشتم و خودم رو شکست خورده در امتحان خدا میدونستم. شاید باورتون نشه ولی وقتی بعد از ده روز جواب سونو گرافی که بعد از سقط انجام میدن رو پیش دکترم بردم. بهشون گفتم که من تصمیم دارم به بارداری و ایشون هم با تعجب نگاهم کردن😀 یکم از حال روحیم برای دکترم گفتم و براش گریه کردم. و ایشون گفتن که سه ماه اجازه ی باردار شدن رو ندارم. نمیدونید این سه ماه چقدر برام سخت گذشت و چه استرسهایی رو گذروندم. تو ماه محرم کارم فقط شده بود گریه هر جا مراسمی بود میرفتم و مثل مادرای جوون از دست داده گریه می کردم و فقط از خدا میخواستم که منو به خاطر ناشکری ببخشه و یک فرصت دیگه بهم بده... پروژه ی راضی کردن همسر هم به سختی گذشت😊 الان که این متن رو براتون مینویسم چند روزی هست که فهمیدم باردارم...خیلی خوشحالم خیلی این رو از صمیم قلب میگم من برای فرزند اولم انقدر خوشحال نبودم و بارداری رو امری طبیعی می دونستم. ولی حالا که خدا با دادن این فرزند دوباره نظر رحمتش رو بهم انداخته، بسیار خوشحالم.. وقتی داستان کسانی رو میدیدم که با تمام سختی ها و به امر رهبر تصمیم به فرزندآوری داشتند، واقعا بهشون قبطه میخوردم؛ و همین امر باعث شد که در هدفم از فرزندآوری تجدید نظر کنم. و با وجود تمام سختیها تلاش کنم برای تربیت فرزند صالح که ان شاالله به درد دین بخورن. البته دخترام مومن هستن و فعالیت قرآنی می کنن و اشکال من این بود که همین دو تا رو کافی میدونستم. و الان واقعا توجیه هستم که *دوتا کافی نیست*😍 خلاصه اینکه این اتفاق باعث شد که هیچ وقت ناشکری نکنم و همیشه راضی باشم به رضای خدا.. از صمیم قلبم دعا میکنم برای کسانی که این پیام رو میخونن و هنوز صاحب فرزند نشدن. امیدوارم که خدای مهربان دامنشون رو سبز کنه.. آمین یا رب العالمین 🆔 @asanezdevag
کردها نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "خوشم ئه ویی" ترک ها نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "جانیم جانوا قوربان" گیلانیا نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "تی بلا میسر" کرمانی ها نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "دردات بشم الهی" بختیاریا نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "مه تور مائم" لرها نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "دردت بزنه چانه تشیم" اصفهانیا نمیگن دوستت دارم؛ میگن: "خویومت" 🆔 @asanezdevag
📌بسيار اشتباه می‌کنند، آنهایی كه می‌گویند: می‌خواهیم خوش باشيم و بچه‌دار نشويم. آنوقت چه می‌کنند؟ خوشي‌شان را با بستنی و پارك و پيتزا و پرسه زدن در خيابان و… 📌اصلاً اينها نفهميدند كه خوشی چه هست؟ بو كردن بچه لذتی دارد كه همه پيتزاها و شيرينی دانماركی و نمی‌دانم بستنی و طلا و لباس ندارد. مثل آدمی كه يك گل طبيعی دارد دور می‌اندازد، بعد هی گل كاغذی می‌بوید. 🔹درس‌هایی از قرآن - ۹۳/۱/۱۴ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۷ #خدا_خواسته #فرزندآوری اوایل امسال بود که فهمیدم باردار شدم. بارداری من خدا خواسته
۴۰۸ متولد ۶۳ هستم و چهارمین فرزند از ۵ فرزند یه خانواده معمولی. دوران مدرسه دانش آموز درس خوان و ممتاز مدرسه بودم. وقتی به سن ازدواج رسیدم، خانواده بدون اینکه به من چیزی بگن با این بهانه که: "می خواد درس بخونه" همه رو رد می کردن. تا اینکه یه روز علی رغم شرم و حیا به مادرم گفتم که اومدن خواستگارها رو به من اطلاع بدن تا خودم تصمیم بگیرم. در رشته مورد علاقه و در شهر خودم در دانشگاه قبول شدم و سال چهارم دانشگاه یعنی سال ۸۶ ازدواج کردم. همسرم مرد مؤمن و با تقوایی بود که با وجود اینکه در یک تشکل دانشجویی فعالیت داشتیم من را ندیده بودند و با معرفی واسطه ها به خواستگاری اومدن. جلسات و صحبت های خواستگاری در منزل ما ولی به خاطر دوری راه بدون حضور خانواده ایشان انجام شد. تقریبا در مورد تمام مسائل زندگی فکر کرده بودند که یکی یکی مطرح می کردند. از مال دنیا چیزی نداشتند اما از نظر ایمان و تقوا و اخلاق برای من بهترین گزینه بودند. برای تک تک رسوم از مهریه و مراسم و لباس و آرایشگاه با خانواده ها اختلاف داشتیم ولی در نهایت وقتی آنها اصرار ما را دیدند کلیه رسم و رسوم خلاصه شد در یک مهریه کم (که بعدا همون رو هم بخشیدم ) و یک ماه عسل و یک ولیمه ساده با حضور تعداد کمی از فامیل. چند ماه اول ازدواج (چون درس من هنوز تموم نشده بود) در یک خوابگاه دانشجویی ۲۰-۳۰ متری زندگی کردیم و بعد به خاطر تحصیل