eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• حاج علی به سمتم آمد. دست پشت کمرم گذاشت و گفت: بیا بشین باباجان کنارش نشستم و بقیه هم نشستند. صدای نق و نوق علیرضا که در بغل خانباجی بود بلند شد. زهرا که تا آن لحظه ساکت بود و فقط اشک می ربخت رو به من پرسید: این بچه توئه؟ به تایید سر تکان دادم که جلو رفت و علیرضا را از بغل خانباجی گرفت. زکیه بدون این که به علیرضا نگاهی بیندازد زیر لب چیزی گفت و از اتاق بیرون رفت. حاج علی به تاسف سر تکان داد و سر به زیر انداخت. زهرا به صورت علیرضا دست کشید و خیره اش شد و پرسید: چند وقتشه؟ خانباجی گفت: یازده روزشه زهرا بچه به بغل کنار حاج علی آمد و حاج علی با ذوق علیرضا را از بغل او گرفت. ماشاء الله گویان صورت او را بوسید. زهرا آه کشید و گفت: کاش مادر هم بود می دیدش. حسابی برای بچه احمد ذوق داشت ... اشکش را با روسری اش پاک کرد و پرسید: تو چه جوری و کی اومدی؟ داداش کجاست؟ چرا نیومده؟ با صدای گرفته و پر از بغضم گفتم: بچه که دنیا اومد به احمد خبر دادن ساواک ردش رو زده و سریع منو برد گذاشت پیش مادر یکی از دوستاش و خودش رفت دیروز صبح که نامه محمد آقا به دست مون رسید احمد هم رسید و بدون معطلی راه افتادیم اومدیم. موقع تشییع .... جنازه .... رسیدیم. احمد خواست بیاد حداقل تو تشییع باشه ولی برادرم که ما رو دید نذاشت بیاد گفت همه جا پر از ماموره اشکم را پاک کردم و گفتم: باور کنید تو این چند ماه لحظه ای نبود روزی نبود که احمد به یاد و به فکر مادر و زینب نباشه و عذاب وجدان نداشته باشه زهرا گفت: عذاب وجدان برای چی؟ مگه عذاب وجدان چیزی رو درست می کنه؟ کاش جای این که عذاب وجدان داشته باشه فقط یک بار میومد دیدن مادر نمی ذاشت چشم انتظار از دنیا بره ... 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید امین علی یوسفی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•