#حضرت_زهرا
دین حق را نقطۀ پرگار ، دست فاطمه ست
گردش این گنبد دوّار دست فاطمه ست
حجة الله الحُجَج ، آرام جان مصطفاست
بوسه گاه احمد مختار دست فاطمه ست
جبرئیلش همزبان و کاتب وحی اَش علی
بعد احمد رشتۀ گفتار دست فاطمه ست
مهبط زهرا کجا و طور موسای کلیم
مُصحف خلقت چنان طومار دست فاطمه ست
آینه دار مناجاتش قنوت هر شبش
رازدار حضرت دادار دست فاطمه ست
یار مست فاطمه دلدار مست فاطمه
کار دست فاطمه پیکار دست فاطمه ست
در مصاف حق و باطل ، در غبار فتنه ها
چون عَلَم افتد علم بردار دست فاطمه ست
خطِّ بیعت را اگر روشن نمی فرمود او
حق نهان می ماند ، پس اینکار دست فاطمه ست
تا ابد پیروزِ جنگی نابرابر کوثر است
چون مدال بهترین رفتار ، دست فاطمه ست
آنکه با اقدام زهرا مفتضح شد خصم اوست
پس شکست دشمن قدّار دست فاطمه ست
بسکه اقدامِ به هنگامش بصیرت ساز بود
تا قیامت پرچم ابرار دست فاطمه ست
جبهۀ اسلام تا آنسوی عالم فاتح است
فتح ما اینبار نه ، هربار دست فاطمه ست
روز رزم عاشقان سربند یا زهرا خوش است
ریزش اُردوی استکبار دست فاطمه ست
مرتضی هم روز رزمش ذکر یا زهرا گرفت
ذوالفقار حیدر کرار دست فاطمه ست
(روز تنهایی که حتی یک نفر یارش نبود)
یاور آن رهبرِ بی یار دست فاطمه ست
هر جفایی دید راضی بود در راه علی
اذن و حکمِ ضربۀ مسمار دست فاطمه ست
هیچ با مولا سخن از سیلیِ دشمن نگفت
سرِّ مستودع در این اسرار دست فاطمه ست
فاطمه می خواست تا عالم نگردد زیر و رو
ورنه نفرین بر همه اغیار دست فاطمه ست
بیش از این رسوا نکرده آن چهل نامرد را
آری اسرار در و دیوار دست فاطمه ست
کربلای کوچه تا کرب و بلا محصول اوست
کربلا تا کربلا ایثار دست فاطمه ست
محمود ژولیده
@deabel
#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد
میان زندگی اش صاحب الزمان دارد
به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است...
تمام عمر نظر سوی آسمان دارد
هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی
هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد
نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش
که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد
به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست
کجاست آن که چنین یار مهربان دارد
نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز
حکایتی شده این عشق، داستان دارد
چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا
دلم هوای حریمِ حسین جان دارد
از آتشی که فراگیر باشد و باقی
هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد
به سوی زائر او مادری جوان آید
تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟!
تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟!
ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟!
میان مجمع زوار کربلا، زهرا
می آید و همه ی روضه را بیان دارد
چه کرده است مگر با حسین و دندانش
چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟!
محمدجواد شیرازی
@deabel
#حضرت_زهرا
می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو
محراب خانه نور علی نور می شود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو
فهم بشر به ساحت درکت نمی رسد
پنهان شده به دست خداوند راز تو
این آن حقیقتیست که کتمان نمی شود
غیر از علی نبوده کسی هم تراز تو
ای ساده زیستی تو تدریس بندگی
ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو
نامت سلام داشت قیامت قیام داشت
زنده است آن شهادت تاریخ ساز تو
محشر که اختیار شفاعت به دست توست
داریم ما امید به برگ جواز تو
محمدحسن بیات لو
@deabel
#حضرت_زهرا
دارد به حال خویش قلم گریه میکند
با غصه های فاطمه غم گریه میکند
دیوار سر به شانه بیرق گذاشته
بر روی شانه های علم گریه میکند
نوحه ز حال رفت غزل هم قدش خمید
اما هنوز ذکر دو دم گریه میکند
سائل گرفت لباس عروسش به دست و دید
دارد ز شرم جود و کرم گریه میکند
بیچاره آن که گریه برایت نکرد و رفت
بیچاره تر کسی ست که کم گریه میکند
عقده شده برای حرمها ضریح تو
بر بی نشانی تو حرم گریه میکند ...
