eitaa logo
آیات غمزه
919 دنبال‌کننده
40 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آیات غمزه
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما علیرضا قزوه السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم رؤيت اين ماه يعني نامه ي اعمال ما خاصه اين شب ها که ابر و باد و باران با من است خاصه اين شب ها که تعريفي ندارد حال ما کاش در تقدير ما باشد همه شب هاي قدر کاش «حوّل حالنا»يي تر شود احوال ما اين سحرها در زلال ربّنا گم مي شويم اين سحرها آسمان گم مي شود در بال ما ما به استقبال ماه از خويش تا بيرون زديم ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما گوشه ي چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما نیایش بهار و انتظار @ayateghamze
هدایت شده از آیات غمزه
عید ما دلشدگان لحظه ی دیدار شماست محمدعلی محاهدی مثل هر قصه که تأویل خودش را دارد این غزل شیوه تحلیل خودش را دارد عشق، متنی است که پرحاشیه تر از او نیست گرچه هر قصه اباطیل خودش را دارد عمر ما در شب یلدایی زلف تو گذشت عشق ما و تو که تفصیل خودش را دارد شب دریاچه اگر بستر آرامش قوست برکه هم فوج حواصیل خودش را دارد راه مطرح شدن و شهره شدن بسیار است هرکسی شیوه ی تحمیل خودش را دارد نفس ما سایه صفت، هم‌ره ما خواهد بود مثل هابیل که قابیل خودش را دارد آن چراغی که به خانه ست روا، روشن کن مسجد شهر که قندیل خودش را دارد هر دم آهنگ دگر می‌زند، انجیل و زبور مصحف ماست که ترتیل خودش را دارد ساحت وحی ز جولان‌گه ما بیرون است ای بسا آیه که تأویل خودش را دارد شعر، این گستره ی عرشی رازآلوده آسمانی ست که جبریل خودش را دارد عالمی گو، سپه ابرهه باشد، غم نیست کعبه سجیل و ابابیل خودش را دارد عید ما دلشدگان لحظه ی دیدار شماست سال ما، ساعت تحویل خودش را دارد بهار و انتظار @ayateghamze
هدایت شده از آیات غمزه
خبر دارم بهار بهترینی هست سید علی میرافضلی خبر دارم که در فردای فرداها بهار ِ بهترینی هست. دری را می‌گشایی: پشت آن، درهای دیگر هم خبر دارم گشوده می‌شود آن آخرین در هم. بهاری پشت آن در لحظه‌ها را می‌شمارد باز و هر قفلی کلیدی تازه دارد باز. من از دیروزهایِ رفته دانستم که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست خبر دارم بهار بهترینی هست! انتظار @ayateghamze
هدایت شده از آیات غمزه
شب های بدون آسمان را چه کنم سید مهدی نقبایی حالا شب و روز اين جهان را چه کنم؟ حيراني بين اين و آن را چه کنم؟ شب هاي بدون ماه تاب آوردم شب هاي بدون آسمان را چه کنم؟ شعر رهایی @ayateghamze
عید ما دل شدگان لحظه دیدار شماست مثل هر قصه که تأویل خودش را دارد این غزل شیوه تحلیل خودش را دارد عشق، متنی است که پرحاشیه تر از او نیست گرچه هر قصه اباطیل خودش را دارد عمر ما در شب یلدایی زلف تو گذشت عشق ما و تو که تفصیل خودش را دارد شب دریاچه اگر بستر آرامش قوست برکه هم فوج حواصیل خودش را دارد راه مطرح شدن و شهره شدن بسیار است هرکسی شیوه ی تحمیل خودش را دارد نفس ما سایه صفت، هم‌ره ما خواهد بود مثل هابیل که قابیل خودش را دارد آن چراغی که به خانه ست روا، روشن کن مسجد شهر که قندیل خودش را دارد هر دم آهنگ دگر می‌زند، انجیل و زبور مصحف ماست که ترتیل خودش را دارد ساحت وحی ز جولان‌گه ما بیرون است ای بسا آیه که تأویل خودش را دارد شعر، این گستره ی عرشی رازآلوده آسمانی ست که جبریل خودش را دارد عالمی گو، سپه ابرهه باشد، غم نیست کعبه سجیل و ابابیل خودش را دارد عید ما دلشدگان لحظه ی دیدار شماست سال ما، ساعت تحویل خودش را دارد شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب فروردین 1403 .
ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم مصطفی محدثی خراسانی گر چه در سایه ی لطف تو پریشان هستیم ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم ما نه تنها به نسیم سحری گل شده ایم که شکوفا تر از آن در شب طوفان هستیم یوسف راه تو، فرهاد تو،مجنون توئیم گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان ،هستیم مهر اگر می بری و چند صباحی دوریم منتظر باش که باز اول آبان هستیم تا به میقات شهیدان تو راهی ببریم همچنان درصف جامانده یاران هستیم ما که گرم از نفس روشن تابستانیم حال در سردی شبهای زمستان هستیم شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .
آمدم پیرانه سر اما جوان برخاستم عباس شاهزیدی آمدم پیرانه سر اما جوان برخاستم اینچنین با تو نشستم، آنچنان برخاستم وه چه شب هایی که با زلف سیاهت مو به مو از سر شب درد دل کردم ، اذان برخاستم دیدم آنجائی که تو هستی نمی گنجد دوئی تا که من پیدا نباشد از میان برخاستم تا نگیرد ذره ای رنگ تعلق دامنم مثل گردی از زمین و از زمان برخاستم چون ندیدم آشیانی امن بر بام حیات با همین حسرت نشستم با همان برخاستم آسیای چرخ وقتی نان بی منت نداشت از سر این سفره بی یک لقمه نان برخاستم کرد چشمش ایمنم از فتنه های روزگار (با امین هر گه نشستم در امان برخاستم) این که در چشم غزل اینقدر می آیم " خروش" سرمه ام از خاک پاک اصفهان برخاستم شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .
توپ مانند مین عمل کرد و خانه غرق پر کبوتر شد چند بالش که چید دور و برش تختخوابش شبیه سنگر شد دور این سنگر از عروسک هاش آنقدر چید تا که سنگر شد چند خمپاره با مداد سیاه چند موشک هم از مقوا ساخت خواست بازی کند ولی کم کم جنگ یه جنگ نابرابر شد موشک امد خیال تختش را به همین سادگی پریشان کرد دست بر دامن دل امن چادر گل گلی مادر شد پابرهنه دوید سوی اتاق روی یک توپ پای او سر خورد توپ مانند مین عمل کرد و خانه غرق پر کبوتر شد شکل بی سیم کرد دستش را داد می زد پدر پدر دختر پدر از قاب عکس بیرون زد جنگ آن شب به نفع دختر شد هر طرف رفت تیر و ترکش بود پشت عکس پدر پناه گرفت شب او مثل هر شب هر سال باز با خنده ی پدر سر شد شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .
زهراست مادر من و من بی قرار او سیدحمیدرضا برقعی عاشق شده ست دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خون دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهن خزان بسته حنا به پینه ی دستان شاخسار در سرزمین گرم، انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش شکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می آورم اما نه بی وضو دل را به آب می زنم اما نه بی گدار جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست برخاست ان قیامت عظمی به اختیار رفت ان چنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه گاه، تنگ ولی ماند پشت در چون ماندن علی به احد ماند استوار برگشت زخم خورده ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آنها که نام فاطمه را می زنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده اند حجاج ها به ورطه ی تاریخ بی شمار آنها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه های احمری از خون این تبار از کربلا یه واقعه ی فخ رسیده ایم از عمق ناگوارترین ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می کند حسنک را به سنگسار در لمعه الدمشقیه جاری ست تا هنوز خون شهید اول و ثانی چون آبشار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علی ست روی لب شیعه آشکار بیت از هلالی جغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار: جان خواهم از خدا نه یکی بلکه صدهزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار فرق است فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است راه بی حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله پرورند تا در بیاورند از ان دودمان دمار با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی قرار او آن نام را می آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می آیند و او سوار فریاد می زنند که سر خم کنید هان تا از صراط بگذرد آیات سجده دار هر جا نگاه می کنم انجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار اینها که گفته ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه مصمم...امیدوار... شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .
مقصد از عید تماشاست به دیدن برسیم علیرضا قزوه مقصد از عید تماشاست، به دیدن برسیم مثل یک سیب، الهی به رسیدن برسیم مثل نوروز دمادم نفسی تازه کنیم دم به دم دل بدهیم و به دمیدن برسیم خانقاهی ست در این باغ و در این جامه دران کاش یک شب به تب جامه دریدن برسیم روز و شب این همه گفتیم و نگفتند چه گفت کاش در کوه حرایش به شنیدن برسیم عرفات است جهان، مشعر الغوث کجاست؟ شاید امشب به منای طلبیدن برسیم برگها آینه چیدند به پیش من و تو پیش از افتادن مان کاش به چیدن برسیم هر چه گفتند و شنیدیم ز فردوس بس است بارالها نظری تا به چشیدن برسیم شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .