eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
1_893318324.mp3
12.2M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 عرب‌ها وقتی یه چیزی رو خیلی دوست داشته باشن میگن:« بأمنة موسی بن جعفر » یه چیزی مثل بیمه کردنه یعنی به امانت سپردم، دست حضرت موسی بن جعفر‌علیه‌السلام حالا میگم قلباتون، بأمانة موسی بن جعفر‌علیه‌السلام :) . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• یا‌باب‌الحوائج آقام... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . یک عمر‍‍ هوای دل خود داشتم اما، یک لحظه نگاه "تو" بهم ریخت دلم را..💓 👀 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [#قسمت‌صدوچهل‌وشش] یک ساعتی طول کشید که با کلی شلو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد شام کمی کنار دریا ماندیم و بعد پیاده به خانه برگشتیم ،سادگی که میان روز هایمان بود شیرین بود ؛مثل شیرینی قبولی در یک امتحان سخت ! بر حسب قرار هر شب قبل خواب کتابی برای هم می خواندیم ،هر دو اهل مطالعه و به شدت کتاب دوست بودیم و به فکر سرانه مطالعه به شدت کم ایرانمان! امشب نوبت من بود تا بخوانم ،مقابل کتابخانه موجود در اتاق ایستادم ،نگاهم رفت روی کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری اولین بار دوازده سالم بود که خواندمش! با لبخند برداشتمش و به سمت رختخواب ها رفتم پرده حریر پذیرایی انقدر نازک بود که مانع نور زیبای مهتاب نشود ،با ذوقی بچگانه جلد کتاب را نشان او دادم و بعد شروع به خواندنش کردم. (شاهزاده گفت: سلام ، تو که هستی ؟! _ من روباهم شاهزاده به او گفت : بیا با من بازی کن ! روباه گفت : من نمی توانم با تو بازی کنم . من که اهلی نشده ام شاهزاده پس از کمی تامل گفت : اهلی شدم یعنی چه ؟! روباه گفت: اهلی شدم یعنی علاقه مند شدن روباه دوباره ادامه داد : تو برای من هنوز پسر بچه کوچکی هستی مانند دیگر پسر بچه ها و من محتاج تو نیستم ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد من برای تو در دنیا یگانه دوست خواهم بود و تو برای من در عالم ، همتا نخواهی داشت. شاهزاده گفت : کم کم می فهمم ، من گلی دارم .. تصور می کنم او مرا اهلی کرده باشد. روباه آهی کشید : زندگی من یکنواخت است ولی تو اگر مرا اهلی کنی ،زندگی من چون خورشید خواهد درخشید آنگاه با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پای دیگران تفاوت خواهد داشت اگر می خواهی مرا اهلی کن! شاهزاده گفت : چه باید بکنم ؟! روباه جواب داد : باید صبور بود تو اول قدری دور از من در میان علف ها می نشینی ،من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو چیزی نخواهم گفت ،لیکن هر روز می توانی اندکی جلوتر بشینی و ... بدین ترتیب شاهزاده روباه را اهلی کرد همین که ساعت وداع فرا رسید، روباه گفت : آوخ که من خواهم گریست آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند ولی تو نباید هرگز از یاد ببری که هر چه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود ... ) بعد از تمام شدن آن قسمت از کتاب کمی سکوت کردم و به نور زیبای ماه که از لا به لای پرده حریر شیری رنگ در تکاپو رسیدن به به روی ماه او بود چشم دوختم و با لحن عجیبی گفتم : یعنی تو الان منو اهلی کردی ؟! خندید و به طرفم