هدایت شده از روضه رضوان
#صاحب_الامر🌻🌹
هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
🖋اسماعیل فتحی
@marsieha
هدایت شده از روضه رضوان
#صاحب_الامر🌻🌹
#شب_قدر
شبهای قدر آمد و آقا نیامدی
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی
ما را امید وصل تو اینجا نشانده است
ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی
امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن
قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی
گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی
جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی
مانند طفل گم شده ای گریه می کنم
خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی
مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم
صاحب عزای مجلس مولا نیامدی
کنج خرابه کودکی آرام زیر لب
با گریه گفت شب شده بابا نیامدی
🖋 رضا باقریان
@marsieha
هدایت شده از روضه رضوان
#صاحب_الامر🌻🌹
🌹وداع با ماه مبارک رمضان 🌹
جمعه و ماه مبارک ، تو کجایی آقا ؟
کاش می شد که همین جمعه بیایی آقا
جمعه ها می رسد و میگذرد اما حیف
چشم بر روی تو نائل نشود اما حیف
بی تو در این رمضان کار دلم لنگ شود
بر سر سفره ی افطار دلم تنگ شود
سیزده قرن گذشت و نشد از تو خبری
کاش من لایق دیدار تو گردم سحری
تو بیا بهر ظهور و فرجت کاری کن
بهر احیای فرج نیز مرا یاری کن
تو ببین ذکر و دعایم که به جایی نرسد
با نگاه تو دل من به صفایی برسد
نکند آرزویِ دیدن تو دیر شود
با فِراقت به خدا عاشق تو پیر شودن
جمعه ای رفت و دلم باز به یارش نرسید
وای بر چشم و دلی که به نگارش نرسید
به نبی و به حسن ، هم به علی و زهرا
حضرت عشق بیا و قدمی رنجه نما
.
به تن غرق به خون و به شهِ کرببلا
جان به لب آمده ِای حضرت دلدار بیا
🖋مرتضی شاهمندی
#عید_فطر
#صاحب_الامر🌻🌹
دلخسته، خدا خدا خدا میکردم
یک ماه برای تو دعا میکردم
هر جمعهی ماه رمضانی که گذشت
تا وقت اذان تو را صدا میکردم
سی روز به عشق دیدنت آقا جان
من روزه خود به اشک وا میکردم
در هر شب قدر وقت احیاء ارباب
با یاد شما یاد و صفا میکردم
ای کاش نماز عید فطر خود را
در پشت سر تو اقتدا میکردم
افسوس چنین نشد و من فهمیدم
یک ماه برای خود دعا میکردم...
@marsieha
.
#صاحب_الامر🌻🌹
#ائمه_بقیع
فکری برای بُغضهایِ در گلو کن
آقایِ من چشمت ببند و آرزو کن
این صحنِ خاکی می کشد ما را به وَالله
برگرد و اوضاعِ بقیع را زیر و رو کن
صحنی بساز از جنسِ زرّینِ دلِ خود
حاجاتِ ما را در حرم رفع و رجوع کن
سنگِ صبورِ مادرِ سادات گاهی ...
با سینه زنهای مدینه گفتگو کن
آئینه کاری در حریمت نیست امّا....
آئینه را با خاک صحنت روبه رو کن
شفّافیِ خاکِ تو از آئینه کم نیست
آئینه را با این حقیقت رو به رو کن
پیشِ مزار مادرِ عبّاس حوضی...
زیبا بنا کرده ... وَ با آبش وضو کن
ای انتظارِ هر شب و هر روزِ مادر
فکری برایِ بغضهای در گلو کن
.
