eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
169.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۶🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052639.mp3
1.61M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۶🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام ادمین جان لطفا پیام منم بزار من پدربزرگم یه دو هفته ای هست به رحمت خدا رفته پدر
❤️ سلام خانمی که میگن از همسرشون دارن جدا میشن. عزیزم به اون بیمارستان ها میگن آسایشگاه اعصاب و روان،نه تیمارستان یا دیونه خونه که شما فرمودین.این شکل صحبت کردن اصلاروش قشنگی نیست. عزیزم شما اگر اسم بیمارستان را میدونی از دادگاه بخواه که نامه بزنه به بیمارستان و استعلام کنه.فقط اونطوری بیمارستان اطلاعات میده.ضمنا میتونید از دادگاه درخواست بررسی سلامت روان ایشون را بخواهید. ❤️❤️❤️❤️❤️ دخترگلی که ناراحت ازدواج هستن. عزیز دلم شما الان وقت ازدواجت نیست. حالا ممکنه اونها خواستگار باب میلشون داشتن که ترسیدن از دست بره وازدواج کردن.شما به فکر درست باش و توی ذهنت زمان ازدواجت را بعد از دیپلم و انشالله قبولی در کنکور قرار بده.شاید بخت خوب شما توی دانشگاه پیدا شد. اگر کسی هم ازت پرسید چرا ازدواج نمیکنی بگو برای ازدواج عجله ندارم. انشالله بوقتش. خوشبخت باشی عزیزم. ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزم میخاستم درجواب اون دختر خانم 16ساله که گفتن همسناشون ازدواج کردن و ایشون نه .....بگم که ببین عزیزم اولا تو اصلا نباید خودتو درگیر ازدواج کنی یاد بگیر اینو به خودت بقبولونی که ازدواج دستاورد مهمی تو زندگی نیست که بخای بخاطرش از کارو درست و همه چیت بیوفتی باید یاد بگیری که اعتماد به نفستو ببری بالا اصلا مهم نیست کی از چهره تو خوشش میاد یانه یاد بگیر خودت و از هیچکس پنهون نکنی به خودت احترام بزار و و از خدا بخواه که توی بهترین موقع اون کسی که در شان تو برات پیدا بشه کسی که لیاقت تورو داشته باشه بیاد سمتت که مطمعن باش همچین اتفاقی میوفته خداهمه چیو در نظر میگیره برات و اینکه شمااصلا سنی نداری پس عجله نکن و منطقی تصمیم بگیر ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد اون عزیزی که گفتن پدر بزرگم به رحمت خدارفته ومادر بزرگم بیقراری میکنن سوره عصر زیاد بخونن به ارامش میرسن برا خودم به تجربه رسیده اگرم بلد نیستن شماها بخونین بهش بدمین ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون خانومی که گفتن پدربزرگشون فوت کرده پدر بزرگ منم فوت کرده ما با مامان بزرگم تو یه حیاط زندگی میکردیم البته خونه هامون جدا بابای من اینا هشت تا بچه هستن هر روز یکی میومد شبا هم من پیش مامان بزرگم بودم بعد اینکه خونمونو عوض کردیم مستاجر گرفتیم تا تنها نباشه و کسی باشه هم صحبت باشه برا مامان بزرگم هر روز هم یکی از بچه ها میرع پیش مامان بزرگم بنظرم ایشون رو تنها نگذارید تنهایی خیلی سخته هر روز یکی بره پیش مامان بزرگتون غم از دست دادن همسر هم سخته به این راحتی فراموش نمیشع ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون دختر خانومی که ۱۶ سالشونه میگن خاستگار ندارن خب عزیزم تو سن ازدواجت نرسیده که هنوز میگی خاستگار نداری تو باید درستو بخونی برا خودت کسی بشی تا بهترینا بیان خاستگاریت مطمئن باش اگه درست رو بخونی بهترین آدما میان خاستگاریت تو هنوز سنت خیلی کمه تو چرا میگی بیان خونه خوششون نیاد یا میگی پیش خانواده سرافکنده بشم اصلا سرافکنده نمیشی یا آبروت نمیره اونا خانوادتن هر بدی هم داشته باشی هم خوبی هم داشته باشی خانواده محرم توعن درستو بخون مدرک بگیر برو دانشگاه یه عالمه خاستگار میاد برات موفق باشی🌺 ❤️❤️❤️❤️ در جواب دختر ۱۶ ساله ای که دختر خاله ها و..