#فردا اول ذی الحجه سالروز #ازدواج
🌹حضرت علی علیه السلام
و
🌸خانوم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
هست.... 💞💍😍
هر کی دوست داره روزه بگیره خیلی خوبه😎
#عمرتون_باعزت #مالتون_بابرکت
#عاقبتتون_بخیر
#یاعلی_مدد....
💍 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۲۱ مرداد ۱۳۹۷
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۱۸
کنار هم نشسته بودیم...
ایوب آستینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد:
_ "توی کتفم، نزدیک عصب یک #ترکش است. دکترها می گویند اگر خارج عمل کنم بهتر است. این بازو هم چهل تکه شد بس که رفت زیر تیغ جراحی."
به دستش نگاه می کردم
گفت:
_ "بدت نمی آید می بینیش؟؟"
بازویش را گرفتم و بوسیدم:
_ باور نمی کنی ایوب، هر جایت که مجروح تر است برای من قشنگ تر است.
بلند خندید
دستش را گرفت جلویم:
_ "راست می گویی؟ پس یا الله ماچ کن"
سریع باش.
.
.
.
چند روز بعد کارهای اعزامش درست شد و از طرف جهاد برای درمان رفت #انگلستان.
من هم با یکی از دوستان ایوب و همسرش رفتم #شاهرود.
مراسم بزرگی آنجا برگزار می شد.
#زیارت_عاشورا می خواندند که خوابم برد.
💤توی خواب #امام_حسین را دیدم.
امام گفتند:
"تو بارداری ولی بچه ات مشکلی دارد."
توی خواب شروع کردم به گریه و زاری
با التماس گفتم:
"آقا من برای #رضای_شما #ازدواج کردم، برای رضای شما این #مشکلات را تحمل می کنم، الان هم شوهرم #نیست، تلفن بزنم چه بگویم؟ بگویم بچه ات ناقص است؟"
امام آمد نزدیک روی دستم دست کشید و گفت: "خوب میشود"💤
بیدار شدم.
#یقین کردم #رویایم_صادقه بوده، بچه دار شدیم و بچه نقصی دارد. حتما هم خوب می شود چون امام گفته است.
رفتم مخابرات و زنگ زدم به ایوب
تا گفتم خواب امام حسین را دیده ام زد زیر گریه
بعد از چند دقیقه هم تلفن قطع شد.
دوباره شماره را گرفتم.
برایش خوابم را تعریف نکردم. فقط خبر بچه دار شدنمان را دادم.
با صدای بغض آلود گفت:
_ "میدانم شهلا، بچه پسر است، اسمش را می گذاریم #محمد.
ادامه دارد...
✿❀ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۱۶ مهر ۱۳۹۷
✍💞💞✍✍💞💞✍
💓رمان جذاب و نیمه واقعی
💓 #دست_و_پاچلفتی
💓قسمت ۲۹
خلاصه کلی دلبری میکنم امروز
بعد از ظهر شد
و دل تو دلم نبود اول رفتم آرایشگاه و خودمو مرتب کردم و اومد خونه و لباسم رو اتو زدم تا شلخته نباشم جلوی چشم مینا...
یادم اومد تو ماشین اهنگی ندارم و سریع رفتم تو فلشگ اهنگایی ریختم که میدونستم مینا دوستشون داره و خوشش میاد ازشون...
خیلی استرس داشتم...
نکنه ماشین رو وسط راه خاموش کنم
نکنه سوتی بدم و آبروم بره
یه دعای قبل رانندگی از الیاس یاد گرفته بودم و توکاغذ نوشته بودم و توجیبم بود و قبل حرکت میخوندم
(سبحان الذی سخرلنا هذا و...)
خلاصه آماده شدیم و همه چیز آمده ی یه بعد از ظهر خاطره انگیز بود...
با مامان رفتیم جلو در خاله اینا و منتظر بودیم که بیان...
تا بیان چند بار تو آینه جلوی ماشین خودم رو برانداز کردم و چند تار مویی که پایین میومدن رو دوباره بالا میدادم و عرق پیشونیم رو خشک میکردم..
در حال ور رفتن با ضبط ماشین و پیدا کردن پوشه اهنگ ها بودم که صدای در یهو من رو به خودم اورد...