#صاحب_الامر🌻🌹
غروب جمعه دلم بوی یار میگیرد
افق افق دل من را غبار میگیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار میگیرد
نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار میگیرد
دل صنوبریام زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار میگیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار میگیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار میگیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار میگیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار میگیرد
تمام دلخوشیام یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار میگیرد
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
جمعهها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو؟
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیام سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
#صاحب_الامر🌻🌹
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟
آه! از جمعه بی تو گله داریم آقا
من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد
صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد
به خدا منتظر آمدنت میمانیم
پای این عشق، اویس قرنات میمانیم
تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد
سحر وصل همیشه شب هجران دارد
تا به اندازه شمعی که ز سر میسوزد
پر پروانه به امید سحر میسوزد
خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم
بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم
🖋صابر خراسانی
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
بگیر دست مرا تا به آسمان برسم
منم که اهل زمینم، وَ آسمانی تو
کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست
خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو
سه شنبه های توسل، میان زائرها
گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو
دعای پشت سر ما دعای وتر شماست
شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو
چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم
خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو
به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست
به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو
خدا کند که بیایی شبی به این روضه
خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو
بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود:
عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو
عزیز فاطمه، خواهر نداشتی تو مگر
که جای دامن من، دست این و آنی تو
🖋وحید محمدی
#صاحب_الامر🌻🌹
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد
دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد
🖋وحید محمدی
#صاحب_الامر🌻🌹
بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم
می ترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی تا غصه هایت را به جان بخرد
می ترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شود
جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم …
#صاحب_الامر🌻🌹
غروب جمعه گرفته دلم به یاد شما
به درد می خورد این دل به اعتقاد شما؟
بیا که در کف هر سنگ نبض آینه ها
شکسته در طلب جلب اعتماد شما
بگیر دست مرا تا دوباره گم نشوم
و پای کج نکنم از در مراد شما
همیشه دفتر مشقم نوشته ای دارد
که خط خطی بشود جمعه با مداد شما
مرا به خود برسان تا ز دامنت گیرم
بسان گرد و غباری در امتداد شما
تورا به حرمت گل دسته ای که می پیچد
ز آیه های قلم عطر «وان یکاد» شما
بیا به ظلمت شب آفتاب عشق بتاب
بیا که شب به سر آید ز بامداد شما
#صاحب_الامر🌻🌹
#ماه_محرم
آقا سلام ماه محرم شروع شد
بازاین چه شورش است وچه ماتم شروع شد
آقا سلام کاسه اشکی به من دهید
ماه گدایی من و چشمم شروع شد
آقا سلام نیت گریه نموده ایم
شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد
یادم نرفته است نگاه شما به ما
از گریه های ماه محرم شروع شد
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
شرمگینم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
گفتم آقاجان تو را در خواب می بینم شبی
در میان خیمه ی سبز تو می آیم نشد
یابن زهرا از من این ماه محرم را نگیر
چون دعایی مثل این سینه زدن هایم
کربلایم دیر شد دارم خجالت می کشم
باز آقا جان نگو که وقت امضایم نشد
من دخیل زینبم که گفت در وادی عشق
هیچ کس جز تو اینگونه حسین لیلایم نشد
خواهرت را کشت داغ بی کسی هایت حسین
آمدم قربان کنم دو لاله در پایت نشد
🖋وحید محمدی
#صاحب_الامر🌻🌹
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!
وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!
ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
#صاحب_الامر🌻🌹
برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
«حاجت روا شوند هزاران هزارها»
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها...
ما را به جبر هم که شده سربه زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها...
یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاده بارها
شب ها بدون آمدنت صبح ظلمت اند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
ای ایّها العزیز تمام ندارها
#صاحب_الامر🌻🌹
#ماه_محرم
#ماه_صفر
🍂 سخنی با امام عصر در وداع با ماه محرم و صفر 🍂
بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش در گذر از این خطای من
از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من
با نوحه های این دهه ی آخر صفر
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من
ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟
من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من
🖋وحید قاسمی
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
#امام_رضا
#امام_حسین
ما را بزن دوباره صدا هرچه خواستی
مثل غلام، مثل گدا، هرچه خواستی
پُر کن دوباره کیل مرا «ایها العزیز»
یابن الحسن برای خدا هرچه خواستی
آقا بریز «حین تُصَلی و تَقنُتَ»ت
در دست خالی فقرا هرچه خواستی
دل را تکاندهایم از اغیار، پس بیا
دیگر فراهم است بیا هرچه خواستی
من مهزیار تو شدهام محض یاریات
جان میدهم برای تو با هرچه خواستی
وقتی «بنفسی أنت» مرا میکنی قبول
یا هرچه خواستم شده یا هر چه خواستی
چون مستجاب میشود آقا فرج بخواه
دور ضریح کرب و بلا هرچه خواستی
یادی بکن ز هر که نرفته به کربلا
در مرقد امام رضا هرچه خواستی
🖋رضا دینپرور
#صاحب_الامر🌻🌹
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم
کِی از دعای اهل بکا خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام، بیا، خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
🖋سیدمحمد میرهاشمی
#صاحب_الامر🌻🌹
#حضرت_زینب
#حضرت_زهرا
ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن
صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن
چشمم به راه ماند بیا و شبی از این
پسکوچههای خاکی قلبم عبور کن
آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان
قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن
آقا بیا و روضه بخوان، زینب (س) و شام
با اشک روضه قلب مرا هم بلور کن
آقا بیا و روضه بخوان روضه عطش
یادی ز مشک پاره و اشک و تنور کن
آقا بیا و روضه بخوان فاطمیه را
سرداب خشک چشم مرا هم نمور کن
صبر و قرار رفته ز دلهای عاشقان
با دست عشق آتش دل را صبور کن
راه نفس نمانده بیا ای گل امید
آقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن
دجالهای دشمن دین جلوه کردهاند
چشمان فتنههای زمان را تو کور کن
#صاحب_الامر🌻🌹
حالم به حال عبد مُکَدَّر نمی خورد
وضعم به وضع بنده ی مضطر نمی خورد
نفرین به من که اشک دُرُستی نریختم
این گریه ها به درد من آخر نمی خورد
عاشق به عشق یار ز اغیار می بُرد
عاشق غمی به جز غم دلبر نمی خورد
اقدام کردهام بپرم بارها..،نشد
بال و پرم به بال کبوتر نمی خورد
در می زنم رئوف..،جواب مرا بده
در می زنم رئوف..،مگر در نمی خورد؟!
