eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ طفلم اما غم نهان دارم در دلم درد بیکران دارم خاطرات بدی ز بزم شراب شکوه از چوب خیزران دارم @hosenih طفلم اما شبیه پیرزنان موسپیدم قد کمان دارم سایه ات کم نشد دمی ز سرم از سرت باز سایبان دارم سرت از دست خصم میگیرم تا کمی در بدن توان دارم جای تو نیست بین تشت طلا بر سرت جای به از آن دارم جای خوش کن به دامنم بابا بقلم کن هنوز جان دارم ای فدای لب ترک ترکت بر لبت اشک بی امان دارم جای سالم نمانده در بدنم درد جانسوز استخوان دارم رفتی و خیمه ها به یغما رفت گله از دست ساربان دارم @hosenih اصلا از دخترت خبر داری که چرا بر رخم نشان دارم؟ دست وپا گیر خواهرت بودم خجلت از روی عمه جان دارم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ در لطافت بی‌نظیر و در صفا دریایی‌اند راست گفته، هر که گفته: دختران بابایی‌اند @hosenih بی نوازش های بابا چشمشان را خواب نیست شامگه در انتظار بوسه و لالایی‌اند صاف و ساده، غرقِ زیبایی، پر از احساسِ خوب دختران دارای روح و طینتِ زیبایی‌اند صاحب دختر فقط باید شوی تا بنگری، این فرشته سیرتان، روی زمین، غوغایی‌اند @hosenih ** کنجِ ویران، دختری می‌سوخت در داغِ فراق راست گفته، هر که گفته: دختران بابایی‌اند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت @hosenih دیدی حمیده، دختر هم بازی من در زیر سم اسب ها، پشت حرم سوخت هر بار نامت را به لب با گریه گفتم با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت دیگر توان پر گشودن هم ندارم از بس مرا زجر حرامی زد، پرم سوخت جوری لگد زد، خاطرات هر سه سالم آتش گرفت و آیه های کوثرم سوخت ضرب لگد، سیلی و سنگ و خار و آتش بعد از عمو عباس، کلّ پیکرم سوخت دارم خبر، در خانه ی خولی سرت سوخت داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟ وقتی سرت را بر درختی بسته دیدم آتش گرفتم آن چنان خاکسترم سوخت بر ما اشاره کرد مرد سرخ مویی خیلی اهانت کرد، قلب خواهرم سوخت بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت از سوز سرمای شب و گرمای روزش کنج خرابه، استخوان لاغرم سوخت @hosenih بس که گرسنه مانده ام، سرگیجه دارم از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت شعر وصال من... رگ خشک گلویت بوسیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد کبوترِ سرِ دوشت پرید و‌ پرپر شد @hosenih بجای ناز کشیدن کشید مویم را کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد تمام راه به من نان خشک میدادند زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد صدا زدم ابتا! زجر زد بصورت من! حریف من نشد و سیلی اش مکرر شد شلوغی سر بازار دخترت را کشت چه چشم های بدی! عمه سوخت مضطر شد لبم فدای لب تو! سرم فدای سرت که هرچه شد به من زار باتو بدتر شد @hosenih خبر بده به نجف! شام‌را به هم‌زده ام نگو رقیه!رقیه علی دیگر شد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟ جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟ فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟ به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟ اگر مرا ببرند از میان جمعیت غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟ به کودکان تو با جان و دل حواسم هست بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟ به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟ حریم اهل حرم را شکست اهریمن دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟ خدا کند که میان خرابه جان بدهم ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟ مجتبی شکریان @deabel
هلالِ ماه بودن با تو و قدِّ کمان با من برای حفظ این پرچم امیر عشق جان با من تلاوت کن قیامت را که منبرها به پا خیزند بخوان یَحیای من آیات را تفسیر آن با من تو سایه سار زینب باش حتی بر روی نیزه حسینی کردن آزادگان این جهان با من قسم بر آن محاسن که خضابش کرده خاک و خون بدان بر خاک تیره بردن این دودمان با من اگر چه آیه هایت را صدای هلهله برده میان لشگر سرمست ها ، صد دل فغان با من اگر از نیزه افتادی بیا فورا در آغوشم بیا تو ، تازیانه خوردن از دست سنان با من حریف اشک ها و بی قراریَش نخواهم شد رقیه با تو ، دلداریِ جمع دختران با من تو هر کس را که می خواهی شفاعت کن ولی بگذار شکایت کردن از خولی و شمر و خیزران با من حامد آقایی @deabel