خاله از در اومد بیرون و در خونه رو بست و سوار ماشین شد و بعد از سلام و احوالپرسی و تبریک ماشین نو نشست و در ماشین رو هم بست
راه نیوفتاده بودم و منتظر مینا بودم که خاله گفت:
-منتظر چیزی هستین؟
-مامانم گفت:
مینا جون مگه نمیاد؟
-نه راستش...مینا درس داشت و گفت حوصله بیرون اومدن نداره...
-بدجور تو ذوقم خورد...
-دیگه حوصله بیرون رفتن و دور زدن رو نداشتم...
دوست داشتم زودتر این بعد از ظهر نکبت تموم بشه و برم خونه...حتی حوصله نداشتم اهنگها رو هم بزارم و تمام مدت رادیو گوش دادیم...
.
.
🍃از زبان مینا🍃
روز به روز #رابطم با محسن صمیمی تر میشد و #علاقم هم بهش بیشتر...
یه جورایی بهش داشتم #وابسته میشدم و اگه یک روز بهم پیام نمیداد نگرانش میشدم
بعد دانشگاه هم با هم بیرون میرفتیم و من رو تا سر کوچمون میرسوند...
وقتایی هم که تو خونه بودیم دایم باهاش #چت میکردم و یه جوری گزارش هر اتفاق جدید زندگیمون رو بهش میدادم...
حتی به بارکه مجید بهم جکی فرستاده بود و خوشم اومده بود و جک رو برای محسن فرستادم ولی اینقدر هول بودم که اسم مجید بالای جک افتاد و محسن شاکی شده بود و قضیه مجید رو برای محسن هم تعریف کرده بودم...
و همین باعث شده بود احساس خطر کنه و #جدی_تر به مساله #ازدواج نگاه کنه.
💞ادامه دارد...
✍نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی
✍https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
💓💓💓💓💓💓
۱۹ آذر ۱۳۹۷
#ازدواج #امام_زمان عجل الله
#روز_ازدواج #پیوند_آسمانی
#ذی_الحجه #حجاب
🔹🔹🔹حدیث🔸🔸🔸
🟢 حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ اَلْأَزْدِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخَى بَيْنِي وَ بَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ زَوَّجَهُ اِبْنَتِي فَوْقَ سَبْعِ سَمَاوَاتِهِ وَ أَشْهَدُ عَلَى ذَلِكَ مُقَرَّبِي مَلاَئِكَتِهِ وَ جَعَلَهُ لِي وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً فَعَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ مُحِبُّهُ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِي وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ لَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ بِمَحَبَّتِهِ.
🌸رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
همانا خداوند عز و جل میان من و علی بن ابیطالب برادری ایجاد کرد و خداوند دخترم فاطمه را بالای هفت آسمانش به ازدواج او درآورد و فرشتگان مقربش را بر آن گواه گرفت و علی (علیهالسّلام) را وصی و خلیفهام قرار داد، پس علی از من است و من از اویم. دوستدار او دوستدار من و دشمن او دشمن من است. همانا ملائکه به واسطه دوستی علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) به خداوند نزدیک میشوند
📚الأمالی (للصدوق) ج ۱، ص ۲۷۰
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🖤«اللّٰهُمَّ الْعَن اوَّلَ ظاٰلم، ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد»
🖤یا رب الفاطمه بحق الفاطمه إشف صدر الفاطمه بظهور الحُجّة
🌹رمان بصیرتی و معرفتی #سقیفه
🌹قسمت ۳۹ و ۴۰
روز به روز حال صدیقه طاهره سلام الله علیها ،بدتر و بدتر میشد و علی علیه السلام که شاهد این موضوع بود ، دل نازنینش غمگین تر از هرزمان بود
و مثل همیشه رو به سوی مسجد نهاد ،
و اینبار میخواست شفای همسفر زندگی اش، باوفاترین ولایتمدار دنیا را از خدا بخواهد
و اما حضرت زهرا سلام الله علیها ، شفایش را تنها در ترک این دنیای فریبکار و پیوند خوردن به رسول خدا و پروردگارش می دانست.
