eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید @hosenih او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پروانه ای که پر زدنش فرق می کند شمعی که شکل سوختنش فرق می کند حالا به یاد خاطره ها گریه می کند با یاد داغ کرببلا گریه می کند او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست هم‌ناله ی سه ساله ی صحرای کربلاست دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است بین تمام قافله او مرد دوم است او آشنای هق هق اشک شبانه هاست زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبله ز پای خودش کار می کشید مثل رقیّه از کف پا خار می کشید انگار زهر تازه تری از جگر گذشت تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت او دیده با چه سختی و آزار برده اند ناموس شاه را،سر بازار برده اند او دیده شامیان حرامی،دریده اند او دیده معجر از سر... کشیده اند @hosenih او دیده رقص مستی بزم شراب را او دیده خیزران و لب آفتاب را با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تویی کعبه و ما همه در مطاف به گرد تو هستیم گرم طواف به سوی تو باید سرازیر شد که باید فقط پای تو پیر شد طواف تو بر مرد و زن واجب است به  وصف تو پرداختن واجب است تو هستی یدالله در آستین عزیز دل سیدالسجادین بنازد به تو هم حسن هم حسین شود مسندت زانوی زینبین @hosenih ندارد همانند تو مادرت دلیری شبیه عمو اکبرت کنار تو کی عمه جان خسته بود ؟ رقیه به تو سخت دل بسته بود گره ها به دستان تو وا شده به الطاف تو کور بینا شده حلاوت به بار عنب داده ای به خشکیده نخلی رطب داده ای اباجعفر الحاضر الذاکری ابوالصادق الخاشع الصابری به هر محفلی صحبت "تذکره" ست فقط نام تو زینت "تذکره" ست به دیوان خود گرچه بسیار گفت کم از قدر و شان تو "عطار" گفت تجلی فاروق اعظم تویی شکافنده ی علم عالم تویی به دست تو دین خدا پا گرفت فقاهت به لطف تو معنا گرفت چه علم " حدیث " و چه علم " کلام " فقط از تو داریم و بس ؛ والسلام بنازم به آیین حق محورت که شد کرسی درس تو سنگرت جهان را هدایتگری کرده ای تو اسلام را رهبری کرده ای جهاد تو  تبیین دین بوده است نجات همه مسلمین بوده است به غیر از تو که پاسخ نغز داد ؟ به هر پرسش " جابربن زیاد" فقط ذکر حق از لسانت شنید اسیر دمت "جابر بن یزید " " زراره " زر از گرد راهت گرفت " اَبان " وام ها از نگاهت گرفت به فضل " فُضَیل" و " بُرَید " ات قسم مگر من به کنه شما می رسم ؟؟ " ابوحمزه " ات هم دعایم کند مرا عاقبت باخدایم کند رسیدم مرا هم " کمیت" ام کنی فقط شاعر اهل بیتم کنی من از قوم "راوندیه" نیستم من از فرقه ی "زیدیه" نیستم توجه نکردم  به نامی دگر به جز تو ندارم امامی دگر تو پنجم امام مبین منی همه اعتقاد و یقین منی قلم ذوالفقار قیام تو بود چه آوازه ای در کلام تو بود بنازم کمالات ارزنده ات "هشام بن عبدالملک " بنده ات سلاح ات روایات کوبنده ای کلام تو شد تیغ برنده ای بزرگان دین وامدار تواند همه نقطه ای بر مدار تو اند احادیث تو بهترین رهنماست بدهکار تو "سیدمرتضی "ست رضای خدا جز رضای تو نیست پیام تو سرمشق "سیدرضی" ست کسی تشنه ی پای بوسی شود به پابوسی ات "شیخ طوسی" شود به هر مجلسی "مجلسی" مست توست بحار کرم در کف دست توست دل رهرو ات را جلا داده ای به "شیخ بهایی" بها داده ای به یاری تو فتح شد باب ها تویی مرشد راه "نواب" ها تراز اصول "کلینی" تویی مراد و امام "خمینی" تویی به تو رو زدم روسپیدم کنی به محراب مسجد شهیدم کنی چه گویم از آقایی ات ای جناب؟ گدا را "گدا" هم نکردی خطاب اراده کنی زشت زیبا شود گدای تو هرکس شد آقا شود گدایت رسیده عطا می کنی ؟ مرا راهی کربلا می کنی ؟ همان که بخواهی همان می شوم شب رفتنت روضه خوان می شوم شنیدم ‌که در خیمه مضطر شدی تو گهواره جنبان اصغر شدی غم و غصه در کودکی دیده ای به نیزه سر کوچکی دیده ای لباس اسارت به تن داشتی رد کعب نی بر بدن داشتی @hosenih دو دفعه معطل شدی شهر شام تو هم سنگ ها خوردی از پشت بام شنیدی همه حرف بد می زدند به طفل سه ساله لگد می زدند به اجبار شمر و سنان رفته ای تو به بزم نامحرمان رفته ای فقط ظلم از این و آن دیده ای رجز خواندن خیزران دیده ای تو دیدی در آن ساعت واپسین سر از طشت افتاد روی زمین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🥀یا امام باقر (علیه السلام)🥀 پنجمین خورشید