eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
243 ویدیو
37 فایل
💚 الهی #به‌دماءشهدائنا..اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://daigo.ir/secret/9932746571 . ‌. . ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
〰〰🌤🌍〰〰 🌏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج🌎 🌼رمان بصیرتی، مفهومی و معرفتی 🌼 🌼 قسمت ۱۱۱ 🌼چشم های بینا نمي دونستم چي بايد بگم ... علي رغم اينکه حالا مي تونستم همه چيز رو با چشم و ديد ديگه اي ببينم اما زبانم بند اومده بود ... هر چه جلوتر مي رفتيم قدرت کلام، بيشتر از قبل از من گرفته مي شد ... و ذهنم درگيرتر ... حالا ديگه نمي دونستم چي مي خوام ... در اين شرايط، امام يعني و ... و يعني ايستادن در صف انسان هايي که کنارشون بودم ... پدرم ... و تمام اونهايي که در شکل دادن افکار شرطي شده من نقش داشتن ... تمام افرادي که من رو تا مرز کشتن يه بچه پيش بردن ... اما اين بار برگشت توي اون صف، مفهوم ديگه اي هم داشت ... من به خيانت ميکردم ... پيامبري که من رو تا اون مسجد کشيده بود ... پيامبري که خيانت آگاهانه بهش، يعني خالي کردن تير خلاص در فطرت و اساس وجود خودم ... بدون اينکه قدرت پاسخ داشته باشم ... فقط بهش نگاه مي کردم ... واقعا تا کجا قدرت حرکت داشتم؟ ... 🌤به من نگاه مي کرد ...🌤 نگاهش در عين صلابت، آرام و با وقار بود ... و من با خودم آرزو مي کردم ... اي کاش خودش همه چيز رو از بين افکار و روح آشفته ام ميديد ... 🌤_و آخرين سوال اين بود ... که اونها دنبال کشتن آخرين امام هستن؟ ... آيا اون فرد خطرناکي هست؟ ...و اينکه چرا همه چيز رو مي کنن؟ ...بله، اون فرد خطرناکي هست اما براي ... ✓ظهور اون مرد، يعني حرکت بعد سوم ... و اين نامعادله ... نامعادله اي که سال ها انسان ها رو با تغييرش به سمت شرطي شدن به دام انداخته ... ✓ظهور يعني معادله قدرت به سمت ظرفيت دروني و روح انسان ... و که خدا به انسان هديه داده ... و خداوند فرمودند من از روح خودم در انسان دميدم ...اين بعد ... ✨قدرت تسخير در عالم روح و ماده رو به انسان ميده ... و مغز و فکر رو از حالت شرطي خارج ميکنه ... البته اين به معناي کنار گذاشتن بعد مادي زندگي نيست ... همون طور که در باب زندگي ما، احکام فردي و اجتماعي بسياري داره ... و موظف به اداره امور زندگي مادي مردم هست ... ✨ولي براي ظهور مردم به اين برسن ... که قدرت ايستادن در برابر شرطي شدن رو پيدا کنن👉 ... و از درون به اين فرياد برسن👉 ... که خدايا، من حاضرم به خاطر اطاعت از امر تو در برابر خودم بايستم👉 ... و به جاي سجده بر خودم و تبعيت از خواست درون👉 و فرمان هاي شرطي ... بر تو سجده کنم👉 ... اون لحظه اي که انسان ها به اين برسن ... داده ميشه ... و اولين معجزه پس از ظهور، شکست افکار و معادلات شرطي در وجود پيروان آخرين امام هست ... و اينطور بهش اشاره شده ... که امام بر سر مردم دستي ميکشن و چشم هاي اونها ميشه ... ✨بعد سوم، دقيقا نقطه اي هست که انسان بر شيطان پيدا مي کنه ... و دقيقا اون نقطه اي که کل عالم وجود و حتي ملائک به خاطر اون بر آدم سجده کردند ... برتري بعد سوم و ورود انسان به اين حيطه يعني مجدد کل عالم خلقت ... و دقيقا شيطان به خاطر همين قسم خورده ... قسم خورده ثابت کنه انسان، ضعيف تر و نالايق تر از اين هست که بتونه به اون نقطه برسه ... شما ديدي که جوامع مسلمان دورخودشون ميچرخن ... در حالي که در سمت ديگه، همه چيز در يک روند قرار داره ... و اين برات سوال شده بود ... حالا من ازت سوال ديگه اي مي پرسم ... اگر متوسط سن انسان ها رو در جهان 60 سال در نظر بگیریم ... با توجه به تفاوت نسل ها ... و تفاوت والدین و فرزندان ... پس چطور ، هميشه جريان ثابت و بي تغييري داشته و از نسلی به نسل دیگه همچنان به راهش ادامه داده؟ ... اگر به سوال شفاف تر بخوایم نگاه کنیم ... چرا با وجود اینکه هر چند سال، حکومت ها تغيير ميکنن اما يه همه شون باقي مي مونه ... اينکه بايد آخرين امام گرفته بشه؟ .. 🌍ادامه دارد.... 🌼نویسنده شهید مدافع طاها ایمانی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 〰〰〰🌤🌍〰〰〰〰
