eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- هـیـئـت رو بـھ خـونـتـون آوردیـم 🙃🏴 دیـگـھ چــۍ بـهـتـر از ایـن !؟ 👀🤌🏻 • مداحۍ و مولودۍ • 🎤🎉 • نماز شب و ختم ذڪر • 🌑📿 • عاشقانھ هاۍ معنوۍ • 🤍🕊 • ذڪر هاۍ گره گشا • 🤲🏻✨ • روانشناسۍ دینۍ • 🗣📖 ‌‌• پروفایل مذهبۍ • 📱🌿 https://eitaa.com/joinchat/2882142216C2d2fbbea47 اینجا پاتوق مذهبۍ هاست 🙃🦋 ورود برا اهلش آزاده 🚶🏻‍♀💕
ڪردا اینجورے صبـح بخیر میگن به دلبرڪشون : " بەیانت باش گلاره‌ے چاوم " یعنی: صبـحت بخیر نور دیـده‌ام🥰❤️🌱 همـینقدر لطــیف . . .🥲 🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛 ֢ ֢ ֢ ֢ قالَ اَمیرُالْمُؤمِنیٖن‌عَلیٖ(؏): اَفْضَلُ الشِّفاعٰات اَن تَشْفَعَ بَیْنَ اِثْنَینِ فی نِکاحٌ یَجْمَعُ اللّٰهُ بَیْنَهُمٰا🍀 حضرت علی(؏) فرمود: از بهترین شفاعتها، شفاعت بین دو نفر در امر ازدواج است تا اینکه خداوند آنان را مجذوب یکدیگر گرداند🙂💫 ⇦تهذیب۷، ص۴۰۵ . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ֢ ֢ ֢ ֢ . میگفت خواهرم یه مدت خیلی ازدواجی بود و دائم چله برمی‌داشت و التماس دعا میگفت به امام جماعت مسجد😂 ، و در آخر مادر حاج‌آقا اومدن برای خواستگاری خواهرم ، ما تا اون لحظه نمیدونستیم حاج‌ آقا مجردن ، دیگه خودشون حاجت رو برآورده کردن!😐😂🤌🏻 بگید ببینیم شمام چله‌ برداشتین تا حالا؟!😁✔️ اگه آره چی بوده و جواب داده یا نه🙊 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سه ترفند جالب با نرم کننده لباس😌 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بَعضی‌وَقتا‌به‌ چشای همسری نگاه‌ کن و‌بگو:⦅هَردفعه‌که‌ِنگات‌ْمیکُنم‌ خوشگل‌تَر‌میشیٖ⦆😍💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏‏‏آقا زیاد نذر نکنین😐 آنقدر موقع گرفتاری نذر کردم و ندادم دفعه ی آخری فرشته اومد ۲۰۰ میلیون سفته گذاشت جلوم گفت: داداش اول اینو امضا کن بعد به درخواستت رسیدگی میکنیم😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1073 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
🍃💌 •• | •• گاهی اوقات فقط گرفتن چله نتیجه‌ای نداره🤷🏻‍♀ بقولی از شما حرکت از خدا برکت😅🤌 اینکه در مکان‌های عمومی و مراسمات حضور داشته باشید و واسطه‌ها در جریان قصد ازدواج شما باشن در وهله‌ اول مهم تره☺️👌 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🍃💌 •• | •• قطعا هر نشدنی یه حکمت داره☺️👌 مهم اینه که به زمانبندی خدا اعتماد داشته باشیم و عجول نباشیم😇😅 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🍃💌 •• | •• تلاششون‌ ستودنی بوده واقعا😅😅 انواع و اقسام چله‌ها😁🤌 و این جمله‌شون رو که؛ توکل و توسل در ازدواج خیلی مهمه رو حتما گوش جآن بسپارید😌👌👌 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💌🍃
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به سبک خودمان دوستت دارم اما عمیق ♡ - مریم_قهرمانلو . 𓂃وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . هیچوقت نگو "هیچوقت" 🤫 هر وقت خواستي از رفتارش انتقاد کني، از کلمه هاي "هميشه و هيچ وقت" استفاده نکن!🧐 اين دو تا کلمه خيلي خطرناکن! 😱 مثلا اگر بهش بگي : تو هيچ وقت لباس هات رو مرتب نمي کني! نه تنها باهات مخالفت مي کنه ، تازه از دستت ناراحت هم ميشه! 😡 بايد بهش بگي : بعضي وقت ها لباس هات رو مرتب نمي کني...