.
#مناجات_مهدوی
#امام_حسن
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
داری کدام خیمه، پدر ناله می زنی
با روضه های ماه صفر ناله می زنی
با داغ ِ روی داغ، گذشته دقایقت
داری برای چند نفر ناله میزنی
آیا همیشه گریه کنی هست پیش تو
وقتی که شام تا به سحر ناله می زنی
اشک تو را کدام ملک پاک می کند
آن دم که با دو دیده ی تر ناله می زنی
داری خودت که غُصّه، نبینم ابَالرَّئوف
با غصّه های کلّ بشر ناله می زنی
این روزها برای عموجان خود حسن
با یاد پاره های جگر ناله می زنی
مثل حسین؛ جدّ غریبت کنار طشت
دستی گرفته ای به کمر ناله می زنی
باران تیر روبه روی توست گوئیا
مانده تنش بدون سپر ناله می زنی
وقتی که تیر می کشد از پیکرش، حسین
با یاد زخم ِتیر ِسه پَر ناله می زنی
یک تیر از گلوی علی می کشد برون
یک تیر هم ز چشم قمر ناله می زنی
حرف از حسن که می شود ای صاحب عزا
حتما برای داغ دگر ناله می زنی
حتما گریز روضه ی تو فرق میکند
یاد جفای بین گذر ناله می زنی
ایام فاطمیه فقط نه ؛ تمام سال
از زخم میخ و ضربه ی در ناله می زنی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#بیست_و_هشت_صفر
#شهادت_امام_حسن
.
#مناجات_مهدوی_شهادت_پیامبر_صلوات_الله_علیه_و_آله_وسلم1
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
خورشید عصر ،منجی عالم ظهور کن
تنها دلیل خلقت آدم ظهور کن
دیگر نمانده صبر و قراری به سینه ها
هجرت شده ست درد دمادم ظهور کن
در قلب شیعیان، همه دم در فراق تو
برپا شده ست مجلس ماتم ظهور کن
آخر امام، منتقم آل فاطمه
نور دل رسول مکرّم ظهور کن
وقت عزای جدّ غریب تو مصطفاست
صاحب عزای حضرت خاتم ظهور کن
زخم جبین جدّ تو تازه ست العجل
بر زخم او دوایی و مرهم ظهور کن
او رفت و اشک فاطمه اش شد همیشگی
شد قامتش ز داغ پدر خم ظهور کن
او رفت و بعد او رخ یاسش کبود شد
در کوچه خورد سیلی محکم ظهور کن
روز دوشنبه، کوچه و بغض چهل نفر
شد مبدأ جفای محرم ظهور کن
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#بیست_و_هشت_صفر
#بیست_و_هشتم_صفر
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
.
.
#زحلت_رسول_اکرم صلی الله علیه و آله
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
مورخان بنوشتند با سرشک یتیم
هجوم درد به سر تا سر حیاتش را
سه سال شعب ابیطالب و شکنجه وبعد
چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را
چه سنگها که بر آیینهُ وجودش خورد
چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را
برای غارت جانش قریش خنجر بست
ولی خدای علی خواسته نجاتش را
دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما
ندید سبزی یِ باران معجزاتش را
حرا شروع رسالت غدیرخم پایان
ادا نمود تمامی یِ واجباتش را
...وبعد غیر علی هر که رفت در محراب
شنید نعره ی ( لا تقربو الصلاتش ) را
#شهادت_حضرت_رسول_الله_ص
#بیست_و_هشت_صفر
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#رسول_الله
مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است
در ذيلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است
احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق
جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است
هر گل که بشکُفت به گلستان معرفت
مدیونِ قطره قطره ی بارانِ احمد است
"اقرأ.."بخواند و غار حرا پر زِ نور شد
مبعث، شروعِ تابش قرآنِ احمد است
معراج رفت و هم سخنِ کردگار بود
این نقطه، اوجِ عزت و ایمانِ احمد است
زهراست دخترش، ثمرش، مادرش، بَلی..
زهرا شکوهِ مِدحَت دیوانِ احمد است
سرمایه اش خدیجه و شمشیر او علیست
این دو، دو بالِ فتح به میدانِ احمد است
این شعر را بخوان، که جهان را خبر کنی
جانِ جهان علی و، علی جانِ احمد است
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_حضرت_محمد
#بیست_و_هشت_صفر
.
.
