هرسال آذر و یا دیماه، در حوالی تولد جلال آلاحمد، اختتاميه جایزه ادبی جلال، مهمترین و گرانترین جایزهی ادبی کشور برگزار میشود. این جایزه که در اواخر دههٔ ۸۰ تأسیس شد سه بخش اصلی دارد؛ داستان بلند و رمان، داستان کوتاه و نقد ادبی. آثار ارسالی به دبیرخانهی این جشنواره در قالب کتاب ارائه میشود. کتابهایی که یکسال از تاریخ انتشارشان میگذرد.
شنبه ۲۴ دیماه اختتامیه پانزدهمین دورهی جایزه ادبی جلال برگزار شد و میدان آزادی به بهانهی این اختتامیه، فهرستی از برگزیدگان سه بخش اصلی جشنواره در همهی ادوار برای شما تهیه دیده است.
لینک های زیر را برای دیدن
فهرست برگزیدگان رمان و داستان بلند،
فهرست برگزیدگان مجموعه داستان کوتاه و
فهرست برگزیدگان نقد ادبی
لمس کنید.
#مجله_میدان_آزادی
#جوایز_ادبی
#فهرست_آثار
#ادبیات
4⃣4⃣
@Azadisqart
خاچیکیان یک بار در مصاحبهای گفته است «پدر و مادرم از ارمنستانِ ترکیه آمده بودند. پدرم، آرسن، تنها بازماندهی یک خانوادهی بزرگ سی و چند نفری بود که در قتلعام ارامنه از بین رفتند. داستانهای مختلفی از سرگذشت خودش برای ما نقل میکرد که یکی از آنها این است که شاهد بوده دوازده نفر را توی تنور میاندازند و میسوزانند. سه فرزند اول خانوادهی پدری من در این قتلعام از بین رفتند و خانوادهی مادرم هم به همین ترتیب. آنها به ارمنستان شوروی مهاجرت کردند و پس از استقرار حکومت سوسیالیستی به ایران آمدند و اینجا را بهعنوان وطن دوم برگزیدند... پدرم در دانشگاه ارمنستانِ ترکیه تحصیل کرده بود و چند زبان میدانست. میتوانم ادعا کنم که بزرگترین کتابخانهی ارامنه در تبریز به او تعلق داشت. من وقتی چشم باز کردم کتاب دیدم و با گوشهایم موسیقی شنیدم... به رنگ هم علاقه داشتم و خیلی زود از غروب و شب تأثیر میگرفتم.»
برای خواندن ادامهی تکنگاری ساموئل خاچیکیان کارگردان فیلم عقابها، پرفروشترین فیلم سینمای ایران این لینک را بزنید.
#ساموئل_خاچیکیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
4⃣5⃣
@Azadisqart
به احتمال خیلی زیاد، همهی خوانندگان این یادداشت، سرود خاطرهانگیز «بهاران خجسته باد» را دستکم یک بار در زندگی شنیدهاند. سرودی که بارها از رادیو و تلویزیون ایران پخش شده و در روزهای سالگرد سقوط سلطنت پهلوی، از هر گوشه و کناری شنیده میشود. اما قطعاً کماند کسانی که از پیشینه و فرایند خلق این سرود باخبر باشند و اگر بدانند بهانهی سرایش این شعر، مرگ یک مبارز کنگویی است تعجب میکنند.
این شعر نخستینبار با نام «سرود بهار» در نشریهی «سیاه و سپید» و در اسفند 1339 منتشر شد. اسمی که پای این اثر بهعنوان اسم شاعر در نشریه چاپ شد «عبدالله بهزادی» بود. این فعال و مبارز سیاسی که از قضا پزشک هم بود و بعدها نمایندهی مردم بابل در مجلس شورای ملی شد، این شعر را تحتتأثیر قتل دلخراش پاتریس لومومبا سرود و آن را به همسر او، پولین لومومبا تقدیم کرد.
برای خواندن یادداشت ردپای یک سیاهپوست کنگویی لابهلای شعر فارسی این لینک را لمس کنید.
