eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وشش جلو میآید و مامان را بغل میکند، به نظر مهربان و
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . هم الآن است که قالب تهی کنم... حس میکنم فشار خونم افتاده.. *مسیح* حس میکنم چیزی از جیب مانی زمین میافتد، نگاه میکنم،کاغذی کنار پایم افتاده. مانی به طرف نیکی برمیگردد. خم میشوم تا کاغذ را بردارم،یک آن یادم میافتد مانی فراموشکار است ،با اینکه از خلقیات نیکی خبر دارد،اما... کاغذ را برمیدارم و قبل از اینکه بلند شوم،آهسته میگویم :_دستت رو بنداز مانی... بلند میشوم،به وضوح رنگ نیکی پریده... مانی دست در موهایش میکند +:شرمنده... ببخشید حواسم نبود... عمو و زنعمو میروند و نزدیک مامان و بابا مینشینند. نیکی کنار پدرش مینشیند،اضطراب به وضوح از حرکاتش پیداست.. پای راستش را روی پای چپ میاندازد و مدام تکانش میدهد. درست روبه روی نیکی مینشینم،سرم را پایین میاندازم و حر کات جمع را کنترل میکنم. مانی هم کنار من مینشیند. مامان خیلی زود با زنعمو صمیمی شده و با هم گرم صحبت اند.. نیکی با گوشه های روسری اش بازی میکند. و سکوت وحشتناکی بین عمومسعود و بابا برقرار است... تک سرفه میکنم تا مامان متوجه یخ جمع بشود. مامان نگاهم میکند و تصنعی میخندد :_آقامسعود ما خیلی مشتاق دیدارتون بودیم... عمو سرش را پایین میاندازد. هیچ نمیگوید،غرورش برای من اما ستودنی است... پس بابا راست میگفت که من شبیه عمومسعود هستم.. باز هم نگاهم به نیکی میافتد،همچنان سرش را پایین انداخته ... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بابا پوزخند میزند:بازم دست این دو نفر،نیکی و مسیح،درد نکنه.. بعد مدت ها باعث دیدار من و مسعود شدن.. عمومسعود میگوید:فقط اینجاییم به خاطر نیکی و مسیح... خواهشا حرف دیگه ای جز این دو نفر زده نشه... لحن سرد و محکمش همه را متعجب میکند. چند لحظه طول میکشد تا بابا به خودش بیاید دوباره میگوید:باشه برادرلجباز من... باشه... خب...این دونفر که حرفاشون روباهم زدن و خودشون بُریدن و دوختن... میمونه چیزایی که واسه ما بزرگتراست.. پوزخند عمومسعود،از چشم من دور نمیماند. مامان میگوید :بله دیگه.. داریم باهم فامیل تر میشیم. بابا دوباره ادامه میدهد:خب مسعود..نظرت رو چند تاس؟؟ نیکی سرش را بلند میکند و با تعجب به بابا نگاه میکند. درست مثل یک دختربچه، چشمانش را گرد می کند. حرکاتش بامزه اند،حق دارد... هنوز نمیداند بابا عادت دارد همه چیز را مثل یک معامله تصور کند. به طرف من برمیگردد. چشمانش از تعجب گرد شده اند. لب میزنم:مهریه متوجه میشود، آهان میگوید و سرش را تکان میدهد. عمومسعود به طرف من برمیگردد و خطاب به بابا میگوید: پسرت چند تا میتونه بده؟ مثل خودش،با غرور میگویم: هرچند تا امر کنید عموجان نیکی آرام میگوید:فقط یکی.. این بار نوبت من است که با تعجب نگاهش کنم. نگاه همه معطوف او میشود،سرش را پایین میاندازد. عمو میپرسد:چی؟ نیکی سرش را بلند میکند و به چشمان پدرش خیره میشود:باباجان..فقط یه سکه... بابا لبخند میزند:باشه دوهزار تا واسه خاطر پدرعروس، یه دونه واسه خود عروس خانم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
هدایت شده از رصدنما 🚩
♨️ فوووری ... فوووری ♨️ به افتخار حمله‌ی امشب عضویت در این کانال تا اطلاع ثانوی رایگانه😄👇 https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d اخبار تنبیه اسرائیل توسط سپاه به لحظه و با روایت طنز😉 جانمونید که ظرفیت محدووده😳 فوروارد واجب :: صدقه جاریه😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . * ماترکناک یابن الحسین...🚩 √ سخنرانی طوفانی شهید سید حسن نصرالله🕊 درباره رهبر انقلاب💚 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰🏴 ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1504 𓈒 . 