eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.2هزار دنبال‌کننده
296 عکس
180 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند امشب نمک به سفره ی دنیا گذاشتند امشب به روی دامن نرجس از آسمان ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند امشب به خانه ی حسن عسکری برو چون راه را برای همه وا گذاشتند از بس که آمدند پی دستبوسی اش از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند! یوسف ببین که آخر صف ایستاده است او را برای نوبت فردا گذاشتند لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند امشب پدر به خال پسر بوسه می زند کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است از یک طرف شبیه علی با عطوفت است از یک طرف چو مادر سادات غرق نور از یک طرف شبیه حسن با صلابت است با این همه صفات جمال و جلالی اش درسی که از حسین گرفته شجاعت است چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است مثل علی اکبر ارباب قد رشید مانند عمه زینب خود با ابهت است دست توسل همه انبیا به اوست از بس که کار دست کریمش کرامت است طاووس جنت آمده زیباتر از همه آقای آسمانی و آقاتر از همه او می رسد که عدل علی را به پا کند درد طبیب های جهان را دوا کند او می رسد که تربت مادر عیان شود بعد از مدینه روی به کرببلا کند دارم به روز آمدنش فکر می کنم وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان تا این که در نماز به او اقتدا کند بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است با صوت حیدری همه مان را صدا کند ای کاش روز آمدنش بین آن همه ما را خودش برای سپاهش سوا کند چون صاحب صفات جلالی حیدر است او لایق عماعه ی سبز پیمبر است آقای من تمامی جان ها به دست توست رمز عروج عالم بالا به دست توست ای وارث تمام ذوات مقدسه باران و رود و چشمه و دریا به دست توست ما غصه ی بهشت خدا را نمی خوریم وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست پرونده ی قبولی ما را رقم بزن مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسکری روز ظهور پرچم سقا به دست توست تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست چون انتقام حضرت زهرا به دست توست تو می رسی و ارض و سما می شود بلند در زیر پات عرش خدا می شود بلند ماندم چگونه نام شما را صدا کنم ماندم چگونه روی به سوی شما کنم چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای تا این که در نماز برایت دعا کنم کارم بدون تو همه دم معصیت شده من در گناه هم نشد از تو حیا کنم شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم شرمنده ام به جای دعای سلامتی روزی هزار بار به قلبت جفا کنم با حال معصیت به خدا می شود مگر شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش...