#پاتریس_لومومبا
#دفتر_ترجمه_میدان_آزادی
#مجله_میدان_آزادی
#موسیقی
4⃣6⃣
@Azadisqart
تراژدی مرگ پاتریس لومومبا همدردی هنرمندان بسیاری را برانگیخت که نقش شاعران در آن پررنگتر بود. در ایران هم شاعرانی چون فریدون مشیری، سیاوش کسرایی و عبدالعلی ادیب برومند در این رابطه شعر سرودهاند. عبدالعلی ادیب برومند از فعالان سیاسی عصر پهلوی و همسو با نهضت دکتر مصدق بود که اشعارش در رادیو تهران و میتینگهای نهضت ملی خوانده میشد و در روزنامهها و مجلات موافق نهضت به چاپ میرسید. آنچه در پی میخوانید بخشی از قصیدهی او در رثای پاتریس لومومباست:
ديشب خبری در دل و جانم شرر افكند
در جان و تنم، ز آتش غم، شعله درافكند
دردا و دريغا كه فرستندهی اخبار
آتش به دلِ خلقِ جهان، زين خبر افكند
بود اين خبر از حادثهای پردهبرانداز
كاندر همه اقطارِ جهان، شور و شر افكند
هر جا كه گذر كرد، شراری به دل انگيخت
هر سو كه روان گشت، دواری به سر افكند
با دستِ جفا شاهدِ شكّر لب ايام
در كام بشر، زهر بهجای شكر افكند
آزاده جوانان و دلاور پسران را
در ولولهی غم به عزای پدر افكند
چون «مادرِ آزادی» از اين وَقْعه خبر يافت
معجر ز سر از مرگ گرامی پسر افكند
سر حلقهی مردمكشی از سر كُلَه انداخت
تا رهبر «آزادگی» از تن كمر افكند
يك دستهی خونخوار كه اقبال به شر كرد
آتش به دلِ خستهی نوع بشر افكند...
آن رهبر جانباز، گرانمايه «لومومبا»ست
کآوازهی مردی به همه بحر و بر افكند
ديدن نتوانست مشقات كسان را
چون بر صفحات وطن خود نظر افكند
بربست كمر در ره آزادی و آنگاه
بس غلغله در خاور و در باختر افكند...
برای خواندن متن کامل یادداشت به بهانهی سالگرد درگذشت پاتریس لومومبا این لینک را لمس کنید.
#پاتریس_لومومبا
#دفتر_ترجمه_میدان_آزادی
#مجله_میدان_آزادی
#شعر
4⃣7⃣
@Azadisqart
سال ۱۳۱۳ در تبریز پسری به دنیا آمد که بعدها هنرمندی نخبه شد؛ هنرمندی با اعتبار جهانی که جوایز متعددی را از آن خود کرد. آودیس هاکوبیان معروف به آوو، هنرمند حکاک نقرهی ارمنی است که ناشناخته مانده و در این سالها کمتر به او پرداخته شده است.
یکی از زیباترین تابلوهای قلمزنی هاکوبیان تابلوی ظهر عاشورا است که از نگارگری استاد محمود فرشچیان به همین نام، الهام گرفته است. هاکوبیان برای خلق این اثر سه سال وقت صرف کرد و میگفت من اولین ایرانیای هستم که تابلوی مینیاتور را با قلمزنی و کندهکاری خلق میکنم.
برای خواندن ادامهی تکنگاری آودیس هاکوبیان این لینک را لمس کنید.
#آودیس_هاکوبیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#صنایع_دستی
4⃣8⃣
@Azadisqart
پنجم دی ماه 1382، وقتی زمین زیر پای اهالی بم لرزید و آسمان روی سرشان فرود آمد، از تکوتوک ساختمانهایی که هنوز سرپا بود و میشد رویش حساب کرد، بنای ترمینال راهآهن بم بود. در سرمای میخ پارهکنِ بم، آنها که از زلزله جان به در برده بودند سقف و سرپناهی جز همین ترمینال نیافتند. خبر زلزلهی مرگبار بم، همهی ایرانیها را به سوگ نشاند و همزمانی آن با عید کریسمس، شیرینی جشن را در کام جامعهی ارامنهی ایران تلخ کرد. اما ماجرای پناه گرفتن مردم در ساختمان راهآهن بم برای ادوارد زهرابیان، قدری از تلخی فاجعه را کم کرد. زهرابیان – طراح و معمار ساختمان ترمینال- حالا میتوانست نفس راحتی بکشد که بنایش گرهی از کار اهالی بم باز کرده است.
برای خواندن ادامهی تکنگاری ادوارد زهرابیان لینک را کلیک کنید.
