#وفات_حضرت_ام_البنین_س
در عشق اهل بیت كه فانی ترین شدی
خود قبله ی قبیله ی اهل یقین شدی
ای معنی نجابت و ای مظهر حیا
بانوی خانه ی شه خانه نشین شدی
با نیّت كنیزی اطفال فاطمه
اُمّ الوفا، عروس ابوالمؤمنین شدی
از عطر مهربانی و عشق و صفای تو
بیت "علی" شبیه بهشت برین شدی
آورده ای پسر كه شود یاور حسین
تنها تویی، تویی، تو كه اُمّ البنین شدی
حور و ملك به منصب تو رشك می برند
در بین مادر شهدا بهترین شدی
راهی ست از مزار تو تا منتهای عرش
با تو بقیع فخر تمام زمین شدی
#رضا_فراهانی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
امام عاشقان را همنشینم
كنیز فاطمه اُمّ البنینم
به باغ عاشقان نیلوفرم من
یتیمان علی را مادرم من
پس از زهرا علی را خانه دارم
به پای عشق او سر می سپارم
مرا نَبْوَد به جز این فخر دیگر
كه خوانده زینبم یك عمر مادر
اگر در باغ قلبم یاس دارم
یلی چون حضرت عباس دارم
هر آن چه زینبم می داد یادم
به فرزندم همان تعلیم دادم
ادب را داشت از خود پاس، مردم
مدینه بود و یك عباس، مردم
دلم خوش بود عباسم جوان است
رُخش چون ماه و ابرویش كمان است
دلم خوش بود مولا را غلام است
غلام زینب من با مرام است
گذشت و كربلا آمد پدیدار
امیدم بود هر جا در پی یار
چو اختر در كنار ماه می رفت
به دنبال امامش راه می رفت
ولی افسوس یاس من خزان شد
قد سرو بهار من كمان شد
شنیدم تیغ زد بوسه به دستش
شنیدم بست پیكان چشم مستش
اگر بی دست بود اما توانش
عمود آهنین بگرفت جانش
شنیدم دستش از پیكر جدا شد
فدای روی شاه كربلا شد
الا تنها امیدم نا امیدم
خدا را شكر، كردی رو سپیدم
چه كردی ای دو عالم بی قرارت
كه جایم فاطمه آمد كنارت
#سید_محمد_جوادی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
مادر احساس آب است حضرت ام البنین
صاحب الماس ناب و گنج او هست بهترین
او دبیر مکتب علم علیست
پرورانده در برش نخبه تر از نخبه یقیین
گفت کنیزم ، فاطمه تنها یکیست
تو بنامم مادر اولاد خود مولا همین
با وفا ،حجب و حیا ، مهر و ادب
در صفات نیک و احسن او هماره از ترین
مرثیه خواند برای شاه ابناءِِ خودش
آب گردد از نوای حزن او قلب زمین
صورتی از چهار قبر خاکی است در پیش او
خوانَد او روضه برای تک یل خود چه غمین
گوید او اهل حرم در انظار آب بود
بین نخلستان گرفته خصم بی رحمش کمین
مشک بر شانه به یاد التهاب کودکان
روضه از اینجا به بعد گردد حزین
ناگهان افتاد چیزی روی خاک
دست عباس است ز یسار و یمین
این یکی آتش زند بر قلبهای مستمع
ناگهان آمد فرود بر فرق عمود آهنین
خوانَد او از این به بعد را اینچنین
بوده ام ام بنین اما شدم من بی بنین
#علی_صمدی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد
چهار بار دلت کوه شد، به لرزه درآمد
تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونی
مسافر تو نیامد مسافری اگر آمد
چهار مرتبه شن زارهای ظهر، تنت را
گریستند و تو را داغ های مستمر آمد
چنان گریسته ای روزهای خستگی ات را
که تکّه تکّه ی خاک بقیع نوحه گر آمد
از آن گلایه ی تلخت به گوش علقمه بانو!
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد
چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی
چهار بار تو بودیّ و اسب بی پسر آمد
تو کوه بودی و از پشتِ شانه های بلندت
چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد
#حسین_هدایتی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!
هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است
محبتت رقمی در دل علی دارد
که رو به آینه در حال ضربدر شدن است
رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت
مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است
حسودهای مدینه تو را نمی فهمند
و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است
تمام می شود این غم همین که برگردی
فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است
تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت
نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است
سکوت کن که ادب یادداشت بردارد
سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است
که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست
نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است
دو دست خویش به جای تو داده فرزندت
وگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است
حسین تا که نماند به روی نیزه غریب
سفارشت به پسرها بدون سر شدن است
خیال مرثیه سازم به روضه می کشدم
ولی تمایلم امشب به برحذر شدن است
به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشم
بشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است
خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سرو
کبوترست و به دنبال نامه بر شدن است
#کاظم_بهمنی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
قدم اگر خمید، فدای سر حسین
جانم به لب رسید، فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید، فدای سر حسین
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید، فدای سر حسین
هر جملۀ بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید، فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانۀ مرا
چه وحشیانه چید، فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید، فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید، فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید، فدای سر حسین
#محمد_حسین_رحیمیان
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
من خاک بوس آستان مرتضایم
وقف شما از ابتدا تا انتهایم
هم نامتان هستم ولی در شأنتان نه !
باور کن این را از تکان شانه هایم
یاسم ولی در زیر پایت پا گرفتم
سبزم از آن وقتی که باریدی برایم
ممنونتانم این من چادر نشین را
در خانه پروانه ها دادید جایم
حرف از شما که می شود یا ابریَم من
یا خیس شبنم می شود سر تا به پایم
در زیر پایت یا کنارت یا نشاید !
باور مکن بانو نمی دانم کُجایم ؟
رنگ ولعابم دادی و در یک شب تار
بر آن سپید گیسویت کردی حنایم
بانوی من ! بانوی این خانه شمائید
من نیز سرگرم کنیزی شمایم
وقتی که خدمت می کنم به کودکانت
حس می کنم بی واسطه پیش خدایم
احساسی ام اما نه تا اندازه تو
دنباله ی آه شما در کربلا یم
پیش شمائی که خودِ صاحب عزائید
غمی دیده ام ! اما کجا صاحب عزایم
شد اشک آب و غذایم آه یعنی
آب و غذای نذری این سفره هایم
من داغدار شاخه های یاس هستم
ام البنینم ، مادر عبّاس هستم
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
منم که سایه نشین و جود مولایم
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که خانـــه به دوش غــم علی هستم
منم که همقدم محنت ولی هستم
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که شاهد خون لب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم
خدای را به جمال حسین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
به سینه زخم غم کربلائیان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم
فدای یک سر موی حسین عباس
مخوان جانا دگر ام البنینم..
که من با محنت دنیا قرینم
مرا ام البنین گفتند، چون من..
پسرها داشتم ز آن شاه دینم
جوانان هر یکى چون ماه تابان..
بدندى از یسار و از یمینم
ولى امروز بى بال و پرستم..
نه فرزندان، نه سلطان مبینم
مرا ام البنین هر کس که خواند..
کنم یاد از بنین نازنینم
به خاطر آورم آن مه جبینان..
زنم سیلى به رخسار و جبینم
به نام عبد الله و عثمان و جعفر..
دگر عباس آن دُرّ ثمینم
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
ای مرثیه خوان ، ز چشمِ خونبار مگو
با من ز سَر و دستِ علمدار مگو
عباس ، فدای قَد و بالای حسین
با امِّ بنین از غمِ دلدار مگو
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
*
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
*
سرشته از غم زهرا گِلش بود
نگاه تار زینب قاتلش بود
نیفتاد از لبش نام حسینش
اگر چه داغ سقا بر دلش بود ...
