eitaa logo
از جان نوشت🥰
87 دنبال‌کننده
35 عکس
6 ویدیو
0 فایل
دل نوشته هایی که از عمق جان است...📝 کپی با ذکر منبع❤️ در همه دير مغان نيست چو من شيدايي✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
عروسک حال خوب کن! عروسکی که حالمان را خوب کرد. من نزدیک به یک سال است که اغلب روز ها این راه را با اسنپ یا تاکسی یا اتوبوس به همراه بچه ها طی میکنم. و اولین روزی بود که در راه از گریه و بی تابی بچه ها خسته نشدم. حواس هر دو به این عروسک کوچک بود. وقتی گفته می شود که جامعه باید شرایط را برای مادری کردن فراهم کند. همه دنبال کارهای شاذ و ندر میگردند و آخر سر هم کاری نمیکنند. باید بگویم درست است که ما نیازمند به قوانین محکم و آینده دار برای مادر و فرزند هستیم ولی گاهی یک کار پیش پا افتاده باعث نشاط فرزند و خسته نشدن مادر می شود. و حضور مادر در اجتماع را آسان تر میکند. مثل همین عروسک کوچک که در اسنپ امروز بود. یا نصب پوستر های بچگانه در اتوبوس ها یا ایجاد فضاهای کوچک در بین راه برای استراحت کوتاه مدت مادری که چند فرزند دارد و... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
✍🏻طیبه فرید خدا در مقابل چشم انسان پسر پرست جاهلی نسل انبیاء را از دختر پیامبرش ادامه داد تا آن ها که دختر را پُل و مردم را رهگذر می دانند،و آن ها که دختر را با حسرت گل گندم و مال مردم تصور می کنند، دست از جاهلیتشان بردارند و در مسلمانیشان تردید کنند! https://eitaa.com/tayebefarid
✍🏻طیبه فرید خدا با همه کسانی که ازو پسر خواسته بودند اما بچه هایشان دختر شد حرف دارد! مثل همسر عمران!!! او نذر کرده بود که پسرش نذر معبد باشد اما خدا به او مریم داد. 🌷 https://eitaa.com/tayebefarid
در لحظه از نظر جسمی کمی بیمار بودم، راهِ طولانی و گرما مضاعف شده بود که حال خوشی نداشته باشم. سوالات زیاد دخترم هم باعث میشد بیشتر کلافه شوم. با خودم غرغر میکردم که: «همه راحت میان و میرن و من با چه سختی ای میام و...» یک دفعه نگاهم افتاد به آدم های اطرافم که این مسیر را به تنهایی می روند. ذهنم رفت به ده سال بیست سال آینده که هر کدام از بچه ها دنبال کار و درس و زندگی خودشانند و من به تنهایی دارم این مسیر را طی می کنم. و دوست دارم که ای کاش همراهی با خودم داشتم. حقیقتا دلم تنگ شد برای این لحظه. با این افکار انگار حالم خوب شد ، سعی کردم از لحظه لذت ببرم در بین راه چند عکس گرفتم. با اشتیاق بیشتری به سوالات دخترم جواب دادم ،مهربان تر شدم و بیشتر به آن ها محبت کردم. به خودم قول دادم از مسیر لذت ببرم. چون عمر ها در گذرند و انسان ها رهگذر. لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت ، نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز... «سهراب سپهری» ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر خوبن این سرودها😍 امام رضا، خیلی دوستت دارم ❤️ https://eitaa.com/az_jan_nevesht
صدایت می‌زنم جانا جوابم می‌دهی "جانـم" به قربان تو و آن جانمِ مشکل گشای تو 🆔@Labkhandghalam
