﴾🏴﴿
#خادمانه
-
پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو میکرد …
پرسیدم : دنبال چی میگردی ؟
گفت : سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم ....💔
#تسلیت🖤
#السلامعلیڪیاحضرتمادرۖ💔
﴾🏴﴿ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
عاشق شوید
مثل علی؏
شبیہ فاطمہ'س'..♥️
#فاطمیہ
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﴾🏴﴿
#خادمانه
حضرتِــمادر❕
فراموش نمیڪنیم که آخرین وصیتتان، سلامی بود که به ما فرزندانتان ابلاغ نمودید.
رسم ادب نیست که بیپاسخ بماند سلام چنین مادری، با چنان اوضاعـی . .
#تسلیت🖤
#السلامعلیڪیاحضرتمادرۖ💔
﴾🏴﴿ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
﴾🏴﴿
#خادمانه
فکرکنبچههاباتابوتمادر
ازدرخانهرفتنوبدون مادربرگشتن
شبابایدبدونمادربخوابند؛
شنیدیددیگه؟!
خانهبدونمادربیروحوسرداست:))💔
#تسلیت🖤
#السلامعلیڪیاحضرتمادرۖ💔
﴾🏴﴿ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهلوچهارم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _میگما فاطمه!
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_چهلوپنجم ]
روز های بعد هم همراه فاطمه بودم،
تقریبا کل روستا را با او گشتم،
بعد هم چیز هایی که می خواستم را نشانم داد ، این هم مزیت دیگر این سفر بود ، پیدا کردن دو دوست !
سر دوشیدن شیر هم که مرده بودیم از خنده، مخصوصا فاطمه که شیطنتش گل کرده بود
و حرف ها و کار های مرا سوژه می کرد.
غروب سومین روز ، بر خلاف همیشه در ساحل شلوغ دریا نشسته بودیم ، صدای بازی و فریاد های شادمانه کودکان در موج های آب گم میشد ، فاطمه می گفت انگار صدای زندگی است !
با اینکه می خندیدیم اما انگار هر دو یک جورایی تحت تاثیر غروب خوشرنگ دریا به فکر رفته بودیم ، سقلمه ای به پهلوی فاطمه زدم :
فاطمه چته ؟! چرا هیچی نمیگی؟!
سعی کرد لبخند بزند و نگاهم نکند:
خوبم !
_ مادرم همیشه می گفت دروغ گناه کبیره اس ، منم هیچ وقت دوسش نداشتم ولی خب یه باری مجبور شدم ، الانم یه جورایی عذاب وجدان دارم نه به خاطر گناهش ؛ به خاطر اینکه احساس میکنم خود واقعیم رو زیر پام گذاشتم .
به طرفم برگشت :
همین که عذاب وجدان داری یعنی پشیمونی دیگه!
چیزی نگفتم ، پشیمان بودم ؟! من که داشتم روی همین دروغ می ماندم و می خواستم روی همین دروغ زندگیم را بسازم !
_ فاطمه بگو چته دیگه
نفسی از ته دلش کشید :
بحث یه راز پنهونه ؛
ولی میخوام بهت بگم،
بین خودمون بمونه جونِ فاطمه
هیجان زده شدم : باشه باشه بگو
دوباره نگاهش خیره غروب شد:
تازه رفته بودم دانشگاه ، یه دوست داشتم به اسم مهسا ، خیلی مهربون بود در عرض چند ماه کلی صمیمی شدیم با هم ، یه برادر داشت به اسم مهدی
_خب ! بحث جالب تر شد که
صورتش را نمی دیدم اما صدایش می لرزید :
چند باری که خونه مهسا اینا رفته بودم دیده بودمش ، پسر سر به زیر و مسئولیت پذیر و مهربونی بود ، بدون اینکه بفهمم عادت کرده بودم به دیدنش...
به کار هاش ، به حرف هایی که از مهسا می شنیدم راجبش
سرگرد بود ، یه سالی که گذشت مامانش با مامانم حرف زده بود راجب خواستگاری ؛ رو پا بند نبودم از مهسا پرسیده بودم و فهمیده بودم که خود مهدی خواسته ، خلاصه ...
دو روز مونده بود به خواستگاری که ...
مکث کرد و ادامه نداد :
فاطمه جون به لب شدم ، چیشد ؟!
پشت سر هم نفس عمیق کشید
تا لرز صدایش قابل کنترل باشد :
غروب بود منم اومده بودم کنار دریا عین امروز ...
دل تو دلم نبود هی روز خواستگاری و عروسیمون رو تصور می کردم و بی خود می خندیدم ولی ته دلم یه جور شور می زد ولی خیال بافی هام نمیزاشت فکر کنم به این دلشوره بی موقع...
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهلوپنجم ] روز های بعد هم همراه فاطمه بودم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_چهلوششم]
مهسا زنگ زد بهم ، با شوخی و خنده جوابش رو دادم ولی مهسا مثل همیشه نبود ، صداش گرفته بود ، من هم زدم به فاز شوخی؛
پرسیدم شاه دوماد کجاست ؟!
که زد زیر گریه ، دلم ریخت اصلا ...
چند ثانیه ای دوباره مکث کرد
ایندفعه دیگر چیزی نپرسیدم.
دوباره خودش شروع کرد :
گفت ..گفت ...مهدی رفته بود ماموریت
بعد ماموریت دیگه ازش خبری نشد ، نه از خودش نه حتی از خبر.. شهادت و پیکرش.. !
ریحانه نمیدونی چه حالی بودم اون روزا ، اگه شهید میشد و مزاری داشت انقدر نمی سوختم ، ولی هیچکس از مهدی خبر نداشت انگار آب شده بود رفته بود زمین ...
دلم می سوخت ،
همه رویاهام جلو چشمام نیست و نابود شد ..
*مهدی نیومده ، رفته بود ! *
انگار تموم امید منم همراه مهدی گم شده بود !
من لیسانسم رو تو رشت می خوندم ،
مهدی هم اهل رشت بود
شش ماهی صبر کردیم هیچ خبری نشد ، اون ماموریت مربوط بود به یه باند بزرگ قاچاق اعضای بدن ..همکاراش می گفتند شاید شهید شده و پیکرش رو ..
اینجای حرف هایش که رسید بی محابا زد زیر گریه ، دلم گرفت برای وضعیتش، کوه صبر بود این دختر ...
_ یه سال که شد ، دیگه طاقت نیاوردم انتقالی گرفتم و رفتم تهران ، سخت گل بی بی رو راضی کردم ، با مهسا کلا ارتباطم رو قطع کردم ، دیدنش عذابم می داد ، یه دفعه بریدم از هر چی که مربوط میشد به مهدی، دیگه هیچ وقت سراغ غروب دریا نرفتم ، موندم تهران و فوق لیسانس رو هم اونجا قبول شدم ، الان هشت ساله ، هشت سال از رفتن مهدی گذشته رفتن که نه گم شدنش، هیچ خبری دیگه نشد ازش هی خودم رو غرق کردم تو درس و دانشگاه؛ فکر می کردم با دوری از شمال و درس خونی فراموشش میکنم اما ....مهدی جلو چشمام بود همیشه ..
بغلش کردم ، اشک هایش دلم را می سوزاند ،
گریه ام گرفته بود ، دل سنگ که نبودم ...