#ادوارد_زهرابیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#معماری
#گرافیک
4⃣9⃣
@Azadisqart
در پاییز 1340 وقتی ادوارد جوان، فراخوان مسابقهی طراحی لوگو برای هواپیمایی ملی ایران را در روزنامهی کیهان خواند دست به قلم شد. بهواسطهی سفرهای متعددش به شیراز و تماشای آثار تخت جمشید، تعدادی از نقوش باستانی در حافظهی تصویریاش ماندگار شده بود. با آنکه هنوز اسم هما – بهعنوان سرنام هواپیمایی ملی ایران- برای شرکت اعلام نشده بود، ادوارد سراغ رسم هما رفت و از نقش سرستونهای پارسه، تصویر این پرندهی اسطورهای را برای طراحی لوگو انتخاب کرد. موجودی با صورت عقاب، گوشهای گاو و یال اسب. ادوارد رنگ فیروزهای و آبی پروس (آبی برلین) را بهعنوان رنگ نشانواره، برگزید و حتی در طرح پیشنهادیاش جای درج نشان بر بدنهی هواپیماها را هم گنجاند. البته هواپیماهای موردنظر -طبق تصور و ذهنیتش- طیارههای ملخی بودند.
برای خواندن ادامهی تکنگاری ادوارد زهرابیان این لینک را لمس کنید.
#ادوارد_زهرابیان
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#معماری
#گرافیک
5⃣0⃣
@Azadisqart
پرده آخر در نهمین جشنواره فجر در سال ۱۳۶۹ با دریافت ۹ جایزه، پدیدهی جشنواره شد. این در حالیست که رقیب خوب کم نداشت، هم کارگردانان مدعی زیادی در میدان بودند هم فیلمهای خوب و خاص مثل «آپارتمان شماره 13» (یدالله صمدی)، «عروس» (بهروز افخمی)، «سفر جادویی» (ابوالحسن داودی)، «مهاجر» (ابراهیم حاتمیکیا)، «دو فیلم با یک بلیط» (داریوش فرهنگ) و... . بخشی از اینهمه جایزه ممکن است به خاطر سلیقهی هیئت داوران باشد، قصد انکار این نکته نیست اما همچنان جذاب و محبوب بودن فیلم پس از سیوچندسال باعث میشود بپذیریم که این فیلم یک اتفاق مهم در سینمای ایران بود.
مسعود فراستی شاید جزو معدود منتقدانی بود که آن سالها در نشریهی سوره علیه این فیلم نوشت و آن را فنزده و تکنیکزده معرفی کرد، اما جالب آن که سردبیر فراستی در همان نشریه یعنی سید مرتضی آوینی علیرغم اینکه محتوای فیلم را به دلیل بیش از حد روشنفکریبودن چندان نپسندیده بود، منصفانه مهارت و استادی کریممسیحی را در فرم ستایش کرده بود.
برای خواندن تکنگاری واروژ کریم مسیحی لینک را لمس کنید.
#واروژ_کریم_مسیحی
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
5⃣1⃣
@Azadisqart
او را همه با عباس کیارستمی مقایسه میکنند. هم دوستانش در ترکیه، هم دنبالکنندگانش در ایران و هم شکارچیان فیلمسازان آرام در فرانسه. دلیلش هم واضح است. هم بارها کیارستمی را مرجع الهام خودش معرفی کرده، هم مانند کیارستمی لباس میپوشد و عینک آفتابی میزند و هم فیلمهایش از این شباهت میگویند؛ در فرم و در محتوا. پرداختن به مسائل وجودی نظیر معنای زندگی، ضمیرناخودآگاه، اخلاقیات و تأملات هستیشناسانه، پیشهی هر دوی آنها به حساب میآید. از سویی دیگر، سکانسهای طولانی، ریتم کند، نمایش جاده، پرداختن به روستا، دیالوگهای بلند در خودرو و در شاتهای لانگ (!)، همه و همه باعث میشود با تماشای آثار نوری بیلگه جیلان به یاد کیارستمی بیفتید.
ششم بهمن (26 ژانویه) سالروز تولد اوست. به این بهانه نگاهی انداختهایم به کتابهایی که از او یا دربارهی او به فارسی ترجمه شده و در دسترس مخاطب ایرانی است.
ادامهی یادداشت درباره این سینماگر ترک را از این لینک بخوانید.
#نوری_بیلگه_جیان
#مجله_میدان_آزادی
#هنر_ترکیه
#سینما
5⃣2⃣
@Azadisqart
از شیشهی رنگی کلیسا پروندهی ویژهی دیماه مجلهی میدان آزادی بود که اختصاص داشت به هنرمندان مسیحی ایران. تکنگاری هنرمندان مسیحی ایران، یادداشت، گفتگو و تیزر، مطالب این پروندهی بیستویک صفحهای را تشکیل میدادند.
