داستانهایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي_مشرق نیوز
منبع؛
https://www.mashreghnews.ir/news/410039/
#راه_شهادت_باز_است_کافیست_اراده_کنی...
#که_عاشق_شوی
#که_مجنون_شوی
#که_دیوانه_شوی
#آن_هم_فقط_خدا...
#عاشق_شوی_معشوق_میشوی
🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
دعـا کنیـم کـه شهـید #باشـیم... نه اینـکه #فقط شهیـد #بشـویم!
اصلا تا شهیـد نباشیـم، شهیـد نـمیشـویم!!
👈تا حالا فکر کرده اید..
پشت بعضی دعـاهای شـهادت...
یکجور #فـرار از تکلیـف است؛👉
سـریع شـهیـد شـویم تا راحـت شـویم!
امـا...
🌷دعـا کنیـد قبل از اینـکه شـهیـد بشـویم یک عمـر شـهیـد باشـیم...
#شـهیـدکه_باشـیم_خودش_مقـدمه_میـشـود_تاشـهیـدهم_بشـویم...
#اِن_شاءاللّٰــه..
🕊 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌷🌷مطالب شهید 🍃علی اکبر شیرودی🍃 همراه با منبع🌷🌷
1⃣زندگینامه شهید شیرودی | آسمونی
http://www.asemooni.com/star/martyr/aliakbar-shiroodi
2⃣ده خاطره از شهید علی اکبر شیرودی
https://old.aviny.com/Rahiyan_Noor/revaiat-eshgh/khatere/29.aspx
3⃣گفتگو با همسر شهيد شيرودي:
به ميمنت پيروزي انقلاب عقد ازدواج بستيم
http://navideshahed.com/fa/news/426657/
4⃣حرفهای خواندنی دختر شهید شیرودی - مشرق نیوز
https://www.mashreghnews.ir/news/864065/
#حیف_بود_نشر_ندیمـ...
🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
📜فرازی از وصیتنامه شهید...
#پرواز
#عاشق
#خالص
#احیای_اسلام
#کار_کشاورزی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📜 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
سپـــاس فـــراوان از دوســٺ عزیزے کہ زحمـــٺ جمع آورے مطــالب رو کشـــیدن😊
اجرشون با خــانوم جــان☺️☝️
✨خانوم حضرت زینب سلام الله علیها✨
#ادمین_نوشت
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
🏴🌴🌴🐎🌴🐎🐎🌴🌴🏴 🏴رمان شماره شانزدهم 😢🏴 💜اسم رمان؛ #آفتاب_درحجاب 💚نام نویسنده؛ سیدمهدی شجاعی 💙چند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌴توضیح درمورد این کتاب؛ 🌴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
این کتاب ✨آفتاب در حجاب✨؛
#روایتی است از زندگی حضرت #زینب.س
از کودکی تا عاشورا
تا اسارت و تا وفات.
اثری که ماندگاری اش از حال پیداست.
رمانی که به 👈پشتوانه #تحقیقات #دقیق و #عالمانه #تاریخی و #روایی،
به همه زوایای #پنهان و #آشکار...
👈زندگی و
👈 رفتار و
👈 درونیات حضرت زینب
پرداخته است.
سید مهدی شجاعی...
#زبان_روایتش را توی #مخاطب انتخاب کرده،
#راوی #دانای_کلی است #نامحدود که در تمام روایت 👈حضرت زینب. س👉را مخاطب قرار داده،...
و روایتش را پیش میبرد.
فرمی که در #ادبیات_داستانی_ایران نمونهاش #کمتر دیده شده.
داستان از #کابوس حضرت زینب در #کودکی آغاز میشود...
و در اخر کلام؛
#نویسنده در این کتاب با استفاده از #منابع_معتبرتاریخی
و با #قلمی_زیبا
#حضرت_زینب.س را از #همه_جوانب به خواننده #معرفی می کند.
#هدف روضه نیست که ما در مراسمها میشنویم گاه معتبر و گاه غیرمعتبر
👈شناخت ابعاد وجودی حضرت زینب.س
👈چگونگی صبر بر مصیبت
👈چگونگی ارام کردن خیام درنبود محارم
👈چگونگی روشنگری و داشتن بصیرت و تنها نگذاشتن امام
👈همه اینها #هدف کتاب بوده...👉
#تقدیم_به_ساحت_مقدس_عقیله_بنی_هاشم_صدیقه_صغری_حضرت_زینب_س
✅ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.سلاماللهعلیها.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 رمان واقعی ، مفهومی و بصیرتی
🐎 #آفتاب_درحجاب
🌴قسمت ۳۱
فاطمه را در آغوش مى فشرد...