***
... ولی زینب چه با احساس می خواند
از آن بُهبوهه ی حساس می خواند
کنار قبر زهرا نیمه ی شب
چقدر از غیرت عباس می خواند
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم
هرگز به جای ام ابیها نمی شوم
او دختر پیمبر و همتای حیدر است
من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم
هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه
مادر برای زینب کبری نمی شوم
چون بوسه می زنم به قدم های زینبین
بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم
او روح امتحان شده ی قبل خلقت است
بی امتحان عشق که حورا نمی شوم
ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر
دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم
دین را ز پشت در نفس تازه می دمید
صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم
بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی
سیلی نخورده سرور زنها نمی شوم
آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان
با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم
وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند
بنشینم از فغان و ز جا پا نمی شوم
دیگر توان زمزمه از دست می دهم
وقتی حرف هق هق مولا نمی شوم
اشک حسین اوج گرفتاری من است
مرهم برای این همه غم ها نمی شوم
عباس من غلام عزیزان فاطمه ست
بی دست او که حامی طاها نمی شوم
این دست ها به درد علم می خورد حسین
هرچند یار بازوی زهرا نمی شوم
این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است
من بی شهید علقمه معنا نمی شوم
تا کربلا فدا ندهم جان نمی دهم
بی چشم تیر خورده من احیا نمی شوم
از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین
من بیش از این حریف پسرها نمی شوم
دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن
بعد از حسین مادر سقا نمی شوم
مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم
سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم
من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه
دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم
باور نمی کنم که حسینم شهید شد
بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم
#محمود_ژولیده
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته
گریه ها از پای، او را اینچنین انداخته
مادری کرده برای بچه های فاطمه
خویش را پای امیرالمومنین انداخته
چار فرزند او فدای پنج تن آورده است
سفرۀ نذریست که ام البنین انداخته
مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا
گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته
مادر باب الحوائج دارد از دریا گله
چون که دریا روی او را بر زمین انداخته
عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد
لاله عباسی او را لاله چین انداخته
باورش هرگز نخواهد شد عمود بی حیا
پهلوان شهر را از روی زین انداخته
او شنیده زینبش افتاده روی خاک ها
یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته
شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش
پوشیه بر صورتش با آستین انداخته
***
#محسن_حنیفی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
من در بقیع ناله زدم یا گریستم
باران شدم برای شما تا گریستم
مادر صِدام کردی و شرمنده ات شدم
بودم کنیز و پای تو آقا گریستم
زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی
من هم به جای حضرت زهرا گریستم
دیگر لبم به آب خنک بعدِ تو نخورد
تشنه به یاد خشکیِ لب ها گریستم
عباس و بچه های علی نذرِ موی تو
کردم فدای تو همه دنیا گریستم
دستش اگر جدا شده غصّه نخورده ام
از این که تو شدی تک و تنها گریستم
باور نمی کنم به سر او عمود خورد
بر روی نعشِ او شده دعوا؛ گریستم
رأسش به دست حرمله افتاد و کوفه رفت
با بستن سرش سر نی ها گریستم
از شرم معجر، او سر نی بی قرار بود
با گریه های غیرت سقا گریستم
در بیت حزن مادرتان صبح تا غروب
باران شدم برای تو آقا گریستم
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
منكه جدا گشته ز سوى كبريايم
بنت الوقارم مادر حجب و حيايم
در امر ظاهر نه، ولى در باطن كار
از بانيان واقعى هل اتايم
من برتر از زنهاى والاى بهشتم
من خانه دار حضرت شير خدايم
من گرچه فيض از محضر زهرا نبردم
از راه زينب محرم خيرالنسايم
مريم خورد غبطه به فرزندى كه دارم
من مادر سقاى دشت كربلايم
من باغبان گلشن احساس هستم
ام البنينم مادر عباس هستم
تا كه عقيل آمد سراغم جان گرفتم
روزى پاك از سفره يزدان گرفتم
پيغام حيدر روح تازه بر تنم داد