تابانم امام باقر است ناطق آیات قرآنم امام باقر است برتمام شیعیانش او حسین دیگر است رهرو شاه شهیدانم امام باقر است درگه او درگه هر مستمند لاعلاج دردمندم من که درمانم امام باقر است من دخیل درگه والای اویم در جهان چارهٔ قلب پریشانم امام باقر است میشود حاجت روا هرکس صدایش میکند بی‌پناهم من که سامانم امام باقر است مادر او فاطمه جدّ کبارش احمد است وارث آن شاه مردانم امام باقر است مکتب او مکتب سرخ حسین‌بن علیست پیرو آن شاه عطشانم امام باقر است علم و حلمش برتر از ادراک ما بندهٔ خلّاق رحمانم امام باقر است ✍کربلایی_حسن_طیبان کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده ی اشکبار یادش هست آنهمه قلب زار یادش هست روضه‌ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده  باز تب کرده مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پرغبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لبهایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه اش کل سال هیات بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه‌ی اسارت بود لحظه های فرار یادش هست سالها قلب بی قراری داشت گله ها از شتر سواری داشت با رقیه چه روزگاری داشت.. با غمش آه و گریه زاری داشت آبله بود و خار یادش هست همه ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه هایش چقدر ترسیدند کوچه های شلوغ را دیدند مست ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست شاعر:
روضه میخوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید شاعر:
( علیه السلام ) از سن کودکی شده غم آشنای من بادِ خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من ... خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم ، عجیب نیست مانند من امام غریبی ، غریب نیست گریه کنید اهل مَنا در عزای من ... ( چرا اهل منا ؟ چون حضرت وصیت کرد به امام صادق علیه السلام ، فرمود : تا ده سال در سرزمین منا ، وقتی حاجی ها میان و دور هم جمع میشن ، برای من عزا بگیرید ، برای من روضه بخونید .. ) اهل زمانه غُصه به قلبم رسانده اند بر روح و جانِ من غم و غربت چشانده اند من را به رویِ مَرکبِ سمّی نشانده اند ( زین مَرکب رو سم آلود کردند ، حضرت رو سوار کردند ، وقتی از مرکب پیاده شد ، پاهای مبارکشون وَرم کرده بود ، دیگه نمیتونست راه بره ... ) اهل زمانه غُصه به قلبم رسانده اند بر روح و جانِ من غم و غربت چشانده اند من را به رویِ مَرکبِ سمّی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب وَرم کرده پای من ... ( آی اون هایی که میخواهید برای مصیبت های امام باقر گریه کنید ) از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود ، پَرِ عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کِشد جگر مبتلای من .. ( تو بیابون ها میدویدم من ، وقتی خیمه ها رو آتش زده بودند ، یکی یکی بچه ها رو جمع میکرد ، اگه میخواستند بچه هارو تازیانه بزنند ، خودش رو سپر بچه ها میکرد ، میفرمود بچه ها رو نزنید ، زینب رو بزنید ...) یاد غروبِ کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگیِ جدِ اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من ... شاعر :
2. روضه.mp3
2.85M
قسمت دوم : اَلسَلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّجمُ الزّاهِر ( علیه السلام ) 16/5/1398
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را تبر و سوختن جان صنوبرها را راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم گره بر روی گره می زده معجر ها را آنکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد پای پر آبله و گریه ی دختر ها را مقتل از جانب او گفت که عمه جانش دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها
خون رگ های پاره را دیدی لطمه ی گوشواره را دیدی سر سرنيزه ها سر طفلی آتش گاهواره را دیدی بر تن پاره پاره ی جدت رد ده تا سواره را دیدی وسط کوچه ی یهودی ها کربلای دوباره را دیدی با همین چشم های بارانی ازدحام و نظاره دیدی دست و پایت اسیر سلسله بود خنده ها و اشاره را دیدی کف پای رقیه چندین بار زخم سنگین خاره را دیدی در خرابه به روی سنگ و کلوخ مرگ ماه و ستاره را دیدی وسط قتلگاه با دل خون بدنی پاره پاره را دیدی ناله هایت همیشه پنهانی ست ابر چشمت همیشه بارانی ست...