بر سر روى و سینه اش مى کشد و چشم و گونه و لبهایش را غرق بوسه مى کند.
و تو انتقال #آرامش را به وجود فاطمه ، احساس مى کنى ،
طماءنینه و سکینه را به روشنى در چشمهاى او مى بینى و ضربان
تسلیم و توکل و تفویض را از قلب او مى شنوى...
حالا فاطمه مى داند که نباید بیش از این پدر را معطل کند...
و آغوش استقبال خدا را گشاده نگه دارد. و حسین مى داند که...
فاطمه مى ماند.
شهادت را مى بیند و تاب مى آورد.
فاطمه بر مى خیزد و حسین نیز،...
اما تو فرو مى نشینى .
حسین مى ایستد اما تو فرو مى شکنى ، حسین بر مى نشیند اما تو فرو مى ریزى.
مى دانى که در پى این رفتن ، بازگشتى نیست...
و مى دانى که قصه وصال به سر رسیده است...
و فصل #هجران سر رسیده...
است..
و احساس مى کنى که به دستهاى حسین از فاطمه کوچک ، نیازمندترى...
و احساس مى کنى که بى ره توشه بوسه
اى نمى توانى بار بازماندگان را به منزل برسانى.
و ناگهان...
به یاد #وصیت_مادرت مى افتى ؛
#بوسه اى از #گلوى_حسین آنگاه که عزم را به رفتن بى بازگشت جزم مى کند.
چه مهربانى غریبى داشتى مادر!
که در وصیت خود هم ، نیاز حیاتى مرا لحاظ کردى.
برخیز و حسین را صدا بزن!
با این شتابى که او پیش مى راند، دمى دیگر، صداى تو، به گرد گامهایش هم نمى رسد.
دمى دیگر او تن خود را به دست نیزه ها مى سپارد...
و صداى تو در چکاچک شمشیرها گم مى شود...
اما #باصلابتى که او پیش مى رود، رکاب #مردانه اى که او مى زند،...
بعید... نه ،
محال است خواهش خواهرانه تو بتواند عنان رفتنش را به #سستى بکشاند. اینهمه تلاش کرده است...
براى کندن و پیوستن ،
چگونه تن مى دهد به دوباره نشستن ؟!
پس چه باید کرد؟
زمان دارد به سرعت گامهاى اسب مى گذرد...
و تو چون زمین ایستاده اى ، اگر چه دارى از سر استیصال ، به دور خودت مى چرخى.
یا به زمان بگو که بایستد یا تو راه بیفت.
اما چگونه ؟
اسم رمز!
نام #مادرتان_زهرا!
تنها کلامى که مى تواند او را بایستاند و تو را به آرزویت برساند:
مهلا مهلا!
یابن الزهرا! قدرى درنگ ...
مهلتى اى فرزند زهرا!
ایستاد!
چه سر غریبى نهفته است در این نام زهرا!
حالا کافیست که چون تیر از چله کمان رها شوى و پیش پایش فرود بیایى:
بچه ها؟
بسپارشان به امان خدا.
احترام حضور توست یا #حرمت نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است و بوسه گاه تو را دست یافتنى تر.
نه فرصت است...
و نه نیاز به توضیح واضحات...
که حسین ، هم وصیت مادر را مى داندد و هم نیاز تو را مى فهمد.
فقط وقتى سیراب ، لب از گلوى حسین بر مى دارى ،
عمیق تر نفس مى کشى و مى گویى :
_✨جانم فداى تو مادر!
و کسى چه مى داند که مخاطب این ((مادر)) فاطمه اى است که این بهانه را براى تو تدارك دیده است...
یا حسینى است که تو اکنون او را نه برادر که پسر مى بینى
و هزار بار از جان عزیزتر....
یا هر دو!؟
تو همچنان و هنوز در خلسه این بوسه اى که صداى زخم خورده حسین را از میانه میدان مى شنوى...
خوبى رمز ((لا حول و لا قوة الا باالله )) به همین است .
تو مى توانى از لحن و آهنگ کلام حسین ، در بیان این رمز، حال و موقعیت او را دریابى.
با شنیدن آهنگ کلام حسین مى توانى ببینى...
🌴ادامه دارد....
🐎اثری از؛ سیدمهدی شجاعی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🐎🐎🐎🌴🌴🐎🌴🌴🌴