وقتی که دستهای یدالله بسته شد
دیدم به چشم تیغ دو دم گریه میکند
وقتی حسن ز کوچه گذر میکند ببین
با یاد او قدم به قدم گریه میکند
حامد شریف
@deabel
#حضرت_زهرا
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را، ای در جهان مانند جان پنهان!
فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان
رمان آفرینش با علی جذاب شد اما
تو قََدرت در تمام جمله های داستان پنهان
زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند
کمال مردها باشد میان دختران پنهان
در اطراف رسول الله (ص) آگاهانه می دیدی
چه شیطانی ست پشت چهره های مهربان پنهان
همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان
خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان
تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان
تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان، پنهان
به جز لاهوت، هر جا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان
قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره، آتشفشان پنهان
و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان
به حدّی محوم از داغت که پیدایت نمی کردم
اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان
هادی جانفدا
@deabel
#حضرت_زهرا
با گزیدنهای لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن
یاکه جارو میزنی یاکه غذا را میپزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن
منکه میدانم که از این زخم میپیچی به خود
تاکه میآیم به زور این چهره را خندان مکن
زینبت را میکُشی وقتی که خود را میکِشی
مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن
سرفههایت را رها کُن لااقل آهی بکش
شیشهام میپاشی از هَم سینه را زندان مکن
بر تَرکهایت ضرر دارد بغل وا میکنی
با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست
هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن
چهره پنهان کن وصیت کن شکایت کن ولی
با فشردنهای دندان درد را پنهان مکن
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر
دارد به پایان میرسد پیمانه در بستر
بال و پرش در شعله مانده در هجومی سخت
تب می چکد از صورتِ پروانه در بستر
همسایه ها با خاطری آسوده میگفتند
افتاده دیگر مادرِ این خانه در بستر
تا که نبیند لرزش ِ دستِ کبودش را
موهای زینب(س)شد شبانه شانه؛ در بستر
پهلو شکسته! ضربه خورده سخت بازویش
مجروح می پیچد به خود دردانه در بستر
دلداده بود و عاشقانه از علی(ع) میگفت
جانِ دو عالم با غمی جانانه در بستر
دیگر جوابِ «کلّمیني» یک تبسم بود
از درد می لرزید وقتی چانه در بستر
دست علی(ع) در دستهایِ ناتوانش بود
با دلخوشی های جهان بیگانه؛ در بستر...
داغش به دل ماند و نفس محکم زد و یخ کرد-
انگشتهایش دانه دانه دانه در بستر!
مرضیه عاطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
دختری از سینهاش آهی مُکرر را کشید
زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید
آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید
تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید
با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید
بعد از آن گهوارهای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید
یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید
بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید
بچهها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید
پشت بابا بود اما ضربهی سخت قلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید
حال امشب بُغچهای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید
کربلا می گوئیم :"مادر تماشا میکنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید
یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"
هر دو میگفتند از آن سر که نیزه میبَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
*بعضی از مقاتل به این موضوع اشاره کرده اند
حسن لطفی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#محسن_مرادنوری
▶️
چشم وا کن فاطمه، این اشکهای حیدر است
این صدای گریه های قهرمان خیبر است
باز دلتنگ رسول الله شد چشمان تو؟
دوست می داری برو، اما بمانی بهتر است
@hosenih
دیگر از تو مثل چشمانم حفاظت می کنم
کاش می ماندی، که بعد از تو علی بی یاور است
یک درِ تازه برای خانه ی تو ساختم
این درِ تازه، از آن قبلی کمی محکم تر است
دیگر آن در نیست تا با دیدنش غمگین شَوی
تازه این در میخ هایش هم از آن در کمتر است
نان تازه پختی و رفتی، ولی رسمش نبود!