ازدواج کردن من ۱۸ سالمه و این مشکل رو تو این سن دارم من از همه بزرگترم از دختر خاله ها و ... ولی دوستای زیادی دارم که سنشون کمتره ولی ازدواج کردن منم ترسم همینه ولی اصلا این حرفا نیست،درستو بخون مطمئن باش خواستگار خوب گیرت میاد هنوز جا داری واسه ازدواج اصلا ملاک قیافه نیست دختر درس خون و کاری باشی همه میان سراغت😊 ❤️❤️❤️❤️ اون خانوم ۲۱ ساله ک ب قم محاجرت کردن عزیزم میخوای برگردی شهرتون ک چی؟ همون جا بمونی بهتره حد اقل شوهرت کار داره هم شما هم مادرتون باید یاد بگیرید مستقل زندگی کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ در رابطه با دختر خانومی ک نگرانن مجرد بمونن عزیزم شما نگران نباش هنوز خیلی جووینی ب نظر من تا بیست سالگی اصلا ب فکر ازدواج نباش نگرانی هایی ک داری ب خاطر کمبود اعتماد ب نفسته قرار نیست همه مثل هم باشن بقیه دخترای فامیل تو هرسنی ک ازدواج کردن ب تو مربوط نیس ازدواج تو هم ب اونا مربوط نیس ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطه با اون خانوم ۲۵ ساله ک اطراف دهانشون سیاه و پوسته پوسته میشه عزیزم منم مدت ها همین طوری بودم تا این ک اتفاقی متوجه شدم وقتایی ک تو ݝذا گوجه زیاد استفاده میکنم این طوری میشم ظاهرا ب گوجه حساسیت داشتم و پوستم تو فصلای پاییز و بهار ب خاطر تغییر اب و هوا بیشتر اسیب میدید شما هم احتمالا ب چیز خاصی حساسیت داشته باشی بهتره پیش ی دکتر مطمعن تست حساسیت بدی ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد اون خانمی که سیستانی هستن واسه کار رفتن قم عزیزم اشتباه نکنی برگردی چون تو شهر خودت کار نیست میخوای بری چیکار کنی؟! واسه ایندت برنامه ریزی کن اگه بری ایندت نابود میشه مادرت راضی کن بمونه به بچه هات فکر کن
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هشتادو_سه دو ماه گذشته بود و حال صنم بهتر شده بود .. با اینکه هر وقت یاد کار مادر میفتادم تا
آفت بلند صدام کرد و گفت آقا ... بیایید بچه به دنیا اومد.. هیجان زده بلند شدم و رو به صنم گفتم تو هم بیا بریم بچه رو ببینیم .. صنم چند ثانیه فکر کرد و گفت حالا تو برو ،شاید مرضیه خوشش نیاد منم بیام .. از اتاق بیرون رفتم.. آفت بالای پله ها ایستاده بود و تا منو دید با لبخند گفت آقا بچه صحیح و سالم به دنیا اومد .. مرضیه خانم هم خوبه خوبه ،اینقدر نگران بودید.. پر استرس پرسیدم بچه چیه؟ _یه دختر بور شبیه مادرش... منتظر بودم پسر باشه .. کمی تو ذوقم خورد ولی بروز ندادم و دست کردم از جیبم چند اسکناس درآوردم و به طرف آفت گرفتم .. اینم مژدگونیت... آفت با خوشحالی پول رو ازم گرفت و دوباره به اتاق برگشت .. چند دقیقه که گذشت قابله لگن به دست بیرون اومد .. +میتونم برم داخل؟ هنوز جواب نداده بود که مادر مرضیه هم بیرون اومد ..چند تا ملافه دستش بود از کنارم گذشتنی ، آروم گفت به قابله پول و شیرینی دادی .. با تعجب گفتم مگه شیرینی هم باید بدم؟ مادر مرضیه کلافه گفت ای بابا .. آره دیگه... نقلی ،نباتی ..هر چی که هست بده.. رد شد و رفت شنیدم که زیر لب گفت خونه بی بزرگتر همین میشه .. بهم برخورد ولی راست میگفت.. برای اولین بار ،دلم میخواست مادر کنارم بود .. رو به قابله گفتم الان شیرینی میفرستم برات.. چند تقه به در زدم و وارد شدم .. آفت کمک میکرد نوزاد سینه ی مرضیه رو بگیره .. مرضیه با دیدن من کمی لباسش رو پایینتر کشید .. آفت با غر گفت ای بابا خانم مگه نامحرمه، شوهرته بزار بچه سینه تو بگیره.. پول رو به طرف آفت گرفتم و گفتم تو برو این قابله رو راهی کن .. آفت سرش رو بلند کرد و گفت پس کی یاد بده؟... +تو برو بگو مادرش بیاد.. آفت از اتاق رفت ..کنار مرضیه نشستم و گفتم حالت خوبه؟ زیر لب جواب داد خوبم ... +بچه رو بده بغلم صورتش رو ببینم .. مرضیه بچه رو تو بغلم گذاشت.. فهمیدم که تمام تلاشش رو میکنه که دستش بهم نخوره... دخترم رو بغل کردم ..سفید بود .. صورت گردی داشت .. یه حس شیرینی تو وجودم چرخید .. آروم لبهام رو نزدیک صورتش بردم و گونش رو بوسیدم ..شروع به گریه کرد .. مرضیه گفت بده به من دخترمو.. بغلش کرد و آروم گفت جانم ..دخترم..دلیل زندگیم..اسمش رو چی میزاری؟؟ میخواستم هدیه ای به مرضیه بدم گفتم اسمش رو تو انتخاب کن ..بهش فکر کردی؟ مرضیه لبخند کمرنگی زد و گفت گلچهره... ابروهام رو بالا دادم و گفتم از قبل انتخاب کرده بودی؟؟ مرضیه سرش رو تکون داد و همونطور که به صورت دخترمون نگاه میکرد جواب داد خوابش رو دیده بودم .. میدونستم دختردار میشم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️ #بخش_اول سلام من سمانه هستم متولد سال۷۲. ۱۵ ساله که بودم بابام پاشو کرد تو یه