گریز روضه مجلس یزید آتش کشید بر جگرم خنده یزید سیراب بود و روی لبت چوب می کشید بازی نمود بالب تو پیش چشم من تیزیِّ چوب ها لب خشک تورا بُرید تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید تا سرخ مو بلند شد و یک اشاره کرد رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید جانم رباب، تاکه سر افتاد بر زمین از بهر ِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید قاسم نعمتی @deabel
شب گرچه روی نیزه، سرِ آفتاب بُرد زینب به فتح شام، سپاه شهاب برد پس درس‌های مادر او بی‌نتیجه نیست از زخم بی‌حساب، نباید حساب برد با دست بسته، خسته، غریبانه، خطبه خواند کاخ یزید را وسط گریه، آب برد آنسان که تیر و نیزه و تیغ از تن حسین... آن خیزران هم از لب تشنه، ثواب برد وقتی که چشم آل علی بر غرور اوست نتوان که صبر از دل عُلیاجناب برد جای مدافعان حرم ضجّه می‌زنیم: ناموس مرتضی که به بزم شراب برد!؟ راضی به بغض دختر احمد نمی‌شویم ما بی‌تفاوت، از غمتان، رد نمی‌شویم محمد بیابانی @deabel
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟  چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را یوسف رحیمی @deabel
زخم هایم همه اش گشته مداوا مثلاً چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلاً… …مثلاً خانه مان شهر مدینه است هنوز و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلاً… …کار من چیست ؟ نشستن به روی زانوی تو… کار تو چیست ؟ بگو …شانه به موها مثلاً… یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی تو نبی باشی و من ، ام ابیها مثلاً جسم نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً... محمدعلی کردی @deabel
مرا دشمن به قصد کُشت می‌زد به جسم کوچک من مُشت می‌زد هرآن گه پایم از ره خسته می‌شد مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را سیدهاشم وفایی @deabel
میان كوچه به زحمت به عمه اش می گفت چقدر بوی غذا بین شام پیچیده كمی مواظب من باش بین نامَحرم چه حرف ها كه در این ازدحام پیچیده برای شانه ی سرخش لباس سنگین است عجیب زخم تنش بین روز می سوزد برای بردنِ یك گوشواره دعوا شد هنوز لاله ی گوشش هنوز می سوزد چقدر مردم این شهر اهل خیراتند گرفته است سرش را كه بیشتر نزنند حواس عمه شده جمع، زیر پا نرود میان كوچه نماند ز پشتِ سر نزنند حسن لطفی @deabel
پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد کبوترِ سرِ دوشت پرید و‌ پرپر شد بجای ناز کشیدن کشید مویم را کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد تمام راه به من نان خشک میدادند زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد صدا زدم ابتا! زجر زد بصورت من! حریف من نشد و سیلی اش مکرر شد شلوغی سر بازار دخترت را کشت چه چشم های بدی! عمه سوخت مضطر شد لبم فدای لب تو! سرم فدای سرت که هرچه شد به من زار باتو بدتر شد خبر بده به نجف! شام‌را به هم‌زده ام نگو رقیه!رقیه علی دیگر شد سیدپوریا هاشمی @deabel
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ جامانده‌ایم... در پس غم‌های بیشمار دلتنگِ راه و جاده؛ قدم‌های بیشمار امسال باز قسمت من آه و حسرت است من مانده‌ام میان عدم‌های بیشمار @hosenih شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛ مشغول شد به درد و الم‌های بیشمار؛ ناگاه در میانه‌ی شعرش گریز زد! از داغ‌ها نوشت و ستم‌های بیشمار زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟! جان‌ها فدای زخم و ورم‌های بیشمار این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر سخت است و پر ز پیچش و خم‌های بیشمار؟! @hosenih حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است با صد هزار سطر و قلم‌های بیشمار رفتند زائران به زیارت ولی ببین جامانده‌ایم در پس غم‌های بیشمار ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی @hosenih گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی @hosenih تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پیشِ چشمانِ دخترِ بابا غرقِ خون بود پیکرِ بابا @hosenih لحظه‌ی آخری، دلش می‌خواست بِنِشیند برابرِ بابا در همان قتلگاه جان می‌داد با نفس‌های آخرِ بابا این سه‌ساله که قدخمیده شده رفته خیلی به مادرِ بابا گریه می‌کرد و زیرِ لب می‌گفت: "ربنا آتنا سرِ بابا" قصه‌ی ما به سر رسید آخر رفته دختر به محضرِ بابا @hosenih عاقبت در دلِ خرابه‌ی