برگشت: چجوری ؟! _ هیچی اول یه معلم ساده اما پر رمز و راز روستا بودی همیشه به آرامشت حسودیم میشد یه جور عجیبی آروم بودی ،به اینکه تموم جمعیت روستا اونجوری خواهانت بودند و پشت سرت و خوبی هات دعا می کردن ،حسودی می کردم و دلم می خواست شبیهت شم.. بعد هم یواش یواش نزدیک تر شدیم و با جواب های محشرت به سوال هام نمک گیرم کردی آقا! با محبت عجیبی که نی نی میزد میان مشکی نگاهش دستانم را گرفت : تو هم یه عکاس پر سر و صدا و شیطون بودی راستی خبر داری خودم ویس ها رو برای فاطمه خانم فرستادم برای همین تو خونه عمو اینا ازت پرسیدم چه نتیجه ای گرفتی ؟! چشمانم گرد شد : یعنی چی؟! زل زد درون چشمانم چشمان من آیینه نگاهش بودند : فاطمه خانم دیده بود که از من سوال میکنی و دنبال فلسفه ای اون دوره رو خیلی سال پیش برگزار کرده بودیم،ازم خواست اونا رو براش بفرستم تا به دست تو برسونه منم خوب فرستادم دیگه. مات نگاهش کردم،ای فاطمه آب زیر کاه! : پس کلا از همون اول نقش اول بودی گونه ام را بامزه کشید : اره نقش اول فیلم داستانی رایحه حضور با بازی افتخاری سرکار خانم ریحانه تاجفر خندیدم...بلند.. کنار امیر علی پیر شدن بی معنی بود ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهل‌وهفت] بعد شام کمی کنار دریا ماندیم
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] تاسوعا و عاشورا سپری شد ،هر دو با هم مشکی پوش حسین(ع )شده بودیم. اتو کردن پیراهن عزاداریش حال معنوی داشت که برایم تازه بود. بعد آماده کردن یک سری عکس مخصوص جشنواره ای که در راه بود ،مقابل تلویزیون نشسته بودم. مشغول چک کردن پیام هایم بودم که صدای مداحی پخش شده از تلویزیون توجهم را جلب کرد : سلام آقا که الان رو بروتونم من اینجامو زیارت نامه میخونم ! حسین جانم.. بذار سایه ات همیشه رو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه حسین جانم.. با دیدن خیل عظیم زائران اربعین چشمانم پر شد جا ماندن از هر راهی سخت بود ،مخصوصا اگر از دیار عشق جا بمانی! عصر با خبری که امیر علی آورد دلم یک جیغ بلند می خواست و آغوش امیر علی را و دیگر هیچ ! جور شدن و رفتن همراه کاروان تنها چیزی بود که انتظارش را داشتم. با ذوق ساک جفتمان را بستم و هدیه روز زن امیر علی که یک چادر عربی بود را هم گذاشتم تا سرم کنم شدیدا معصوم و نازم می کرد. ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ قدم قدم موکب ها رو می گردم ستون ستون دنبال یه نشونم کجای این جمعیتی که میخوام نمازم رو پشت سرت بخونم به طرف امیر علی برگشتم که زیر لب این چند بیت را تکرار می کرد عشق و دلتنگی از تمام واژگان سرریز بود ! میدونم که بین زائرایی میدونم میون مردمی میسوزم تو آتیش غمت ای آقا عمود چندمی؟! یا مهدی عزیز فاطمه انقدر این مداحی را تکرار کرده بود که من هم حفظش بودم ،صدایش را یواشکی ظبط می کردم. اولین بار بود که در این مسیر پا می گذاشتم بوی پاییز و بوی محرم با هم در آمیخته بود و دلدادگی رو به نقطه اوج خودش می رساند پاییز و محرم همراه او قشنگ تر میشد ذوق و هیجان دیدن صحن و سرای ارباب یک طرف چیز های بامزه و دیدنی میان راه هم یک طرف تمام این آدم ها ، چه سنی و چه شیعه چه ایرانی و چه خارجی یک انگیزه و هدف داشتند از طی این مسیر و آن عشقشان به حسین و اهل بیتش بود ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی!:)❤️ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» 🙁من دیده باآتون گهلم می‌لم با خلدوشم بازی می‌تنم😏 این خلدوشه ام ته حلف نیی‌ژنه😕 بدو بدو نمی‌تُنه. هیش‌تال نمی‌تُنه😒 من با این شی‌‌تال تنم الآن؟ چیلا بلای من یه آژی یا داداس نمی‌آلین تا باهام بازی تُنه؟😒😒 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ☝️اگر کودک زیر سه سال حرف زشت می‌زند به او توجه نکنید نه مثبت نه منفی تا خاموش شود این مدت ممکن است بین یک هفته تا یک ماه طول می‌کشد. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ⌠‌ مثل گیر ڪردنِ ❢ چرخِ اٺوبوس مُسافر بَری ❢ در برف و بورانِ بهمنْ ماه … ❢ گیر ڪرده اسٺ دلم ⤹ ❢ به انحنا؎ باریڪ لبخندِ ‌«تُو♡» ❢ ٺا میٺوانی برایم بخند … ❢ مَن در مرکز؎ٺرین نقطه‌؎ عاشقی، ❢ گیر ڪرده ام… ⦙😌❄️💚⦙ ⌡ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1717» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ در این صبــح زیبا🌱 ازخداے مهربان آرامــش را برایتان خواستارمـ زیرا آرامش☺️ قطره قطره ڪدورتـ‌هاے جانتان را شستشو میدهد :)♥️ 😍☔️ 🍃🌈 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . 🍃🌸ای پیڪ راستان خبر یــار ما بگو 🍃🌸احوال گل به بلبل دستان سرا بگو . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •< > . . 🍃✨| مدت ها بود دنبال یه فرصت بودم که بریم بازار واسه خرید. داشت رادیو تعمیر می کرد، رفتم کنارش و گفتم: " کارت تموم شد؟ کی بریم؟" گفت: " کجا؟" - بازار دیگه! - بازار واسه چی؟ - یادت رفته؟قرار بود پرده بخریم دیگه. - حالا نمیشه خودت بخری؟ دوست داشتم بیادو نظر بده. می دونستم خیلی کار داره. پرده خریدن هم کار سختی نبود، اما دوست داشتم بیاد. وقتی اصرار منو دید با اینکه کارهاش عقب می‌افتاد قبول کرد باهام بیاد.|✨🍃 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ +حجابت را حفظ ڪن…":) ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . دانستنی‌های قبل از ازدواج🌷 ⬅️چند نکته درباره محقق ازدواج: 🔹سعی کنید کسی رو بعنوان محقق انتخاب کنید که هم خیرخواهتون باشه و هم صمیمی...😌 چون هم شمارو می‌شناسه و هم دلسوزه...🍃 🔹اگه به رازداری محقق مطمئن نیستید، غیر از اینکه از تحقیق نتیجه‌ای نمی‌گیرید، آسیب‌های زیادی هم می‌تونه داشته باشه...😒 🔹محقق باید قدرت سوال و جواب داشته باشه...🧐 نه خجالتی باشه و نه پرحرف...😟 اگه خجالتی باشه، سوال نمی‌پرسه، و اگه پرحرف باشه، اجازه جواب به طرف نمی‌ده!😅 دکتر بانکی پور . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ✖️ قهر مےڪنی ڪه راضیش ڪنے به ڪارے ڪه میخواے؟ ✖️ توے فشار میذاریش ڪه مجبور شه پیشقدم شه برای آشتی؟ ✖️ اونقدر یه چیزے رو ڪِش میدے ڪه خسته‌اش کنے، بگه حق با توئه؟ 💥 هشدار : شما حجم عظیمی آتش را با خود حمل میکنید و شاید نمی‌دانید! . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
هدایت شده از قلم قرآنی هُدی
دانلود قلم قرآنی هدی.apk
13.44M