چون ناراحت بودم گفتم دوست دارم بچه جاریمو بکشم دوست دارم جفتشونو خفه کنم.. دختر خالم یکم دلداریم داد قطع کردیم.. از اون به بعد هروقت دلم میگرفت زنگ میزدم بهش یا پیام میدادم همش میگفتم دوست دارم بچه جاریم بمیره، البته از ته دل دوست نداشتم بچه چیزیش بشه اما تو عصبانیت اونجوری میگفتم بالاخره بچه دنیا اومد، پسر بود دیگه اوضاع بدتر شد مادرشوهرم اصلا نمیزاشت من نزدیک بچه بشم میگفت ممکنه چشمش بزنم جاریم هم حتی جواب سلام نمیداد فکر میکرد چون بچه آورده از من خیلی بالاتره اونجا برام شده بود مثل جهنم تا اینکه یه روز خواهر معصومه اومد دیدن بچه گرم حرف زدن بودن که صدای بچه شنیدم چون نزدیک اتاق بود رفتم بچه رو برداشتم تکون دادم تا آروم بشه چند دقیقه بعد مادرشوهرم اومد تو اتاق تا دید بچه دست منه اومد گرفتش دعوام کرد گفت سمانه دیگه نبینم به این بچه دست بزنیا بچه تو که نیست دستت میگیری... پشتش معصومه اومد گفت چرا بچمو دست زدی؟ تو اجاقت کوره نکنه از حسادت میخواستی بلایی سر بچم بیاری؟ من عصبانی شدم گفتم بچت گریه میکرد اومدم بلندش کردم آروم بشه وگرنه من چیکار به پسر تو دارم حالا که بهم گفتی اجاق کور ایشالا پسرت بمیره دیگه بچه نیاری تا حالیت بشه این حرفا چقدر درد داره.. مادرشوهرم رو نوه اش حساس بود عصبانی شد حمله کرد بهم کتکم زد که نفرین کردم، منم تا جایی که میتونستم از خودم دفاع کردم اما جاریم هم بهش اضافه شد منو دوتایی کتک زدن خواهر جاریم اومد جدامون کرد من رفتم تو اتاق لباسام جمع کردم مادرشوهرم اومد گفت خوب میکنی لباستو جمع میکنی زود برو دیگه هم برنگرد همینکه بری واسه پسرم زن میگیرم که لااقل بچه دار بشه اینجوری بدون وارث نمونه من افتادم به گریه لباسامو جمع کردم رفتم خونه مامانم وقتی رسیدم جریانو به خانوادم گفتم بابام گفت نباید میرفتم اونجا اصلا تحویلم نگرفت اما مامانم گفت انقدر بمونم تا بیان دنبالم یک ساعت بعد میعاد زنگ زد گفتم خونه مامانم هستم جریان گفتم دعوام کرد گفت چرا بخاطر حرف اونا قهر کردم.. اومد دنبالم برگشتم خونه اما اگر برنمیگشتم بهتر بود از همون روز مادرشوهرمو جاریم با من لج افتادن... تا وقتی میعاد نبود از هیچ حرف و طعنه ای کوتاهی نمیکردن وقتی هم میعاد میومد میرفتم تو اتاق تا راحت باشم. این وضع ادامه داشت تا اینکه یه روز دخترخالم زنگ زد من تو اتاق اروم باهاش حرف میزدم درددل میکردم یه دفه در باز شد جاریم اومد تو اتاق گوشیو از دستم قاپید گفت خاله بیا ببین سمانه داره پشت ما به فک و فامیلش بدو بیراه میگه من طاقت نیاوردم شروع کردم به کتک زدنش مادرشوهرم که اومد جدامون کرد دوتایی رفتن بیرون.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خوبید عزیزم خسته نباشید. من یک جا خوندم ک سرلاک برای چاقی خوبه... میخواستم بدونم چه نوع سرلاکی خوبه. ک بگیرم... بعد سرلاکی میخام ک چربی قند نداشته باشه.. میشه راهنمایی ا م کنید. خاهشن.. 😍😍😍😍😍 رازیانه.. برای چاقی بدن.. وصورت. چطوری باید بخورم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقتتون بخیر میخواستم خواهش کنم اگر میشه و امکانش هست از اون خانم که مادرشوهرشون براشون سحرو دعا کردن و ایشون با کمک دعانویس حلش کرده بود و بحمدلله آرامش به زندگیشون برگشت آدرس یا شماره تلفن اون دعا نویس رو بگیرین برا من چون واقعا لازم داریم من اگ بخوام از مشکلاتمون بگم میشه صدتا قصه حسین کُرد فقط اینکه زندگیمون شده یه کلاف پراز گره های کور که با هیچ چیزی باز شدنی نیست اینقد مسائل ریز و درشت اتفاق افتاده که بهت و حیرت همه رو فرا گرفته. همه بهمون میگم حتما طلسم و جادو شدین که همه چی براتون به بن بست میخوره و... الانم دو سه جا که بهمون معرفی شده بود رو رفتیم ولی متاسفانه کاری پیش نبرده. میخوام ازتون خواهش کنم که از ایشون بخواین که کمکی بکنن برا حل مشکلات ما. ممنون میشم. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ‌: سلام من یه دختر ۱۷ سالم تو یه خانواده ۴ نفره و مذهبی هستم من تنها مشکلم اینه که واقعا نیاز عاطفی دارم😔 از طرف پدر و مادرم محبت دارم ولی حالم خوب نمیشه از اونجایی ک تو خانواده مذهبی بزرگ شدم اهل گناهم نبوده و نیستم و نخواهم بود من تو مدرسه تیزهوشان میخونم و همش مشغول درسم و توانایی کنترل خودم رو دارم ولی بخاطر نیاز عاطفی شدیدی ک دارم گاهی گریه میکنم،قلبم میگیره،حس میکنم خیلی تنهام مخصوصا وقتی دوستامو میبینم ک با نامزد هاشون چجوری شادن و ب هم عشق دارن من واقعا شکسته میشم و حس میکنم ک پشتم خالیه😔😔😔 خاستگار خوب هم داشتم ک همه شرایط برای ازدواج رو داشته باشه ولی چون سن من کمه پدرم قبول نکرد نمی‌دونم الان چیکار کنم😔😔😔 قبلا کامل عشق رو تو قلبم حس میکردم ک چقد زیاده و نیاز داشتم ک این عشق رو ب کسی (جنس مخالف) بورزم ولی انقد تو حس تنهایی موندم ک دیگ چیزی از عشق نمونده و همش فک میکنم ک نمتونم عاشق کسی بشم😔 تروخدا کمکم کنید💔💔💔 چیکار کنم؟؟؟؟ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام کسی هست دعایی چیزی بلد باشه که بهم بگه برای عاشق کردن کسی،محبوب شدن نزد کسی که عاشقشی میخوام یه نفر و جذب خودم کنم اگر کسی میدونه بگه ممنون🙏🏻✨ ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ویزیت و مشاوره طب اسلامی👇🏻🌹 @vizit1400
❤️ سلام خسته نباشید در رابطه با آقایی که شونزده سالشون و قصد ازدواج دارن این بسیار هم عالی هست. واقعا جای تاسف داره برای افرادی که جای راهنمایی و امید دادن فقط میخوان چیزی گفته باشن. متاسفانه این بنده خدا اگر چند اعتراف به گناه در نزد غیر خدا خودش بزرگترین گناه هست خودشون دارن میگن چند سال دارن خود ارضایی میکنن اونوقت بقیه میگن نه هنوز برات روده و فلان. بابا این بنده خدا احتیاج به ازدواج دارن مثل تشنه ای که فقط رفع عطشش با آب هست ما هی بیایم چیزای دیگه بهش بدیم بگیم حالا فعلا صبر کن تا بعد بهت آب بدیم. متأسفانه الان خونواده ها بسیار بی مسؤلیت شدن در برابر فرزندانشون و به جای توجه به موقع و درست به نیازهاشون فقط میخوان مالی تامین بکنن. دخترها و پسرها از سن ده یازده سالگی دنبال ارتباط با جنس مخالفن. از همون بچگی چشم و گوششون بازه فیلم ها و عکس ها و با این همه هجمه فرهنگی فضای مجازی تا نا کجا آباد می رن. حتی خیلی اوقات روابط دخترها و پسرها به گناه هم می رسه هیچ اقدامی برا ازدواجشون صورت نمی گیره. جای اینکه بچه ها رو طوری بار بیارن که چه دختر چه پسر تو سن پانزده شونزده سالگی رو پای خودشون وایستن میبینن بچه داره نابود میشه میگن الان دهنت بوی شیر میده. دختر همه جور رابطه ای داره براش خواستگار میاد میگن هنوز بچه هست زودش. جوون باید تا سن بیست و پنج سالگی به هزار جور گناه مبتلا بشه که بره دانشگاه بعد سربازی بعد کار پیدا بکنه واقعا فکر نمی کنین تو این بازه زمانی چه بلایی سرش میاد. خونواده ها حمایت بکنن توجه بکنین حمایت نه دخالت اسباب ازدواج رو فراهم بکنن اصلا خودشون وقتی پسر به سن بلوغ رسید پیشنهاد بدن اگر میل به ازدواج داری اقدام بکنیم نه اینکه سنگ جلو پاش بزارن. ما خودمون انشاءالله دخترامون سیزده چهارده سالگی پسرامونم پانزده سالگی اسباب ازدواجشون رو فراهم میکنیم. قبل انقلاب اکثرا وقتی میرفتن سربازی زن و دوسه تا بچه داشتن درسته رفاه کم بود توقعات هم پایین بود خونواده ها حمایت میکردن تو یک خونه چند تا خونواده زندگی میکردن. الان متاسفانه مردم چشم دیدن هم رو ندارن