شام بوسه‌ای زد به حنجرِ بابا ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم تو بالا سنگ می خوردی و من پایین لگد یعنی؛ میان کوچۀ تنگ یهودی مثل هم بودیم @hosenih من و تو در حقیقت رد پای مشترک داریم تو از بالا من از پایین دعای مشترک داریم یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و... من و تو در نداری دردهای مشترک داریم منو تو هر دو از دلواپسی عمه می ترسیم چنین از کربلا در دل بلای مشترک داریم تو سر بر دامن مادر شدی من هم چنین گشتم من و تو پیش زهرا نیز جای مشترک داریم @hosenih پدر جان قسمت زجر آور این داستان مانده پدر جان بعد تو یک نیمه جان از عمه جان مانده خدا صبرش دهد این نیمه جان را٬ عمه جانم را که غیر از حرف دشمن٬طعنه های دوستان مانده پدر حق می دهم از آسمان، خون سر کند آخر؛ سرِ بر نیزه ی تو در گلوی آسمان مانده تو رفتی و عمو رفت و علیِ اصغرت هم رفت ولیکن زجرهای حرمله پیش سنان مانده سه شعبه رفت٬ سر هم رفت٬ دنبالش پسر هم رفت رباب اما هنوز ای وای با قد کمان مانده حسابش را بکن من با رباب و نجمه و لیلا نگو دیگر چرا از عمه مُشتی استخوان مانده تو خوردی چوب را در تشت زر اما چرا بابا به لبهای رقیه ردِّ چوب خیزران مانده؟؟؟ دلیل گریه ام این است بابا جان که آن نامرد؛ سرت را از خرابه برده اما بوی نان مانده رقیه رفت اما غصه ی غسّاله اش باقی ست به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان مانده ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ چگونه شُکر گویم این وصالِ ناگهانی را ؟ کمان ابروی من ! خوشحال کردی قد کمانی را چگونه یافتی ما را در این ویران سرا امشب !؟ گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را @hosenih سرت را از طبق برداشتم با یاری عمه ! چهل منزل تحمل کرده ام این ناتوانی را حلالم کن ! که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بُردم شیوه ی شیرین زبانی را خبر دارم شبی کُنج تنوری میهمان بودی ! به جا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را به قولِ تازیانه، من یتیمی دردسر سازم ! معطل می کنم با زخم پایم کاروانی را @hosenih لبت را قاری قرآن هزاران بار می بوسم ! که طشت زر ببیند راه و رسم قدردانی را اگر چه دختران شام تحویلم نمی گیرند نیاوردم به روی خویش این نامهربانی را ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته خرابه و مخدرات خسته بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم قسم به هر نافله ی نشسته نیستی شده کُنج خرابه خونه‌م دخترا میزنن زخم زبونم بذار بگن "بابات تو رو نمیخواد" دوسِت دارم، دوسم داری، میدونم @hosenih چقد صدا زدم "بابا کجایی؟" سخته توو صحرا گم شدن خدایی من که اصن شمرو حلال نکردم زجرو حلال نکن تو هم بابایی... قصّه ی غصّه هام نداره آخر حق بده تاره چشم دائماً تر اما بابا سوی چشامو کم کرد ضربه ی بی هوای سیلی بیشتر سیلی زدن به صورت منی که توو شهرمون بهم میگن ملیکه خیلی برای عمه جون دعا کن توو درد تک تکه ماها شریکه برمیدارم فاصلمونو تا تو باید ببینی حال خواهراتو آوردنت تا پیش عمه با من بردن من از این خرابه با تو @hosenih محاسنت رو کی به خون کشونده؟ خاک یتیمی رو سرم نشونده؟ عیبی نداره دستاتو نداری مویی واسه شونه شدن نمونده بریم یه جایی که گِله نباشه بین من و تو فاصله نباشه هرجایی پیشم باشی خوبه اما بریم یه جا که حرمله نباشه... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبهء او روز دشمن شد سیاه قصهء کرب و بلا را دختری تغییر داد کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه @hosenih دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر انا فتحنا اشک می ریزد ولی گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه بر سرش می ریخت خاک از بام ها ، می سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند او به زینب یا که زینب می برد بر او پناه تا شود زهرا فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه چون زبانش بند می آمد خجالت می کشید با سرِ بابا سخن می گفت ، اما با نگاه آه بابا! پا به پایت سوختم ، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه ماند داغِ نالهء من بر دل دشمن فقط خیزران وقتی که خوردی زیر لب می گفتم آه @hosenih جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه می جنگید با دستان بسته ، بی سلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر پای من زخمی ست اما روبه راهم رو به راه... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر جان! کوثرت را می‌شناسی؟ گل نیلوفرت را می‌شناسی؟ @hosenih نگاهی کن به حال و روزم امشب ببینم دخترت را می‌شناسی! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ گفتی حرم، بیا حرمُ اللهِ ما ببین در گوشۀ خرابه بیا، شاهِ ما ببین شاهِ سه سالۀ حرمِ شام را نگر سلطانِ قلبهای پُر آلام را نگر شاهی که صد خلیفه از او واژگون شوند شاهان همه، ز آهِ شبَش سرنگون شوند @hosenih وقتی که با خداش مناجات میکند سوزَش خرابه را چو خرابات میکند یک ناز او نیاز جهان را برآورَد دستِ دعای او به خرابه سر آورَد وقتی که با سرِ پدرش روبرو شود کاخ ستم ز نالۀ او زیر و رو شود دستانِ کوچکش، گِرهِ کور وا کند درد دل تمام حرم را دوا کند ویرانه ای که رأسِ حسین است ساکنش منّت کِشَند، نورِ تمامِ اماکنش کعبه به احترام رقیه ادب کند او را خدا عقیلۀ زینب لقب کند ما نوکران حضرت سلطان رقیه ایم دلدادگان درگهِ جانان رقیه ایم در بارگاه اوست سرِ اولیا بخاک بر آستان اوست رُخِ انبیا بخاک زهرا اگر که ام ابیهای مصطفاست بی بی رقیه اُمِ اَبِ شاهِ کربلاست ای نورِ دیده، گر چه بظاهر تو کوچکی مادر تویی، که گفته در عالم تو کودکی از خارهای پای تو گُل کرده راهِ عشق آهِ یتیمی اَت، شده صدها سپاه عشق بر تو مدافعان حرم سر نهاده اند چندین هزار کشته به راهِ تو داده اند ما هم مدافعِ حرمِ کفوِ زینبیم گریه کنانِ عمرِ کمِ کفوِ زینبیم بس گریه میکنیم که تا بر جنون رسیم با اشک دیده تا لب دریای خون رسیم □□□ گفتی دمارِ کاخ نشینان درآورَم جانی نمانده بود که دستی برآورَم قدّم نمیرسید پدرجان ! ، فدای تو در مجلسِ یزید شنیدم صدای تو دردم زیاد بود ولی روی پَنجه اَم برخاستم، که داد عدویت شکنجه ام @hosenih گیسوی سوخته، قدِ خَم، صورتِ کبود شلاقِ خیس، مُشت و لگد، خندۀ یهود در بینِ جمع، در وسطِ صوت و هلهله گاهی مرا کشید به مو، گه به مقنعه بابا هنوز موی سرم درد میکند از تازیانه ها کمرم درد میکند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم @hosenih میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا @hosenih کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر» نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند یا زبانم لال از شال عزا دورم کنند @hosenih زندگی یعنی محرم زندگی یعنی حسین مرگ من روزی ست که از کربلا دورم کنند ای طبیبِ هر دلِ جا مانده از کرب و بلا اربعین مگذار از دار الشفا دورم کنند آتش دوزخ ندارد هیچ فرقی با بهشت گر بنا باشد که از خون خدا دورم کنند آفتاب هجر سوزان است، می میرم اگر لحظه ای از سایه ی ایوان طلا دورم کنند با پر و بالی شسکته آمدم، مگذار که از کبوترهای در صحنت رها دورم کنند اربعین امسال تنها سرپناهم مشهد است آه اگر امسال از باب الرضا دورم کنند @hosenih دوری از هر چیز را راحت تحمل می کنم آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سلام ای سر بابا تنت کجا رفته شنیده ام که تنت بین بوریا رفته خوش آمدی‌ پدرم دیدن من آمده ای چه شد که نصف شبی به خرابه سر زده ای هوای اهل و عیالت هوای سوختن‌ است همان قدم که نداری بروی چشم من‌ است @hosenih خبر بگیر ز حالم عجیب بد حالم شبیه پیر زنی درمیان اطفالم نه دست‌ مانده برایم نه پا و نه کمری خلاصه عرض کنم میشود مرا ببری مرا ببر که گره خورده است موی سرم چقدر با ته‌ نیزه زدند روی سرم مرا ببر که به پیشانیم نشان دارم کبودی بدی از لطف ساربان دارم کشیده خوردم از آنکس که بغض حیدر داشت چه بی مقدمه زد! گونه ام ترک برداشت لب تو زخم‌ شده چوب خیزران خورده لبم کبود شده مشت از سنان خورده همینکه با من‌ مظلوم قاتلت لج شد میان حلقه زنجیر گردنم کج شد گرفت حنجره ام‌حرفهام خس خس شد ز تازیانه دو دستم شکست بی حس شد سرنماز لگدهای بی هوا خوردم چه فحش ها که من از بی نمازها خوردم مقابل من لب تشنه آب میخوردند گرسنه بودم و پیشم کباب میخوردند زنان کوفه به عمه اشاره میکردند لباسهای مرا پاره پاره میکردند اراذل سر بازار شام را که نگو و رقص های زنان روی بام‌ را که نگو @hosenih غریبه ای به خرابه سرک کشید پدر چقدر قهقهه زد عمه را که دید پدر اگرچه بعد تو دیگر شکست حرمت‌ ما ولی نخورد زمین پرچم قداست ما زمان غارت معجر خدا حجاب کشید نگاه هیچ غریبه به موی ما نرسید ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4