حضرت علمدار ع به این امید بخوابم تمام شب ها را که شب کنم به کنار تو صبح فردا را برای آن که ندیده است ، آن که دید تو را چگونه شرح دهد لذت تماشا را؟ چگونه عاشق تو منکر محبت توست؟ که زردرویی او بسته راه حاشا را چگونه چشم به لبخند اهل دنیا داشت کسی که دید شکرخنده های زیبا را؟ چقدر اشک بریزم که بوسه ای بزنم به هر کجا که نهاده است مرکبت پا را؟ به شوق توست چنین موج می زند چشمم به ساحلت بنشان های و هوی دریا را به زیر سایۀ تو هر کسی که رفت ، نخواست به اختیار خودش سایه های طوبا را تمام آن چه که دارم تصدق نجوا به دست صبر بده گوش ناشکیبا را جماعتی که در آن نیستی تراویح است امام نیست برازنده این فرادا را دگر چگونه بگویم که دوستت دارم؟ رها نمی کنم این جملۀ گوارا را ** نه چشم من که دو چشم سکینه منتظر است بیا به خیمه رسان آبروی سقا را
عهدی‌ست که بسته‌ایم، برمی‌خیزیم با آن‌که شکسته‌ایم، برمی‌خیزیم هر وقت که نام عشق را می‌خوانند هر جا که نشسته‌ایم، برمی‌خیزیم
همين كه شامّه ام مستِ بوی نرگس شد وصال، روزی اين بينوای مُفلس شد حضور حضرت معشوق در دلم حس شد "ستاره ای بدرخشيد و ماه مجلس شد" شكفته ام چو گل از بهجت رسيدن او بهشت، آمده در سامرا به ديدن او شب تجلّی سلطان انس و جان آمد به جسم مُرده ی عالم، دوباره جان آمد امام كون و مكان، صاحب الزّمان آمد به خاك بوسی او عرش كِل كِشان آمد دليل نورِ كواكب، به جلوه آمده است يگانه حاضر غائب، به جلوه آمده است ببين كه چشم فلك خيره بر قمر شده است شبِ بلند زمين و زمان، سحر شده است درخت پُر ثمر نور بارور شده است امام يازدهم صاحب پسر شده است اگر كه وا شده گلهای سُرخ لبخندش گرفته بوسه ز لبهای گرم دلبندش به محض آمدنش سر به سجده بگذارد همين كه ارض و سما را به وجد می آرد ز فيض مقدم او لطف عام می بارد رسيده تا كه غم از قلب شيعه بر دارد شب شروعِ رسيدن به آخرين راه است شبِ طلوعِ وجودِ بقية الله است دعای حضرت او تا دمی كه همره ماست خدا گواه، مَلك هم گدای درگه ماست "جمال چهره ی او حُجّت مُوَجّه ماست" "هزار يوسف كنعان فتاده در چَهِ ماست" "سر ارادت ما وآستان حضرت دوست" كه هرچه هست به عالم طفيلِ هستيِ اوست خليل اگر بشود مبتلاش، جا دارد ذبيح سر بتراشد براش، جا دارد كليم اگر كه بيفتد به پاش، جا دارد مسيح دم بزند از ولاش، جا دارد قرينه ای كه نبی داشته ست اين آقاست چه هيبتی! به فدايش شوم، خودِ مولاست محمّدی ست بواللهِ خُلق نيكويش مثال ِتك يَل بدر است زورِ بازويش به سيره، دختر پيغمبر است الگويش تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رويش پس از ظهور، زمين لرزه از تلاطم ماست كه او به وقت شجاعت حسين دُوّم ماست ولیّ آخِـــرِ الله را فرستادند به آسمان شرف ماه را فرستادند چراغ روشن اين راه را فرستادند يگانه منتقم شاه را فرستادند گرفته گوش دلم را صدای آمدنش به اشك، چلّه گرفتم برای آمدنش بگو چكار كنم تا به كبريا برسم ؟ به وصل يار در ايوانِ مرتضی برسم دُرست، نيمه ی شعبان به كربلا برسم به خاك بوسیِ سرداب سامرا برسم خدا نياورد از يار نااميد شوم من آمدم كه به پای غمش شهيد شوم بگو به فصل زمستان، بهار آمدنی ست به شهرِ يار دلم، شهريار آمدنی ست به گريه ی پسر مهزيار ، آمدنی ست توسّلات من و تو به كار آمدنی ست مُــدام ناله ی "الغوث و الامان" دارم به هر نفس دَمِ "ياصاحب الزّمان" دارم