محبوب هرچه یادم می آید شما را دوست داشته ام. حتی ممکن است خیلی از خاطرات کودکی ام را فراموش کرده باشم ولی تک تک لحظاتی را که به مشهد آمده ام در ذهنم مانده است. شاید ده ها بار به صحن انقلاب آمده ام و صد ها بار حدیث دل با تو گفته ام اما هر بار را به خوبی به خاطر دارم حتی تعداد حرکت های پرچم زیبایتان را می دانم درست مثل معشوقی که تک تک حرکات معشوقه اش جلوه ی دیگری برایش دارد. خدارا شکر برای بودنت، خدارا شکر برای داشتنت، آن کس که شمارا ندارد چه دارد؟ ما در شما عجین شده ایم. یا بهتر است بگویم گل و سرشت ما از شماست.* از همان ازل ما را آفریدند که شما را دوست بداریم و ریزه خوار خوان با کرمتان باشیم. آقای مهربان رئوفم مارا همیشه برای خودت نگهدار و اجازه بده همیشه عاشقت باشیم. دوست ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویشتر دوست تر از آنکه بگویم چقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درویش تر هیچ نریزد به جز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر ✍🏻مریم زارعی *عنِ الصّادِقِ ـ. عَلَیْهِ السَّلامُ ـ. قالَ: شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا. امام صادق ـ. علیه السلام ـ. فرمود: شیعیان ما از بقیه خمیرمایه اولیه آفریش ما آفریده شده اند ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته است و آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحتند. https://eitaa.com/az_jan_nevesht
من امام خمینی را دوست دارم من امام‌خمینی را دوست دارم چون پیوند دهنده ی ایمان قلبی به حرکت جمعی بود. طوری با ایمانش در قلب ها نفوذ کرد که حرکتی عظیم ایجاد کرد. حرکتی که بعد از چهل و اندی سال هنوز هم انسان های روشن ضمیر را از شرق و غرب و جنوب و شمال زنده می کند. به نظرم او مظهر حی الهی بود قلب ها و جان ها را زنده میکرد. به قدری که حتی کسانی که او راندیدند و سال ها بعد از او به دنیا آمدند و زیست کردند از فکر او اندیشه او و مکتب او زنده می شوند. می فروشی گفت کالایم می است رونق بازار من ساز و نی است من خمینی دوست دارم چون که او هم خم است و هم می است و هم نی است (شعر از حضرت آقا) ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
بسم الله النور خیلی وقته تصمیم گرفتم در مورد تجربه اندک خودم از دو بارداری و زایمان و بچه داری بنویسم، تا شاید برای دوستان نزدیکم که استرس بچه دوم رو دارن گره گشایی کنه. و همین طور جواب کاملی بشه به کسانی که میپرسن چجوری با بچه درس میخونی☺️ از همین ابتدا میگم این تجربه اندک من هست و قطعا نقص زیاد داره😊 https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت از ابتدای زندگی تصمیم بر این بود که به خاطر کم بودن سن هر دو و مشغول درس بودن حداقل تا ۳ سال و حداکثر تا ۵سال بچه دار نشویم. اما العبد یدبّر والله یقدّر خداوند خواست ما یک سال بعد از ازدواجمان بچه دار شویم. و این بسیار ناگهانی بود و آمادگی لازم برای بچه دار شدن نداشتیم. و از همه این ها گذشته دیر متوجه شدیم و یک سری رعایت ها را انجام ندادیم. ابتدا ناراحت بودم و بعد از یکی دو هفته که آرام شدم بچه سقط شد! این تجربه تلخ باعث شد مهر بچه به دل من و همسرم بیفتد. اما به خاطر شرایط زندگی مان مثل درس خواندن، حال جسمی و روحی نا مناسب به تأخیر انداختیم. و یک سال و نیم بعد از سقط تصمیم نداشتیم بچه دار شویم. بعد از یک سال و نیم تقریبا از هر طرف زمزمه به گوش میرسید. که به تأخیر انداختن بچه داری باعث نازایی خیلی ها شده. حتی دوستان نزدیکمان بارها به ما گفته بودند که ما دوسال بچه نخواستیم و خدا تا شش سال به ما بچه نداد. و سرکلاس که میرفتم با آدم هایی برخورد میکردم که یک سال دوسال بود که بچه میخواستند اما بچه دار نشده و ناراحت بودند. بعضی ها هم میگفتند شما که تجربه سقط دارید نباید بگذارید فاصله بارداری زیاد بشود. خلاصه شنیدن همه ی این حرف ها ، مهر و محبتی که نسبت به بچه ها داشتیم و از همه مهمتر