👌فعال کردن قلم قرآنی هُدی در گوشی موبایل فایل بالا رو دانلود کنید و سپس نصبش کنید. (مشکل دانلود نشدن صوت ها برطرف شد) 📚برنامه ی «قلم قرآنی هُدی» رو از فایل بالا نصب کنید و از قرائت قرآن با صفحه ی عثمان طه با صوت ۳۰ قاری بین المللی و ترجمه گویا لذت ببرید. ✅علاوه بر اون از تفسیر المیزان، نمونه، نور، و تفسیر روایی برهان هم میتونید استفاده کنید. ✅ ترجمه ی گویای سه بُعدی نیز همواره مورد استقبال و رضایت کاربران بوده است. https://eitaa.com/joinchat/2768109791C09d3026a5f التماس دعا
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌ سلام. سپاس از کانال زیباتون😍 من یه خواهرزاده دارم به اسم نازنین، بسیار باهوش، زرنگ، صد البته زیبا😘😘 تو مدرسه حدیث بالوالدین احسانا را یاد گرفته بود، تو خونه هی تکرار می‌کرد و می‌گفت باید به مامان و بابا احترام بذارم😍😍 یه روز خیلی اذیت😡 میکرده، خواهرم حدیث رو بهش یادآوری میکنه از اونجا که خیلی سرزبون داره، به خواهرم میگه: بالوالدین احسانا، حدا حدودا😏😳🤣 خواهرم اول تعجب، بعد بمب خنده😂😂😂 اگه نازنین زمان پیامبر بود حتما جعل حدیث می‌کرد و کعب الاحراری بود واسه خودش😂 . . ''📩'' [ 558 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی_آنلاین_جوونیم_و_با_احساسیم.mp3
4.22M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 فَوَ عِزَّتِكَ لَوِ انْتَهَرْتَنی ما بَرِحْتُ مِنْ‏ بابِكَ وَ لا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِك به عزّت و جلالت سوگند که اگر مرا از درِ لطفت برانی هرگز از درگاهت به جای دیگری نمی‌روم و از التماس به درگاهت دست بر نمیدارم.. . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• - دردات خوب می‌شھ . . .🌱🌒 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه‌حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهل‌وهشت] تاسوعا و عاشورا سپری شد ،هر دو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] من حرم لازمم دلم تنگ است روزگارم ببین بهم خورده تو عراقی و من هم ایرانم سرنوشت اینچنین رقم خورده به نجف که رسیدیم ،دلم بیشتر لرزید در صحن و سرای امامی بودم که عاشق ترم کرده بود ،که عدالت و مهربانی اش باعث شده بود تغییر کنم. گره کور دارم اما باز با یک نگاه تو بهترم آقا بعد اقامت کوتاهمان در نجف دوباره به شوق دیدن ارباب به راه افتادیم ،میان راه هم امیر علی با حوصله به تمام سوال هایم پاسخگو بود تشنه دانستن بودم که این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست؟! لیوان آب را از خانمی که کنار جاده بود گرفتم و یک نفس سر کشیدم و از ته دل آخیش گفتم امیر علی لیوان یکبار مصرف را از دستم گرفت و درون کیسه ای که در دستش بود قرار داد و بعد گفت : خانم گلم بیا به یه روایت مهمونت کنم و من با ذوق گوش و دلم را به او سپردم. _یه شخصی .. مهمون امام صادق(ع) بود نصفه شب تشنگی باعث میشه از خواب بیدار بشههمین که میره آب بخوره ... میبینه امام صادق با یه حالِ خوشی در حال نافله شب خوندن هستن... و میبینن حضرت سر به سجده گذاشتن زار زار گریه میکنن! این شخص، یه غبطه ای میخوره و یه لیوان آب میخوره... و سلام میده به ابی عبدالله و یادِ لب عطشان امام حسین میکنه! فردا میشه و به امام صادق عرض میکنه دیشب خیلی حالِ خوشی داشتید من به حالتون غبطه خوردم! امام صادق میفرماید... حاضرم دیشبم رو با دیشبِ تو عوض کنم! یه لحظه مات می مونه میگه آقا آخه... من که کاری نکردم! شما نافله شب خوندید... اونم