السلام علیک یا ابامحمد یا حسن بن علی ایها المجتبی یابن رسول الله
گل را به حریم سرمدی می بردند
تا محضر عرش ایزدی می بردند
در بین هجوم تیرها بر شانه
یک شاخه گل محمدی می بردند
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
فرمود پیمبر که مرا جانان است
هم او که به پیکر جهان چون جان است
در روز قیامت به خدا خندان است
هر کس به غریبی حسن گریان است
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
هر صاحبِ دل با سخنم می گرید
از ناله و نوحه خواندنم می گرید
در روز قیامت نشود گریه کنان
چشمی که برای حسنم می گرید
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
از گریه ی هر ستاره باران بارید
از داغ گل بهاره باران بارید
بر پیکر نوگلی میان تابوت
از تیر جفا دوباره باران بارید
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
خون شد دل من ز غصهای دیرینه
در شهر مدینه از شرار کینه
گلبرگ گلی به شانه ها پرپر شد
با تیر جفا شکسته شد آئینه
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
قوم نجبا نجیب را می بردند
محنت زده عطر سیب را می بردند
از کینه ی یک قوم ، میان صد تیر
بر شانه گلی غریب را می بردند
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
در وقت وداعِ گل من محشر شد
صد تیر بلا به سوی این پیکر شد
گل ها همه روی دست ها جا دارند
جسم گل من به شانه ها پرپر شد
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
ای ابر بیا و بارش باران کن
ای ماه کریمان تو بیا احسان کن
گویند تو سفره دار عالم هستی
ما را به کنار سفره ات مهمان کن
⛥⛥⛥⛥⛥⛥⛥
#امام_حسن
#محمدعلی_شهاب ✍
#شهادت_امام_حسن
#بیست_و_هشت_صفر
.
.
#شهادت_رسول_اکرم_ص
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام
نقاش نيستم ولي انگار، با قلم
طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام
ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني
آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام
گيسوي نخل هاي پريشان شهر را
در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام
شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود
صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام
«روح القدس» که داد به دستم گل غزل
ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام
صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت»
من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام
«پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت
دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام
در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را
با روز رستخيز، برابر کشيده ام
زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش
او را کنار ساقي کوثر کشيده ام
پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را
با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام
آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت»
اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام
::
اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد
اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام
اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت
ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام
گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن!
ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام
گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
#محمدجواد_غفور_زاده_شفق ✍
#بیست_و_هشت_صفر
#رحلت_رسول_اکرم
.
#شهادت_رسول_اکرم_ص
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را
خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را
فردا همینکه جمع کردی بسترم را
آماده کن کمکم عزیزم بسترت را
آماده کن از آن کفنها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را
بگذار روی سینهام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را
بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرفهای آخرت را
زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی مکن دنبال بابا معجرت را
تو بار شیشه داری و میترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را
وقتی که میریزند هیزم روی هیزم
وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را
بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را
بابا مواظب باش پشتِ در سرت را
ای کاش میشد روضهی بازو نمیشد
وقتی علی میشوید آهسته پَرَت را
این جملهی آخر عزیزم با حسین است:
"با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"
#حسن_لطفی
#بیست_و_هشت_صفر
#رحلت_رسول_اکرم
.
.#رسول_الله
در سوگ پیامبر اعظم (ص)
خون می گریست چشم زمانه ز ماتم اش
آخر شکست قامت خورشید در غم اش
در سوز و در گداز زمین و زمان ز غم
لبریز اشک و آه تبار مکرم اش
گلشن گرفت رنگ خزان را ز داغ او
بر چهره ریخت چشم شقایق چو شبنم اش
زهرا گریست در غم جانسوز مصطفی
پرپر شده ست تازه ترین باغ خرم اش
کعبه سیاه جامه به تن کرده زین عزا
شد تیره روز چشمه ی جوشان زمزم اش
می زد شرار بر دل احمد غمی بزرگ
یعنی حسین ، خاطره های محرم اش
گویا که دید قلب حسن پاره پاره شد
بر گونه ریخت از غم او اشک نم نم اش
پیچیده بود بوی نفس های فاطمه
زهرا که بود پاره ی قلب معظم اش
آن آفتاب تا که غروبش فرا رسید
رنگ عزا نشست به رخسار پرچم اش
در سوگ جانگداز نبی خاتم رسل
دارد نگین مشعله "یاسر" به خاتم اش
**
حاج محمود تاری «یاسر»✍
#بیست_و_هشت_صفر
#رحلت_رسول_اکرم
.