eitaa logo
آوای ققنوس
8.1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
424 ویدیو
28 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت @avayeqoqnus
برای زندگی فکر کنید اما غصه نخورید.  اگر زندگی را آسان بگیری، عمرت به خوشی خواهد گذشت.  زندگی برای مردمِ حساس، غم انگیز و برای اشخاصِ متفکر، خنده دار است.  دلگیر مباش.  دلت که گیر باشد، رها نمی‌شوی.  خداوند، بندگان خود را با آن چه به آن دل بسته‌اند، می آزماید. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو که جمله دردها را تو شفا گشتی و تسکینی بگفتا جان ربایم من قدم بر عرش سایم من به آب و گل کم آیم من مگر در وقت و هر حِینی صبح بخیر و سلامتی 🌞🌹 @avayeqoqnus
🤍 نِی از تو حیاتِ جاودان می‌خواهم 🍂 نی عِیش و تَنَعُّم جهان می‌خواهم 🤍 نی کامِ دل و راحت جان می‌خواهم 🍂 هر چیز رضای توست، آن می‌خواهم الهی، راضی هستیم به رضای تو ای حکیم‌ترین 🙏🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 عشق جوان گمنام به دختر پادشاه جوان گمنامی عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و او را جوانی ساده وخوش قلب یافت ، به او گفت پادشاه اهل معرفت است؛ اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد آمد. جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد ، به طوری که  اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده‌ای با اخلاص از بندگان خداست. پس در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند. جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد. همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکان نامعلومی رفت! ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی او پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت. به او گفت : "تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی ؟" جوان گفت : "اگر آن بندگی دروغین که به خاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه‌ی خویش نبینم ؟" @avayeqoqnus
در جهان هیچ سینه بی‌ غم نیست غمگُساری ز کیمیا کم نیست @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند جمله طلایی از شوپنهاور: اگر معاشرت با دیگران تو را آزرده می‌کند، همیشه قدری از تنهایی‌ات را با خود به جمع ببر؛ یعنی بیاموز آنچه می‌اندیشی را فورا ابراز نکنی، چیزی که می‌شنوی را زیاد جدی نگیری، و از دیگران بیش از اندازه انتظار نداشته باشی… 📙 در باب حکمت زندگی ✍ آرتور شوپنهاور @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از من بپرسی که به این جهان آمدم تا چه کاری انجام دهم، به تو خواهم گفت: آمدم که با صدای بلند زندگی کنم... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 ضرب المثل های کشورهای مختلف: 💠 ضرب المثل اسکاتلندی : عصاي کج ، سايه کج مي اندازد. 💠 ضرب المثل هندی : زبانت را نگاه دار تا دوستت را نگاه داري. 💠 ضرب المثل چینی : مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد. @avayeqoqnus
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه 🌹 @avayeqoqnus
. 📜 تو با که بودی؟ روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن می گفت و از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت. او مردم را برای پاسخ به سوال‌هایی که حضرت حق در مورد حیات‌شان، دوستی‌هایشان، عبادت هایشان، نماز و روزه‌هایشان و... از آن ها خواهد پرسید آماده می کرد. درویشی از آنجا می گذشت؛ رو به جماعت کرد و گفت: "حضرت حق این همه سوال نمی پرسد.‌ او فقط یک سوال می‌پرسد: من با تو بودم تو با که بودی؟" @avayeqoqnus
نگارا وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی 💜 دلم بی‌تو به جان آمد بیا تا جان من باشی 💞 @avayeqoqnus
. 🌼 زندگی تعداد دم و بازدم ها نیست بلکه لحظاتی هست که قلبت محکم می زند 🌸 به خاطر خنده به خاطر اتفاق های خوب غیره منتظره، به خاطر شگفتی، به خاطر شادی، 🍀 به خاطر دوست داشتن های بی حساب، به خاطر عشق به خاطر مهربانی 🌿 شادی ات را به اطرافت بپراکن بازتاب خوب آن را خواهی گرفت. 👌🪴 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روزگار شبی بی‌سحر نخواهد ماند چو چشم باز کنی صبحِ شب‌نورد اینجاست ... صبح بخیر و نیکی 🌞🌸 روزتون قشنگ و شاد 🪴  @avayeqoqnus✨  
یک روز... جایی در زندگیم می‌ایستم و می‌گویم خدا با من بود که دوام آوردم... که ادامه دادم..‌. و رسیدم. خدایا هزاران بار شکرت 🌸 🙏🌸 @avayeqoqnus
📜 حاتمِ طایی را گفتند: از تو بزرگ‌همّت‌تر در جهان دیده‌ای یا شنیده‌ای؟ گفت: بلی! روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را، پس به گوشه‌ی صحرایی به حاجتی بُرون رفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانیِ حاتم چرا نَرَوی که خَلقی بر سِماط او گرد آمده‌اند؟ گفت: هر‌که نان از عملِ خویش خورَد منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد من او را به همّت و جوانمردی از خود برتر دیدم. سماط: سفره 🔻 برگرفته از باب سوم گلستان سعدی @avayeqoqnus
زن‌ها، گاهي اوقات حرفي نمي‌زنند چون به نظرشان لازم نيست که چيزي گفته شود. تنها با نگاهشان حرف مي‌زنند… به اندازه يک دنيا با نگاهشان حرف مي‌زنند. اگر زني برايتان اهميت دارد، از چشمانش به سادگي نگذريد. به هيچ وجه. 📚 سوءتفاهم ✍ سيمون دوبوار @avayeqoqnus
. 📗 درس زندگی از یک گنجشک کوچک گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌. از او پرسیدند : "چه می‌کنی؟" پاسخ داد: "در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم." گفتند: "حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد." گفت: "شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما هنگامی که وجدانم می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟ پاسخ می‌دهم: هر کاری که از من برمی‌آمد." 👌🥺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. حرفِ دل بسیار ، اما شعر کوتاهش خوش است 🥀 نه گَلی در باغ مانده نه دلی در پیکرم ❣ @avayeqoqnus