∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
ای پرودگار ما!
ما از تو "حسین" را میخواهیم،
از تو میخواهیم
"هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ"
قلب و عشقی عطا کنی
که بوسیله اش به خودت میل کنیم،
به ما عطا کن "حبّ الحسین" را که
"وسیلة السعداء" موجب عاقبت بخیری ست،
ما را به حسین(؏) برسان!♥️
ولادت پرنور و برکت سیدالشهدا(ع) و روز پاسدار مبارک🎉💚🌙😍
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
گرچہ این شهـر 👈🏻🏙
شلـوغ اسـت ولـے
باور ڪن ...
آنچنـان جاےِ تو خالیسـت🚶🏾♂
صـدا میپیچد ... 🔊
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🧐 بــارها به من مےگفتند:
«این چه فرمانده لشڪرے است ڪه
هیچ وقت زخمے نمےشــود؟!
براے خودم هم سـؤال شده بود 🤔
از او مےپـرسیدم:
تو چرا هیچ وقت زخمے نمےشـوے؟
😅 مےخندید ،حـرف تو حـرف مےآورد
و چیزے نمےگفت...
آخــر، شبِ تولــ🎂ــد مصطفےٰ
رازش را به من گفت:
«پیش خــدا ڪنار خانهاش،
از او چنـد چیــز خواستم:
اول: 👈🏻 تــو را، بعد: دو پسـر از تو تا
خونــم باقی بمانــد☝️🏻،
بعد هم اینڪه اگر قرار است بروم،
زخمے یا اسیــر نشوم.
آخرش هم اینڪه نباشم توے مملڪتے
ڪه امــامش توش نفــس نڪشد.»
همیــن هــم شــد.🍃
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #محمدابراهیم_همت
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
↓
. عاشقی دردسری بود ، نمیدانستیم!
↑
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
از امام باقر(ع) نقل مےڪنند:
ڪه روزے عدّه اے بر امام حسین(ع)
وارد شدند؛ ناگاه فرشهاے گرانقیمت
و پشتےهاے فاخر و زیبا را در منزل آن
حضرت مشاهده نمودند.✨
عرض ڪردند: اے فرزند رسول خدا!
ما در منزل شما وسایل و چیزهایے
مشاهده مےڪنیم ڪه ناخوشایند ماست
(وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمیدانیم!)🧐
حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا
فیهِ شی ءٌ.
بعد از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت
مےڪنیم و آنها هر چه دوست داشتند،
براے خود خریدارے مےکنند. هیچ یڪ
از وسایلے ڪه مشاهده نمودید، از آنِ
ما نیست.🙂
این تنها نمونه اے از توجه امام حسین
به خواسته هاے همسر و اهل خانه خود
است ڪه باید الگویے براے ما باشد.
البته نڪته مهم این است ڪه همانطور
ڪه در روایت مشاهده مےشود، اعتدال در
امور، ساده زیستے و صرفه جویے باید در
ڪار باشد- یعنی همسران در حد مهریه
خود مےتوانند خرج ڪنند.😌
#عیدتون_مبارک 🌺
#اللهمعجلالولیڪالفرج 💚
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 رفیق من خیلی دوست داشت
اسمش محمد باشه ولی خوب چه کنه که
دختره😂
بعد خیلی هم دوست داره پاسدار بشه🍃
خلاصه🤦♀
یک بار مامانم با گوشیم کار داشت
برش داشت و کارش را انجام میداد که
یکهو دیدم داد می زنه صدام می کنه
فلااااانییییی این کیهههههه؟!
رفتم می بینم دوستم زنگ زده که
من اسمشو پاسدار ممدم سیو کردم🤦♀😂🚶♂
ولی خوب دیگه اسمشو عوض کردم
گذاشتم رفیق روز تنهایی 😁😂
الآنم فکر کنم عضو باشه
سلامیام از این جا بهت می کنم 😉👋🏽
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 565 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
🆔| @Daricheh_Khadem
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - مذهب و دین من حسین - حسین طاهری.mp3
6.55M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
•| #خادمانه |•
.
.
#حسین_طاهری🎙
دو معنی برای"عاذَ" گفتهاند:
یکی: وقتی گوشت به استخوان چسبیده باشد...
همینقدر نزدیک و جدانشدنی!
و دیگری: پناهبُردنِ کسی...
به دیگری، از ترسِ شَرّ و نگرانی!
فطرس که جای خود دارد؛حسینجان!
که عالَمیان و افلاکیان...
"عاذَ بمَهده" یعنی:
دو جهان، به تو پناه آوردهاند!
و مگر پناهدهندهای جز شما وجود دارد؟!
تولدتان مبارک؛ امنترین پناهگاه!
#عیدڪممبروڪ 🎉
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
✨از خوشیهای جهان نوکریات مارا بس(:
#دیشبکربلا(:
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
اولاً : دوستت دارم !
ثانیاً : هر آن چه بینمان رخ داد
اولاً را از یاد نبر . . . 😍😘
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_ششم حسام با کمی تردید گفت: _ حوریا جان _ بله؟! _ نمیشه
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_هفتم
صدای بم و مردانه اش با آن لحن شیک و جنتلمنانه روحم را به پشت تماس تلفنی کشاند
_ چی شد ساکت شدی حوریا جان؟ یه دست تکون بده ببینم
خنده ام گرفته بود. سرم را بالا گرفتم و هیبت زیبایش را از دور نگاه کردم و آرام دستی تکان دادم. اصلا دوست داشتم فقط او حرف بزند بسکه زیبا و پرمهر کلمات را ردیف می کرد و من مانده بودم چه جوابی بدهم که حق او را ادا کرده باشم
_ دردت به دلم یه چی بگو صداتو بشنوم.
_ چی بگم. دوست دارم شما حرف بزنی
خنده ی زیبایش توی گوشی پیچید. این پسر حتی خنده اش هم دلبرانه بود. شاید هم من بعنوان اولین تجربه، ندیده بودم و این حرکات و وجنات حسام برایم رویایی بود
_ اگه تو دوست داری، چشم... من همش حرف میزنم و تا خود صبح قربونت میرم.
خجالتی شده بودم و از داغی صورتم کلافه بودم. با صدایی آرام گفتم:
_ عکسای امشب رو دارید؟
_ نه عزیزدلم. عکسا توی گوشی الناست. اون عکس گرفت.
دلم کمی گرفت و گفتم:
_ من که شماره شو ندارم. دوست داشتم ببینم لحظات توی عکس رو.
صدایش جدی شد و گفت:
_ یه لحظه قطع می کنم. بعدا زنگ می زنم.
و بدون اینکه منتظر خداحافظی من باشد، تماس راقطع کرد. سرم را بالا گرفتم توی بالکن نبود. من هم دلخور به داخل خانه آمدم و توی اتاقم خزیدم. سعی کردم فکر بدی نداشته باشم و دلخور نشوم. شاید کاری ضروری برایش پیش آمده باشد. توی ذهنم، خودم را دلداری می دادم و کار حسام را توجیه میکردم که بیش از پنجاه پیام مجازی به صفحه ی گوشی ام هجوم آورد. صفحه را که باز کردم، اسم (آقا حسام) روی گوشی ام حک شد و دانه به دانه ی عکس ها شروع به دانلود شدن، کردند. لبخند پهنی روی لبم آمد و با دیدن پیام آخرش سرشار از مهر شدم.
« عکسا رو از النا گرفتم. میذارم دونه دونه شو تماشا کنی و لذت ببری. منتظر تماستم. هر وقت دیدن عکسا تموم شد، اگه نخوابیدی بهم زنگ بزن عروس زیبای من »
اینکه لب تَر کرده بودم خواسته دلم را فراهم کرده بود، دلم را قرص می کرد. بعضی از عکس ها چقدر جذاب و با احساس بودند. اصلا نمی دانم النا این عکسها را چه وقت گرفته بود اما بابت تک تکشان دوست داشتم او را بغل کنم و ببوسم و تشکر کنم که چقدر ماهرانه شکار لحظه ها را انجام داده و ثبت خاطره کرده بود. علی الخصوص یکی از عکس ها که من در حال درست کردن روسری ام بودم و حسام تماما غرق بود توی چهره ام و با لبخند دندان نمایی مرا نگاه می کرد. چقدر حالتش دوست داشتنی بود. نا خودآگاه به ذهنم جاری شد ( آقای دوست داشتنی من )
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal