#دل_بسته_ی_کار_خوب_در_جای_مدرن
#رقیه_ندیری
آن دخترکان به عشق دنیای مدرن
دلبسته ی کار خوب، در جای مدرن
از خانه به جای ظرف شستن رفتند
در شرکت ها به کلفَتی های مدرن
#رباعی
#اجتماعی
#نقد_مدرنیسم
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246844
#الم_شنگه_ی_این_همه_برج_و_بارو
#سید_محمدجواد_شرافت
و شیطان چه دارد؟ هیاهو هیاهو
هجوم صداها از این سو از آن سو
به نعره به نفرت به طعنه به تهمت
صداها سه شعبه صداها دو پهلو
دمیده به گوسالهی سامری باز
به آواز فتنه به آوای جادو
نه جای تامل نه تاب تحمل
هیاهو هیاهو هیاهو هیاهو
به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است
المشنگهی اینهمه برج و بارو
بگوشی؟ صدای شهیدان میآید
که روشن شود جبهههای فرارو
سراپا خروشم برادر بگوشم
بخوان از حسین و رجزنامهی او
بخوان از (من المومنین رجالً)
بخوان؛ (ربُّنا الله ثم استقاموا)
صدا شو رسا شو ازآن خدا شو
در این های و هوها هو الحق هو الهو
#غزل
#فتنه_شناسی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247761
برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
محمدحسین ملکیان
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید
کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید
همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید
همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی
نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید
جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید
بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها
برای بیعت با او نمی آیند می آید
برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید
به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند می آید!
#غزل
انتظار
@ayateghamze
.
#خدای_من_سیب_چقدر_ناز_است
#ناصر_کشاورز
به سیب گفتم
سلام خانم!
پیامتان چیست
برای مردم؟
سکوت کرد او
نگفت چیزی
به برگ خود داد
تکان ریزی
خدای من! سیب
چه قدر ناز است
اشاره می کرد
سر نماز است
#چارپاره
#شعر_خردسال
#توحیدی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242990
#دست_مرا_بگیر_خدایا_به_فاطمه
#اعظم_سعادتمند
بردم پناه از شب سرما به فاطمه
از درهی درندهی دنیا به فاطمه
آویختم به رشتهی نوری که میرسید
از چار سو به ساقهی طوبی به فاطمه
رازی که هیچوقت نگفتم به هیچکس..
آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه
من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم
از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه
افتاد دانه دانهی اشکم به دامنش
نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟
::
آنقدر روشن است و درخشان که دادهای
ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه
"من سردم است" در ته این ظلمت نمور
دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247690
#آهای_باد_سحر_باغ_سیب_شعله_ور_است
#عطیه_سادات_حجتی
آهاي باد سحر باغ سيب شعله ور است
برس به داد دل مادري كه پشت در است
چهل نفر همه نامرد هاي جنگ آور
به صف مقابل حوريه اي كه يك نفر است ...
چه غنچه اي ست كه پرپر شده ست كنج حياط
در آشيانه ي بلبل چقدر بال و پر است ...
نگفتم از پسر سوم علي سخني
كه سر مستتر اهل بيت اين پسر است ...
پسر چه عرض كنم پير عالم امكان
پسر نيامده از راه حيدر دگر است ...
پسر نيامده از راه معني والشمس
پسر نيامده از راه عين والقمر است ...
پسر نيامده از راه،آه خواهد رفت
پسر نيامده از راه راهي خطر است ...
گرفت صورت خود را مقابل آتش
پسر به خاطر مادر، نيامده سپر است ...
غم تمام پسرهاي او بزرگ ولي
غم نيامده فرزند او بزرگ تر است ...
قرار نيست بگيرد قرار بعد از او
دل شكسته ي مردي كه از قضا پدر است ...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245066
#یکی_برای_علی_ماند_و_آن_یکی_همه_بود
#مجید_تال
از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کٌفوِ علی می شود، جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد؟
محبّت ولی الله درد سر دارد!
کسی که شهر سر سفره ی قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: (( اشهد أنّ علی ولی الله))
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حقّ علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر، فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محلّه که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش از این کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیّتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد!