شعر پیش روی شما دوازده بند ترکیب بند مهدوی اثر طبع استاد است که در دو بخش تقدیم حضور شما میشود بخش اول بند اول  تشنگان را سحاب پیدا شد رحمت بی‌حساب پیدا شد در دل این کویر تفیده بهر جوشید و آب پیدا شد چشم‌ ِچشم‌انتظارها روشن روی حق بی‌نقاب پیدا شد در جمال منورِ یک ماه چارده آفتاب پیدا شد بامدادان ز نکهت یک گل یک گلستان گلاب پیدا شد انقلاب جهانیِ دین را رهبر انقلاب پیدا شد همه عالم تراب مقدم او هیبت بوتراب پیدا شد چشمتان روشن ای مسلمانان روح اسلام ناب پیدا شد سامره شهر مکه گشت و در آن  احمدی با کتاب پیدا شد طلعت غیب را که می‌گفتند صبحدم بی‌‌نقاب پیدا شد بر فراز سر ستمکاران آیه‌های عذاب پیدا شد اهل ایمان امانتان آمد که امام زمانتان آمد بند دوم این همان وجه ذات ذوالمنن است عالمی را چراغ انجمن است این همان کعبه وصال خداست که وجودش مطاف مرد و زن است در زبانش کلام وحی خدا بر لبش جای بوسۀ حسن است نه به بتخانه چون خلیل خدا این به هر جا بت‌ است، بت‌شکن است این همان آرزوی خون خداست بلکه خون خداش در بدن است این همان ذوالفقار دست خدا بلکه دست خدای ذوالمنن است این همان قلب سیدالشهداست این همان جان عاشقان به تن است هم نگاه علی بوَد در چشم هم کلام خداش در دهن است بر لبش دم به دم کلام خداست با خدا لحظه لظحه هم‌سخن است گر چه ما دورش از وطن دیدیم ماه مصر است و یوسف وطن است هم به دستش زمام ملک وجود هم امام تو، هم امام من است آفرینش بود به فرمانش پدر و مادرم به قربانش  بند سوم آرد این نغمۀ مبارک، باد: شهدا عیدتان مبارک باد ای همه انبیا بپا خیزید که خداتان امام مهدی داد عیدها داشتیم در عالم این چنین عید کس ندارد یاد همۀ عیدهاست در این عید این بوَد عید چارده میلاد آفتاب جمال حق تابید سایه‌اش بر سر وجود افتاد با ظهور امام مهدی ما پر شود عالم از عدالت و داد پای مستکبرین فتاد به دام دست مستضعفین ز بند آزاد آسمان گفت یا امام حسن نرجس امشب حسین دیگر زاد آرزوی محمّد و آلش پای در عالم وجود نهاد چشم زهرا به مهدیش روشن باغ نرجس به نرگسش آباد پرچم سرخ کربلا امشب تا سحرگاه می‌زند فریاد کاین پسر دست انتقام خداست طالب خون سیدالشهداست بند چهارم چشم عالم به ماه منظر او به هوای ظهور دیگر او ذوالفقار علی بوَد در دست ز ره مصطفی به پیکر او پیش رویش نبی به استقبال همره او دعای مادر او هم سر دست چادر زهرا هم لباس حسین در بر او سیصد و سیزده خدایی مرد بسته صف جان به کف برابر او ذکر پیوستۀ «حسین حسین» در نفس‌های روح‌پرور او گوئیا با دو چشم می‌بینم گشته عباس میرِ لشکر او پایگاه حکومتش کوفه همه عالم بوَد به محضر او آفتاب امیدِ فاطمه اوست سایۀ کبریاست بر سر او پیشتر از قیامت کبرا همه گردند مست کوثر او نه حجاز و عراق، نه ایران همه عالم شود مسخّر او شب وجد و سرور تبریک است فـرج اهـلبیت نـزدیک است بند پنجم ای خزان را بهار- ادرکنی ابر رحمت ببار- ادرکنی اسداللهِ بیشۀ هستی  دستِ پروردگار- ادرکنی تا به کی سیل اشک‌ها جاری؟ تا به کی انتظار؟ ادرکنی شیعه را بی‌تو انتظار بوَد بدتر از احتضار، ادرکنی پسر مرتضی علی- الغوث وارث ذوالفقار- ادرکنی آخرین تیر ترکش توحید! از کمان سر برآر- ادرکنی چارده قرن مادرت زهراست به تو امیدوار- ادرکنی آفتابا ببین که بی‌تو شده روز ما شام تار، ادرکنی ذوالجناح حسین بار دگر  چون تو خواهد سوار، ادرکنی تو خداوندگار را دستی  دست از ما مدار- ادرکنی تو که خورشید عالم جانی تا به کی پشت ابر پنهانی بند ششم نه زمین باد نه زمان بی‌تو وه چه زشت است آسمان بی‌تو آخرین سهم من مرام‌الله قامت عدل شد کمان بی‌تو چشم یاران تو چو زخم شهید گشته پیوسته خون‌فشان بی‌تو ذکر ما در هجوم ظلم و ستم گشته «الغوث الامان» بی‌تو شعلۀ «الفراق» جای نفس خیزد از سینه جهان بی‌تو گفتم آیی که جان فدات کنم در وجودم نمانده جان بی‌تو نه به گل هست چشمِ دیدارم نه به دل شوقِ بوستان بی‌تو دور هم صبح جمعه‌ها تا کی جمع گردند دوستان بی‌تو؟ نه دگر پیر طاقت صبرش  نه نشاط است در جوان بی‌تو؟ گرچه باشد چراغ بسیارش  مانده تاریک، جمکران بی‌تو قبر پنهان مادرت زهرا همچنان مانده بی‌نشان بی‌تو ای شفابخش زخم سینه بیا پـاسخ نالــۀ مدینــه بیا
بند هفتم روزی آید که جانِ جان آید جان نو در تن جهان آید روزی آید که این جهان بر ما خوشتر از گلشن جنان آید تیرگی‌ها همه کنار روند شاهد نور در میان آید همه احرام نور می‌بندند که حرم در حرم عیان آید روزی آید که بهر یاری او پور مریم از آسمان آید روزی آید که عالم هستی بر همه کعبۀ امان آید روزی آید که منجی عالم بر نجات جهانیان آید روزی آید کز آتش نمرود لاله بیرون چو بوستان آید گرگ‌های درنده را گویید آخر این گله را شبان آید همه گل‌ها به خنده می‌گویند باز در باغ، باغبان آید  به خدا شیعه صاحبی دارد به خدا صاحب‌الزمان آید جان به کف ای تمام منتظران کـز ره آیـد امـام منتظران بند هشتم نه فقط چشم ماست منتظرت ملک بی‌انتهاست منتظرت از همان شب‌ که وحی نازل شد خاتم‌الانبیاست منتظرت چار ارکان کعبه، حجر و مقام مروه، زمزم، صفاست منتظرت از شب رحلت رسول‌الله علیِ مرتضاست منتظرت کوچه‌های مدینه می‌گویند حسن مجتباست منتظرت از زمانی که گوشواره شکست چشم خیرالنساست منتظرت به خداوند می‌خورم سوگند خون خون خداست منتظرت بر سر قبۀ مزار حسین پرچم کربلاست منتظرت علم و مشک و دست چشم به راه ساقی نینواست منتظرت نوک نی پای خطبۀ زینب سر از تن جداست منتظرت صوت قرآن سیدالشهدا سرِ از تن جداست منتظرت اگـر آتش از آسمـان بارد شیعه تنها تو را تو را دارد بند نهم ای به پیغمبران امید بیا ای خداوند را نوید بیا طالب خون سیدالشهدا مرهم زخم هر شهید بیا قامت راست قامتان بی‌تو چون قد فاطمه خمید بیا یوسفا همچو دیدۀ یعقوب موی اسلام شد سفید بیا صبر اسلام شد تمام ببین جان شیعه به لب رسید بیا تو به هر جمعه اشک ما دیدی دیدۀ ما تو را ندید بیا به همان ناله‌ای که در پس در فاطمه از جگر کشید بیا همه در انتظار روز ظهور همه در هالۀ امید بیا به خدا که خدا تو را ز آغاز بر چنین روز آفرید بیا به سرشکی که در عزای حسین دائم از دیده‌ات چکید بیا به سری کز قفا بریده شده به دلی کز سنان درید بیا همه چشمند تـا تـو بـاز آیی همچو خورشید دیده بگشایی   بند دهم تو یگانه امام منتظری تو نویدِ نجاتِ هر بشری آشکار همیشه پنهانی  آفتاب همیشه جلوه‌گری تو فروغ دو دیدۀ زهرا تو امید دل پیامبری تو به اسلام و دین یگانه پدر  تو تمام ائمه را پسری ثانی احمد و نظیر علی فاتح بدر و خیبر دگری تو فروغ چهارده خورشید تو تجلای چارده قمری تو دُرِ ناب یازده دریا تو حسن را ستارۀ سحری تو به سینای آرزو موسی تو به طور امیدها شجری کربلا سامره نجف مشهد، یا به سوی مدینه ره سپری؟ ما ز تو غافلیم و بی‌خبریم تو ز ما لحظه لحظه باخبری آن که مولای عالم است تویی آن که در جمع ما کم است تویی بند یازدهم ای دو عالم ز مقدمت گلزار قدمی هم به چشم ما بگذار ما همه تیرگی و تو خورشید ما همه تشنه و تو ابر بهار چند «عجل علی ظهور» به لب چند چشم انتظار دولت یار وعدۀ ما و تو کنار حرم روز اوّل گذاشتیم قرار به محمّد قسم تو می‌آیی می‌گشایی نقاب از رخسار می‌رسد نغمۀ انا المهدیت به همه خلق از یمین و یسار تو بیا روضۀ حسین بخوان تو بیا از دو دیده اشک ببار تو بیا قاتلین فاطمه را پسر فاطمه ز قبر در آر داد زهرا از آن گروه بگیر بار غم از دل علی بردار همه گویند بهر روز ظهور صبر باید «و نِعم عقبی الدار» چه کنم داده‌ام ز دست شکیب چه کنم در دلم نمانده قرار  ترسم آن دم که چهره بگشایی در کنــار جنــازه‌ام آیــی بند دوازدهم نقل هر بزم صحبت مهدی است دولت عدل دولت مهدی است ما همه در حضور او هستیم گرچه دوران غیبت مهدی است وسعت بی‌حدود ملک خدا پایگاه حکومت مهدی است گو همه شرق و غرب حمله کنند شیعه در ظلّ رایت مهدی است شوکت و قدرت ستمکاران همه پامال قدرت مهدی است خال و خط محمّدی پیدا در تماشای صورت مهدی است هیچکس نیست مصلح عالم این قبا وقف قامت مهدی است به تمام موالیان گویید که ولایت، ولایت مهدی است آسمان و زمین و لیل و نهار در پناه حکومت مهدی است بگذارید کافران بکشند جرم شیعه، محبت مهدی است عدل و آزادی و حقوق بشر در نظام عدالت مهدی است دست «میثم» بوَد به دامانش پـدر و مــادرم بـه قربانش
هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
در چرخ امامت است انجم مهدی  ماهِ  فلکِ  یُذهِبُ  عَنکُم   مهدی تنها  دو نفر شبیه احمد  هستند اول علی اکبر است وُ دوم مهدی
اي منجي رهاييِ دين خدا بيا جبران دردهاي دل هل اتا بيا اي آخرين سلاله ي مظلوم اهل بيت آقا ترا به آبروي مصطفي بيا از چاههاي كوفه چه داري خبر ؟ بگو! اي باخبر ز درد دل مرتضي بيا ام الائمه النُّجَبا منتظر تُراست اي آشناي مصحف زهرا بيا بيا از غربت غريب مدينه بگو بما اي باخبر ز سرّ دل مجتبي بيا سنگين ترين مصيبت تو داغ كربلاست اي منتقم به خامس آل کسا بيا احياگر صحيفه ي سجاديه تويي اي شرح حال واقعه ي نينوا بيا بي تو دم از وصيت باقر نمي زنيم اي ميزبان روضه ي صحن منا بيا شيخ الائمه گفت: كه خدمتگذار توست اي مقتداي صادق آل عبا بيا باب الحوائجي كه دخيل تو بسته است از چاه خواند ، يوسف زهرا ترا بيا تو نور چشم عالم آل محمدي سوگند بر پيمبر و جان رضا بيا از كودكي جواد الائمه بياد تست آقا! قسم به گريه ي ابن الرضا بيا تبعيدگاه هادي دين يك بهانه ماند ديگر تو بر نجات امام الهدي بيا حاجت به غير تو حسن عسگري نداشت اي مانده از قديم ز بابا جدا بيا سرداب سامرا ز سحر تا سحر به سوز سر داده اين صلا به صباح و مساء بيا عالم ز جور و ظلم پر است اي امير عدل اي ضامن حقيقي عهد و وفا بيا آقا قسم به درد اسيري عمه ات با ذوالفقار حضرت مولای ما بيا