حرف استادِ اخلاقم باعث شد که با اینکه تازه ترم سوم درسم بودم تصمیم بگیریم به بچه دار شدن. ایشان فرمودند: «خیلی ها ابتدا بچه نمیخوان بعد از چند سال که بچه میخوان، میگن خدا بهمون بچه نمیده. در صورتی که شما اول نخواستید. توصیه من به زوج های جوان این هست بچه داری رو به تأخیر نندازند و شیعه امیر المومنین علیه السلام پرورش بدهند.» با خودم میگفتم با توجه به دوستان اطرافم تا بچه دار شوم حداقل شش ماه تاخیر دارد. و من میتوانم حداقل تا انتهای بارداری دو ترم دیگر درس بخوانم. اما خدا چیز دیگری خواست... .. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت اما خدا خواست خیلی زودتر از موعدی که ما فکر میکردیم بچه دار شویم. و ما دوباره به این پی بردیم که العبد یدبّر والله یقدّر. اواخر ترم سوم بود که متوجه شدیم جمع دو نفره ما قرار است سه نفره بشود. روزهای اول که تقریبا عالی بود. چندین برنامه مرتبط با بارداری بر روی گوشی همراهم نصب کردم. کتاب ریحانه بهشتی را خریداری کردم. و تصمیم گرفتم تمام نکاتش را عملی کنم. صبح ها سوره فجر میخواندم سیب گرفتم و هر روز سوره یس را بر روی آن میخواندم و میخوردم. چون وارد ماه دوم یعنی پنج هفتگی شده بودم. صبح ناشتا کندر می‌خوردم و خلاصه اینکه اکثر نکات را رعایت میکردم. از آن طرف چون تجربه سقط داشتم اکثر اطرافیان تماس میگرفتند و تبریک میگفتند و توصیه میکردند غذاهایی مصرف کنم که طبع سردی دارند تا موجب سقط مجدد نشود. ایام امتحانات بود. امتحانات ترم سوم را کامل دادم و الحمدلله همه را قبول شدم. ترم بعد هم انتخاب واحد کردم و بعد از یک هفته استراحت بین دو ترم، سر کلاس درس میرفتم. اما همه این اتفاقات خوب دوام نیاورد. کم کم وارد هفته هشتم شدم که ویار شروع شد. آن هم چه ویاری! گلاب به روی مبارکتان در طول روز پنج تا شیش بار بالا می آوردم و حالم خیلی بد بود! حتی معده تحمل آب ساده هم نداشت و سریعا پس میداد. آشپزی کردن تعطیل شد به حدی ویار شدت داشت که در یخچال باز میشد من هر کجای خانه بودم بوی بد استشمام میکردم و حالم بد میشد. .. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت بعد از ده روز که آشپزی تعطیل شده بود خواهرم به ما لطف کرد و دو هفته ای به خانه ما آمد. تقریبا همه ی روتین های زندگی مثل سرکلاس درس رفتن، قرآن خواندن و... به قوت خودش باقی بود. فقط آشپزی کردن و غذا خوردن مختل شده بود. سر کلاس که میرفتم چون حال خوبی نداشتم گاهی چندین بار از کلاس خارج میشدم. با مدیر آموزش صحبت کردم و اجازه دادند یک هفته بیشتر از حد متعارف غیبت کنم( در طول ترم به تعداد هر واحد سه جلسه حق غیبت داشتیم که با این اجازه مدیر آموزش شده بود به تعداد هر واحد چهار جلسه). همه میگفتند نهایت ویار داشتن چهار ماهه اول است. تا عید نوروز بتوانی تحمل کنی و کلاس بروی بعد از عید حالت بهتر است و راحت میتوانی به کلاس بروی. یک روز درمیان و گاهی دو روز درمیان به کلاس میرفتم. اما آنقدر حال بدی داشتم که متوجه درس و کلاس نبودم. یکی از اساتید شاکی شده بود و میگفت چقدر از کلاس بیرون میروی، بهتر نیست حذف ترم کنی؟ من ناراحت شدم و قبول نکردم. چون در تصور خودم این بود که بعد از حضور بچه درس خواندن سخت و حداقل تا سه سال غیر ممکن است. هر روز که می گذشت من ضعیف تر میشدم و هر بار که برای مراقبت های بارداری میرفتم وزنم کمتر از دفعه ی قبل میشد.به زور دارو ها و قرص های تقویتی سر پا بودم. روز های سختی بود اما لذت مادر شدن باعث شده بود حال روحی خوبی داشته باشم. تغییرات هفته به هفته جنین را مطالعه میکردم و این حس و حال خوبی را به من منتقل میکرد.