هر کدوم نهایت دو تا بچه میارن میگن تربیت و رسیدگی سخته تو همونم چون فقط مادیات براشون مهم و ظاهر در جا میزنن. برادر گرامی بنده به شما توصیه میکنم اگر واقعا نیاز و توان اداره زندگی رو در خود میبینین یا خودتون بدون خجالت به پدرتون بگین یا به واسطه مشاور و یک فرد معتمد بخواین که اسباب ازدواجتون رو فراهم بکنن و خودتون هم برین پی کار و سعی کنین استقلال مالی هم تا حدودی پیدا بکنین تا موانع و بهانه جویی کمتری باشد. برادر خود من پانزده سالش بود درس نمیخوند و میل به ازدواج داشت همون موقع خونواده اقدام کردن و ازدواج کرد. شما توکل بکنید به خدا و توسل به اهل بیت انشاءالله یک مورد خوب برا ازدواج پیدا بکنین تا سرتون گرم زندگی خودتون بشه و با فکر بازتر پله های ترقی رو طی بکنین. من با تو راهیم الان میشن چهار تا بچه دوقلوهام که بچه ی اولمن پنج سالشون هست. دخترم رو با همین سن مسؤلیت میدم تو جمع و پهن کردن سفره گاهی ظرف شستن خونه رو مرتب کردن تا بار بیاد که انشاالله تا پانزده سالگی خانمی باشه و ازدواج بکنه اگه خدا بخواد. نه اینکه دختر هفده هجده سال اینجا میگه من دوسدارم ازدواج بکنم بقیه جای تشویق هی میگن هنوز روده فلان. آی پدر ها و مادرهای بزرگواری به داد نیاز فرزندتان برسین چون هر گناهی که اونها به خاطر بی اعتنایی شما و عدم اعتمادتون مبتلا بشه پای شمام نوشته میشه و قیامت و روز حسابی هم هست بترسیم از روزی که فریاد رسی نداریم و خودمون و اعمالمان. و دوستانی که میان حرف میزنن اگر به واسطه راهنمایی اشتباه شما لغزشی برا کسی حاصل بشه. زندگی از هم پاشیده بشه و اختلاف و کینه و دشمنی حاصل بشه باید اون دنیا جوابگو باشیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ یکی از داییام به واسطه مادرم از محل ما زن گرفت و عروسی هم قرار شد تو یک تالار شیکی که تازه افتتاح شده بود تو همون محله برگزار بشه.... من اون موقع ده، یازده ساله بودم، وقتی روز و ساعت مشخص شد و کارتها پخش شد منم من باب پز دادن و لوطی گری اومدم محل و به همه بچه ها گفتم پاشید فلان روز و فلان ساعت شیک و پیک کنید بیاید فلان تالار، عروسی داییمه بخور بخوره و بزن برقص! اون موقع دوره سازندگی بود، ما بچه ها پاپتی و گشنه و کباب ندیده بودیم و رو هوا این پیشنهادها رو میزدیم. روز عروسی آزان تیزان شده راهی سالن شدم با کت شلوار و کروات. وقتی رسیدیم بچه ها رو دیدم که با گرمکن و کتونی های پاره پوره فوتبالی و قیافه های خاکی که با یک شستن سرپایی خواستن تمیز نشونش بدن، دوتا میز بزرگ رو اشغال کردن و سالن رو گذاشتن روی سرشون، داوود گربه رفیقم دم گرفته بود: خیلی ناشکری نکن هیچ کجا تهرون نمیشه.... و مابقی جواب میدادن: چرا نمیشه... چرا نمیشه... با دیدن این وضع دایی بزرگم که شخصیت اداری و تکنوکرات داشت و خرپول فامیل محسوب میشد با تعجب اشاره کرد که اینا کین دیگه اینا رو کی گفته بیان؟ دایی کوچیکه به من اشاره کرد و گفت آقا امیده دیگه عادت داره ما رو غافلگیر کنه و دایی بزرگه با شنیدن این جمله غضب کرد و با همون لحن مخصوصش که صداشو آروم و جدی میکرد بهم گفت: آقای عزیز ما آبرو داریم، شما چرا بدون هماهنگی کاری رو انجام میدی؟ ببرشون بیرون یک خرده میوه و شیرینی بهشون بده بفرستشون برن نفسم گرفت. رفتم سمت بچه ها که پر از خنده و ترانه بودن... پاهام یاری نمیکرد... فکر اینکه اونها رو از سالن بیرون کنم قلبم رو مچاله کرده بود و تازه خجالتی که باید فردا توی مدرسه بکشم و دیگه نمیتونم سرمو جلوی بچه ها بلند کنم، رسیدم به میز بچه ها و یکیشون گفت پسر عجب سالنی، یکیشون گفت شام چی میخوان بدن، کبابه؟ یکی دیگه گفت ارکستر هم هست؟ منم نگاهشون میکردم که چطور بگم پاشید برید ما آبرو داریم! از پنجره های بزرگ، بابا رو بیرون سالن دیدم که سیگار میکشید و با چند نفر میگفت و میخندید، اگه راهی باشه شاید اون بتونه انجامش بده... همونطور که دایی بزرگه مشغول خوش و بش با مهمون ها بود دویدم بیرون و بابا رو صدا زدم: بابا.... دایی میگه رفیقاتو بگو برن، گناه دارن آبروم میره یه کاریش بکن... بابا با همون بیخیالی آرامبخش همیشگیش گفت نگران نباش، الان میرم بهش میگم اما من میترسیدم دیر بشه و یکی از دایی ها بره به بچه ها یه چیزی بگه.. گفتم: بابا توروخدا الان برو بگو آبروم میره گناه دارن... سیگارشو انداخت و رفت توی سالن و با دایی شروع کرد صحبت کردن و بعد چند لحظه صدام زد، رفتم کنارشون و دایی بهم گفت ببین چیکارها میکنی؟ وردار ببرشون اون میزهای پشتی، شام هم تعداد مشخص دادیم نهایت دوتا یکی میدیم بگو با نون بخورن سیر میشن، انقدم سروصدا نکنن.... وای انگار که دنیا رو بهم داده بودن، رفتم سمت بچه ها و بهشون گفتم پاشید کره خرها بریم اون میزهای پشتی بهتره، انقدم سروصدا نکنید، ارکستر داره میاد. بابا هم همراهم بود و با مهربونی و شوخی هدایتشون کرد به میزهای انتهای اون بخش از سالن که پله میخورد و میرفت بالا و جایی بود که زیاد دید نداشت. عروسی آروم آروم شلوغ میشد اما نه آنچنان، تعدادی از مهمون ها نبودن، وسط مجلس خالی بود، از گرما و شور مجلس عروسی خبری نبود... که بابا اومد کنارم و آروم گفت برو اون آپاچی هارو بردار بیار وسط مجلس رو گرم کنید... و چند دقیقه بعد مجلس از شور رقصیدن بچه ها و ارکستری که جون گرفته بود به آستانه انفجار رسیده بود و حالا دیگه باقی مهمون های عصا قورت داده هم اومده بودن وسط و شور و حال به اوج رسید. وقتی نوبت به شام رسید دایی گفت رفیقاتو بشون همین میزهای جلو گفتم به هرکدومشون یک پرس بدن. دیدن رفیق هام که با ولع داشتن کباب میخوردن و چشماشون برق میزد قلبم رو از شادی پر کرده بود... آخر عروسی همه سوار ماشین هاشون میشدن که برن عروس گردون، بابا گفت توام میای؟ گفتم نه من با بچه ها میرم محل... وقتی داشت میرفت سمت ماشینش داد زدم بابا دمت گرم، خندید و زیر لب کره خری حواله ام کرد. خیلی سال بعد که بزرگ شده بودیم با داوود گربه تو عروسی یکی از بچه ها بودیم که برگشت گفت فلانی هنوز هیچ عروسی مثل اون عروسی داییت تو ذهن ما نمونده، و بعد نگاهی مهربون و قدردان بهم کرد و گفت: دمت گرم که نذاشتی بندازنمون بیرون.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هشتادو_چهار آفت بلند صدام کرد و گفت آقا ... بیایید بچه به دنیا اومد.. هیجان زده بلند شدم و رو
با اومدن مادر مرضیه از اتاق بیرون اومدم .. بعد از ازدواجم با صنم ،مادر مرضیه مثل قبل باهام رفتار نمیکرد و منم سعی میکردم کمتر ببینمش.. کمی تو حیاط قدم زدم ..چند بار نفس راحت کشیدم و خداروشکر کردم که تونستم بچمو بغل بگیرم.. یاد صنم افتادم و به اتاقش رفتم .. صنم مشغول گلدوزی بود .. کاری که تازگیها انجام میداد .. یک لحظه سرش رو بالا آورد و گفت قدمش مبارکت باشه... تو همون چند ثانیه فهمیدم که گریه کرده ..چشمهاش سرخ بود .. طاقت دیدن غصه خوردنش رو نداشتم کنارش نشستم و بغلش کردم و گفتم چرا گریه کردی؟ حیف اون چشمهای خوشگلت نیست؟ با بغض نگاهم کرد و گفت یوسف من دلم بچه میخواد اگه.. اجازه ندادم ادامه ی حرفش رو بگه .. وقتی بوسیدنم طولانی شد صنم گلدوزی رو به کناری پرت کرد و همراهی کرد.. با شیطنت گفتم این دفعه مامان میشی.. صنم دستش رو دور گردنم انداخت و گفت اگه این ماه هم حامله نشم میرم مریض خونه، دنبال درمان.. باشه ای گفتم و محکمتر فشارش دادم .. ظهر به تمام کارگرهای حجره ،به عنوان شیرینی ناهار دادم .. اسد خیلی خوشحال بود و همه اش میگفت یوسف اگه پسر میشد همبازی پسر خودم میشد .. خندیدم و گفتم کاری نداره دست به کار شو یه دختر بیارید اسد چشمکی زد و گفت اتفاقا میخواستم خبرش رو بهت بدم .. چند ماه دیگه دوباره عمو میشی قهقه ی بلندی زدم و خواستم حرفی بزنم که با دیدن مادرم بالای پله ها خشکم زد .. دروغ چرا، با دیدنش قلبم لرزید ..دلم براش تنگ شده بود.. مادر بغض کرد و قدمی بهم نزدیک شد و گفت یوسف... +اینجا واسه چی اومدی؟ اسد سرفه ای کرد و رفت پائین مادر با التماس گفت یوسف..