eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
284 عکس
179 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. هم روضه خوان واقعه ی آتش و دریم هم بی قرار فاتح یکتای خیبریم در سایه سار مرحمت کهکشان نور مابچه های هیئت «ابناء حیدریم» تا عرش هم اگر برسد جایگاه ما در پیشگاه حیدریون باز نوکریم بارانی و شکسته دل از انتظار ها چشم انتظار روئیت آن ماه آخریم عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان آقا برس به داد دل ما که مضطریم .
. با اینکه رسیده جان عالم به گلو با اشک گرفته ایم هر فتنه وضو رهبر به امام عصر پشتش گرم است او تکیه به کوه کرده ما تکیه به او .
. تصنیف یاد شلمچه یاد شلمچه در دل دائم زند صدایم گوشه به گوشه ی دل سوزد به هر نوایم ناله به ناله ی دل دارد نشانه ای با اشک هایی که شده جاری به گونه هایم دانه به دانه ی خون ریزد ز دیدگانم ناله ز ناله ی من نالیده در قفایم خاک هر دم دل را کشد بسویش تا که غبار غم از سینه کمی زدایم عشق حسین زهرا در سینه ام زند موج دیده به یاری دل دریاست در عزایم ✍ .
. به مناسبت از جنت البقیع عنایت به ما کنند "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" بعد از حدود یک سَده از غربت بقیع ای کاش درد بی حرمی را دوا کنند ای کاش گنبدی روی این چار باغ نور چون گنبد حریمِ خراسان بنا کنند باید به دست فرشچیان طرحی از ضریح همچون ضریح کرببلا دست و پا کنند جا دارد اینکه مثل نجف این حریم را صاحبْ مناره، صاحبِ ایوان طلا کنند باب الکریم، رکن اساسی‌ست در حرم باید دری برای گدایان جدا کنند اینجا عزیز می‌شود آن‌کس که زائرست حاجت نگفته حاجت او را روا کنند ای کاش بعد این‌همه دوری و انتظار فکری برای مرقد خیرالنسا کنند ای کاش بهر ساختن صحن مجتبی ما را برای کارگری‌اش سوا کنند آنان که رزق داده به عالم نگاهشان "آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟" ✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر پریشان است احوال من از حالی پریشان تر مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان تر تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر ✍ .
. علیه‌السلام خوب‌رویان چو علم بر سر راهی بزنند ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند.. دل‌سپیدان چه خوش است آن‌که به صحرا چو زهیر خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند گر پسند دلشان افتی و منظور حضور به دمی راه دلت - گر چه نخواهی - بزنند.. به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند قلم عفو به دیوان گناهی بزنند روح عشاق چو احرام محبت بندند هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند بس‌که آیینۀ وصل‌اند، شهیدان حسین خبر از زخم ندارند که آهی بزنند دل ما در هدف تیر کمان‌ابرویان همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند! ✍ .
. یا لطیف در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی : قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده وارد شدن در وادی طور خدا سخت است از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است تنهایی ارباب های با وفا سخت است گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است گریه کنانش آستینی در دهن دارند اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش از ابرهای آسمان باران نبارد کاش وقتی بباری کار ما مشکل شود باران! قبر امامان غریبم گِل شود باران تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد انگشتری مادرم نذر حرم گردد تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد باید غریب خویش را یاری کنم آخر باید برای مجتبی کاری کنم آخر شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافتیٰ را زجر سختی داد پس‌کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده این خاک را آخر حسن آباد می سازیم منبر به نام باقر و سجاد می سازیم ایوان‌طلا و پنجره فولاد می سازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم شب های جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم مانند مشهد "آمدم ای شاه" میخوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست بالای گنبد بال و پرها باز می ماند سجاده ی خونین‌جگرها باز می ماند راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند زُوّار می آیند و درها باز می ماند در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم نقاره‌زن ها را به روی بام می بینیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر باب‌الحوائج ساخت صحنی به نام مادر باب‌الحوائج ساخت در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم پائین پایش طرحِ "سقاخانه" می ریزیم روضه که می خوانی بگو هی آب،آب آنجا روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا سقّا کنار علقمه قدّش هلالی شد سهم رباب از آب،تنها مشکِ خالی شد ✍ .
. عشق من و تو چه ماجرایی دارد این قصه چه شاهی، چه گدایی دارد من بین صفا و مروه هم می گویم ایوان نجف عجب صفایی دارد .
. یارب بنویس منتقم برگردد با عطر رخش،جهان معطّر گردد این است تمام آرزویم؛ ای کاش دیدار امام ما میسّر گردد علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ✍ .
. ای شیرخدا و اسد احمد مختار در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار هم پیش‌تر از حزب خدا یار محمّد هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ وز تیغ تو در سینه، نفس‌ها شرر نار در بدر مه روی تو چون بدر درخشید در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار رویید ز لب‌های محمّد گل لبخند در رزم چو کردی به عدو حمله علی‌وار با دست غضب فرق ابوجهل شکستی تا کس نرساند به محمّد دگر آزار هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست دشمن به هراس آمد و در عرصه ی پیکار در خطبه ی شام از تو و نام تو سخن گفت چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر هم خواند تو را هم‌قدم جعفر طیّار ای کاش که در عرصه ی صفّین تو بودی تا یار علی بودی و چون مالک و عمار ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی یار علی و فاطمه بین در و دیوار... ✍ .
. سالگرد شهید پهلوان مفقودالاثر تو ابراهیمی و آتش به جانِ خود خریدی تا .... نگیرد شعله‌هایِ دشمنی دامانِ ایران را اِمامت را قیامت را مَرامَت را که می‌بینم تجسّم می‌کنم وَاللّهِه ماهِ پهلوانان را تو که کشتی گرفتی نفسِ‌خود را خاک می‌کردی حریفت برده امّا ضربه کردی باز شیطان را لباسِ رزم می‌پوشی برایِ یاریِ مظلوم دوباره عزم داری تا کنی یاری غریبان را اگر چه ظاهراً جسمِ تو مفقود است پیدایی و برمی‌دارد از این خاکها دلخواه قرآن را هدایت می‌کنی ما را به سویِ بندگی هادی ولایت‌ را که بشناسی تو می‌فهمی شهیدان را اگر چه پهلوانی و زمین خوردی ولی گرگی.... میانِ خانه با پنجه نیازُرده یتیمان را زمین اُفتاد شیری و حرم از گرگ‌ها پر شد به غارت برده بینِ ندبه که مویِ پریشان را؟! .