حالا با انتشار یادداشت تاثیر هنر مسیحی بر هنر ایرانی میتوانیم اعلام کنیم که این پرونده پایان یافت!
قرار داریم از روز شنبه اولین پروندهی بهمنماه میدان آزادی را آغاز کنیم، پروندهای به مناسبت روز پدر.
از شما همراهان عزیز میخواهیم برای دسترسی به مطالب پرونده از شیشهی رنگی کلیسا این لینک را لمس کنید و برای خواندن مطالب پروندهی پدر تا فردا صبر کنید!
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#اخبار_پرونده
5⃣3⃣
@Azadisqart
در «پیراپدری» میخواهیم پیرامون پدر و تصویرش در عالم هنر حرف بزنیم. چه تصویری که در آثار هنری روایت شده و چه تصویری که بیرون از اثر و مستقیما از سوی یک هنرمند درمورد پدر خودش ارائه شده. سعی داریم این یک هفته باقیمانده تا روز پدر هرروز چند مطلب خواندنی در مجله میدان آزادی منتشر کنیم: ارائهی فهرستهایی از جالبترین آثار هنری دربارهی پدر، کنکاشی دربارهی کاراکترهای محبوب پدر در سینما، روایت هنرمندان سرشناس از پدرهای خود و شاید شنیدن ترانهای خاص و دلنشین دربارهی پدر، از جمله مطالبیست که در این پرونده برایتان تدارک دیدهایم.
امیدواریم با این پروندهی جمعوجور بتوانیم گامی برداریم برای تماشای خلقوخوی رازآمیز، چهرهی پر چروک و دستهای پینهبستهی پدر، البته با عینک هنر!
برای خواندن متن کامل سرمقاله پروندهی پیراپدری اینجا را کلیک کنید.
#پرونده_پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
5⃣4⃣
@Azadisqart
چرا وقتی قرارست به پدرهای سینمای ایران فکر کنیم آثار زیادی به ذهنمان نمیآید؟ چون در فیلمها همیشه این مادرها هستند که برجسته میشوند، این مادرها هستند که نقششان، مهرشان، عشقشان بیشتر دیده میشود، حس میشود، درک میشود. حس پدرانه همیشه در پس و پشت حس مادرانه پنهان میشود؛ همچون در زندگی. پدرها در فیلمها هم کمتر حرف میزنند، کمتر احساساتشان را بروز میدهند، کمتر از زحماتی که میکشند حرف میزنند؛ همچون در زندگی.
وقتی قرار شد دربارهی نقش یک پدر در سینمای ایران بنویسم، فیلمهای کارگردانهای محبوبم را مرور کردم. بعد از دایییونس «بوی پیراهن یوسف» اولین نقشی که به ذهنم آمد، پدرِ «روسری آبی» بود. البته که عاشقانهی «روسری آبی» در نظر اول کمتر نقش یک پدر را به ذهن میآورد، ولی رسول رحمانی، صاحب کارخانهی تولید رب گوجهفرنگی با بازی همیشه بینظیر استاد عزتالله انتظامی یکی از پدرهای بهیادماندنی سینمای ایران است. رسول رحمانی یک پدر است حتی وقتی عاشق میشود.
برای دیدن ادامهی مطلب پدرِ «روسری آبی» روی لینک بزنید.
#پیراپدری
#پدرهای_محبوب_سینمای_ایران
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
5⃣5⃣
@Azadisqart
حوصلهی من سر رفت. رفتم توی اتاق. مادرم گفت «داره چهکار میکنه؟» گفتم «میخواد ماهیِ مرده رو زنده کنه.» مادرم گفت «خیلی یهدندهس. به سرش افتاده که این ماهی رو زنده کنه، دیگه تا شب هم دستبردار نیست، آخه ماهىِ مرده هم زنده میشه؟» بیست دقیقهای بعد صدای پدرم بلند شد. میگفت«این ماهی زنده خواهدشد، این ماهی هنوز جان دارد.» من دویدم توی حیاط. پدرم با دست چپش ماهی را گرفته بود و با انگشت شست و سبابهاش، زیر گوشهای ماهی، یک جایی را فشار میداد و ول میکرد. دهان ماهی مثل یک گل میمون باز و بسته میشد، با آن یکی دستش هم شکم و پهلوهای ماهی را مالش میداد. گاهی یک دو چکه لجن سیاهرنگ از دهان ماهی بیرون میریخت. پدرم میگفت«شکم و جهاز تنفسی این حیوان پر از لجن شده و او را خفه کرده. باید لجنها را درآورد.» پدرم با شوق بیشتری به کارش ادامه داد.