𓂃شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌙 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🤕تغییر دادن خود به‌ منظور جلب رضایت طرف مقابل❌ 🎭| بعضی از افراد به خاطر اینکه بتوانند علاقۀ طرف مقابل را به خود جلب کنند، سعی می‌کنند بعضی از رفتارهایشان را تغییر دهند. 💯| البته تغییر دادن رفتار فی‌نفسه کار بدی نیست، اما اگر قصد ما این باشد که فقط در دوران آشنایی این کار را انجام داده و بعد از ازدواج به روال خود برگردیم، یا به عبارتی برای مدتی نقش بازی کنیم، این کار ما نوعی فریب محسوب شده و بعدها موجب بروز مشکلات بزرگی در زندگی مشترک می‌شود. ☺️| پس بهتر است ما در مدت آشنایی خودِ واقعی‌مان را نشان دهیم تا طرف مقابل بتواند انتخاب آگاهانه‌ای داشته باشد.       . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دور نباش در این دنیایِ کوچک... در این" آغوشِ دنج"🙃 نزدیک تر باش، از روح به جآن نزدیک تر باش، از جان به تَن نزدیک تر باش، از تن به مَن "تو..." ؛ خودِ من باش... ساکن همیشگی قلبم☺️💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
👜 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 دیشب مامانم موشکای سپاه رو که دید، گفت: این جنگ چقدر جدیه؟ برگ انگورهامون نم داشت بردم پشت بوم خشک شه، برم بیارم پایین؟😐 آخه مادر من😢😂 𓈒 1039 𓈒 "شما و مامانتون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃دونفره‌هاےویژه‌بامامان‌بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 👜 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مال من باش که بجز تو به کسی حِسی ندارم 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . قوی بمون(:🥰 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شش حرکت اقتدار شکن که کرامت مردها را میشکند❌ 1-دستوری صحبت کردن 😤 2-مقایسه شوهر 😏 3-بیان مستقیم عیب ها 😬 4-سرزنش کردن 🤨 5- تحقیر شوهر 🙃 6- تخریب شوهر 🤯 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . او می‌آید و انتقام تمام این روزهای تلخ ما را می‌گیرد، اگر زنده‌ایم‌ به امید دیدار روی کسی‌ هستیم‌ که نفسش زندگی می‌بخشد❤️ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وهشت بابا پوزخند میزند:بازم دست این دو نفر،نیکی و
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . باز هم تعجب و اخم مهمان صورت نیکی میشود. نمیدانم چرا اینقدر ناراحت است... معمولا دختران هم سن و سال او، از مهریه‌ی بالا استقبال میکنند. عمومسعود میگوید:باشه بابا میگوید:شرط دیگه چی؟ عمومسعود به طرف من برمیگردد:نیکی حتما بهت گفته.. باید درسش رو ادامه بده.. سرم را تکان میدهم. بابا دوباره میپرسد:دیگه؟ صدایی از ورودی میآید،برمیگردم. :_مسیح باید حق طلاق رو بده به نیکی... عمووحید است. همزمان با نیکی به احترامش بلند میشویم. چشمم به چشمان نیکی میافتد. تنها نقطه ی اشتراکمان این است که هر دو عمو وحید را عاشقانه دوست داریم... عمو کنار نیکی مینشیند و لبخند گرمی به صورت او میپاشد. حس میکنم غم به یک باره از صورت نیکی پرواز میکند. مامان میگوید :ولی وحیدجان.. زندگی که با عشق شروع بشه،نیازی به این چیزا نیست.. عشق!! به زحمت،لبخند بزرگم را قورت میدهم و میگویم:عیبی نداره.. حق طلاق مال نیکی جان سرم را پایین میاندازم،اما نفس راحت عمو وحید را به خوبی حس میکنم. سرم را پایین میاندازم،تا چشمم به نیکی نیفتد.. احساس شرم میکنم.. مامان میگوید:خب اگه حرف دیگه ای نیست، نیکی و مسیح فردا برن آزمایش بدن.. مام بریم دنبال سور و سات و جشن و مراسم دیگه و از ته دل میخندد.. نیکی با اضطراب و یک باره میگوید :نه... باز هم،نگاه ها به سمت او برمیگردد.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . اینطور نمیشود،دستپاچگی این دختر کار دستمان خواهد داد... میفهمم... همین الآن هم معذب است،چه برسد بخواهیم عروسی بگیریم! نیکی متوجه اشتباهش میشود و درصدد جبرانش برمیآید:یعنی منظورم اینه که ما تصمیم گرفتیم جشن نگیریم... مامان میگوید:یعنی چی؟مگه بدون جشن میشه؟؟ کلی دوست و فامیل داریم..