آه یادم نمی رود هرگز غم جانسوز غارت خلخال حمله ی نابرابر لشکر به زنان و به خیمه و اطفال صحنه اش بین صحن چشمانم میدهد زجر هر شب و روزم ذوالجناح آمد از دل میدان با دو صد زخم بر سر و کوپال چه بگویم از آن غروب غریب در هیاهوی نیزه و شمشیر تنی از روی شیب قربانگاه غلت می خورد تا ته گودال چه بگویم که تیزی خنجر به روی حنجری فشار آورد یک نفر بین قاتلانش شد بر سر سر بریدنش جنجال هم غرورم شکست هم قلبم آن زمانی که دختری خسته از روی ناقه بر زمین افتاد دشت تاریک بود و رفت از حال
هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حملة آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم تَهِ پیالة خود را کنارِ سر می ریخت قمار وتشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم عزیز کردة زهرا کنیزِ مردم نیست اشارة دو سه تا را به چشمِ خود دیدم
هر سال عرفه دلم می‌گیره از هجر تو دم به دم می‌گیره آشفته و بی‌قرار و خسته بازم دلامونو غم می‌گیره توی شب غم سحر نیومد امید چشای تر نیومد بازم منم و چشم انتظاری خورشید من از سفر نیومد دلتنگی‌مو جمعه‌ها میارم تو محراب جمکران می‌بارم اما همه آرزومه آقا آخر رو پای تو سر بذارم لب تشنه ولی تشنه‌ی نورم احساس می‌کنم که از تو دورم باشه دل من شبیه سنگه اما برا تو سنگ صبورم دلخسته‌ام از فراق و غربت کاشکی دعاهام بشه اجابت کاشکی یه شب جمعه بیائی در سایه‌ی تو بریم زیارت وقتی تو حرم قیامتیه وقتی که شب زیارتیه آتیش می‌گیره دل از فراقش سهم دل من بی‌طاقتیه بی‌تاب بهشت عالمینم در حسرت بین‌الحرمینم دلتنگ طواف کربلا و دلتنگ زیارت حسینم روضه می‌گیره بوی گل یاس قلبم می‌شه غرق شور و احساس وقتی می‌شه حرف لب تشنه دل پر می‌زنه تا کف‌العباس
لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راهسپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارند همه رنگ خدائی زعبارش هر کس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن جاست هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟ آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روح فزایند کردند پر از زمزمه و ناله منی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قافله با قافله ها فاصله دارند این قافله جا در دل هر قافله دارند این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند از خون گلو جامۀ احرام بپوشند هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی از مکه برون گشته شده کربلائی از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش پیداست شهادت زسفیدی گلویش خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود دیروز حسین بن علی بین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود امروز به هجرش همه گریان بنشینید فردا سر او را به سر نیزه ببینید در مکّه بپرسید ز زن های مدینه زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه ای دخترکان یکسره با شیون و ناله خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله زین قافله روزی به مدینه خبر آید کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید از منبر و محراب نبی ناله برآید تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم) تنها نه دل (میثم) جان همه عالم