بازخوانی تصاویر هنرمندان از پدرانشان در «روایت هنرمند از پدر» ما را با بخشی از تجربهی زیستهی آنها آشنا میکند. در بخش یکم این ستون ادامهی روایت ثمین باغچهبان از پدرش جبار باغچهبان را ببینید.
#روایت_هنرمند_از_پدر
#پیراپدری
#جبار_باغچه_بان
#ثمین_باغچه_بان
5⃣6⃣
@Azadisqart
حتی همین الان هم اگر بروید و از پدربزرگِ من، دربارهی کودکیجوانی بابا و عموها و عمههام بپرسید، پدربزرگم ابتدا نگاهتان میکند تا حرفتان تمام شود، بهتمامی. سپس در سکوت دمی فکر میکند. و بعد شاید فکر کنید که جوابتان را میدهد، دقیق و مشخص. ولی اگر چند بار باهاش نشسته باشید و برخاسته باشید میبینید که حرفی-جوابی که بهتان میزند تکراری است و حرفش ثابت بوده همیشه. و آن این بوده که درست یادش نیست و نمیداند. چرا نمیدانسته؟ یکیش این است که بچهها زیاد بودهاند. اما مهمتر همان کاری بوده که او را میکشیده به خودش، بهتداوم. همیشه و همیشه.
کریمِ «بچههای آسمان» هم همین است. او مدام در کار است و بار. بار میبارد بر دوشِ او و از صبح در کار است تا شب... اما این تمامش نیست!
در قسمت دوم از ستون «پدرهای محبوب سینمای ایران» به سراغ کریم در فیلم «بچههای آسمان» ساختهی «مجید مجیدی» رفتهایم. برای خواندن ادامه این مطلب لینک را لمس کنید.
#پدرهای_محبوب_سینمای_ایران
#پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
5⃣7⃣
@Azadisqart
بچهدبستانیها باید موهایشان را با نمرهی دو یا چهار میزدند که فرق زیادی با تراشیدن نداشت. رسم عجیبی بود و به هر دبستانی که سر میزدید یا گذرتان به هر خانهای که پسرکی دبستانی داشت میافتاد، ردیف بچههای کچل را میدیدید که دارند توی سر و کلهی هم میزنند. بچهها در آن سن و سال شیطانتر و ماجراجوترند و از در و دیوار و درخت بالا میروند. چشمتان به هر پسربچهای میافتاد رد شکستگی روی سرش بود و ما هم بهشوخی سر آن را که بیشتر شکسته بود به این کرههای زمین تشبیه میکردیم که با سلیقهی معلمهای جغرافی همخوانی داشت. به سن دبیرستان که میرسیدیم، از دبستان که فارغالتحصیل میشدیم، قاعدتاً لزومی به نمره کردن مو نبود و مدرسهها اجازه میدادند با موهای کوتاه و مرتب صبحها سر کلاس حاضر شویم. پدرم به برادرم که در دبیرستان دو سال بالاتر از من بود گفت هر سال باید سرش را با نمرهی دو بزند و برادرم هم اصلاً به رویش نیاورد که نمره کردن مو برای دبیرستانیها واجب نیست. حرفش را گوش کرد.
تازه رسیده بودم به کلاس هشتم که یک شب وقت شام، وقتی همه نشسته بودیم سر سفره و آمادهی خوردن بودیم، پدرم رو کرد به من و گفت شما هم فردا میروید سرتان را نمرهی دو میزنید. گفتم چرا باید نمرهی دو بزنم؟ پدرم گفت همین که میگویم.
برای خواندن ادامهی خاطرهی بهمن فرمانآرا از پدرش روی لینک بزنید.
#روایت_هنرمند_از_پدر
#پیراپدری
#بهمن_فرمان_آرا
5⃣8⃣
@Azadisqart
سالهاست که روز پدر برای ما با مفاهیمی چون فداکاری، زحمتکشی، مهربانی، بزرگی و مردانگی همراه است. این روز و این نقش همانطور که در نگاه مردم ما اهمیت بسیاری دارد؛ اهمیت خودش را در سینمای ایران و جهان نیز نشان داده است. ما در سینما چهرههای مختلفی را از نقش پدری میبینیم. پدری که کارگردان یک فیلم او را در کوچه پس کوچههای شهر خود دیده یا پدری که عمری با او زندگی کرده است. و مهمتر از آنکه خالق اثر آن پدر را از کدام خاطره یا قصه یا افسانه پیدا کرده، شاید این باشد که مخاطب آن پدر را در کجای زندگی خود و جامعه خود میبیند.