يعنى مدال از حضرت جانان گرفتم
تا خواستگار من اميرالمؤمنين شد
حاجات خود را از خدا آسان گرفتم
شكر خدا كردم كه قابل ديد ما را
جا در حريم صاحب قرآن گرفتم
وقت ورودم در حريم پاك زهرا
در ابتدا از زينبش دامان گرفتم
گفتم نيَم من بانوى خانه، عزيزم
بر مادرت سوگند من بر تو كنيزم
تا كمترين عضو سراى وحى گشتم
مأنوستر با آيههاى وحى گشتم
در درس تفسير گل زهرا نشستم
تا از دل و جان آشناى وحى گشتم
محو خدا گشتم ادب را آفريدم
فانى فى الحيدر فداى وحى گشتم
من ليله القدرى شدم تا كه خبردار
از ابتدا و انتهاى وحى گشتم
از خواندن آيات يوسف بهره بردم
تا مادر يوسف لقاى وحى گشتم
در بين يوسفها گلم زيباترين است
عباس من ماه اميرالمؤمنين است
تا كه خدا عباس را بر من عطا كرد
اميد پنهان على را بر ملا كرد
آل عبا دور مرا بگرفته بودند
چشم قشنگ كودكم محشر بپا كرد
ديدم على بوسه زند بر دست عباس
با گريهاش جشن تولد را عزا كرد
گفتم مگر عيبى بود در بازوى او
مولا مرا با راز پنهان آشنا كرد
گفتا كه اين زيبا لقا ذُخرالحسين است
او را علمدار شهادت كبريا كرد
زيبا نگهدارش كه او مال حسين است
بر چشم او بنگر كه دنبال حسين است
زيباتر از هر ماه میتابيد عباس
بر بيت حيدر نور مىبخشيد عباس
زينب برايش مادرى مىكرد آرى
بر پاى خواهر خوب مىخوابيد عباس
لالايىاش آيات شمسُ والضحى بود
سرّ خدا را خوب مىفهميد عباس
در چشم زينب خيره مىشد كودك من
رخسار زهرا را در آن مىديد عباس
كودك ولى هيبت به زير ابرويش بود
تنها براى يار مىخنديد عباس
از كودكى اسم غيور كبريا بود
شير رشيد حضرت شير خدا بود
او باب جنات النعيم اهلبيت است
آيينه ذات رحيم اهلبيت است
روز ازل حق روى عرش خود نوشته
عباس علمدار حريم اهلبيت است
در سفره دارى و كرم در رزم و غيرت
شاگرد ممتاز كريم اهلبيت است
تا كه رساند بر خدا پيغمبران را
نامش صراط مستقيم اهلبيت است
حق را اگر سوگند دادى بر حسينش
او باب احسان قديم اهلبيت است
كرب و بلا را نام او كرب و بلا كرد
يك نعره زد در علقمه محشر بپا كرد
عباس را معصوم تنها مىشناسد
او را كه بى همتاست زهرا مىشناسد
وقتى كه دستش مىشود باب شفاعت
عالم مقامش را به فردا مىشناسد
فرمود «زُقّ العلم زَقّا» در مديحش
اوج كمالش را شه ما مىشناسد
بر دختر چشم انتظار خيمه سوگند
يك مشك پاره غيرتش را مىشناسد
آب فرات و خاك علقم باد صحرا
او را بنام پاك سقّا مىشناسد
او رفت و زينب ماند و زنجير و اسارت
افتادن او شد شروع هر جسارت
#جواد_حيدری
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
چهار آینه آورده روبروی خودش
چهار قبر کشیده است چهار سوی خودش
چهار آینه اما مکعّب و خاکی
برای روح پر از حجم و تو به توی خودش
نشسته است دوباره به هم بیامیزد
گلاب قمصر لاهوت را به بوی خودش
زهوش می رود آخر عبادتش دارد
مقدمات خودش شیوه ی وضوی خودش
اگر چه قبله شده در نماز گریه ولی
نماز کعبه ادا میشود به سوی خودش
چنان نسیم که در باغ می رود از خویش
کسی نبود بیاید به جستجوی خودش
زبان گرفته و با خویش شعر میخواند
شبیه ناله ی برکه برای قوی خودش
کنار مثنوی اش قطعه ی مُخَدَّره ایست
که آمده است سر تربت عموی خودش
#حجت_الاسلام_رضا_جعفری
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
تنها چرا نشسته ، مگر گریه می كند؟
چون شمع شعله ور به نظر گریه می كند
از مردم مدینه شنیدم كه روزها
می آید و زداغ پسر گریه می كند
بالای چار صورت قبری كه ساخته
با دیده های سرخ جگر گریه می كند
با ذكر جانگداز حسینم غریب بود
دائم زند به سینه و سر گریه می كند
از سوز روضه خواندن این مادر شهید
هر عابری میان گذر گریه می كند
گاهی دلش برای علی تنگ می شود
گاهی برای روضه ی در گریه می كند
بغض نگاه باد صبا گفت با دلم
دیگر غروب شد، چقدر گریه می كند!!
#وحید_قاسمی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
ای به سپهر عاطفه بی قرین
ستاره ی مدینه ، ام البنین
قدرتو در جهان نبوده معلوم
قبر تو در جوار چار معصوم
فاطمه دوم مرتضایی
مادر دیگری به مجتبایی
تو کیستی که با غم و زمزمه
پای نهی به خانه فاطمه
تو کیستی که با همه عزیزی
گفته ای آمدم کنم کنیزی
تو دیده ای که خانه ای سوخته
دخترکی چشم به در دوخته
محض دل تازه گلان حزین
نام تو فاطمه ! شد امّ البنین
تا که نگویند حسینش چه شد
مدینه بین الحرمینش چه شد
رهی که از قبر تو تا فاطمه ست
مدینه ، بین الحرمین همه ست
دامن عطر تو گل یاس داشت
جعفر و عبدالله و عباس داشت
تو آسمان و قمرش ابا الفضل
تو مهر مادر ، پسرش ابا الفضل
تو دیده بودی که علی بی عدد
بوسه به دستان ابا الفضل زد
آه نبودی تو که در علقمه
تیر و کمان بود به دست همه !