نمیشه که... دوباره هول میشود،دستانش را تکان میدهد تا چیزی به ذهنش برسد. میگوید:یعنی ما..ما تصمیم گرفتیم چیزه...اممم.... مراسم نگیریم چون....چون..... درست مثل دختربچه ها وقتی می خواهند به مادرشان دروغ بگویند. نمیدانم چرا نمیتوانم این حالتش را تحمل کنم، دلم میخواهد نجاتش بدهم.. به علاوه ممکن است همه چیز خراب شود. میان کلامش میپرم:چون تصمیم گرفتیم بریم مسافرت... نگاهم میکند،چشمانش را میبندد و نفسش را رها میکند. مامان مشکوک میگوید:مسافرت؟ میگویم:آره دیگه..چیه اسمش؟ اسمش چی بود؟؟ مانی به دادم میرسد،با تردید میپرسد:ماه عسل؟ میگویم: آره آره..خودشه...قراره بریم ماه عسل.. زنعمو میگوید:عه چه خوب...حالا کجا تصمیم دارین برین؟ به نیکی نگاه میکند.. نیکی سوال مادرش را تکرار میکند: قراره بریم کجا ؟ کجا قراره بریم؟؟ راستش خودمون هم نمیدونیم کجا... حتی در این شرایط هم نمیتواند دروغ بگوید. عمومسعود میگوید :یعنی چی خودتون هم نمیدونین؟ سقلمه ای به مانی میزنم،بهتر از هرکس دیگری در مواقعی اینچنین،ذهنش کار میکند. میگوید:آره عموجان...چیزه..خودشون نمیدونن چون..چون... آهـــــان... چون از این تورای سورپرایزی دیگه...یه چیزی مثل قرعه کشیه... تا لحظه ی پرواز نمیفهمن کجا قراره برن... از این لوس بازیا... نفس راحتی میکشم... عجب دروغ شاخداری!! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . * حیدر آمد شکار...😎 √ تصاویری از سان دیدن امام خامنه‌ای و کوبش شب گذشته خیابانهای تل‌آویو . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰🏴 ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1505 𓈒 . 𓂃شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌙 ⏝
🍳 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ایـن نڪتہ طـلایے رو بـراے هـر روز زندگـیت داشتہ بـاش🌱 ویڪـتور فرانڪل میگـہ : هـرگز رفتارهای زشت و بدی که در حقِ من روا ڪـردند را فراموش نخـواهم کرد؛❤️‍🩹 اما مایل نیستم تا آخر عمر کینه‌ی آنها را با خود حمل ڪـنـم !🙂🌸🫀 . 𓂃صبح‌رو‌عاشقانه‌بخیرکن𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🍳 ⏝
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . «لا باس بان ینظر الرجل الی المراة اذا اراد ان یتزوجها. ینظر الی خلفها و الی وجهها» امام صادق علیه السلام فرمود: مانعی ندارد که مرد قامت و صورت زنی را که قصد ازدواج با او دارد، ببیند.☝️ منبع:وسائل الشیعه، ج 20، ص 88✍ . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌      مهربان همسر من ☺️ چقدر زیباست حضورت درکناره من وقتی در میان مشکلات و دغدغه های روزمره زندگی به تو فکر میکنم😌 جانم تازه میشود چون میدانم در پس همه این سختی ها،یک تکیه گاه محکم، من را امیدوار میکند🥰 پ ن : همین الان براش بفرست فول انرژی بشه😉 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
45.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . پاسـتا چیڪـن آلـفردو پنیـرے رو اینطـورے نـوش جــان ڪـنید😉🍝 مـواد لازم : سینہ مرغ🍗 پودر سیـر🧄 پاپریڪـا🌶 قـارچ ۴۰۰ گرم🍄 آرد سفـید ۲ ق غ شـیر ۱.۵ لیوان سـس ۲ ق غ پنیـر خامہ‌ای ۲ ق غ🤍 اورگانو پاسـتا🍝 ڪـره🧈 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🚻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ همسرم نظامیه؛ زنگ زدم دندونپزشکی واسه همسرم یه نوبت بگیرم. منشی برگشت گفت جسارتا کار همسرتون چیه؟ با یه لحن مشکوک و شاخک‌ِ تیز شده گفتم یعنی چی خانوم؟🤨 شغلش چه ربطی به دندونپزشک داره؟ گفت خانوم منظورم کاریه که قراره بخاطرش بیاین دندونپزشکی! ایمپلنت، لمینت، عصب کشی و...🥲 به قول شماها پرتاب شدم🤣😂 𓈒 1040 𓈒 "شما و همسرتون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃ورودبدون‌همسرجان‌ممنوع𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🚻 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . فــاصـبِر صـَبرا جَـمیـلا 💕(: . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . روزی همسر محترم شهید تماس گرفت و گفت : دخترم خیلی بی‌قرار باباست ، از آقا رضا خواهید که به آقای ما فرمان دهد کھ به‌خواب‌دخترش‌برود ؛ ناسلامتی‌او‌فرمانده آقاسجاد است ! ــ ـ وَ شایداین آخرین تیر امید همسر شهید بود و چقدر سخت است برای یڪ مادر که دختر خردسالش تقاضای بابا کند .. و بابایش شهید باشد .🍂 ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🔸 ! 👈🏻چنانچه همسرتان با رفتار یا گفتارش باعث آزردگی شما شده است، او را ببخشید. 🤌🥰 هرگاه اختلافی به وجود آمد، گذشته ها را به رخ او نکشید، به خصوص اگر اظهار پشیمانی کرده است.👌 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . و برای هیچ فاجر و کافری بر من منّت و نعمتی قرار مده و روی نیازم را به طرف آنان مکن✨️ 📍صحیفه‌سجادیه . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وده اینطور نمیشود،دستپاچگی این دختر کار دستمان خواه
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نگاهی به چهره ی نیکی میاندازم،اخم هایش در هم کشیده. زنعمو با نگرانی میپرسد:جاهای خطرناک اینا نمیبرن که مانی میگوید:نه زنعمو خیالتون راحت باشه.. بهترین کشورهای اروپا و آمریکاس... عمو مشکوک میگوید:خب بعد از مراسم برید ماه عسل... میگویم:نه عمو... همون خوبیش اینه که بلافاصله بعد عقده... جمع ساکت میشود،تازه متوجه میشوم که چه گفته ام... سرم را پایین میاندازم،نگاهم به نیکی میافتد. صورتش به قرمزی انار شده و سرش را کامل پایین گرفته... مانی لبخند میزند و با شیطنت میگوید:جوونای امروزی ان دیگه... پایش را لگد میکنم. نیکی زیر لب (ببخشید) میگوید و جمع را ترک میکند. مامان میگوید:آخه بدون مراسم نمیشه.. میگویم:خب مامان،ما که رفتیم شما خودتون مراسم بگیرین.. :_بدون عروس و دوماد؟ منظورش از داماد،منم؟! مانی دوباره به دادم میرسد:مامان جان مراسمای ما و عمو اینا که پر از عروس دوماده... همه ی دخترا شکل عروسن دیگه.. بذارین برن خوش باشن،اذیتشون نکنین... انگار جمع به توافق میرسد.. با اینکه اشتباه کردم اما حداقل از شر مراسم راحت شدیم! مامان با لبخند معناداری میگوید :مسیح جان پسرم لطفا برو نیکی رو هم صدا کن... میگویم:ولی مامان جان من نمیدونم کجا رفت؟ مانی با شیطنت میگوید:من دیدم،رفت حیاط.. مجبورم بلند شوم،با نگاه به مانی میفهمانم که بعدا به حسابش میرسم.... عمووحید بلند میشود و دست روی شانه ام میگذارد،با تحکم میگوید :تو بشین...خودم صداش میکنم. قبل از اینکه کسی مخالفتی کند،سالن را ترک میکند. من اضطراب ندارم،اما ترجیح میدهم هرچه زودتر این مسخره بازی ها تمام شود و آرامش به زندگی ام برگردد... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . *نیکی* :_دوشیزه ی مکرمه،سرکار خانم نیکی نیایش، آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم و همیشگی آقای مسیح آریا دربیاورم ، وکیلم؟ به کفش های مسیح نگاه میکنم. دستم را مشت میکنم و با صدای لرزان میگویم:بله صدای کل و هلهله بلند میشود. مسیح صدایم میزند:نیکی؟ برمیگردم و در تیله های براق چشمانش خیره می شوم. میگوید:دیگه تموم شد.. عقدمون بدون طلاقه... لبخند میزنم و میگویم:نه امکان نداره.. ما قرار داشتیم.. :_نشنیدی عاقد گفت به عقد دائم و همیشگی؟؟ و مستانه میخندد.. باور نکردنی است.. حس می کنم دنیا دور سرم می چرخد. از خواب میپرم،نفس نفس میزنم. خواب بود.. همه اش خواب بود... هنوز صدای قهقهه ی مستانه اش،در گوشم میپیچد. نباید به این چیزها فکر کنم.. نباید ذهنم را مشوش کنم.. نگاهی به ساعت میاندازم. یک و بیست دقیقه... تا صبح،زمان زیادی باقی مانده... دوباره دراز میکشم. در خواب،ناراحت نبودم،از چیزی که شنیدم ناراحت نبودم... لبخند زدم.. سرم را تکان میدهم و روی پهلو جابه جا میشوم. خدایا،من...من اشتباه کردم ؟ (توکلت علی حی الذی الیموت).. ❤ چادرم را سر میکنم و کفش های مشکی ام را از کمد برمیدارم،نگاهی به آینه میاندازم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