در تحریریه میدان آزادی به مناسبت روز پدر فهرستی از ده فیلم برتر سینمای ایران و جهان با این موضوع را همراه با توضیحات برای شما تهیه کردهایم.
برای دیدن این فهرست لینک را لمس کنید.
#پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
#فهرست_آثار
#سینما
5⃣9⃣
@Azadisqart
حاجکاظم «آژانس شیشهای» یکی از جذابترین، مظلومترین و اعصابخُردکنترین پدرهای حاتمیکیاست. یک پدر باابهت و خودرأی و پرجنبوجوش که فکر میکند بچههای جوانش هنوز بچهاند و توان درک دغدغههای پیچیدهی پدرشان را ندارند. پدری که یک مدینهی فاضله و آدمهایش را در جنگ دیده و هر کاری میکند تا آن آدمها و آن شرایط را با چنگ و دندان زنده نگه دارد. اما با جامعهای مواجه است که از آن مدینهی فاضله فقط خون و اشک و خرابیاش را دیده و هر طور شده میخواهد از آن دور شود و خاطراتش را نیز دفن کند.
سومین قسمت از ستون پدرهای محبوب سینمای ایران اختصاص دارد به حاج کاظم آژانس شیشهای. برای خواندن ادامهی این مطلب لینک را لمس کنید.
#آژانس_شیشهای
#پدرهای_محبوب_سینمای_ایران
#پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
6⃣0⃣
@Azadisqart
پس با منظر حاجب و ریحان خادم پیش پدرم شدند و گفتند خداوندزاده هر چه ما دانستیم بیآموخت. خداوند فرمان دهد تا فردا به نخجیرگاه آنچه آموخته است بر خداوند عرضه کند. امیر گفت نیک آید.
روز دیگر برفتم هر چه دانستم بر پدر عرضه کردم. امیر ایشان را خلعت فرمود و پس گفت این فرزند مرا آنچه آموختهاید نیکو بدانسته است ولیکن بهترین هنری نیاموخته است. گفتند آن چه هنر است؟ امیر گفت هر چه وی داند از معنی هنر و فضل همه آن است که بهوقت حاجت اگر وی نتواند کردن ممکن باشد که کسی از بهر وی بکند، آن هنر که وی را باید کردن از بهر خویش و هیچکس از بهر وی نتواند کرد وی را نیآموختهاید! ایشان پرسیدند که آن کدام هنر است؟ امیر گفت شناوری که از بهر وی جز وی کس نتواند کرد و ملاح جلد از آبسکون بیآورد و مرا بدیشان سپرد تا مرا شنا بیاموختند؛ بکراهیت نه بطبع اما نیک بیآموختم.
اتفاق افتاد که آن سال که بحج میرفتم...
سومین قسمت چهرهی پدر یک هنرمند مربوط است به خاطرهی عنصرالمعالی از پدرش. برای خواندن متن کامل این خاطره روی لینک بزنید.
#روایت_هنرمند_از_پدر
#پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
#ادبیات_کهن
6⃣1⃣
@Azadisqart
آلین الکان روزنامهنگار معروف آمریکایی مصاحبهای را با اورهان پاموک به بهانه انتشار رمان «Veba Geceleri»(شبهای طاعون) انجامدادهاست. پاموک دربارهی همزمانی انتشار رمان با شیوع کرونا میگوید:
خیلی اتفاقی بود. اصلاً پیشبینی این اوضاع(شیوع کرونا) را نکرده بودم. صحنههایی از طاعون در اولین کتابم یعنی «قلعهی سفید» هست که در قرن هفدهم و در استانبول یا همان قسطنطنیه اتفاق میافتد. تقریباً چهل سال پیش، در سال 1983، رمان «خانهی خاموش» را نوشتم... درست بعد از تمام شدن رمان «زنی با موهای قرمز» با خودم گفتم حتی اگر رمان تاریخی من با موضوع طاعون، پروژهی بسیار بزرگی هم باشد، باید آن را بنویسم... دوستانم... معتقد بودند که هیچ کس با این کتاب ارتباط برقرار نخواهد کرد و بشریت پدیدههای ناپسندی مثل طاعون و وبا را پشت سر گذاشتهاست. من اول با آنها همعقیده بودم، اما مجدداً مصمم شدم این رمان را بنویسم. پس نوشتم و نوشتم و نوشتم. من این بیماری همهگیر را پیشبینی نمیکردم، اما تاریخ بشریت هیچوقت از چنین همهگیریهایی در امان نبودهاست.
