عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_دویستوپنجاهوهشتم اشک صورتم را پاک کردم و ب
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستوپنجاهونهم
احمد به سمتم چرخید و گفت:
آقای خامنه ای کسیه که من به واسطه ایشون و سخنرانی هاشون با مبارزه آشنا شدم.
چند سال پیش من تو یک مغازه پادوئی می کردم.
واسه نماز می رفتم مسجد کرامت.
ایشون امام جماعت اونجا بودن
بعد نماز می ایستادن سخنرانی و تفسیر قرآن می گفتن.
مسجد غلغله می شد.
همه از همه جا میومدن که تفسیر ایشون رو گوش بدن.
فقط این طوری نبود که وایستن تفسیر بگن
یه تخته داشتن مثل کلاسای مدرسه روی اون می نوشتن و توضیح می دادن
خیلی شخصیت نورانی و عالمی ان
من از اون موقع کم کم تفکراتم عوض شد مطالعه ام زیاد شد و فهمیدم چی درسته چی غلط و چه طور باید مبارزه کرد.
_الان مگه ساواک چه بلایی سر آقای خامنه ای آورده؟
کشتشون؟
احمد چمباتمه زد و گفت:
اولا که خدا نکنه
دوم ساواک غلط می کنه ایشون رو بکشه
تا همین جا هم که تبعید شون کرده غلط زیادی کرده
تا حالا شیش بار آقای خامنه ای رو گرفتن زندانی کردن شکنجه کردن سر و ریشش رو تراشیدن ولی وقتی دیدن ایشون از مبارزات شون دست بردار نیست به خیال خودشون با تبعید خواستن تو مبارزه خلل ایجاد کنن
_ایشونم مثل آقای خمینی الان عراقن؟
احمد استکان چایش را برداشت و گفت:
نه ایشون رو به ایرانشهر تبعید کردن
_ایرانشهر کجاست؟
_تو سیستان بلوچستان
چون سواد درستی نداشتم نام شهر ها و استان های کشور را یاد نداشتم و یا دقیق نمی دانستم کدام شهر در کدام گوشه از کشور است.
برای همین دیگر سوالی نپرسیدم.
احمد چایش را نوشید دراز کشید و گفت:
یکی الان تو زندانه، یکی زیر شکنجه، یکی تبعید
یکی هم عین من از ترس جونش فرار کرده
_از ترس جونت نبوده از ترس مدارکت
دستش را زیر سرش گذاشت و گفت:
فرار کردم چون اون قدر ایمانم و عقیده ام زیاد نیست زیر شکنجه دووم بیارم
بهم گفتن فرار کن مبادا بگیرنت زیر شکنجه دهان باز کنی و مبارزین بزرگ مشهد به خطر بیفتن
_الان از این که آزادی و تحت شکنجه نیستی ناراحتی؟
به سمتم چرخید و گفت:
ناراحتم از این که آزادم ولی هیچ کاری نمی تونم بکنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•