از طرفی نزدیک شدن به نوروز و رفتن به شهر و خانه پدری انگیزه ادامه دادن را زیاد میکرد. دائم به این فکر میکردم تا اواخر اسفند صبر کنم بعد به شهرمان میروم و بعد از نوروز هم ویارم خوب شده است و زندگی به روال طبیعی خودش بر میگردد. اما طبق فرمایش پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد.* ابتدای دوزاده هفتگی یعنی تقریبا ابتدای ماه چهارم متوجه شدم که باید بیشتر رعایت کنم و از پله پایین و بالا نروم. حتی دکترم توصیه میکرد طولانی مدت سوار ماشین نشوم. و این یعنی نوروز بی نوروز...! .. ✍🏻مریم زارعی *روِيَ عَن رسولِ الله صلّي الله عليه و آله و سلّم: الدُّنْيَا دُوَلٌ فَمَا كَانَ لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ. (بحارالانوار، جلد 74) ترجمه حدیث: از رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) منقول است که فرمود: دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه كه براى تو مقرّر شده است به تو خواهد رسيد، گرچه در نهايت ضعف و ناتوانى باشى؛ و آنچه كه به ضرر و زيان تو باشد باز هم به تو خواهد رسيد، گرچه در كمال قدرت و نيرومندى باشى و هرگز جلوی آن را نتوانى گرفت. https://eitaa.com/az_jan_nevesht
دین و دنیا دارم درِ این خونه جا دارم قنبر نیستم اما مثل حیدر مولا دارم عید غدیر یعنی دست تو بالا برود تا نشانی شود برای ما تا راه را گم نکنیم دست تو به عرش است و ما ریزه خواران خوان توییم به تو وصلیم تا به خدا وصل شویم. تو واسطه فیض اکبری! تو نه تنها امام بر مال و دین ما هستی بلکه امامت بر جان ما داری. خودم و همه ی کس و کارم فدای تو باد. دوست دارم مثل قنبر سرم را بالا بگیرم و با افتخار بگویم: «من غلام صالحترین مؤمنان و وارث پیامبران و بهترین اوصیاء و بزرگترین مسلمانان و امیرمؤمنان و نور مجاهدان در راه خدا هستم*.» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ✍🏻مریم زارعی *أنا مولى من ضرب بسیفین و طعن برمحین وصلى القبلتین وبایع البیعتین وهاجر الهجرتین ولم یکفر بالله طرفة عین، أنا مولى صالح المؤمنین ووارث النبیین وخیر الوصیین وأکبر المسلمین ویعسوب المؤمنین ونور المجاهدین ورئیس البکائین وزین العابدین وسراج الماضین وضوء القائمین وأفضل القانتین ولسان رسول رب العالمین وأول الوصیین من آل یس والمؤید بجبرئیل الامین و المنصور بمیکائیل المتین المحمود عند أهل السماء أجمعین والمحامی عن حرم المسلمین...(رواه الکشى فی رجاله ص 48.) https://eitaa.com/az_jan_nevesht
و شاید جنسِ شادیِ "غدیر" از جنس شادیِ همان روزی است؛ که تو ظهور خواهی کرد...
تمام کشور من کاظمین کوچک اوست تمام کشور من کاظمین کوچک مردیست که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت به قدری مهربان بود و اهل سخاوت که باعث میشد نگران همه باشد حتی کسانی که از او فرسخ ها دور تر بودند. او آینده را می دید و میدانست در آینده ای نه چندان دور خیل مشتاقان و مریدانش در ایران تشنه کرم خانه ی او هستند او نمی خواست در همه ی کشور ها وشهر ها امامی و امامزاده ای باشد اما در ایران نباشد.برای همین هم به همه بچه ها و نوه هایش فرمود به ایران بیایند تا ایران هم توفیق درک قدوم مبارک خاندان باب الحوائج را داشته باشد. او از همان ابتدا به فکر ما بود. مایی که امروز نفس هایمان به نفس های این خواهر و برادر بند است. حاجت داشته باشیم و نداشته باشیم دخیل کوی رضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیها هستیم. او خیلی ما را دوست داشت. خیلی بیشتر از خودمان، که حتی قرن ها پیش فکر همه جا را کرده بود.* تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی ✍🏻مریم زارعی *برداشت آزاد از حضور فرزندان امام کاظم علیه السلام در سرزمین ایران https://eitaa.com/az_jan_nevesht