علی علیه السلام وارد خانه شد ،
ناگهان نور امیدی در دلش روشن شد ، آخر اوضاع خانه فرق به خصوصی کرده بود ، بوی نان تازه و غذایی که دستپخت فاطمه سلام الله علیها بود در فضای خانه پیچیده بود
و وقتی زینب کوچک ، با خوشحالی جلوی بابا آمد و دستی به موهای مرتب و بافته شده اش کشید و گفت :
_پدر حال مادر رو به بهبود است ، خودش موهایم را شانه زد و آنها را اینچنین بافته است....
علی علیه السلام دانست که خبری در راه است.
وارد اتاق شد و بستر فاطمه را جمع شده دید و فاطمه را در حالیکه دست به پهلو داشت ، مشغول جارو کردن دید ، بندی درون قلبش پاره شد...
حضرت زهرا سلام الله به استقبال شوهرش در آستانهٔ درب آمد ،با لبخندی بر لب، سلام نمود
و علی علیه السلام همانطور که جارو را از دست او میگرفت و به کناری میگذاشت ، دستان فاطمه را در دستش گرفت و درحالیکه با محبتی عمیق این چهرهٔ آسمانی را مینگرید، فرمود :
_علیک سلام ای جان علی، سلام ای روح مرتضی ، سلام ای عشق حیدر ، چه شده که از بستر برخواسته ای؟! نکند که دعاهای این بینوا به اجابت رسیده و شفا یافته ای؟
فاطمه همانطور که مظلوم ترین مرد روی زمین را می نگریست ، اشک از چشمان مبارکش سترد و درحالیکه دست همسرش را در دستان دردناک و لاغرش می فشرد بر زمین نشست و گفت :
_ان شاالله ،شفای زهرا هم در راه است.
قلب علی ، از شنیدن این حرف بهم فشرده شد ، او خوب می دانست که زهرا شفا را در چه میداند...
علی با نگاهی عاجزانه به سیمای زهرایش چشم دوخت و همانطور که بوسه بر دستان او میزد ،
سرش را روی دامن زهرا قرار داد و مانند کودکی بی پناه که به آغوش مادرش پناه آورده ، شروع به گریه نمود و فرمود :
_زهرا ....به علیِ تنها رحم کن، مرا تنها نگذار ای پشتِ مرتضی، ای تنها حامی ابوتراب، حرف از رفتن نزن...😭
زهرا خم شد و همانطور که بوسه میزد بر شانه های پهلوان خیبر شکن ،که الان از شدت گریستن می لرزید ، فرمود :
_یا علی، تو خوب میدانی که مرگ نیست برای من ،مگر آرامش ، حالم چنان است که احساس میکنم با مرگ فاصله ای ندارم ، در این لحظات که من هستم و توهستی....می خواهم #وصیتهایم را به تو بگویم ، ای مردِمن، پس از من با دختر خواهرم زینب #ازدواج کن تا برای فرزندان خردسالم مادری کند ،هوای حسنین و زینبین را داشته باش و مبادا جلوی چشمان آنان فرو بریزی و اشک بر رخسارت بنشیند که روح و جان فرزندانمان ویران می شود.
علی جان ، من دوست ندارم بدنم بر #تابوتی بدون سایبان و روپوش باشد که حجم بدنم مشخص شود ، برایم تابوتی مانند صندوقی چوبین در نظر بگیر تا در لحظه تشییع جنازه ، پیکرم پنهان باشد ، تابوتی که آنگونه ملائک برایم توصیف کردند.
یا علی، اجازه نده #هیچکدام از #دشمنانخدا که حق ما را غصب کردند و حکم خدا را نادیده گرفتند و اسلام را از راهش منحرف نمودند بر سر جنازه من و در دفن و تشییع من حضور داشته باشند و در آخر ....ای علی #سلام_مرا از الان تا قیامت به فرزندانم برسان😭
خدای من ، زهرا به علی وصیت نمود...
و این قهرمان خیبر شکن خوب مقاومت کرد که روحش از جسمش عروج نکرد..😭
آهای مسلمانان....
آهای هم کیشان....
آهای شیعیان مولا علی علیه السلام ، بدانید که بی شک حضرت زهرا سلام الله علیها مادر است برای تمام شیعیان مظلوم....
