eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
212 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۳۰♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🕊🕊💞🕌💞🕊🕊💔 🕌رمان تلنگری، عبرت‌آموز و عاشقانه ✍قسمت ۴۱ و ۴۲ _ من دیگه پیش خدا جایی ندارم ! اونم اصلا یادش نیست که پناهی هم هست +مگه میشه بندشو یادش بره ؟ _رفته ! حالا که شده خیلی وقته که گم شدم و گور … خدا منو میخواد چیکار اصلا ! +کفر نگو مادر به قلب و دلت رجوع کن هر چی صاف ترش کنی خدا پررنگ تر میشه برات . میشه مثل آب و آیینه اگر هست دختر گلم اونوقت تو آینه‌ی دلت نه فقط خودت رو که خداتو میبینی نمیفهمم از چه می گوید ! شاید هم خودم را به آن راه میزنم _از سر دلخوشی اشک شوق نمیریزم ، درد دارم که از شهر و دیارم زدم بیرون ، پناهی ندارم که پناه بی پناه مونده شدم ، قلبم از داغ مامانمو زهر زن بابای بی‌انصافم میسوزه مثل بابام و برای بابام +مادرت اون دنیا جای خوبی داره ان شاالله _اینجا که سی سال بیشتر زندگی نکرد ، جوان مرگ شد … خدا اون موقعم که بالا سر مامان مریضم با دستای کوچیکم دعا میخوندم حواسش به همه بود جز من +نه با بجنگ نه نعوذ بالله با خدایی که خودتم میدونی جز برای بنده‌هاش نمیخواد ولی ما از سر بی‌خبری گلایه میبریم براش _گوشم پره ازین حرفا زهرا خانوم چیز تازه‌تر میخوام برای +اونی که قلب داغدارت رو بتونه آروم کنه دست خودته نه من و نامادری و پدرت که ان‌شاالله شفا بگیره زودتر _من ولی دستم خالیه …😓😭 +دست خالی هم عزیزدلم _میشه نرم طبقه بالا زهرا خانوم ؟ یکم پیش شما بمونم ؟ +تا هر وقت که دلت خواست بمون … اینجا خونه ی خودته عزیزم ، بالا و پایین نداره ! که به سرم میکشد میشوم همان یتیمی که سال‌ها بی‌مادر بوده‌ام ! آخ افسانه چقدر تو با من مدارا نکردی آخ افسانه چقدر تو در حق من نامادری کردی وای افسانه تو از من هم روسیاه تری دوباره زمزمه ی توسل بلند میشود . به آرامش رسیده‌ام. چشم‌هایم را روی هم میگذارم و غرق در لذت این خوشایند تازه به دست آورده و بی قرار از دوری پدر تقریبا بیهوش خواب میشوم … چشم که باز میکنم منم و سجاده ای که رو به قبله باز مانده هنوز و فقط گوشه اش تا روی مهر تا خورده . تسبیح تربت را برمیدارم و بو میکشم …😢 قطره‌ی اشکی از کنار گونه ام میلغزد و تا روی گوشم راه باز میکند . زیرلب میگویم “من بلد نیستم دعا کنم ! اما خدایا اگه زهرا خانم راست میگه و تو هنوز حواست به من هست حال بابامو خوب کن من طاقت بی‌بابا موندن رو ندارم ، خدایا در به در و آواره شدم که بابام یه نفس راحت بکشه و از دست جنگ و جدال منو اون از هوو بدتر خلاص بشه … بدترش نکن " _سلام فرشته است ... بعد از جر و بحث آن روز ندیده بودمش خجالت زده روسری را روی صورتم میکشم… از زیر روسری لبخندش را میبینم . کنارم مینشیند و میگوید : _جواب سلام واجبه ها … باشه ! چطوری ؟ نبینم وارفته باشی … حالا چرا صدا و سیما نداری ؟ خنده ام میگیرد . روسری را کنار میزند و از فاصله ی خیلی نزدیک به صورتم میگوید : + بی معرفتم بودی ما خبر نداشتیم ؟ _اعصابم خورد بود +گذشته گذشت … _توام میگذری ؟ +دنیا گذرگاهه ! پاشو بگو ببینم چی شده _از مشهد زنگ زدن +خب؟ _بابام حالش خوب نیست بیمارستانه +بلا دوره ایشالا .چی شده؟ _سابقه‌ی بیماری قلبی داره ، اما نمیدونم ایندفعه چی شده … +مگه زنگ نزدی؟! _نه هنوز +وای چه دل گنده ای دختر ! خب یه تماس بگیر با پدرت صحبت کن ازین آشفتگی راحت بشی _میترسم +از چی؟ _اینکه جوابمو نده ، چند روزه ازش بی‌خبرم +کار بدی کردی ، ولی حتما جواب میدن ، الان میارم گوشی رو را که می‌بینم از خودم خجالت میکشم . گوشی را میگیرم و به شماره ی بابا زنگ میزنم . صدای الو گفتن افسانه که میپیچد مثل وحشت‌زده ها سریع قطع میکنم …دو دقیقه صبر میکنم و دوباره تماس میگیرم . این بار صدای ناخوش پدر توی گوشم پیچ و تاب میخورد _پناه ؟ +سلام باباجون خوبی ؟ سکوت میکند و ادامه میدهم … _بابا ؟ چی شدی الهی من فدات شم ، چرا بیمارستان ؟ چرا حرف نمیزنی باهام ؟ بابا تو رو خدا یه چیزی بگو . خوبی ؟ + برات ؟ _معلومه که هست !مگه من جز شما کی رو دارم ؟ +از من میپرسی ؟ _بخدا که هیشکی میدونم کوتاهی کردم که چند روز از اوضاع احوالت بی خبر بودم ولی بخدا … +انقدر قسم نخور _چشم ، قلبت چی شده بابا ؟ +داغش کردن … از عجز صدایش گریه‌ام میگیرد . _بابا …😭 +چرا افسانه برداشت حرف نزدی ؟ هزار کیلومتر دور شدی باز آتیشت خاموش نمیشه؟ حتما باید خبر میرسید بابات مرده که تو رودروایسی یه زنگی بزنی ؟ _دعوام نکن باباجون … +دعوات نکردم که شدی این ، نترس اگه بازم دوری و به قول خودت میخوای دیگه آخراشه ، قلب بابات به پت پت افتاده برو خوش باش همین که گوشی را قطع میکند ،....... 🕊ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ الهام تیموری 💟https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕌💔💔🕊💞🕊💔💔🕌