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی 🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶. 🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی 🌟قسمت ۴۷ و ۴۸ پیامبر صلی الله علیه واله، به هرطریقی اشاراتی را که از جانب خداوند مبنی بر علی علیه السلام نسبت به دیگران می شد. میفرمود، اما کاش و ای کاش مردم دنیا طلب نباشند...کاش و ای کاش ملت سخن پیامبر را که بی شک از ذات حضرت حق نشأت می گرفت به گوش جان می‌سپردند و هرگز آن را به دست فراموشی نمیدادند.. فضه که دخترکی باهوش و تیزبین بود ،با سخنانی که اینک از زبان پیامبر می‌شنید،به یقین قلبی رسید که این سخنان و این اشارات پیش‌درآمدی بر واقعه‌ای بزرگ خواهد بود...واقعه ای مهم که از هم اینک باید به گوش مردم میرسید و در جان آنها رخنه میکرد. فضه خیره به مولایش علی بود که بار دیگر رنگ چهرهٔ پیامبر دگرگون شد و همگان می دانستند که در این حال ،جبرییل است که برای محمد صلی الله علیه واله از جانب پروردگار خبرهایی آورده... بعد از گذشت دقایقی، پیامبر با نگاهی سرشار از محبت به علی علیه السلام نگریست و زیر لب تکرار کرد _«اُذُن وٰاعِیه» و بلندتر تکرار کرد _«آیات خلقت و هستی را برای شما موجب یادآوری قرار دادیم و این آیات را گوش‌های شنوا و فراگیر بخوبی دربرمی‌گیرند و به خاطر می‌سپارند «الحاقه۱۲»» وسپس نگاهی به خانواده آسمانی پیش رویش انداخت و فرمود: _از خدای خویش خواسته ام این گوش‌های فراگیر، گوش‌های علی باشند و سپس روی مبارک خود را به علی علیه السلام کرد و فرمود: _ای علی، این تو هستی که گوش فراگیر علم من هستی... و فضه شاهد بود که بعد از این واقعه،‌ مولایش علی بارها فرمود: _چیزی را از پیامبر نشنیدم که آن را فراموش کرده باشم... این واقعه نمونه‌ای کامل از برگزیده‌بودن علی علیه‌السلام پس از پیامبر صلی الله علیه واله بود...آیاتی روشن...دلایلی آشکار... براهینی واضح برای مردم زمان، که آهای مردم...پس از پیامبر نیاز به شورا نیست....نیاز به سقیفه نیست ...نیاز به تصمیم گیری به جای خداوند نیست که پروردگار خود، ولیّ بلافصل پیامبرش را برگزیده و به شما شناسانده است...حقیقت را دریابید و از حصار امن ایمان دور نمانید که فردای قیامت پشیمانی سودی ندارد... روزها مثل برق و‌ باد میگذشت،اما ساعت به ساعت و‌ دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه اش برای فضه، این دخترک خوش اقبال، تجربه بود و درس زندگی، او افتخار شاگردی در مکتب سروران عالم هستی را کسب کرده بود و چون انسانی بصیر و فهمیده بود، سعی میکرد، تمام اتفاقات را در حافظه اش ثبت کند و تمام وقایع و اشارات خداوند را نسبت به برتری مولایش به تمام عالم، در ضمیرش ثبت نماید، چرا که باید چنین می‌بود تا در آینده ای نه چندان دور ، این دخترک تبدیل به شیر زنی شود که روشنگری می کند و آنچه را که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده و به جان کشیده به دیگران بگوید و فریاد برآورد که براستی علی علیه السلام کیست... درست است که سعادت بودن در این مکتب را مدت زمان کوتاهی بود که بدست آورده بود و از واقعه‌های قبل از آمدنش چیزی نمی دانست ، اما اینک با همین دانسته ها کاملا متوجه بود که خداوند چه زیبا راه را به بندگانش نشان میدهد و جامعه چه زیبا خواهد شد اگر این اشارات الهی را بندگان بگیرند و به خاطر بسپرند و عمل کنند... فضه همانطور که آب از چاه می‌کشید ، در فکرش تمام مسائل پیرامونش را مرور می کرد، ناگهان متوجه شد درب خانه را میزنند. فضه خواست دلو آب را بالا بکشد و سپس برای باز کردن درب خانه برود،اما انگار زنندهٔ درب خانه ،بسیار عجله داشت و بی صبرانه منتظر گشوده شدن درب بود و بار دیگر ضربه های محکم و پی در پی به درب آمد ، نا خواسته ریسمان دلو آب از دست فضه افتاد و دلو به داخل چاه سرنگون شد. فضه دستهای خیس از آبش را با دامن لباسش خشک کرد و با شتاب خود را به درب رساند و همانطور که زیر لب می گفت : _کیستی؟ چرا اینچنین بر درب می‌کوبی ؟ درب را باز کرد. درب باز شد و فضه متوجه شد، زنی پشت درب است ، او می خواست لب به سخن گشاید و علت اینهمه شتاب و هیاهو را بداند که آن زن نقاب صورتش را بالا داد و فضه سخن نگفته، حرف در دهانش خشک شد ، سریع سرش را پایین انداخت و‌گفت : _سلام بانوی من... «ام سلمه»،همسر پیامبر صلی الله علیه وآله ، دستی به گونهٔ این دخترک زیبا رو کشید و‌گفت : _سلام عزیزم، اهل خانه منزل هستند؟ فضه که این زن مهربان را بسیار دوست می داشت، همانطور که خجولانه سرش را تکان می داد ،گفت : _ب...ب...بله