مادرمان در آخرین ساعات عمر مبارکشان به فکر ما هم بوده....😭
آری او به ما سلام رسانیده و سلامش از ورای قرن ها ، به قلب ما نشسته که اکنون در عزایش ....عزادار مادریم...😭😭
علی علیه السلام همانطور که دلش پیش زهرایش بود ،برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفت.
سلام نماز را داد ،
که ناگهان حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند در حالیکه کل چهرهشان را اشک پوشیده بود ، گریان وارد مسجد شدند و مستقیم به طرف پدر رفتند ،
آرام چیزی را در گوش او زمزمه کردند ،
علی علیه السلام رنگ از رُخش پرید و هراسان از جا بلند شد و با شتاب از مسجد بیرون رفت و بدون اینکه کفش به پا کند به طرف خانه که فاصله ای کم با مسجد داشت، حرکت نمود .
۷ مرداد ۱۴۰۲
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی
🌸قسمت ۲۴۱ و ۲۴۲
_مگه همه این خوشگل کردنا مال این نیست که زیبایی هات به چشم بیاد و تحسین بشی
و این حس زیبایی خواهی و تحسین خواهیت ارضا بشه
خب اگر این یه رقابت اجتماعی باشه تو این رقابت خوشگل ترا برنده میشن که متناسب جامعه هدف متغیره
و همه همیشه توش برنده نیستن
اما تصور کن هر زن
با هر ظاهری که داره همیشه یک مرد رو داشته باشه که زیبایی هاش رو درست ببینه و تحسینش کنه
#همسرش
همسری که برای #همیشه و #مستمر با حفظ احترام خواهانشه و بعد از اینکه کارش تموم شد نمیندازدش دور!
اینجوری بهتر نیست؟
ژانت سرتکون داد:
_چرا خیلی بهتره
ولی همه ی اینا با حجاب حاصل میشه؟
_قطعا هزاران بار بیشتر از بقیه روش ها
هرچی هم همه گیر تر باشه اثر بهتر و بیشتری داره
کتایون زبون روی لب کشید و بالاخره به حرف اومد:
_ولی حجاب خودش حس کنجکاوی رو تحریک میکنه
_قرار هم نیست حجاب انسان ها رو نسبت به هم خنثی و بی تفاوت کنه در این صورت منطق طراحی این مدل چی بود؟
اصلا لازمه این کنجکاویه باشه وگرنه کسی #ازدواج نمیکنه!
حجاب تنش ها رو کم میکنه و تحریک بصری رو کاهش میده اصل نیاز رو که از بین نمیبره!
اما برای اون حس کنجکاوی #تقوا و کنترل نگاه همینجا معنی پیدا میکنه دیگه
تا حد امکان تنش ها با پوشش کاهش داده میشه
ولی از اونجا به بعدش با کنترل نگاه معنا پیدا میکنه
و مکملش همون پاسخ درسته
یعنی ازدواج!
حالا آخر آیه رو ببین
میگه با حجاب به سمت خدا برگردید!
یعنی حجاب توبه اجتماعیه! چرا؟
چون پیشانی تقوا در جامعه ست
بزرگترین تابلوئی که میشه دست گرفت
تصور کن یه بافت جمعیتی رو توی عکس میبینی
اولین چیزی که میتونه تو رو متوجه مسلمان بودن اون شهر بکنه چیه؟ قطعا حجاب
پس حجاب قانونه چون شکل گیری تمدن اسلامی نیازمند پیاده سازی ایده هاییه که همه مثل چرخ دنده های ساعت به هم مرتبطن و هم رو تکمیل میکنن
و اگر هرکدومشون نباشه اون خروجی نهایی که انتظارش رو داریم حاصل نمیشه!
کتایون_ولی ممکنه یه عده موافق رعایتش نباشن!
