🌹🌿🍀🌹
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جُستهایم و نبود
تو آنکه جُسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خسته ی خَزان زده را
حُلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حَزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
#حسین_منزوی
✨@avayeqoqnus✨
زمانی که وارد جمعی می شوی،
لباس هایت معرف تو هستند
و زمانی که خارج می شوی،
افکار و سخنانت.
🔸 از رمان "آناکارنینا"
✍لئو تولستوی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
🍁 فرصت نمی دهد که بشویم
🍂 ز دیده خواب
🍁 از بس که تند می گذرد
🍂 جویبارِ عمر
#صائب_تبریزی
✨ @avayeqoqnus ✨
راهها زیاد هستند
ولی خدا
راه زیباتر را برای تو
انتخاب میکند...
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه باش
تو که باشی؛
خورشید،از سمت آرزوهای من طلوع میکند
ماه،جورِ دیگری میتابد
و زمین،حول محور خوشبختی ام میچرخد!
تو که باشی؛
همه چیز،خوب است.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#عاشقانه
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 الا بذکرالله تطمئن القلوب 💚
امروزمان را آغاز میکنیم
به نام خدایی که تسکین دهنده دردها
و آرامش دهنده قلبهاست.
الهی به امید خودت 🌸
صبح بخیر عزیزان 🪴
✨ @avayeqoqnus ✨
الهی روی بنما
تا در روی کسی ننگریم
و دری بگشا
تا بر درِ کس نگذریم...
آمین 🙏🌺
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
📜 اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب!
لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود :
"ای فرزندم ! اگر در مُردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ،
اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ،
بیداری را از خود بردار که نمی توانی.
بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی، می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است.
همانا خواب به منزله مرگ ،
و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است."
#حکایت
#لقمان_حکیم
✨ @avayeqoqnus ✨
آن چه از همه دردناکتر است
فقر و بیماری نیست ،
بی رحمی مردم نسبت به یکدیگر است. 🥀
#رومن_رولان
✨@avayeqoqnus✨
ای جانِ جهان، جان و جهان بندهی تو
شیرین شده عالم زِ شِکَر خندهی تو
صد قرن گذشت و آسمان نیز ندید
در گردشِ روزگار مانندهی تو
#مولوی
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
زیبایی خریدنی
و شادابی هدیه گرفتنی نیست؛
طراوت اتفاقی نیست.
همه اینها به انتخاب و تلاش تو
بستگی دارد.
شادباش و شاد زندگی کن
و شادی ببخش...
عصرتون قشنگ 🌹
✨@avayeqoqnus✨
.
خوشبختی را نمیتوان وام گرفت.
خوشبختی را نمیتوان برای لحظهای نیز
به عاریت خواست.
خوشبختی را نمیتوان دزدید.
نمی توان خرید.
نمی توان تکدی کرد...
📚 "چهل نامه کوتاه به همسرم"
✍ نادر ابراهیمی
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 #حکایت_طنز
یکی آواز میخواند و میدوید.
پرسیدند که: «چرا میدوی؟»
گفت: «میگویند که آواز من از دور خوش است. میدوم تا آواز خود را از دور بشنوم!» 😃
🔸 برگرفته از بهارستان جامی
#حکایت
#جامی
✨ @avayeqoqnus ✨
من خانهام را پر از رنگ میکنم
پر از عطر زندگی،
گل میخرم،
نان گرم می خرم،
شعر مینویسم،
و باور دارم زندگی یعنی
همين بهانههای كوچك خوشبختی.
روزتون پر از حس خوب خوشبختی 🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
خدایا شکرت
برای غمهایی که میگذرند
و شادیهایی که از راه میرسند...
هزاران بار شکرت ای
مهربانترین 🙏🌺
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
من، اما آمدهام
تا از تو تشکر کنم
بهخاطر گلهای اندوهی
که در درونم کاشتی
از تو آموختم
که گلهای سیاه را دوست بدارم.
بخرم.
و جایجای اتاقم را با آن بیارایم…
#نزار_قبانی
✨@avayeqoqnus✨
📜 مرد فقیر و بقّال
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت.
آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من میفروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم؛ یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار میدادیم!
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
🔸 تا عمر بود، درستی آیینِ من است
🔹 بدخواهِ کژی، مسلکِ دیرین من است
🔸 آزادی و خیرخواهی نوع بشر
🔹 مقصود و مرام و مسلک و دین من است
#فرخی_یزدی
✨@avayeqoqnus✨
📚 ضرب المثل "آب در هاون کوبیدن"
🔸 معنی و کاربرد:
به طور کلی این ضرب المثل به معنی انجام یک کار بیهوده است که هیچ سودی برای انسان ندارد.
🔸 داستان:
داستان این حکایت به زمانی بر می گردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشتند.
بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر است!
بعد از شدت گرفتن این اختلاف، دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند.
مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو زهری بسازند و به خورد دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود.
فردای آن روز هر دو عطار شروع به آماده شدن برای مسابقه کردند.
عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با ۵ کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است.
گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.
وقتی مسابقه شروع شد عطار اولی آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند.
با اشاره ی او یکی از کارگرها که ماسک زده بود با احتیاط انبری را برداشت و ظرف زهر را به عطارِ دوم داد و فرار کرد.
عطار دوم که ترس و وحشت او را فرا گرفته بود ظرف را گرفت و با دستانی لرزان شروع به خوردن آن کرد و بلافاصله بیهوش شد.
وقتی از عطار اول پرسیدند که در زهر چه چیزهایی ریخته بود، گفت: "آب بود و گوشت!!"
اینگونه بود که ضرب المثل آب در هاون کوبیدن به وجود آمد.
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