نمک به زخم جگرت می زدند
تیر به چشم پسرت می زدند
ساقی از دست شد و مست شد
ماه بنی هاشم بی دست شد
هر چه بگویند تو هم مادری
سخت ، غم از سینه خود می بری
فاطمه آمد که تشکر کند
در عوضت دل زغمش پر کند
غصه نیامدست در بند تو
در سفر چهار فرزند تو
آه چرا کرده صدایت بشیر ؟
از کجا خبر داشت برایت بشیر ؟
داغ جوانان تو در گفته کرد؟
غم حسین خاطرت آشفته کرد ؟
آه نگویم که حسینت چه شد
فاطمه جان نور دوعینت چه شد
#حجت_الاسلام_جواد_محمد_زمانی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود
منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود
سقوط قلعهی خیبر اگر به نام علیست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود
ز شام تا به سحر دور خیمهها میگشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود
به لرزه بود از او پشت هفتپشت ستم
یل تو یکتنه یک تن نبود، لشگر بود
به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود
اگر فتاد روی خاک میشود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
#علی_انسانی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی
کودکان را با نوازش، مادری دیگر شدی
با علی(ع) همسفره بودن یک مقام ساده نیست
برکت از نامش گرفتی، خادم الحیدر شدی!
داشت دستانِ خدا باب الحوائج می کشید
سمت آغوش تو آمد، ماه را لنگر شدی
حضرت هاجر اگر زمزم به نامش پا گرفت
رو به دریای ابالفضلت، پُر از هاجر شدی
کرده ای از جان و دل عباس(ع) را وقف حسین(ع)
مادری کردی برایش؛ بهترین مادرشدی!
#مرضیه_عاطفی
.
#زمینه #زمزمه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
حالا که افتاده آتیش غمی تو بین سینه
نوحه میخونم و نوحه غم دلم همینه
باز دوباره منو فاطمه صدا کنید چرا که
من دیگه امالبنین نیستم اهالی مدینه
الهی شکر
چه خیری توی زندگیم دیدم
چه برکتی تو بندگیم دیدم
حالا یه مادر شهیدم
پسرهامو
دادم برای پسر زهرا
تا نباشه تو کربلا تنها
حالا یه مادر شهیدم
پسرهامو_فدا کردم
فدای کر_بلاکردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باورم نمیشه که دست تو رو بریده دشمن
باورم نمیشه که چشم تو رو دریده دشمن
باورم نمیشه که تنها بودی و دوره کردن
رو تن زخمی تو بارون تیر باریده دشمن
ابالفضلم
شیرم حلالت قمر حیدر
پرچممو بردی تو بالاتر
دور سرت بگرده مادر
ابالفضلم
رشادت تو رو سپیدم کرد
شهادت تو رو سپیدم کرد
دور سرت بگرده مادر
فدای اون_غم چشمات
میخونم_نوحه غمهات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_ام_البنین
شعر_سبک #نصیر_حسنی ✍
👇
....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته
چون که در نزد علی بسیار حرمت داشته
التفاتی کرده مولامان و با این التفات
بر سر آن مهربان بسیار منّت داشته
بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علی
فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته
نام این بانو کنار نام زهرا می برند
بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته
صاحب این روح زهرایی شدن آسان نبود
سال ها روی لبش کوثر تلاوت داشته
مهربانی بین که او با بچه های فاطمه
بیشتر از بچه های خود محبّت داشته
تا که بغض بچه ها با نام مادر نشکند
از همین هم نام بردن هم خجالت داشته
رنگ نخلستان گرفته چشم های عاشقش
بس که با غم های مولایش رفاقت داشته
مادر عبّاس شد تا علقمه باور کند
خون او در اصل عاشورا شراکت داشته
از مزار خاکی اش هم می توان فهمید که
هر کسی شد فاطمه سهمی ز غربت داشته
یا اباالفضلی بگو کز خانه ی امّ البنین
دست خالی بر نگشته هر که حاجت داشته
#ایوب_پرندآور
.