👇👇👇
واسطه خلقت دکتر گفت بهتره با ماشین به شیراز نرویم و اگر هم اصرار به رفتن داریم حداقل با قطار برویم. نوروز رفتیم و بعد از برگشتن. با وجود اینکه وارد ماه پنجم شده بودم اما ویارم خوب نشده بود. حالم هر روز بد تر از دیروز میشد. چند روز سر کلاس رفتم و وقتی دیدم واقعا توان ندارم و اساتید شاکی شده بودند بر خلاف میل باطنی، تصمیم گرفتم حذف ترم کنم! همین دوری از کلاس و درس باعث شد حال روحی نامناسبی داشته باشم زیرا همانطور که امام علی علیه السلام میفرمایند:«دانش باعث حیات دل میشود».* پس دوری از دانش دل را میمیراند. اینکه اطرافیان همچنان وعده می دادند که وارد ماه فلان بشوی، خوب میشوی. این انتظار ها، طولانی بودن روزهای تابستان و گرمی هوا، مزید علت میشد و روز های بارداری را سخت تر میکرد. تنها لذت آن روز ها دیدن فیلم های نوزاد بود و انتظار برای زایمانِ طبیعیِ خوب و آسان. کل کار مفیدِ شبانه روزم فقط نماز خواندن بود و هر بار بچه تکان میخورد سوره عصر و توحید و قدر و صلوات میفرستادم. همه ی روزها رنج بود و رنج! و من فقط تحمل میکردم. تازه با مفهوم رنج آشنا شده بودم. با رنج مثبت و منفی. با آیه ی يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ** اما این آشنایی ها صرفا تئوری بود. معرفت نبود تا عملی بشود. ماه آخر که اجازه ورزش کردن و پیاده روی داشتم بسیار ورزش کردم و پیاده روی رفتم تا زایمان خوبی داشته باشم اما بر خلاف تلاش ها و تصوراتم از زایمان طبیعی، خداوند خواست تا در شب تاسوعای حسینی سزارین شوم و دختر جانم را در بغل بگیرم! ✍🏻مریم زارعی *إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ ، و نورُ الأبصارِ مِنَ العَمى ، و قُوَّةُ الأبدانِ مِنَ الضَّعفِ .امام على عليه السلام : همانا دانش، [مايه] زندگى دلهاست و روشن كننده ديدگان كور و نيرو بخش بدنهاى ناتوان.(امالی شیخ صدوق) **ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روی (سوره انشقاق آیه ۶) https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت من آنقدر از اتاق عمل ترس داشتم که به هیچ وجه دوست نداشتم عمل شوم وحتی از قبل از بارداری مطالعه میکردم که در طول بارداری چه کارهایی انجام دهم تا زایمان خوبی داشته باشم. خیلی تلاش می‌کردم که سزارین نشوم. اما خداوند چیز دیگری خواست، و همان شد! دقیقا از لحظه ای که به بخش آمدم احساس شکست میکردم و خیلی ناراحت بودم که چرا سزارین شدم. مثل کسی بودم که ساعت ها ، روزها و ماه ها برای چیزی دویده و تلاش کرده است اما به آن نرسیده است. بعد از زایمان به دلیل افت شدید هموگلوبین خون، 6روز بستری بودم. انگار همه چیز دست به دست هم میداد که حال روحی بدتر از قبل شود. بارداری سخت، قرآن نخواندن زیاد در طول بارداری، حذف ترم، سزارین، بستری شدن طولانی مدت، همگی دست به دست هم داده بودند که من احساس غم و شکست عمیقی داشته باشم. البته صحبت های اطرافیان که چرا طبیعی نشد، توان نداشت، از ابتدا هم خودش نمیخواست، بچه شبیه فلانی است و... بیشتر باعث کلافگی و سر درگمی میشد. همه ی این ها باعث شد که منی که عاشق بچه بودم دیگر هیچوقت به بچه آوردن فکر نکنم! تنها کسی که آن روز ها جمله ای گفت و باعث شد کمی آرام شوم. صحبت دوستم بود که وقتی فهمید مادر شده ام گفت:« تا دو ماهگی بچه انتظار نداشته باش همه چیز خوب باشه»، بعد به شوخی گفت:« حتی ممکنه به خودکشی هم فکر کنی!» ... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت واقعا هم همین شد. و تا دو ماهگی روزهای سخت و کسل کننده ای بود. احساس شکست همچنان وجود داشت و کسانی که به دیدن ما می آمدند به جای همدردی و تسکین، سرزنش میکردند که چرا نتوانستی طبیعی زایمان کنی، خودت نخواستی؟! بعد از دو ماهگی یک روز که واقعا حس افسردگی داشتم فاطمه زهرا گریه کرد. و من اصلا توان بغل کردنش را نداشتم. اما چون شدید گریه میکرد او را در آغوش گرفتم ، لطافت و ظرافت بچگانه اش انگار روح تازه ای در من دمید. انگار به سرعت لباسی از غم بیرون بیاوری و لباسی از شادی به تن کنی. کم کم روز ها بهتر شد. ضعف جسمانی کم شد، شیرینی فاطمه زهرا بیشتر شد، کم کم به روتین قبل از بچه دار شدن برگشتم. و علاوه بر روتین های خانه داری ، روتین های جذاب دیگری هم اضاف شد، مثلا کتاب قصه خواندن برای فاطمه زهرا ، شعر خواندن برای او، بازی کردن با او. انگار یک فرشته هر لحظه با تو باشد. اما همچنان نمیتوانستم درس بخوانم و نمیخواستم هم درس بخوانم! تمام توجه و تمرکزم فاطمه زهرا بود و خوب مادری کردن برای او. و با خودم میگفتم تا سه سالگی فاطمه زهرا اصلا سراغ درس نمی روم. بعد از سه سالگی هم اگر شرایط خوب بود و فاطمه زهرا با مهد کنار آمد درس میخوانم. چون در کتاب های روان شناسی خوانده بودم نباید بچه زیر سه سال از مادر جدا شود فقط لحظات اندک، به اندازه دو سه ساعت در روز. فاطمه زهرا هنوز چهار ماهه نشده بود. زندگی کمی سر و سامان گرفت. جسمم هنوز خوب نشده بود اما حال روحی نسبتا خوبی داشتم. تا اینکه یک اتفاق تمام رشته های ذهنم را پاره کرد! ... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت در روز سیزدهم دی ماه 1398 سردار سلیمانی را به شهادت رساندند. و تلخ ترین روز های عمرم شکل گرفت. یک هفته مدام گریه میکردم اصلا توان کارهای معمولی نداشتم. بعد از یک هفته در شوکی عظیم بودم. شوکی که کل کارهای روزانه را مختل کرده بود. فقط فیلم ها و مصاحبه های سردار را میدیدم. بعد از یکی دوماه به روتین زندگی برگشتم اما هنوز هم شوک عمیقی داشتم. تمام معناهای زندگی برایم بی معنا شده بود. هدف از وجودخودم، هدف از درس خواندن، هدف از بچه داری، هدف از تلاش و... همه چیزم زیر سوال رفت. مثل کسی که خواب عمیقی باشد و با آب بسیار سردی بیدارش کنند. یک سال تمام از شوک بیرون نیامدم فقط به سردار فکر میکردم و هدف هایش. خودم و هدف هایم را مرور میکردم و ناراحت بودم. ناراحت بودم چرا همت عالی ندارم. و در جستجوی این بودم که امثال سردار سلیمانی چگونه 40سال همت دارند؟ و پایبند به اهدافشان هستند؟ و ثابت قدم میمانند؟ فیلم های شهید را میدیدم و سعی میکردم چیزی را در آن بیابم که همان چیز باعث شود همت و استقامت از بین نرود. در همان سال 98 کرونا آمد و باعث شد درس ها مجازی شود. من به دلیل اقدام دیر هنگام، نتوانستم ترم دوم همان سال انتخاب واحد کنم اما از سال بعد یعنی ترم اول سال 99 انتخاب واحد کردم و به صورت مجازی مجدد درس خواندن را شروع کردم. ... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت درس خواندن با بچه سختی های خاص خودش را داشت نیازمند این بود که نظم و برنامه ریزی داشته باشم. خواب بچه را تنظیم کنم و ساعت هایی که خواب است مشغول درس خواندن شوم. زمان هایی که بیدار است با او بازی کنم و به کارهای خانه رسیدگی کنم. همین کار را هم انجام میدادم. فاطمه زهرا از صبح تا ساعت 2 بیدار بود. بعد از بازی و غذا خوردن، او را خواب میکردم و مشغول درس خواندن میشدم. گاهی چند ساعت میخوابید و حسابی به درس هایم می رسیدم. گاهی فورا بیدار میشد. گاهی نمیخوابید و... اما با وجود همه ی کم و زیاد ها من ناامید نشدم. اگر روزی از مبحث عقب می افتادم فردا جبران میکردم. اگر جبران نمیشد شب ها کمتر می‌خوابیدم. سعی می کردم در عین حالی که برنامه دارم که فلان روز فلان مقدار از فلان درس را بخوانم. اما انعطاف داشته باشم که اگر روزی نشد باعث ناامیدی من نشود. تقریبا از فیلم های سردار مطالعات جانبی و صحبت با آدم های مهم و عالِم اطرافم از نو تفکراتم را ساختم.جهان بینی ام را عوض کردم. فهمیدم همه انسان ها دارای رنجند. همانطور که قرآن فرموده است: «ای انسان تو همواره در حال رنج شدیدی تا پروردگارت را ملاقات کنی.»* فهمیدم رنج مثبت و منفی داریم و اگر رنج مثبت را انتخاب نکنیم ناچاریم به رنج منفی رو آوریم. فهمیدم شهید سلیمانی هم مثل ما درد داشتند، غم داشتند؛ اما روح قویِ ایشان باعث می شد نایستند و همچنان حرکت کنند. .. ✍🏻مریم زارعی *يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (سوره انشقاق آیه 6) ✅کلیک بر روی نوشته های آبی رنگ، شما را به مطالب قبلی هدایت می کند. https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت من هم سعی میکردم تلاش کنم حرکت کنم اما همیشه خوب نبودم. در طول هفته شاید یکی دو روز طبق برنامه ریزی عمل میکردم. اما بقیه ی روز ها خسته میشدم و رها میکردم. و همین که رها میکردم موجب میشد بیشتر ناامید شوم. اما دوباره با دیدن فیلم های سردار انگیزه میگرفتم و هفته بعد همان یکی دو روز را تلاش میکردم و باز اواسط هفته رها میشد. پیش استادی رفتم و از ایشان پرسیدم:« استقامت ندارم چه کنم؟» فرمود:« ادامه بده همین یک روز یا دو روز خوب است». از پاسخ ایشان ناراحت شدم. چون انتظار داشتم یک قرصی یا شربتی به من بدهند و من بخورم و همت پیدا کنم! سراغ استاد دیگری رفتم و پرسیدم:«چگونه همتمان زیاد شود؟» گفتند:« قرص نیست که بدهم بخورید باید تلاش کنید». باز هم کلافه شدم من میگفتم چگونه تلاش کنم و آنها میگفتند تلاش کن! خب من نمیتوانستم تلاش کنم. خلاصه از همه جا ناامید شدم. اما چون چاره ای نداشتم به همان یکی دو روز در طول هفته اکتفا کردم و بقیه ی روز ها طبق برنامه پیش نمیرفت. کلاس های درس اخلاقم کاملا رها شده بود. یک روز که خیلی ناراحت بودم از اینکه با بچه نمیتوانم به کلاس های درس اخلاق بروم، به استادم پیام دادم و گفتم:« چرا موانع خانم ها این همه زیاد است؟» فرمودند:« چه موانعی؟» گفتم:« همین بچه داری». ایشان گفتند:«مادر واسطه خلقت است. چرا که جان مادر کارخانه ی انسان سازی الهی است». برداشتم از این جمله این بود که فرزند آوری و نگهداری و تربیت فرزند باعث رشد مادر است. و به شدت آرام شدم. بعد از اینکه فاطمه زهرا را از شیر گرفتم. گوشه ای از ذهن و دلم به فرزند دوم فکر میکرد. اما یاد آوری روزهای تلخ بارداری و بعد از زایمان باعث میشد هیچوقت به بچه بعدی فکر نکنم! ... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت دغدغه اون روزها شده بود بچه دوم، آره یا بچه دوم، نه؟ دچار یک دوگانگی شده بودم. از طرفی دوست داشتم فرزند دوم داشته باشم به خاطر نسل شیعه، به خاطر فرمان حضرت آقا، به خاطر کمی جمعیت و حتی به خاطر اینکه دوست داشتم اختلاف سنی دو فرزندم کم باشد. اما ترس داشتم که دوباره بارداری، دوباره ساکن بودن دوباره حال بد، دوباره دوری از درس و... را چگونه تحمل کنم. تقریبا شش ماه هر روز به این مسئله فکر میکردم. بعد از شش ماه تصمیم قاطعانه ای گرفتم. و انتخاب کردم که برای فرزند دوم اقدام کنم . اما در طول بارداری هر اتفاقی افتاد اول فعالیتم را رها نکنم و دوم درسم را رها نکنم. هرچند ویار شدید داشته باشم، هر چند روزهای سخت و کسل کننده ای داشته باشم. هرچند دکتر بگوید فعالیت نکن و استراحت کن. همسرم هم موافق فرزند دوم بودند. چون هم مسئله فرمان حضرت آقا و نسل شیعه مطرح بود.و هم عاشق بچه هستند و معتقدند اختلاف سنی فرزندان باید کم باشد. پس یعنی تصمیم من مهم بود و اینکه من راضی باشم تا سختی ها را تحمل کنم. از جانب ایشان مخالفتی نبود. الحمدلله همان ماه که تصمیم گرفتم خداوند نظر رحمت کرد و من باردار شدم. و بار دیگر العبدیدبر والله یقدر معنا پیدا کرد. ... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت روز های اول که مثل بارداری قبل عالی بود. اما رفته رفته ویار ها سراغم آمد. اما من با آگاهی انتخاب کرده بودم و تصمیم گرفتم که هر اتفاقی بیفتد. کار و درسم را رها نکنم. با خودم عهد کرده بودم خانه نشین نشوم. مدتی گذشت نمیتوانستم آشپزی کنم دوست عزیزمان زحمت غذا پختن را می کشید. اما با خودم میگفتم باشه آشپزی تعطیله اما بقیه ی فعالیت ها نباید تعطیل بشه. در طول بارداری هم همه جا رفتم. حتی کربلا. حتی اتاق عمل! ابتدای بارداری وقتی هنوز به کسی نگفته بودم که باردارم و خودم و همسرم میدانستیم سفر کربلا رفتیم. و عجب سفری بود ان شاءالله روزیتان شود. سه ماهم که پر شد یک شب با درد شدید از خواب بیدار شدم. تا فردا عصر که پزشک خودم در مطب باشد هر جور بود تحمل کردم. بعد از معاینه و سونوگرافی و رجوع به متخصص گوارش متوجه شدیم که کیسه ی صفرا پر از سنگ شده و به خاطر سلامتی خودم مجبورم عمل کنم. متخصص گوارش گفته بود ممکن است (۵۰درصد) بچه از بین برود. اما چاره ای نداریم اگر عمل نکنیم جان مادر در خطر است. اما مواردی داشته ایم که در بارداری عمل صفرا انجام داده اندو برای جنین اتفاقی نیفتاده است. روز های سختی بود اما خواندن و شنیدن شعر پروین اعتصامی آن هم با صدای حضرت آقا باعث میشد سختی ها قابل تحمل شود. هر بلائی کز تو آید، رحمتی است‌ هر که را رنجی دهی، خود راحتی است‌ زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با عشق تو پیوندم زنند عمل صفرا اواخر ترم درسی اتفاق افتاد و روز های سختی بود. سه چهار روز بعد از عمل صفرا درد شدیدی داشتم اما به خاطر جنین نمیتوانستم مسکن قوی مصرف کنم. با گریه و بغض روز ها میگذشت بعد از یک هفته همان طور که در بستر بودم شروع کردم به درس خوندن و الحمدلله امتحانات ترم را با نمره های نسبتا خوب قبول شدم. ترم بعد هم شرکت کردم. کلاس ها قبل از عید نوروز مجازی بود و بعد از عید نوروز به صورت حضوری برگزار شد. اینکه همزمان هم درس میخواندم هم بچه دوساله داشتم هم کار میکردم و باردار هم بودم، اصلا کار راحتی نبود. اما من به خودم قول داده بودم تلاش کنم و هر اتفاقی افتاد رها نکنم. خیلی وقت ها دکتر میگفت باید استراحت کنی احتمال زایمان زود رس هست اما من گوشم بدهکار نبود، چرا؟ چون به خودم قول داده بودم تلاش کنم. ... ✍🏻مریم زارعی ✅کلیک بر روی نوشته های آبی رنگ، شما را به مطالب دیگر هدایت می کند. https://eitaa.com/az_jan_nevesht