🤨 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ کاش تو قلب هامون کسی جز شما رو راه ندیم✨️ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 - 🤍 سیوش کن "my soul" ⤿ روح من - ♥️ سیوش کن "my drug" ⤿ داروی من - 🤍 سیوش کن "other half" ⤿ نیمه ی دیگر - ♥️ سیوش کن "mine" ⤿ مال خودم - 🤍 سیوش کن "truest" ⤿ واقعی ترین - ♥️ سیوش کن "heart throb" ⤿ ضربان قلب - 🤍 سیوش کن my beloved ⤿ معشوق من - ♥️ سیوش کن "my hipnotizer" ⤿ هیپنوتیز من °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایت‌است☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ‌𓂃بفرماییدتودم‌در‌بده𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 🛵 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصد ظرف میوه را از یخچال برمیدارم و کابینت ها را در جست
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . دست هایم را در هم قفل میکنم و سرم را رویشان میگذارم. کارهایم را اصلا درک نمیکنم،نمیدانم چرا بعضی حرکت ها را ناخواسته و در نافرمانی عقل انجام میدهم. صدای باز شدن قفل در و بعد از آن قدم های نیکی میآید. سرم را بلند میکنم. :_عه پسرعمو اینجایین! چرا حتی از گفتن اسمم اکراه دارد؟ جلو میآید و در قابلمه را برمیدارد. با تردید به طرفم برمیگردد. :_نهار آماده است.. اگه میخواین براتون... +:آره لطفا.. بریز برام سر تکان میدهد،بشقاب اول را پر میکند و جلویم میگذارد. +:ممنون بشقاب دوم را تا نصفه میریزد و مردد میگوید :_پس منم برم اتاق دیگه.. اگه خواستین بازم غذا هست صندلی کناری سمت چپم را عقب میدهم،با تعجب نگاهم میکند. راستی،میگویند قلب هم متمایل به سمت چپ است! +:بشین. تنها غذاخوردن اصلا خوب نیست... نگاهم میکند،سرم را تکان میدهم. جلو میآید و مینشیند. بشقابش را روی میز میگذارد،دوباره بلند میشود :_لیوان بیارم پشت سر من میایستد. برمیگردم،کابینت بالایی را باز کرده و روی پنجه ی پا ایستاده و سعی میکند دستش به طبقه ی دوم کابینت ها برسد. خنده ام میگیرد،فاصله زیاد است!دستش به لیوان ها نمیرسد. بی صدا بلند میشوم،دقیقا پشت سرش میایستم. تنها چند سانتیمتر مانده تا بدنم با تن او مماس شود. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . دست راستم را دراز میکنم و از بالای دست نیکی،لیوان برمیدارم.به سمتم میچرخد. صدای قلبش را میشنوم،به وضوح! صدای قلب خودم هم،گوش فلک را پر کرده. آب دهانش را قورت میدهد.با لبخند لیوان را به سمتش میگیرم. :_از این به بعد چیزی خواستی،به خودم بگو... لیوان را از دستم میگیرد. سر تکان میدهد و سریع از حصر دستانم خارج میشود. پشت میز مینشینم،با لبخند. نگاهش را از صورتم میگیرد و با چند سرفه ی مصلحتی،گلویش را صاف میکند دختربچه ی همسایه ام برای فرار از شیطنت چهره ی من ، میخواهد بحث را عوض کند! +:بین غذا، آب خوردن اصلا درست نیست..نمیدونم چرا خواستم لیوان بیارم ؟ و لبخند میزند،شیرین و پر از زندگی.. شیطنت را از نگاهم میگیرم،لبخندم را میخورم. دوست ندارم اذیتش کنم،ولی سرخ و سفید شدنش بامزه ترین تصویر حیات از شرم است! در فراموش کردن اتفاق چند لحظه قبل،همراهی اش میکنم. :_چرا بین غذا آب خوردن درست نیست؟ چنگال را داخل دهانم میکنم،مثل همیشه هنر دستش ستودن دارد! میگوید +:حدیث داریم از امام رضا از نظر پزشکی هم ثابت شده که میتونه منشأ بیماری باشه.. آخ.. یادم رفت بلند میشود و دست هایش را میشوید. میخندم +:خانم دکتر اینم حدیث داره؟ :_من دکتر نیستم که.. ولی حضرت امیر فرمودن: شستن دستها پیش و پس از غذا، موجب فزون شدن عمر است و سبب زدودن چربی از جامه هاست و دیده را جلا می دهد. سر تکان میدهم،عجب سخن پر مغزی و چه چینش و بلاغت بی نظیری... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نمیتوانم نظرم را مخفی کنم. :_عجب جمله بندی معرکه ای! با لبخند سر تکان میدهد +:طبیعتا تو ترجمه،نمیشه همه ی مفهوم رو رسوند.. برای درک عمق مطلب،باید عربی بلد باشید تا ببینید چه شاهکار بی نظیریه نهج البلاغه. :_نهج البلاغه؟ +:اوهوم،مجموعه نامه ها و خطبه ها و حدیث های حضرت امیره... من اول دبیرستان که بودم،قبل از اینکه ...اممم... اینجوری بشم... (به روسری اش اشاره میکند) یه دختر ارمنی تو کلاسمون داشتیم.اون موقع خیلی سخت عربی یاد میگرفت تا بتونه قرآن و نهج البلاغه رو کامل درک کنه.. هیچ وقت یادم نمیره،گاهی وقت ها سر کلاس چندین ساعت تو فکر بود،میگفت خوش به حالتون،عجب امامی دارین.. من اون موقع ها بهش میخندیدم.. ولی الآن به پاکی قلبش و حق پذیری اش حسودی میکنم.. :_چی شد؟ +:مسلمون شد... مسلمون شد و یه مدت بعد، همه ی خانواده اش رو مسلمون کرد... لبخند میزند و آه میکشد...چه حال پر از ابهامی دارد! صدای زنگ موبایلش میآید. خم میشود و از روی کابینت،موبایل را برمیدارد. نگاهی به صفحه میاندازد ؛ (ببخشید) میگوید و جواب میدهد. چنگال را سه دور،میچرخانم و داخل دهانم میبرم. الحق که دست پختش فوق العاده است. +:سلام پرستوجان.. چند لحظه میگذرد +:ببخشید... ؟؟ شما؟ نیم رخ راستش را نگاه میکنم،او آن طرف خانه را... +:بله بله.. شناختم.. آقای شریفی.. موبایل پرستو دست شما چی کار میکنه؟ گوش هایم تیز میشوند،شریفی! آقای شریفی! چند ثانیه میگذرد،به ظاهر مشغول خوردنم.. اما... همه ی حواسم معطوف نیکی است. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:نه آقای شریفی.. خواهش میکنم ادامه ندید. +:نه من اصلا موقعیتش رو ندارم... آقای شریفی... نه من اصلا قصدش رو هم ندارم... تنم میلرزد،از چیزی که گوش های من،و از آن بدتر گوش های نیکی میشنوند واهمه دارم... خودم را دلداری میدهم،حتما هم کلاسی اش میخواهد پروژه ای،تحقیقی،زهرماری با هم انجام دهند... چنگال را در دستم تکان میدهم و پاهایم را روی زمین.. +: نه آقای شریفی لطفا به پدرم زنگ نزنید... چنگال از دستم با صدای بدی درون بشقاب میافتد. نیکی صورتش را بیشتر برمیگرداند. ولی میبینم گوشه ی لبش را به دندان گرفته.. هرچقدر هم نیمه ی پر لیوان را ببینم،برای پروژه و درس که اجازه ی پدر لازم نیست... +:خواهشا ادامه ندین آقای شریفی دوست دارم خرخره ی بی شرفِ شریفی را بجوم... دوست دارم موبایل را از نیکی بگیرم و هرچه فریاد در گلو دارم،نثار گوش های شریفی بکنم.. دوست دارم هرچه دشنام بلدم و بلد نیستم به این شریفی بدهم... من چرا اینقدر دست و پایم را گم کرده ام؟ نیکی بلند میگوید +:میشه تمومش کنین... خدانگه دار... و موبایل را محکم،روی میز میگذارد.. نفس عمیق میکشد.. نمیتوانم نگاهم را از صورتش بگیرم. دست چپم را پشت گردنم میبرم و شاهرگ هایم را به آرامش دعوت میکنم. نمیشود.. آرام نمیشوم... چشمانم را میبندم و باز میکنم. نگاهم به دست چپ نیکی میافتد. جای خالی حلقه،به چشمانم دهن کجی میکند. کور شد،تمام اشتهایم! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