در پیش تو از شرم ، آبم کرد کوفه من آبرو دارم خرابم كرد کوفه لبریز خون کردند رویم را ،عزیزم بردند اینجا آبرویم را عزیزم مجبور بودم بچه هایم را سپردم با دست خود دستِ حرامی ها سپردم باور نمی کردم مرا از پا درآورد من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد باور نمی کردم برایم چال کندند اینجا برای کُشتنم گودال کندند من فکر می کردم وفا دارند افسوس ... یا لااقل قدری حیا دارند افسوس ... در کوچه هایش که غم یکریز دارد دیوار هایش سنگهای تیز دارد در شامِ کوفه آفتابت را نیاور جان علی اصغر ،ربابت را نیاور من فکر می کردم تو را چاره بیارند شش ماهه آید چند گهواره بیارند تا تَرکه های خیزران میسازد این شهر از چوب گهواره کمان میسازد این شهر کوفه هوایِ میهمانش را ندارد دندان که تاب خیزرانش را ندارد از شانه ات پایین نیاور دخترت را این راه پُر خار است جانش را ندارد در دست هم وزنِ تنش زنجیر دارند زنجیر تنگ است استخوانش را ندارد یک پا به ماه است آه همراهت، نیاریش یک پا به ماه است و توانش را ندارد ای وای از تیر سه شعبه بدتر اینکه جُز حرمله دستی کمانش را ندارد
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم... تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم... قبول کن عملم را ، بضاعتم این است قبول دارم همیشه وبال و سَربارم... ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم... حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه! ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟ که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم میان روضه دلم میرود همان جا که ، دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم... بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس... ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم! صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش که ناله میزند: عباس... میر و سردارم»
(ع) 🔘🔘🔘109🔘🔘🔘 بند1⃣ مرغ دلم امشب شده ،مدینه زائر پر میزنه توی بقیع ،مثه یه طائر به سینه و سر میزنه ،از داغ و هجر یادگارکرب و بلا ،امام باقر .... این آقامون ،همدم اشک و گریه بوده او شاهدِ ،ظلم بنی امیه بوده همبازیه ،کودکیه رقیه بوده یه عمری سوخت ،یاد غم گلای پرپر یاد تن ،ارباًاربا علیه اکبر به روی نی ،دیده سرِ علیه اصغر آه و واویلا •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ میسوزه کل بدنش از زهره کینه آتیش گرفته جیگرش میونه سینه یه عمره گریه کرده با داغه حسین و روضه ی غربت علی توی مدینه ...... ای وای من،روی تنش رده طنابه خاطره ی، کوفه و شام براش عذابه گریه کن ،روضه های بزم شرابه ناله میزد،یاد حسین با حاله مضطر چون دیده بود،تو بزم مِی یزید کافر با چوب میزد، رو لب و دندون مطهر آه و واویلا 💠💠💠1⃣0⃣9⃣💠💠💠 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• (احسان)
روضه میخوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید 🖋مجتبی شکریان
عبدالرضا محمدی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه سنگین - شهادت امام محمد باقر علیه السلام - سبک قلبم پر از... حالا که شبِ شهادته حالا که وقتِ زیارته صحنِ خاکی تو خلوته دِلبرِ دلها صورت می ذاره رویِ خاکا می باره از غصه و غمها دو تا چشمِ مادرت زهرا گریونه آقا رویِ لبام روضه یِ دلِ بی قرارت یِه زائرم نداری کـنارِ مزارت نَفَس نَفَس می زنی به یاد بی کفنی این دَمِ آخر نمی ذاره چکمه شو رویِ سینه ت دشمنی غریب مادر وای غریب مادر حسین ۴ غریبونه روضه می خونه دلـمـو داره می سوزونه به یاد گوشه یِ ویرونه با آه و گریه نمـی ره از یادِ این آقا که دق کرد پایِ سرِ بابا پیشِ چشمِ شور شامیـّا عمه رقیه ابرِ بهاری میشه با گریه و ناله به یادِ شامِ بلا به یادِ سه ساله موی خاک آلوده و ... لباس پُردوده و ... مهمونِ تازه گریه یِ غَساله و ..‌. کبودیِ لاله و ... تشییع جنازه وای غریب مادر حسین ۴
🏴 علیهالسلام ➖➖➖➖➖➖➖ بند1 شده آواره دلشوره داره چشاش برای غربتت همش میباره جلوی انظار که میشه آزار با دست بسته بردنش میون انظار برگرد که... روی بوم خونه ها سنگه برگرد که... لشکری آماده جنگه برگرد که... تو ذهن کوفیا نیرنگه باشه بیا ولی تنها همش ی دورغه اونامه و امضا باشه بیا ولی آقا زینب رو نیاری میون نامردا حسین...وا... ➖➖➖➖➖➖➖ بند2 مسلم تنها میون اعدا به زیر لب میگه حسین نیا به اینجا کوچه پر درد کوفی نامرد با درهمی فروختنت مردم دلسرد برگرد که... دارن تو فکرشون جسارت برگرد که... شنیدم از حمله و غارت برگرد که... تو خون اینها نیست نجابت آقا خبرداری اینجا برای سر تو قرارایی دارن آقا شنییدی میخوان که برا علی اصغر سه شعبه بیارن حسین...وا... ➖➖➖➖➖➖➖ بند3 میترسم اما برای زن ها توکوچه بازاراش پره از چشم چرونا شدم چه حیرون وقتی که از اون شنیدم هی میگفت میخوام کنیز ارزون برگرد که... یکی قول گوشواره داده برگرد که... خنجر شمر شده اماده برگرد که... سنان برا قتل تو شاده برگرد جون بی بی زهرا میمیره سکینه تو بازار شام برگرد رقیه نبینه چوب و لب و دندون تو بزم حرام حسین...وا... ➖➖➖➖➖➖➖
❣﷽❣ 🍂 🍁 با غم و غربت شبای آه اومده بوی محرم میگن از راه اومده صدای یوسف از دل چاه اومده دادازغریبی2 (شکسته قلب عالم وآدم نشسته تو دلای ما ماتم)2 کشتن امام مارو باز با سم با سم کینه... آه ای مدینه... (تو این داغ، اگه بمیریمم کمه این شبها، شروع ماه ماتمه آی عشاق! محرمه محرمه)2 🍂‏ای آقا، شهید شام وکربلا (دلا میسوزه برا غربت شما2 برای قبر زار و خلوت شما چرا نمردیم تو شهادت شما ای وای بر ما صد وای بر ما)2 (با زهر کینه گشته ای مسموم ز غربتت زهرا شده مغموم مولای کربلائی مظلوم مظلوم و تنها... مانند زهرا...)2 (‏این شبها، بقیع تو اوج غربته قبر تو، مث همیشه خلوته با اینکه، امشب شب شهادته)2 🍂‏یامولا، شهید شام وکربلا دلا گرفته برای کرب وبلا رو لبمونه نوای کرب وبلا ما هم بشیم کاش فدای کرب و بلا فدای اکبر... فدای اصغر... (همونجایی که لاله شد پرپر2 شد پاره پاره مشک آب آور)2 از روی تل صدای وای مادر حسین غریبه2 شد زنده، دوباره روضه ی فدک2 شما و رقیه رو زدن کتک 🍂یامولا یا لیتنا کنا معک ◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم مناسب برا اول مجلس ‍ به مهرت یا حسین جان گلم را حق سرشته است نه تنها ذکر آدم که ذکرهرفرشته است حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب نبود آدم تو بودی دل ازعالم ربودی تو مقصود ازوجودی حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب بگریم درعزایت شده دل کربلایت بود دینم ولایت حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب شده کارم غم تو غم تو ماتم تو بنازم پرچم تو حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب تو محبوب خدایی عزیز مصطفایی ذبیحٌ بالقفایی حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب دل افروزی حسین جان ستم سوزی حسین جان تو پیروزی حسین جان حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب تو خود معنای عشقی تو خود مولای عشقی توسرتا پای عشقی حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب تو رمز و رازعشقی تو از آغازعشقی تو خود اعجازعشقی  حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب هرآنکس با تو پیوست دل ازغیر تو بگسست شد ازمیخانه ات مست حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب ندادی تن به ذلت تودادی درس عزت به هفتاد و دوملت حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب عیان کردی وفا را نشان دادی خدا را تو نوری ماسوا را حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب جهان مات از قیامت همیشه زنده نامت بَرَد زینب پیامت حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب شهامت چون برادر شجاعت را چو حیدر صبوری را چو مادر حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب چوکرد او خطبه آغاز جَرَسها ماند از آواز بکوفه کرد اعجاز حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب چراغ کاروانی پناه بی کسانی که زهرای زمانی حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب عزیز عالمینی به زهرا نورعینی به ذکر یا حسینی حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب حدیثت گر بخوانم بسوزد استخوانم نباشد در توانم  حسین آرام جانم، حسین روح و روانم حسین سالار زینب، حسین غمخوارزینب شعر از استاد هاشم شکوهی