اصلاً قد و قواره ی من را نگاه کن
باور بکن به بنده ی خودسر نمی خورد
گرچه بدم ولی به علی دوست دارمت
این لب قسم..،دروغ..،به حیدر نمی خورد
ما را به جان حضرت زهرا قبول کن
ما را قبول کن..،به کسی بر نمی خورد
فرزند اگر که گیر بیفتد میان غم
دستش به غیر دامن مادر نمی خورد
بی حُبِّ فاطمه بخدا کارنامه ام
مُهر امان وادی محشر نمی خورد
در تشنگی به خاطرِ عطشانِ فاطمه
یک جرعه آب خوش لب نوکر نمی خورد
️
️
با چکمه روی سینه ی او پا نمی نَهَند
لب تشنه را که نیزه به خوردَش نمی دهند
🖋بردیا محمدی
#صاحب_الامر🌻🌹
فكري به حال اين دل بي اختيار كن
آهوي بي پناه و رها را شكار كن
يوسف شدي و خلق زليخاي تو شدند
كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن
اطراف، پُر شده ز طرفدارهاي تو
يك گوشه چشم نيز به گوشه كنار كن
دل دادنم ز عاقبت يك نگاه توست
اين لطف را هميشگي و پايدار كن
روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود
يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن
تو مثل نوح از بغلم ساده رد نشو
با زور هم شده پسرت را سوار كن
يك نيمه شب اگر به مناجات مي روي
ما را ببر كنار خودت همجوار كن
🖋علی صالحی
هدایت شده از روضه رضوان
#صاحب_الامر🌻🌹
فكري به حال اين دل بي اختيار كن
آهوي بي پناه و رها را شكار كن
يوسف شدي و خلق، زليخاي تو شدند
كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن
اطراف، پُر شده ز طرفدارهاي تو
يك گوشه چشم نيز، به گوشه كنار كن
دل دادنم ز عاقبتِ يك نگاه توست
اين لطف را هميشگي و پايدار كن
روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود
يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن
تو مثل نوح از بغلم ساده رد نشو
با زور هم شده پسرت را سوار كن
يك نيمه شب اگر به مناجات مي روي
ما را ببر كنار خودت همجوار كن
🖋علی صالحی
#صاحب_الامر 🌻🌹
من گم شدم,پیدا ترین پیدا کجایی؟
ای معنیِ معنا ترین معنا کجایی؟
ای آفتاب ِ روشن شبهای سردم
محبوب من,آقا ترین آقا کجایی؟
امروز محتاج توام قلبم گواه است
حالا بگو فردا ترین فردا کجایی؟
تنهایی ات را یادها از یاد بردند
آقای من,تنها ترین تنها کجایی؟
چشمان دایم ابری ات، شرمنده ام کرد
از غصه ها,دریا ترین دریا کجایی؟
تو در فراق ما چه خون ِدل که خوردی
من غایبم,پیدا ترین پیدا کجایی؟
🖋 حسن کردی
#صاحب_الامر🌻🌹
#حضرت_زهرا
همنوا با سرود کوکوها
همنفس با شمیم شب بوها
خلوتی دور از هیاهوها
فارغ از صحبت و صدای همه
داد دستم بهانه بنویسم
دو سه بیت از زمانه بنویسم
آمدم شاعرانه بنویسم
از زبان همه به جای همه
گاهی از این مسیر جاده بپرس
از قدمهای بی اراده بپرس
یک شب از حال این پیاده بپرس
تکسوار من، آشنای همه
سر سپرد عقل بر جنون فراق
وصل حاصل نشد بدون فراق
لاجرم تشنه شد به خون فراق
دل شیدا و مبتلای همه
سینه ای بی شکیب میخواهم
سوز أمّن یجیب میخواهم
دردمندم طبیب میخواهم
ای به دردم دوا، دوای همه ...
پیش این بی مجالها برگرد
تیز پا چون غزالها برگرد
سپری گشته سالها برگرد
بی تو ای راه و رهنمای همه ...
گم شدم در پی دلیل استم
ای عزیز خدا ذلیل استم
باز دنبال یک خلیل استم
سنگ شد چوب شد خدای همه
قاصدک را که بی خبر دیدند
زخمها را که کهنه تر دیدند
ندبه ها را که بی اثر دیدند
از لب افتاد ربّنای همه
بگذر ای باغ از خزان خودت
بطلب سوی آستان خودت
باز هم از برادران خودت
بگذر ای یوسف، از جفای همه
عشق را با تو زمزمه خوب است
درد را با تو خاتمه خوب است
گاهی از داغ فاطمه خوب است
بنویسم به گریه های همه
مادرت هم برای آمدنت
خون دل خورد پای آمدنت
التماس دعای آمدنت
شد مقدّم ترین دعای همه
کاش بر در شرر نمی افتاد
فاطمه پشت در نمی افتاد
پیش پای پسر نمی افتاد
وسط کوچه پیش پای همه