همسرم راهی یه شهر دیگه شدیم. از ابتدای ازدواج بنا را بر زود بچه دار شدن گذاشتیم. من که براساس فرهنگ رایج جامعه فقط به ۲ بچه فکر می کردم با استدلال ها و راهنمایی های همسرم به حداقل ۴ فرزند راضی شدم. به خاطر فهم درستی که از دین داشتند همان اول زندگی این بهانه که : "اول خودسازی کنیم بعد بچه دار بشیم" را با این استدلال که : "قدم گذاشتن در راه حق همان و یاری و نصرت الهی همان" کنار گذاشتیم و از همان ابتدای زندگی از خدای متعال فرزند خواستیم. سه ماه بعد از ازدواج اولین فرزندم در وجودم شکل گرفت. شادی وصف ناپذیر مادر شدن با ویار بسیار سخت و تنهایی و غربت و زندگی در یک زیرزمین نمور همراه شد. همسرم صبح خیلی زود بیرون می رفتند و شب به خانه برمی گشتند و در تموم این مدت من در انتظار ایشون بودم تا برگردن. بالاخره تاریخ زایمان رسید اما هیچ علامتی از درد زایمان نبود. وارد ۴۲ هفته شده بودم که به بیمارستان رفتم و با آمپول فشار دردها شروع شد و بالاخره بعد از چند ساعت دختر کوچکم در خرداد ماه ۸۷ در آغوشم قرار گرفت. مادرم فقط ۱۰ روز پیش ما بود و بعد از اون، من بودم و نوزاد بی قراری که شبها تا صبح گریه می کرد. مدتی به همین صورت شبها با بی خوابی گذشت تا اینکه با راهنمایی یک پزشک طب سنتی با روغن مالی ملاج با بادام شیرین و تمام بدن با گل بنفشه مشکل برطرف شد. دخترم کمتر از دو سال داشت که دختر دومم با ویار و تهوع ابراز وجود کرد. تا ۱ سال و ۹ ماهگی (که در روایت به عنوان حداقل شیردهی دیده بودم) به دخترم شیر دادم. دختر دومم را در خانه مامایی با تجربه به دنیا آوردم. در این مدت ما ۴ اسباب کشی در شرایط مختلف بارداری را بدون کمک تجربه کردیم. ۱۰ روز بعد از تولد دختر دومم پنجمین اسباب کشی به آپارتمان خودمان بود(که البته نوساز نبود) و تقریبا همون زمان هم یک پراید نسبتا قدیمی خریدیم. فرزند سومم را بعد از ۲ سال شیردهی به دختر دومم باردار شدم. خانواده همسرم منتظر پسر بودند و این باعث شد که چند ماه اول بارداری با استرس زیادی همراه بشه. خدا به واسطه پسرم منو نجات داد از حرف و حدیث ها و استرس ها و در خانه ی همان ماما که دختر دومم رو به دنیا آورده بودم ، به دنیا اومد. محمدم هنوز یک ساله بود که فرزند چهارم را باردار شدم. مدت شیردهی را همان ۱ سال و ۹ ماه ادامه دادم. در تمام این سالها خیلی وقت ها می شد که همسرم به مأموریت های چند روزه می رفتند و من با سه بچه کوچک در شهر غریب تنها می ماندم. البته ایشان همه ی خریدهای خانه که برای اون چند روز لازم بود را انجام می دادند. تا اینکه به خاطر مسائل کاری همسرم، به زادگاهم برگشتیم. برای تولد فرزند چهارمم تاریخ دقیق زایمان نداشتم و از تاریخ تقریبی که از سونوگرافی گفته می شد، گذشت. چون در بیمارستان گفته بودند ممکن است سزارین بشم شب از حضرت زهرا س کمک خواستم چون دوست داشتم بچه طبیعی به دنیا بیاد تا مشکلی برای بعدی ها نداشته باشم. صبح دردها شروع شد و در فاصله کمی دردها انقدر شدید شد که قبل از اینکه همسرم از محل کار برسن و منو بیمارستان ببرن بچه در خانه به دنیا اومد در حالی که تنها بودم. تلفنی از یک ماما کمک خواستم و اون مامای مهربون برای بریدن بند ناف و .. اومد. 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
⭕️رابین هود! مهریه های بیش از 200 سکه شامل 15 درصد حق ثبت می‌شوند 🔻ابوترابی نماینده مردم نجف آباد گفت: در مصوبه اخیرمجلس به منظور جلوگیری از ثبت مهریه‌های سنگین، بنا شده تا از زوج‌هایی که مهریه‌های سنگین ثبت می‌کنند حق ثبت گرفته شود. 🔻وی افزود: براساس این مصوبه کمیسیون قضایی برای مهریه‌های تا سقف 14 سکه حق ثبتی در نظر گرفته نشده و از مهریه‌های بین 14 تا 100 سکه چهار دهم درصد قیمت سکه‌ها به عنوان حق ثبت در نظر گرفته شده است. 🔻نماینده مردم نجف‌آباد در مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: طبق این مصوبه مهریه‌های بین 100 تا 200 سکه مشمول پرداخت 2 درصد حق ثبت می‌شوند و مهریه‌های 200 سکه به بالا مشمول پرداخت 15درصد حق ثبت می‌شوند و زوج‌ها باید 15درصد قیمت سکه‌ها را به عنوان حق ثبت پرداخت کنند. 🔻ابوترابی خاطرنشان کرد: براساس این مصوبه کمیسیون قضایی حق ثبت مهریه از دو طرف هر یک به میزان 50 درصد اخذ می‌شود و وجه حاصل از آن به صندوقی به نام صندوق تهیه جهیزیه برای افراد نیازمند که در بودجه سالانه برای آن ردیف اعتباری در نظر گرفته می‌شود، واریز خواهد شد. 🔹منبع: فارس 🆔 @asanezdevag