یک ساعتی را همان جا ماندیم ، بعد هم هر کدام سوی خانه خود رفتیم ، امشب هر دویمان به خلوت نیاز داشتیم ، اما خلوت فاطمه زیاد درد داشت !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
'🏴 #چالش_فاطمـے '↩️شرڪت ڪننده: 9⃣6⃣ چند روز دیگه میشه سومین فاطمیهای که خارج از دنیای این پای
#چالش_فاطمـے
سلام و خداقوت به
دل و قلبهای عاشقتون
و همنفسیِ شما تو این
چالشِ بُزرگ به نامِ مادر ..ﷺ
زمان شرکتِ شما در این چالش بزرگ
به پایان رسید🌹
پنج روزِ باقی مانده، شرکت کننده ها
برای ویوی بنرهای چالششون تلاش کنن
ان شاالله هرکسی مستحقش هست
جز نفراتِ برتر این چالش ارزشی بشه☺️🌹
ان شاالله دعای مادر
بدرقهی راهِ تک تکِ عزیزانی باشه که
با وجودشون به این چالش صفا و گرما بخشیدن.
چندتا بنر باقی مونده رو میفرستیم،
ولی دیگه زمان شرکت به پایان رسیده
و هیچ بنر چالشی بعد از امشب
در کانال قرار نمیگیره🌹
#یاعلےمدد
'🏴 #چالش_فاطمـے
'↩️شرڪت ڪننده: 0⃣7⃣
صدایش زدهام مادر،
از مادرم بیشتر ..
'🥇نفر برتـر: کتیبهی حضرت زهرا س'
'🎁به نفرات دوم تا هَشتم نیز
جوایزِ نفیسے اهداء خواهد شد.
'📲براےشرڪتدرچـالش👇🏼
'🏴 Eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
'🎬اولین چالشِ بزرگ فاطمے در ایتا☝️🏼
'🏴 #چالش_فاطمـے
'↩️شرڪت ڪننده: 1⃣7⃣
من به هرکوچهی
خاکی که قدم بگذارم،
ناخودآگاه به یادِ
تو میافتم مادر..
'🥇نفر برتـر: کتیبهی حضرت زهرا س'
'🎁به نفرات دوم تا هَشتم نیز
جوایزِ نفیسے اهداء خواهد شد.
'📲براےشرڪتدرچـالش👇🏼
'🏴 Eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
'🎬اولین چالشِ بزرگ فاطمے در ایتا☝️🏼
'🏴 #چالش_فاطمـے
'↩️شرڪت ڪننده: 2⃣7⃣
فاطمیه که میشود،
زیاد دست روی سینه بگذارید
و سلام کنید به حضرت علے'ع؛
این روزها کسی جواب سلام
علی را نمیدهد..
'🥇نفر برتـر: کتیبهی حضرت زهرا س'
'🎁به نفرات دوم تا هَشتم نیز
جوایزِ نفیسے اهداء خواهد شد.
'📲براےشرڪتدرچـالش👇🏼
'🏴 Eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
'🎬اولین چالشِ بزرگ فاطمے در ایتا☝️🏼
'🏴 #چالش_فاطمـے
'↩️شرڪت ڪننده: 3⃣7⃣
مگر میشود دلت داغدار
آن گلبرگِ نیلی باشد و اشکانت
منتقم مادر را تمنا نکند؟!
- یا فاطر بحقّ فاطمه عجللولیکالفرج..
'🥇نفر برتـر: کتیبهی حضرت زهرا س'
'🎁به نفرات دوم تا هَشتم نیز
جوایزِ نفیسے اهداء خواهد شد.
'📲براےشرڪتدرچـالش👇🏼
'🏴 Eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
'🎬اولین چالشِ بزرگ فاطمے در ایتا☝️🏼
'🏴 #چالش_فاطمـے
'↩️شرڪت ڪننده: 4⃣7⃣
گاه علی'علیهالسلام'
فاطمه'سلاماللهعلیها' را
اینگونه خطاب میکرد:
ای هـمـه آرزوی مـن..
'🥇نفر برتـر: کتیبهی حضرت زهرا س'
'🎁به نفرات دوم تا هَشتم نیز
جوایزِ نفیسے اهداء خواهد شد.
'📲براےشرڪتدرچـالش👇🏼
'🏴 Eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
'🎬اولین چالشِ بزرگ فاطمے در ایتا☝️🏼