به شعله سوخت پر و بال مادر، امّا نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد ...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245058
شب ها هزار ساله شدند و نیامدی
مریم سقلاطونی
ماه که ای؟! ستاره ی شب های کیستی؟
مجنونِ هر شبِ که و لیلای کیستی؟
شب ها هزار ساله شدند و نیامدی
ای ماه! در کمین تماشای کیستی؟
تنهایی سه کنج کدامین سه شنبه ای؟
نی ناله های جمعه شب نای کیستی؟
ای صبح ناگهان زمین! خیمه ات کجاست؟
بخت سپید و روشن فردای کیستی؟
راه کدام دشت به شهر تو می رسد
چادر نشین خلوت صحرای کیستی؟
شور کدام رودی و بوی کدام دشت؟
دین کدام چشمه و دنیای کیستی؟
ای خسته از تمدن این شهر سوت و کور
دنبال سوز «دشتی» و آوای کیستی؟
#مریم_سقلاطونی
#غزل
#انتظار
@ayateghamze
قرار نیست که با مرگ خود تمام شویم
محمدسعید میرزایی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
من آدمم ولی این قلب عاشق از شوقت
فرشته ای ست که پرهای دیگری دارد
به نام مرگ، گلی آمده مرا ببرد
دلم هوای سفرهای دیگری دارد
همیشه بارِ دعا، میوه ی اجابت نیست
دل شکسته هنرهای دیگری دارد
و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست
که گاه عشق، اگرهای دیگری دارد
هزار مرتبه عاشق شدی ندانستی
که عشق خون جگرهای دیگری دارد
تو کوله بار، سبک کن که پشت مه گویند
پل از تو درّه خطرهای دیگری دارد
تو خواب رفته ای و جز تو نیست در اتوبوس
و جاده کوه و کمرهای دیگری دارد
تویی و همسر تو، کودکان تو آن جا
همان پدر که پسرهای دیگری دارد
چه دعوتی ست که امروز میز صبحانه
شراب ها و شکرهای دیگری دارد
انار هست ولی دانه هایش ازنور است
شراب نیز اثرهای دیگری دارد
فرشته آمده تا پیش خدمتت باشد
اگر دل تو نظرهای دیگری دارد
ولی دعای من این است تو خودت باشی
در آن جهان که دگرهای دیگری دارد
قرار نیست که با مرگ خود تمام شویم
جهان دری ست که درهای دیگری دارد
#محمدسعید_میرزایی
#غزل
#مرگ_اندیشی
#غزل_هزاره_ی_دیگر
@ayateghamze
یک عمر از حال عزیزم بی خبر بودم
یوسف رحیمی
عمری گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم
آوارهای از بادها آوارهتر بودم
یک عمر مثل یک غریبه زندگی کردم
از بسکه از حال دل خود بیخبر بودم
هر شب من و دلواپسی، هر شب من و حسرت
تا صبح در تنهایی خود غوطهور بودم
دل بستم این دلبستگی بیچارهام کرده
ای کاش در دنیا فقط یک رهگذر بودم
ناگاه وقت رفتن است و آه دلتنگم
ای کاش گاهی هم به یاد این سفر بودم
چشم انتظاری ماند و من، تا آخر این راه
یک عمر از حال عزیزم بیخبر بودم...
#یوسف_رحیمی
#غزل
#مرگ_اندیشی
@ayateghamze
مرگ است آن که می کندم بیدار
سید حمیدرضا برقعی
ای آرزوی روشن رویاها
دیروز خوب خوبیِ فرداها
ای اولین دقیقه پس از اسفند
نوروزِ کودکان پر از لبخند
لبخندِ ما به تلخی فروردین
از پیک های شادی خود غمگین
تیپا زدن به مدرسه و تحصیل
دندان لق و وسوسهء آجیل
چون برق می گذشت زمان انگار
من از غروب سیزدهم بیزار
لبریزم از جریمهء بی تخفیف
انبوه مشق های بلاتکلیف
فردا دوباره ناظمِ بی احساس
در دست هاش ترکه ای از گیلاس
خرداد! ای هنوز پر از کابوس
شب های امتحانِ من و افسوس...
مثل همیشه در وسط باران
یک دفعه بی مقدمه تابستان
با هر نسیم ریخته در خانه
انجیرهای سبز، عجولانه
ای موسم کلافگیِ شمشاد
گرمای بی ملاحظهء مرداد
ای فصل ناخنک زدنِ آرام
بر سینی لواشکِ روی بام
عصر کسل کنندهء خواب آور
سرگیجه های پنکهء شهریور
مهر تو کرده صبح به صبح انگار
گنجشک های همهمه را بیدار
پاییز! ای عبور شگفت انگیز
از کوچه باغ و مزرعه و جالیز
ای از ترانه از غزل آکنده
ای فصل بیت های پراکنده
پیراهنِ معاشقه تن پوشت
رنگین کمان برگ در آغوشت
رفتن به زیر پلهء ناچاری
آوردن بخاری از انباری
دی ماه مثل پیرزنی خسته
موی سفید و دست حنا بسته
انگشتِ او نسیم نوازش داشت
در بقچه اش نخودچی و کشمش داشت
ای ترس دوست داشتنی در من
سرخیِ آسمانِ شب بهمن
گرمای قصه های زمستانی
گیسوی یار! ای شب طولانی
دنیا بدون تو قفسی بوده ست
این عمرِ طی شده نفسی بوده ست
عمری که خواب بود و گذشت انگار
مرگ است آنکه می کندم بیدار
ای مرگ! ای رهایی تاریکم
هر روز یک قدم به تو نزدیکم
ای مرگ! ای خمارِ پس از مستی
ای دشمنی که دوستِ من هستی
اینجا که سهم من همه تنهایی ست
حس می کنم که در تو خبرهایی ست
خویشان من که بار سفر بستند
آن سوی مرگ منتظرم هستند
حرف نگفته در دل دفتر نیست
دلتنگم و گلایهء دیگر نیست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#مثنوی
#فصل_ها
#مرگ_اندیشی
@ayateghamze
صبور باش که فصل درخت سوزان است
محمدمهدی سیار
خبر رسيد که پاييز رو به پايان است
چه دلخوشيد؟ که اين اول زمستان است!
تو اي خزان زده جنگل، مخوان سرود سرور
صبور باش که فصل درخت سوزان است
نبود و نيست مرا همدمي که اين جنگل
نه جنگل است، که انبوه تک درختان است
چه گريهها که نکردند ابرها تا صبح
به پشت گرمي اين غم که ماه پنهان است!
هواي هيچ دلي پرس و جوي دريا نيست
مدارِ پرسه ی اين جويها خيابان است
#محمدمهدی_سیار
#غزل
#زمستان
@ayateghamze