#وفات_حضرت_ام_البنین
ادب و غیرت ابالفضلت
همه مدیون مادری تو بود
هرکسی لایقش که حیدر نیست
این علامت ز برتریِ تو بود
پسرانت همه مرید علی
این برایت همیشه یک فضل است
افتخار شما همین بس که
پسرت حضرت ابالفضل است
تا که دیدی بشیر را گفتی
ای بشیر از حسین من چه خبر
پسرانم همه فدای حسین
از ضیاء دو عین من چه خبر
تا شنیدی حسین را کشتند
ناله ات از زمین بالا رفت
جای زهرا براش ناله زدی
ناله ات تا به پیش زهرا رفت
بعد از آن روز گریه کارت شد
بهر دوریِ چار دلبندت
هرکسی از کنار تو رد شد
گریه کرد از فراق فرزندت
یادمانِ غروب عاشورا
روضه می خواندی از دل گودال
روضه می خواندی از غریبی و
روضه از سینه ای که شد پامال
تا که نیزه به او اصابت کرد
تیره گون آسمان عالم بود
نانجیبان مگر نمی دانید
این گلو بوسه گاه خاتم بود
#حبیب_باقر_زاده✍
.
هدایت شده از نوای مقتل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراثی حضرت ام البنین س را در کانال توای مقتل گوش کنیم.
👇👇👇👇👇
من بکی او ابکی فله الجنة
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
ضامن اشک مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
.
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
از عطش شنیدم و بی تاب شدم
مثه شمعی سوختم و عذاب شدم
کاش میشد ، قبر منم کوچیک باشه
تا ببینن ، از خجالت آب شدم
خواست بیاد به خیمه ، دشمن نگذاشت
دستای افتاده از تن نگذاشت
مشک و تا حرم به دندون میکشید
بخدا عمود آهن نگذاشت
حق دارن که گریه مثلِ ابر کنن
چجوری اونا که دیدن صبر کنن
مگه میشه ، چند تا نیزه دار بیان
قبر شش ماهه رو نبش قبر کنن
چه بلایی مگه آورده سرش
چجوری طفل و گرفت از مادرش
حرمله کیه که اسمش تا میاد
هنوزم رباب میلرزه پیکرش
ماجرای حمله ی یه قوم چیه
نعلای تازه و ضرب سُم چیه
یکی یکی پرسیدم کسی نگفت
شرح ضربه ی دوازدهم چیه ؟
چی شده که خواهرش از پا نشست
دست به سر گذاشت ، رویِ خاکا نشست
قصه ی الشمرُ جالِسًُ چیه
این حروم زاده مگه کجا نشست ؟
بدنش مگه جدا جدا نبود
تن زخمیش مگه رو خاکا نبود
بمیرم براش مگه بعد سه روز
کفنی به غیر بوریا نبود
حق میدم از من خمیده تر بشه
تو یه روز این همه خونجگر بشه
بخدا به غیر زینب ندیدم
دختری که پیر تر از مادر بشه
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#وفات_حضرت_ام_البنین
پیرزن آمده هنگام خزانش چهکند
اینهمه داغ ربوده است توانش چهکند
خبر آمد که پسرهای تو را نیزه زدند
رفت از دست خدایا ضربانش چهکند
هرچه گفتند چه آمد سرشان گفت: حسین
گفت بی سایهی آن سروِ روانش چهکند
تا که گفتند عصای تو هم اُفتاد زمین
خم شد و ماند که با قدِ کمانش چهکند
پیشِ طفلانِ حرم پیش رُباب و زینب
غمِ شرمندگی اُفتاده به جانش چهکند
روضهها را همه خواندند و فقط داد کشید
اشک آبش شد و غم تکهی نانش ، چهکند
بعد از آن هیچ زمان پیشِ تنوری ننشست
جگرش سوخته و... سوخته جانش چهکند
خواند زینب دو سه خط روضه و اُفتاد زمین
مانده با خاطرهی چند جوانش چهکند
خواهری که به برش پنج برادر را داشت
پنج، سرنیزه نشین بُرده امانش چهکند
همسفر بودنِ با شمر برایش کم نیست
آه با حرمله و زخم زبانش چهکند
این سر از چند جهت وا شده ، آهسته بران
وای اگر نیزه دهد باز تکانش چهکند
میرود شامِ پُر از سنگ و غم و زخم ولی
مانده با جمعیت چشم چرانش چهکند
* *
نفس آخر و چشمش به در و بی پسر است
پیرزن مانده که بی فاتحهخوانش چهکند
آنکه نامادریاش آبروی مادرهاست
گر نیایند دگر گریه کنانش چهکند
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۰/۰۵)
#دکتر_حسن_لطفی
.