با حالِ خوش و ناله و گریه... امام صادق میفرمایند اگر حاضری ثواب دیشب من برای تو... ثواب دیشب تو برای من! چرا که هر کس تشنه اش بشه آب بخوره یاد لب عطشانِ کربلا کنه خدا صدهزار گناه از نامه اعمالش محو میکنه...! صدهزار حسنه به نامه اعمالش اضافه میکنه! و ثوابِ آزاد کردنِ صدهزار بنده در راه خدا رو بهش میده! امام صادق (علیه‌السلام) میفرمایند: «هر کس آبی بیاشامد و جدم حسین (علیه‌السلام) را یاد کند و بر قاتلین او لعن و نفرین نماید، 🌸خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد و صد هزار گناه او را بیامرزد، و او را در جایگاه‌های بلند جای دهد و مانند این است که صد هزار بنده را آزاد کرده باشد.پس او در‌ روز‌ قیامت با دلی شاد و چهره‌ای خندان محشور می‌شود...! [منتهی الامال، صفحه ۳۴۳،کانال تاج بندگی] [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهل‌ونهم ] من حرم لازمم دلم تنگ است
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] اینو گفتم که بگم عزیز دلم میانبر بزن میون ساده ترین کار هات برای خدا خدا این میانبر های زیرکانه رو دوست داره ،به جای آخیش بگو یا حسین دستش را فشاری دادم : قربون خدا برم که تو رو نصیبم کرد با لبخند نگاهم کرد. _ تا من باز محو چالت نشدم زودتر راه بیفت آقا بعد طی مسیر چند روزه به کربلا رسیدیم همین که نگاهم به حرم افتاد امیر علی زیر گوشم گفت : دعا کن ، اولین باره میایی اینجا اولین نگاهته به حرم و من چه دعایی می کردم وقتی یکی از بهترین بنده های خدا همسرم بود و حالا کنارم ،آرزوی خوشبختی و سلامتی برای همه خوب بود به گمانم ! رسیدیم به کرب و بلا خیره شو به گنبد به گلدسته ها خیره شو اگه قطره اشکی چکید از چشات به بارون این قطره ها خیره شو ببین از شب بی قراری چی یادت میاد ببین از غم و گریه زاری چی یادت میاد بهترین دو راهی دنیا مقابلمان بود دو راهی میان حسین و علمدار سپاهش به پیشنهاد امیر علی اول به پابوس سقای حرم رفتیم تا اذن بگیریم برای دیدار برادر! ای حرم میبینی جلوی تو زانو زدم ای حرم خبر داری که چند دفعه رو زدم ای حرم چقدر پای تو دست به پهلو زدم چند سال اخیر مرور شد مقابلم دختری که تردید داشت گیر کرده بود میان انتخاب اشتباهش ،به صورت اتفاقی با معلمی آشنا شده بود که رایحه حضور آن بالاسری بود و بعد خیلی چیز ها در افکارش تغییر کرد ،اگر محبت و سایه لطف خدا نبود و من همراه سعید می ماندم چه بلایی سرم می آمد ؟! و حالا همراه همسفرم ، مهمان ارباب بودیم ! مهمان سر ترین آقایی که بی سر بود ! خدا عجیب بلد بود خدایی کند فقط کافی بود دل به دل حکمت و رحمت و نعمتش می شدی! آیه ای که همیشه در ذهنم بود دوباره تداعی شد و خدا کافی است برای بنده اش ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌آخر ] اینو گفتم که بگم عزیز دلم میانبر بزن
🌿 خب به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست! امیدوارم که دوسش داشته باشید:) راستی برای خوندن ادامه رمان و قصه های نویسنده و ارتباط مستقیم، میتونید به کانال شخصی ایشون مراجعه کنید😌✨ https://eitaa.com/joinchat/4230086669C9e4d938c9b 🌿
「💚」◦ ◦「 🕗」 . |😌|نان و نمک از سفره‌ی احسان تو خوردم |💛|از لطف تو بوده روزیِ هرروزم! . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