_قانون برای اکثریت و منطق کلی اجتماع صادر میشه و همه موظف به انجامشن
همه جای دنیا منطق قانون گذاری همینه کار دیگه ای نمیشه کرد
هیچوقت صددرصد جمعیت روی چیزی اجتماع نمیکنن به دموکراسی که دیگه اعتقاد داری؟
در مورد آیه 32 هم فقط بگم،
مهمترین ثمره ازدواج همون قرار گرفتن در شرایط چالش جدیده
چالشی که در ابتدا تو رو با خود واقعیت و درونیات پنهان شده ت مواجه میکنه و در ادامه خدا رو به شکل درست تری به انسان میشناسونه
الان میگم چطوری
ببین گفتم همه ما درونیاتی داریم که اکثرا بدون اینکه بخوایم اصلاحش کنیم پنهانش میکنیم
غافل از اینکه اصلا به دنیا اومدیم تا این درونیات رو بسازیم و رشد بدیم و به نمایش بگذاریم
و گنجه ای نیست که بشه این چیزها رو توش پنهان کرد
و خدا اصرار داره
همه اینها آشکار بشه و دقیقا ما رو توی موقعیت هایی قرار میده که اون درونیات آشکار بشه
یعنی همون فضای چالش یا امتحان
حالا ازدواج یکی از بزرگترین چالش هاییه که درونیات پنهان شده رو آشکار میکنه
تصور کن
تو با کسی از یک خانواده دیگه
با خرده فرنگ متفاوت عادات متفاوت سلایق و ویژگی های شخصیتی متفاوت میخوای شروع کنید با هم زندگی کردن
درسته در ازدواج باید سعی بشه
که شبیه ترین فرد به خودت رو پیدا کنی و همه تفاوت ها رو با چشم باز ببینی و با محاسبه نموداری تفاهم رو اندازه بگیری و توافق هم بکنی
و همه وجوه تاریک طرفین برای هم روشن بشه ولی به هر حال دو تا عین هم نیستید آدمها گاهی حوصله ی خودشون رو هم ندارن!
و این یعنی چالشی که تو توش مثل آزمایش خون تمام مرض های روحیت رو و ویژگی های بدت رو میبینی
و #بهترین_فرصته که خودت رو بشناسی و برای اصلاح و رشد تلاش کنی
و با تمرین و تعامل مثبت خود سازی کنی
فرض کن تو قبل از ازدواج
یه حوض راکدی که آب سطحی تمیزی داره ولی کفش چرک کبره بسته
ازدواج اون پاروئیه که میزنن رسوبات ته حوض رو جدا میکنن
بهترین وقت برای تمییز شدنه
البته کلی هم شیرینی داره اما این رو هم داره که اگر متوجهش نباشی خیال میکنی زندگیت مشکل داره و اذیت میشی
باید بپذیری که تمام مناسبات دنیا چالش و امتحانه که با لذت و هیجان واردش بشی و برای رشد تلاش کنی
حالا تصور کن این زوج صاحب فرزند میشن
این فرزند دقیقا به شما رابطه ی بین خدا و بنده رو در اشل کوچیکتر نشون میده
پدر و مادر #نمایندهی_خدا هستن برای تربیت بچه
موجود بی تجربه و خالی از آگاهی که به شدت حرف گوش نکنه
بخاطر نادانیش و احساس هم میکنه داناست
و سر و کله زدن باهاش به شدت سخته ولی در عین حال بسیار هم برای پدر و مادرش دوست داشتنی و مظلومه
دقیقا رابطه #ما_باخدا هم همینطوره!
عسلی های ژانت میدرخشید وقتی گفت:
_چه تعبیر قشنگی
🌱ادامه دارد.....
🌸نویسنده؛ بانو شین-الف
🌟 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
106679f6b6c2c-f85d-4a11-b18e-caf212d74740.mp3
4.7M
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
توصیه به ازدواج.mp3
5.1M
🌿 امروز یکی از مجاهدت ها #ازدواج و تشکیل خانواده و بچه دار شدنه…بسیار قابل استفاده برای جوانها
#ازدواج #حضرت_علی علیهالسلام
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#روز_ازدواج مبارک
#استاد_پناهیان
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#ازدواج #سالروز_ازدواج_حضرت_محمد صلیاللهعلیهوآله #دهم_ربیعالاول
#ازدواج_پیامبر_و_حضرت_خدیجه
💠استوری 💠
خدیجه، به خانه ای می آید که زینتی جز حضور همیشگی ملائک ندارد؛
خانه ای که جز صدای محمد،
هیچ موسیقی دلنشینی را نمیشناسد...
💚سالروز ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله و سلم) و حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) مبارک 💚
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
۲۴ شهریور ۱۴۰۳