اى صاحب ولایت و والاتر از همه اى چشمه ی حیات و افاضات دائمه اى ابتداى خلقت و سر حلقه ی وجود اى انتهاى سلسله ی اولیاء ،همه از جلوه ی تو، خلقت عالم شروع شد  از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه شاها به افتخار قدوم شریف تو  شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه یابن الحسن بیا، كه شد از روز غیبتت دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند وز كینه هاست، فكر همه در مهاجمه مشكل بود، كه جمله حق بشنود كسى كز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه قرآن، كه «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون» با رأى هر كسى، شده تفسیر و ترجمه تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى  دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است حاجت نباشدت به شهود و محاكمه ز آن سركشان، كه مردم دنیا به وحشتند  قلب سلیم و پاك تو را نیست واهمه با این قواى جهان گیر ظالمان تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند یك ره، نظر فكن به علمدار علقمه بنگر به خاك و خون، عَلَم سرنگون او گویى كه با درفش تو دارد مكالمه امشب "حسان" به یاد تو از غصّه فارغ است هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه
هرکس که در مقابلتان تا نمی شود در روز حَشر نامه اش امضا نمی شود هر کس که دم زند ز شما مهزیار نیست هر قطره ای که راهی دریا نمی شود هرکس که روی ماهِ تو را دید شد خَموش این رازِ سر به مهر که افشا نمی شود اصلاً دلیلِ خلقتِ عالم وجود توست دنیای بی امام که دنیا نمی شود شکرِ خدا که سمتِ تو افتاد راه ما بهتر از این مسیر که پیدا نمی شود یوسف زیاد دیده به خود این جهان ولی "هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود" باید تو را قسم بدهم جانِ مادرت بی نام فاطمه گِرِهی وا نمی شود آقا بیا به خاطر زهرا ظهور کن این قلب های شب زده را غرق نور کن
🔻بخونید و لذت ببرید : یکی از شعرا و مداحان اهل بیت ( استاد سازگار ) برای شب شعر ، دعوت شده بودند بیت رهبری، که این خاطره رو تعریف میکردند : 🔸همه ی شُعرا ، شعرهای عریض و طویلشون رو خوندند و مورد تشویق جمع قرار گرفتند تا نوبت به یکی از شعرا رسید ، ایشون رو کرد به حضار و گفت من برای امشب ، یک بیت آوردم ! حضار زدند زیر خنده ...😁 جمعیت که ساکت شد ، گفت :  تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم ... این بار علاوه بر مردم ، خود مقام معظم رهبری هم نیز خندیدند ... اما وقتی همه آرام شدند خواند : 🔅ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد... همه منتظر مصرع بعدی بودند که خواند : 🌺 تمـامِ هسـتـےِ زهــرا (س) نصـیـبـــــ نـرجــس شــد ! 🌸 تا چند دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می رسید ... ❣السّلامُ علیڪَ یا اباصالح المَـهــدے ❣اللّهمّ عجّل فی فَرَجِ مَولانا صاحبـــِ الزّمان