4_5940444012413454021.mp3
7.91M
‍ هدیه به امام باقر صلوات واحد سنگین شهادت امام باقر شعر رضا نصابی به نفس حاج حسین امید علی گودال قتگاه و راس جدارو دیدم بدنه غرق به خون شهدا رو دیدم به زور نیزه زره را زتنش بیرون کرد ته گودال بدنه خون خدارو دیدم اقام اقام اقام صدای استخون و صدای سم مرکب گردو خاک و غبار روی هوارو دیدم غارت خودو علم غارت پیراهن را مشک پاره شده و دست جدارو دیدم اقام اقام اقام در لباس اسیری با دستای بسته من دور عمه سنان بی سر پارو دیدم یک نفر گفت کنیز و دلم و اتش زد توی بازارای شام قحط حیارو دیدم اقام اقام اقام رضا نصابی @majmaozakerine
تن بى سر شده چون بيکس و بى يار شود بازى دست اراذل سر بازار شود ترسم اين است بلايى که سر من امد بين گودال سر جسم تو تکرار شود پوشيه ،چادر، خلخال، النگو، معجر همه را کوفه نامرد خريدار شود من نديدم سر خونى نشده در اين شهر کودک و پير کسى وارد دربار شود سنگ از بام کند کار عمود اهن همه سرها به خدا مثل علمدار شود سر هر کوچه کمى از بدنم ريخته است خاک راه پسر حيدر کرار شود سر بر نيزه و سنگ و چقدر چشم چران دختر فاطمه بد جور گرفتار شود سر دروازه حسين منتظرات ميمانم تا که اى نيزه نشين لحظه ديدار شود حنجر پاره شده ارثيه ی پهلو شد نوک نيزه اثرش چون نوک مسمار شود قاسم نعمتی @rozeh_1
ای داد بیداد از غریبی از اسیری.. من‌ روی بام قصرم‌ و تو در‌مسیری من‌مَردم اما پیش هر نامرد رفتم آواره شب تا صبح با پادرد رفتم چه زود عهد خویش را با ما شکستند یاد حسن کردم نمازم‌ را شکستند نان تورا خوردند و دنبال یزیدند مثل علی من را به هرکوچه کشیدند این زخم لب این کاسه ها اصلا بهانه ست من تشنگی را دوست دارم‌ عاشقانه ست! اینها که میگفتند عبد‌ خانه زادند.. از شیعیان مخلص ابن زیادند.. با چوب دستی زد به لبهای کبودم اقا فقط من فکر لبهای تو بودم این‌قوم‌ از کینه دلی لبریز دارند در دستهاشان سنگهایی تیز دارند دادم عقیقم‌ را که فکر شر نباشند تا بعد ازین دنبال انگشتر نباشند خیلی مراقب باش این کوفه سراب است هرکوچه اش مثل بنی هاشم عذاب است پایین میوفتم‌ تا که تو پایین نیوفتی! از بام می افتم که تو از زین نیوفتی! من شمر را دیدم که‌ دنبال خطر بود چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود آقا خلاصه من به جرم عشق مردم یاد تنور افتادم اصلا نان نخوردم.. سيدپورياهاشمي @rozeh_1
فریاد من ز گوشه ی دارالاماره است جسمم به روی خاک زمین پاره پاره است آقا نیا که کوفه پر از چشم بی حیاست اینجا نگاه هرزه سوی گوشواره است پُر می شود ورودی این شهر از جفا پیش اسیرِ خسته که بی یار و چاره است قومی که نیست عهد و وفا در مرامشان حرفی اگر زدند ز طعن و شراره است باید خبر دهم به صبا تا که بشنوی: کوفی به فکر غارت یک گاهواره است ترسم که زینبت به اسارت رود... نیا ترسم ز نیزه ای که به دست سواره است عریان چو می شود بدنی، زیر مرکب است بر روی نیزه همره تو شیرخواره است مسلم فدای معجر و موی مخدرات ذکرم "نیا حسین" به میخ قناره است کار فروش تیر زیاد است بین شان حرف کنیز و برده به اینجا هماره است یارب نوای من برسد بر پسر عمو شاید دگر نرسد نیزه در گلو علی احمدیان جنت @rozeh_1