eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. با موضوع شهادت پیامبر صلوات الله علیه و آله وسلم خورشید عصر ،منجی عالم ظهور کن تنها دلیل خلقت آدم ظهور کن دیگر نمانده صبر و قراری به سینه ها هجرت شده ست درد دمادم ظهور کن در قلب شیعیان، همه دم در فراق تو برپا شده ست مجلس ماتم ظهور کن آخر امام، منتقم آل فاطمه نور دل رسول مکرّم ظهور کن وقت عزای جدّ غریب تو مصطفاست صاحب عزای حضرت خاتم ظهور کن زخم جبین جدّ تو تازه ست العجل بر زخم او دوایی و مرهم ظهور کن او رفت و اشک فاطمه اش شد همیشگی شد قامتش ز داغ پدر خم ظهور کن او رفت و بعد او رخ یاسش کبود شد در کوچه خورد سیلی محکم ظهور کن روز دوشنبه، کوچه و بغض چهل نفر شد مبدأ جفای محرم ظهور کن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)  .....__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. مُسمّط مثلّث شهادت حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم اُمیدِ اوّل و آخر رسولِ رحمت و نور قرارِ حیدر و کوثر اُصولِ شور و شعور نشانِ لطفِ شما در قبول کردنِ مور قسم به گنبدِ خضرایِ بی‌نظیرِ شما نیامده نمی‌آید کسی نظیرِ شما به رویِ دوشِ شما پرچمِ محبّت بود عدویِ واقعی‌ات جهلِ خَلق و غفلت بود پیمبری که همیشه به فکرِ اُمّت بود عجب ندارد اگر فکرِ حالِ ما کرده تب آمده طرفَش یادِ کربلا کرده حسین از من وُ من از حسینم اِی مردم خیالتان نرود سمتِ مُلکِ ری مردم خیالمان نرود سویِ بَزمِ مِی مردم اگر به فاطمه سیلی زدید غم حتمی‌ست اِسارت حرم و ناله‌یِ عَلم حتمی‌ست اگر درِ حرمَش سوخت خیمه می‌سوزد از این سقیفه بدی کوفه که می‌آموزد به سویِ آلِ نبی چشمِ هیز می‌دوزد اگر شکسته شود پهلویِ گلم حتماً به گوشِ دخترکی چنگ می‌زند دشمن به خونِ محسن و شش ماهه‌یِ ربابه قسم بریده مثل حرم می‌شود خدا نفسم اگر به روضه‌یِ گودال و بزمِ مِی برسم دوباره یادِ قمر می‌کنم کجا افتاد؟! عمو نبود و گلِ خیمه زیرِ پا افتاد پیمبرِ حرمِ بینِ دود زینب بود کسی که شد همه‌جایش کبود زینب بود شهیدِ طعنه‌یِ آلِ یهود زینب بود به رویِ گردنِ دین دِیْنِ زینبِ کبراست حدیثِ نابِ کِسا وُ زیارتْ عاشوراست نوایِ فاطمیه نوحه‌یِ مُحرّمِ ما نوشته‌هایِ کتیبه شعارِ پرچمِ ما تمامِ سِلمِ مُسلَّم اِمامِ هر دَمِ ما مدالِ فخرِ رسول و عَیارِ این مکتب قسم به ندبه‌یِ پیغمبر است یا‌زینب ......__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. مُسمّط مربّع و تب مثلِ آتش گُر‌ گرفت و پیکرش می‌سوخت دریایِ رحمت در میانِ بسترش می‌سوخت آلاله می‌زد ناله‌ وُ برگ‌وُبَرش می‌سوخت همراهِ آه او وجودِ دخترش می‌سوخت سقفِ سرِ کوثر پس از این بیت‌ُالاحزان است این روزها صاحب‌عزا آیاتِ قرآن است رحمت ببندد دیده‌هایش را عذابی هست هرجا که آتش می‌رود بالا طنابی هست وقتی که دستی بسته باشد اضطرابی هست دلواپسیم از بَس که مردِ ناحسابی هست مزدِ رسالت را مدینه زود خواهد داد قنفذ غلافَش را که بالا برد دست افتاد بسته شده دستِ یداللّهِ حرم اِی وای افتاده رویِ خاکِ کوچه مادرم اِی وای بازویِ یاسِ مصطفی دارد وَرم اِی وای دیده چه‌ها در کوچه‌ها شاهِ کرم اِی وای بر رویِ این گلبرگ رَدِّ پنجه می‌ماند هر شب حسن در خلوتِ خود روضه می‌خواند ای وای از این کوچه و آن خاطراتِ بد دیدم به روزِ بانویِ گلها چه‌ها آمد خندید و حقِّ مادرم دزدید و سیلی زد بد زد فقط من دیده‌ام مانده به رویش رَد دیدم که می‌لرزد تنَش لرزید اُفتادم با چشمِ گریان چادرِ خاکی تکان دادم ما گریه می‌کردیم و آن نامرد می‌خندید می‌گفت یک‌‌سیلی زدم اَمّا دو تن لرزید زخمِ زبان می‌زد چه شد آویزه گم کردید از این به بعد از کوچه‌هایِ تنگ می‌ترسید هرکس که می‌گوید امیرالمؤمنین مولاست باید بداند زندگی همراهِ سختی‌هاست هرکس که شد یارِ علی زخمِ زبان خورده یک خنجر از دشمن یکی از دوستان خورده اینجا کتک یاسِ پیمبر بی‌امان خورده در شام بینِ تشت لبها خیزران خورده با کعبِ نی می‌زد به لعلِ کعبه واویلا ذکرِ حرم شد العجل مهدی گل زهرا ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی‌ست عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود همه هدایت او نیز در ولایت بود مودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هم‌اند هماره تا ابد الدهر در کنار هم‌اند به حق که این دو همانند نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم‌چنان شب و روز ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند چنان که نور و چراغ‌اند لازم و ملزوم یکی‌ست مکتب قرآن و چارده معصوم.. سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه‌ای عجیب شده‌ست بهشت وحی محیط غم حبیب شده‌ست کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟ علی که بود وصی نبی غریب شده‌ست سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!.. چه روی داد که بستید دست مولا را؟ رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟ چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟ چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟ طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟ جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟ عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره‌اش حرم‌اللهِ کربلا را سوخت نسوخت چادر دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان‌ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود که شد جدا ره امت ز خط راهبرش هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند به نظمِ تازه، حمایت ز اهل‌بیت کند ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه‌ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه‌ی رفتن دارد روضه‌ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد   یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد   تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا  کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در .
. مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه‌ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه‌ی رفتن دارد روضه‌ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد   یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد   تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا  کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در ✍ .
. امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام نقاش نيستم ولي انگار، با قلم طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام گيسوي نخل هاي پريشان شهر را در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام «روح القدس» که داد به دستم گل غزل ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت» من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام «پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را با روز رستخيز، برابر کشيده ام زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش او را کنار ساقي کوثر کشيده ام پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت» اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام :: اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن! ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام .
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که  می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را" .
. در سوگ پیامبر اعظم (ص) خون می گریست چشم زمانه ز ماتم اش آخر شکست قامت خورشید در غم اش در سوز و در گداز زمین و زمان ز غم لبریز اشک و آه تبار مکرم اش گلشن گرفت رنگ خزان را ز داغ او بر چهره ریخت چشم شقایق چو شبنم اش زهرا گریست در غم جانسوز مصطفی پرپر شده ست تازه ترین باغ خرم اش کعبه سیاه جامه به تن کرده زین عزا شد تیره روز چشمه ی جوشان زمزم اش می زد شرار بر دل احمد غمی بزرگ یعنی حسین ، خاطره های محرم اش گویا که دید قلب حسن پاره پاره شد بر گونه ریخت از غم او اشک نم نم اش پیچیده بود بوی نفس های فاطمه زهرا که بود پاره ی قلب معظم اش آن آفتاب تا که غروبش فرا رسید رنگ عزا نشست به رخسار پرچم اش در سوگ جانگداز نبی خاتم رسل دارد نگین مشعله "یاسر" به خاتم اش ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. صلی الله علیک یا رسول الله با تو دل آسمانیان غمگین نیست بر داغ غمت به قلب ما تسکین نیست در وقت فراق تو علی گفت چنین : بعد از تو دگر مصیبتی سنگین نیست   ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ غم آمد و بر زمانه اش آتش زد بر دلبر و آشیانه اش آتش زد از بهر تسلای دل دختر تو بعد از تو  به درب خانه اش آتش زد ✍ .