در سالروز اعلام جهانی همهگیری کرونا متن کامل مصاحبه پاموک با ترجمه اختصاصی میدان آزادی را بخوانید.
#اورهان_پاموک
#دفتر_ترجمه_میدان_آزادی
#مجله_میدان_آزادی
#ادبیات_ترکیه
#ادبیات
6⃣2⃣
@Azadisqart
بخشی از مصاحبه پاموک با آلین الکان:
_ از خودکار برای نوشتن استفاده میکنید؟
من یک «دستینویس» هستم، شاید یکی از آخرین گونههای دستینویسها. به درد موزه میخورم و همهی ویژگیهای آن را هم دارم. من تکتک برگههایی را که در چهل و پنج سال گذشته روی آن نوشتهام نگه داشتهام. سال آینده هفتادساله خواهم شد و ناشر من امیدوار است نمایشگاهی ترتیب دهد دربارهی مردی که در چهل و پنج سال گذشته مشغول نوشتن با دست بوده است.
_ چیزی را که نوشتهاید برای تایپیست املا میکنید یا خودتان آن را در کامپیوتر تایپ میکنید؟
تنها افراد خارقالعاده با استعدادهای ماورائی میتوانند دستخط من را بخوانند. آنها نوشتههای من را رونویسی میکنند و دوباره برای من میفرستند. بعد، مثل مارسل پروست غلطهای متن را میگیرم و چیزهایی به آن اضافه میکنم.
_ تا به حال سعی کردهاید با کامپیوتر بنویسید؟
فقط ایمیل. من نویسندهی کندی هستم و نمیخواهم تمام روز به کامپیوتر نگاه کنم.
متن کامل مصاحبهی پاموک به بهانه انتشار «شبهای طاعون» را اینجا ببینید.
#اورهان_پاموک
#دفتر_ترجمه_میدان_آزادی
#مجله_میدان_آزادی
#ادبیات_ترکیه
#ادبیات
6⃣3⃣
@Azadisqart
یک سپتامبر سال ۱۹۳۹ فعالیت رسمی جشنوارهی کن با برگزاری اولین افتتاحیه آغاز شد. درست در همین روز، آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی آلمان طی یک سخنرانی خبر حملهی آلمان به لهستان و آغاز جنگ جهانی را اعلام کرد. بعد از این سخنرانی، تمام اکرانهای جشنوارهی سینمایی کن تا ۷ سال تعطیل شد! جشنوارهی مهم فیلم ونیز هم که از سال ۱۹۳۲ آغاز به کار کردهبود، در سالهای جنگ جهانی دوم فعالیت نکرد. بهجز این دو تعطیلی، جشنوارههای مهم جهانی در همهی سالها و با تمام افتوخیزهایی که دنیا به خود دیدهاست برگزار شدهاند.
بهمن امسال به سنت چهلسال گذشته، بزرگترین، مهمترین و پرمخاطبترین رویداد سینمایی و چهبسا هنری ایران درحال برگزاری است: جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر. جشنوارهای که در پرالتهابترین سالهای بعد از انقلاب فعالیتش را آغاز کرد و با وجود جنگ هشتساله، کمبود امکانات، تحریمهای شدید اقتصادی، چالشهای سیاسی و اجتماعی، کرونا و مسائل دیگر هرگز از پا درنیامد.
سرمقالهی کامل پرونده جدید پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ با محوریت جشنواره فیلم فجر اینجاست!
#پرواز_بر_فراز_آشیانه_سیمرغ
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
6⃣4⃣
@Azadisqart
در بخشی از پروندهی «پرواز بر فراز آشیانهی سیمرغ» ستونی را به عنوان «فهرستهای بهترینهای تمام ادوار جشنوارهی فیلم فجر» درنظرگرفتهایم که توسط گروه پژوهش میدان آزادی فراهم شده. بهترین فیلم جشنوارهی فجر، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهنویسی، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، بهترین بازیگری نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین تدوین فیلم و بهترین فیلمبرداری از جمله فهرستهایی هستند که قصد داریم در این بخش به آنها بپردازیم. این فهرستها را به مرور و در طول شبهای برگزاری جشنواره برای شما منتشر خواهیم کرد. اولین فهرست این ستون مربوط به برندگان سیمرغ بلورین بهترین فیلم است. بخشی که ابراهیم حاتمیکیا با پنج بار برگزیده شدن، رکورددار آن است.