بوی نان می آید و جسمت میان بستر است
شد قیامت زودتر از آنچه می پنداشتم
در کنار بسترت حال و هوای محشر است
دخترت دارد برایت بیقراری میکند
یک پسر پایین پا و یک پسر بالاسر است
فضّه دارد شام امشب را مهیا می کند
تو نباشی، سفره ی این طفل ها بی مادر است
چشم وا کن یک نظر احوال حیدر را ببین
«کلِّمینی فاطمه»، این التماس آخر است
می رویّ و بعدِ تو در گوش من هر روز و شب
آن صدای ناله هایت بین دیوار و در است
کوچه ی تنگِ بنی هاشم عذابم میدهد
با حسن مخصوصاً از آن رد شدن زجرآور است
با حسین ای کاش می گفتی سراغش می رَوی
لحظه ای که توی گودی پیش چشم خواهر است
آن دَمی که شمر بنشیند به روی سینه اش
دست چپ روی محاسن، دست دیگر خنجر است
@hosenih
چشم در چشم حسینَت ذبحِ عُظمی میکند
با گلوی تشنه خنجر از قفا بر حنجر است
نسل ابراهیم، قربانیّ خود را می دهد
کربلا در روز عاشورا مِنایی دیگر است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فاطی عالی سینه زنی
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#امیرالمومنین_ع_مدح
#ناصر_شهریاری
▶️
دل سایه نشین علم حیدر و زهراست
محتاج عطا و کرم حیدر و زهراست
آن یک پدر خاک و دگر مادر آب است
آب و گل ما از نعم حیدر و زهراست
@hosenih
بین الحرمین ست نجف تا به مدینه
آنجا که حرم تا حرم حیدر و زهراست
لبریز پر و بال ملائک ز نزول است
آنجا که غبار قدم حیدر و زهراست
لطفی که به دنیا متجلی ست ، قیامت
معلوم شود لطف کم حیدر و زهراست
از روز ازل تا به ابد حضرت جبریل
با خیل ملائک حشم حیدر و زهراست
با یک نگه فضه او سنگ شود زر
این گوشه مقام خدم حیدر و زهراست
گر زنده کند مرده ، مسیحا به دم خویش
صاحب نفس از سوز و دم حیدر و زهراست
صد شکر که در بین تمامی اراضی
این خاک سرای عجم حیدر و زهراست
خواهی اگر از عرش خدا پرده بیفتد
راهش به خدا یک قسم حیدر و زهراست
داغ حسن و داغ حسین و غم زینب
عمریست که در سینه غم حیدر و زهراست
@hosenih
بر شعر و کلامم نبود اجر و بهایی
تا روح الامین محتشم حیدر و زهراست
یک روز میاید به دل شهر عزیزی
آنکس که به دستش علم حیدر و زهراست
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#محسن_زعفرانیه
▶️
این یاس پرپر روضه هایش فرق دارد
شعر و غزل گفتن برایش فرق دارد
@hosenih
روی کبود و قامتی خم، دست لرزان!
با دیگران لحن صدایش فرق دارد
در آسمان چشم من باران گرفته
امشب چرا حال و هوایش فرق دارد؟
ما هرچه حاجت داشتیم از او گرفتیم
تاثیرِ آمینِ دعایش فرق دارد
@hosenih
در قلب هر شیعه ضریحی دارد از نور
پس مرقد و صحن و سرایش فرق دارد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
حجتالاسلام #محسن_حنیفی
▶️
از آسمان علی یک هلال مانده فقط
چهار زهره آشفته حال مانده فقط
بگو سروده ی نازکتر از خیال چه شد
از آن قصیده زیبا، خیال مانده فقط
@hosenih
از آن همه غزل دلگشا چه شد امروز
"مرا به جان حسن کن حلال" مانده فقط
برای گریه ی تو غیر بیت الاحزانت
اذان مرثیه های بلال مانده فقط
جلالت تو زمین خورد بین آن کوچه
گل بنفشه به قاب جمال مانده فقط
فقط تویی سبب اتصال عرش به فرش
که جای دست تو، بر روی شال مانده فقط
@hosenih
چگونه دست شکسته دلیل مرگ کسی است؟
هزار روضه در این یک سوال مانده فقط
به ذهن قبر، مقامات تو نمیگنجد
به روی شانه ام امری محال مانده فقط
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e