برای دیدن فهرست برگزیدگان بهترین فیلم جشنواره فجر از ابتدا تا کنون کلیک کنید.
#پرواز_بر_فراز_آشیانه_سیمرغ
#مجله_میدان_آزادی
#فهرست_آثار
#سینما
6⃣5⃣
@Azadisqart
دختربچه: «بابا باز میخوای بری سفر؟»
ناخداخورشید: «بخواب جونم... این دیگه سفر آخرمه. زود برمیگردم. بخواب عزیزم.»
سپس صحبتش را با همسرش که در حال فشنگ گذاشتن در خشاب است، پی میگیرد.
ناخداخورشید [به دخترها اشاره میکند]: «دلت نمیخواست یکیشون پسر بود؟»
همسر: [سکوت]
ناخداخورشید: «چی شد که ما هیچ پسری گیرمون نیومد؟»
همسر: «ننهی خدابیامرزم میگفت: وقتی مرد خیلی مرد باشه، بچههاش همه دختر میشن.»
ناخداخورشید: «امون از زخم زبون تو. وقتی میگم پسر، تو دلگیر نشو. سی همچین روزی میخواستم که پشتوپناه شماها باشه.»
در قسمت چهارم از ستون «پدرهای محبوب سینمای ایران»، سراغ فیلم «ناخدا در خورشید» ساختهی «ناصر تقوایی» و با بازی درخشان «داریوش ارجمند» رفتیم. ادامهی مطلب را اینجا بخوانید.
#ناخدا_خورشید
#پدرهای_محبوب_سینمای_ایران
#پیراپدری
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
6⃣6⃣
@Azadisqart
اولین دستی که به سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر رسید دستهای مرحوم «خسرو سینایی» بود برای فیلم «هیولای درون». اما «مجید مجیدی» با چهار بار و پس از آن «ابراهیم حاتمیکیا» و «اصغر فرهادی» هرکدام با سه بار برنده شدن عنوان بهترین کارگردان در صدر این جدول هستند. یک رکورد جالب نیز در این جایزه وجود دارد که متعلق به «داریوش مهرجویی» است. مهرجویی تا به حال ده بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی شدهاست!
در دومین قسمت از ستون «فهرستهای بهترینهای تمام ادوار جشنوارهی فیلم فجر» فهرست برگزیدگان «سیمرغ بهترین کارگردانی» را برای شما آماده کردیم. برای خواندن ادامهی این مطلب لینک را لمس کنید.
#پرواز_بر_فراز_آشیانه_سیمرغ
#مجله_میدان_آزادی
#فهرست_هنرمندان
#فهرست_آثار
#سینما
6⃣7⃣
@Azadisqart
_سیری در اسامی فیلمهای بلند و کوتاه و 16 و 8 میلیمتری این دوره میتواند به درک فضای غالب آن دوران ایران کمک شایانی کند: «آبادان شهر مظلوم»، «آری اینچنین بود برادر»، «آخرین اعلامیه»، «آمریکا نابود است»، «آزادی آمریکایی»، «حماسهی جانبازان»، «شهادتطلبان»، «سنگر وحدت»، «شهادت در سنگر دیگری»، «استبداد و آزادی»، «الفبای انقلاب»، «من برای جنگ»، «کودک و انقلاب»، «گل سرخ شهادت»، «کوردلان» و ...
_در سال ۱۳۶۳ برای اولین بار به بازیگران زن نیز لوح تقدیر اعطا شد؛ پروانه معصومی برای «گلهای داودی» و جیران شریف برای «مترسک».
جشنوارهی فیلم فجر، همیشه متن و حاشیههای جذابی داشتهاست که برای هرانسان سینمادوست و فیلمبازی خالی از لطف نیست. در پروندهی «پرواز بر فراز آشیانهی سیمرغ» ستونی را با عنوان «متن و حواشی جشنواره فیلم فجر» برای مرور همهی این خاطرات به تفکیک هر دهه برایتان تدارک دیدهایم. برای دیدن ادامهی متن و حواشی جذاب دهه اول(۱۳۶۱_۱۳۷۰) اینجا را کلیک کنید.
#مرور_جشنواره_فجر
#پرواز_بر_فراز_آشیانه_سیمرغ
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
6⃣8⃣
@Azadisqart