صبر کردم بچه ات دنیا بیاد بیام دیدنت.. الان حال منو بهتر میفهمی..دلم برات تنگ شده ..از من بگذر و بزار برگردم خونم ..بزار هر شب ببینمت.. بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد . نفسم رو با حرص بیرون دادم و گفتم از اینجا برو ..منم اگر تو رو ببخشم صنم نمیبخشه..تو بچه ی صنم رو کشتی ،کم مونده بود خود صنم رو هم به کشتن بدی.. مادر نزدیکتر شد ..کاملا روبه روم ایستاد و گفت تو بزار برگردم عمارت ،کاری میکنم صنم هم از من بگذره دیدن گریه اش اذیتم میکرد..پشتم رو بهش کردم .. بازوم رو گرفت و گفت به روح پدرت قسم میخورم نمیخواستم آسیبی به صنم بزنم .. +آهااا..فقط میخواستی بچم رو بکشی؟ _تو صنم رو طلاق میدی .. میدونم.. پشیمون میشی دوباره.. نمیخواستم بچه اش بمونه و بشه خار چشمت.. داد زدم بسه..بزار برو ..اوقات خوشم رو تلخ نکن .. مادر عقب عقب رفت و گفت من دیگه طاقت ندارم .. اگر نزاری برگردم خودم رو میکشم گفت و رفت.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام وقت بخیر در رابطه با خانمی که خواهرشون شپش گرفتن، شامپو (نیکتیسیرین و دای لیس )عالی هست برا شپش حتما اینارو تهیه کنید طرز استفادشون هم روشون نوشته طبق اون دستور عمل کنید،بعد از استفاده از شامپو دای لیس تو یه ظرفی به مقدار مساوی اب و سرکه بریزین شونه رو بزنین به اون محلول بعد موهاشو شونه کنین این کارو چندین بار تکرار کنین. هرروز داخل یه لگن بزرگ که داخلش اب داغ باشه موهاشواز کف سرش محکم شونه کنین ، شپش ها می ریزه تو لگن ،(هر بار که شونه کشیدن شونه رو با دستمال کاغذی پاک کنن بعد دوباره همون کار رو انجام بدین)هر بار که می رن حموم کل رو بالشی و رو تختی و روسری هاشون رو با اب داغ بشورن ،پهن کنن جلو افتاب بعد هم حتما اتو کنن .*شونه کردن موها هرروز یادتون نره خیلی تاثیر داره حتما هم با شونه ضدشپش این کارو انجام بدین،حتما هم کل خانواده شونه و حوله و بالش هاتون از هم جدا باشه.انشاءالله که خوب بشن اگربازهم ادامه داشت حتما به پزشک مو مراجعه کنین چون شپش چیزی نیست که بااسپندو....از بین بره،موفق باشین❤ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اون خواهری که درمان شپش رو میخواد یکهفته این روش رو انجام بده همشون نابود میشن سس مایونز بزاره رو کل موهاش بعد نایلون بپیچه دورش حد اقل بزاره 6 تا 8 ساعت رو سرش بمونه(بهتره شب بزاره که تا صبح بخوابه راحت ) بعد بره بشوره، شب دوم سرکه سفید بزاره و نایلون بپیچه دور کل سرش 3،4 ساعت بمونه بعد بشوره، ب همین ترتیب یک شب سس مایونز یک شب سرکه انجام بده تا یکهفته سس مایونز شپش های زنده رو از بین میبره، سرکه هم تخم های شپش رو، برای اینکه کامل از بین بره باید حتما یکهفته انجام بدن، بعدش دیگه راحت میشن ملحفه، رو بالشتی و لباسهاشون رو هم بزارن چند ساعت تو آب گرم بمونه بعد بشورن ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون خواهری که گفتند خواهرشون شپش گرفته اصلا اصلا خودتون رو ناراحت نکنید!شپش نه از شلختگیه نه از کثیفی و فقر!یه حشره که مسری هست،هیچ راه حل قطعی هم به غیر از این که میگم نداره،ببینید تمام این راه‌حل هایی که شما امتحان کردی برای خود حشره هست ،شپش رو فراری میده،!ولی موضوع اصلی تخم اون هست،ما خودمون از اقوام هفته پیش گرفتیم ولی دیشب خداروشکر سر هر سه تامون پاک و تمیز شد ،تنها راه‌حل اینه که یکنفر روزی چندین بار سرتون رو نگاه کنه و رشک(تخم های شپش که بیضی هست رو دربیاره) متاسفانه شپش خیلی تخم ریزیش بالاست😞تخم هاش رو روی ناخن بذارید بعد بایه ناخن دیگه له کنید اگه صدا داد یعنی اون تخم توش حشره داره ولی اگه نبود یعنی اون تخم پوچه،بعد یه چیز اصلی دیگه این که حتما حتما از شونه های ریز مخصوص شپش استفاده کنید چون ریز هست تخم شپش میوفته،توحمام این کار رو زیاد انجام بدید،موهاتون رو شامپو بزنید و بشورید بعد با نرم کننده بزنید وقشنگ از ریشه مو ومغز سر شونه کنید ،شونه کردن خیلی مهمه، شبی نیم ساعت _ چهل دقیقه و اینکه از شامپو شپش استفاده نکنید چون شیمیایی هست و برای کبد خیلی مضره ،موهاش رو هم رنگ نزارید ،اتو مو هم من شنیدم ولی جنس مو با اتو مو خراب میشه ،اسپند عالیه .ولی شونه و چک کردن سر از همه مهم تره! من موهامو کوتاه نکردم ولی اگه میخلید راحت تر باشه موهاشو یکم کوتاه کنید ،انشالله جواب میگیرید.درضمن از شونه و بالش جدا استفاده کنه ،و تشک رو جاروبرقی بکشید ،و مورد آخر تا سرتون پاک نشده جایی نرید که خدایی ناکرده بقیه هم گرفتار نشند.🌺 ❤️❤️❤️❤️ سلام خواستم راجع به اون خانومی که گفتن خواهرشون شپش گرفته بگم: منم حدودا دو سال پیش شپش گرفتم . موهامو که خیلی بلند بود کوتاه کردم و از بهداشت یه شامپو و شانه ی مخصوص گرفتم حتما به بهداشت مراجعه کنید و طرز استفاده اش رو هم خودشون توضیح میدن . خیلی مراقب باشید که خودتون هم نگیرین بالشت هاتون و جای خوابتون باید از هم جدا باشه شال یا روسری هم رو نباید سر کنید و شانه ی مشترک استفاده نکنید یه مدت خیلی سختی داره شاید حدودا دو هفته ولی دیگه خوب میشه حتما این هوایی که گفتم رو رعایت کنید و اینکه پتو یا ملافه ای که ازش استفاده کنم هم در آفتاب بیندازید فک میکنم تا دو روز چون آفتاب شپش رو از بین می‌بره انشالله که جواب بده😊❤️ ❤️❤️❤️❤️ سلام برا خانمی که بچه شون شپش گرفته خواهرم سرکه و نمک رو با مقداری آب مخلوط کن و به سرش بزن یه نایلون بکش رو سرش یه ساعت بمونه بعد ببر حموم با شانه دندانه ریز خوب سرش رو شونه کن و بشور اینجوری شپش ها از بین میره هر روز سرش رو با شانه دندانه ریز شونه کن و با دست تخم شپش ها رو از سرش خارج کن و یک روز درمیان محلول سرکه بزن حدودا یک هفته الی ده روز بعد پاکه پاکه ملحفه ها و لباس های یقه دارش رو هم بشور خوب اتو بکش کلا از بین میره دخترم پارسال درگیر شپش بود حدودا ۱۰ روز تموم شد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️ سلام و وقت بخیر در مورد دختر خانم ۱۷ ساله ای که در تیزهوشان درس میخونندو نیاز عاطفی دارند دختر گلم منم مادر یک دختر ۱۷ ساله هستم و عاشق دخترم .اون هم مثل شما درسخون و با ادبه و آرزو داره کنکور یک رشته خوب قبول بشه. عزیزم همین که پدر و مادرت دوست دارند فعلا برای شما کافیه .خیلی زوده که شما به عشق و عاشقی فکر کنی.الان بهترین فرصت هست که شما آینده ات را با تلاش خودت بسازی.حق داری الان در سن حساسی از نظر عاطفی هستی وای سعی کن با دوستای(دختر) درسخونی مثل خودت رابطه داشته باشی و بعضی روزها هم با هم برای تفریح بیرون برید و با هم درد دل کنید .فقط توی خونه موندن و درس خوندن کافی نیست شما باید با گردش و تفریح بجا روحیه ات را تقویت کنی تا بتونی در دسهات هم موفق باشی . الان بهترین زمان برای موفقیت تو هست فکر کن که اگه دانشگاه یک رشته خوب قبول بشی در آینه هم خاستگارهای سطح بالا و مناسب خودت پیدا می کنی و از نظر اجتماعی هم مقام بالایی به دست میاریمطمئن باش آن زمان عاقلانه عاشق میشی عشقی که انشاالله هیچ وقت با شکست نرسه. من مثل مادر بهت نصیحت میکنم فعلا برای موفقیت در کنکور برای خودت برنامه ریزی کن و با زمانی را هم با دوستای مناسب وقت بگذرون تا کمی از نظر عاطفی هم تخایه بشی با تفریح و شادی در کنار دوستات و خانواده. هنوز برای عشق و عاشقی وقت داری فعلا فکر آینده خودت باش که فرصتها در گذرند . موفق باشی دختر گلم ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون کسی که گفتن عاشق کسی هستن ومیخوان جذبش کنن ۱۰۰۱مرتبه ذکر باودود خیلی مجربه ❤️❤️❤️❤️ چرا همه دنبال دعا هستن برای جذب عشق و یه شخص خاص؟پس خدا اون بالا چکارست!؟چرا واقعا !؟بچه های نوجوون چه دختر چه پسر به جای مشغله کار و تحصیل و از همه مهم تر اخلاق فقط میگن عشق و نیاز عاطفی و...خواهرانه میگم الان شما تو اوج احساسات زودگذر و غیر واقعی هستید یه مدت تحمل کنید مطمئن باشید که نظرتون درمورد ازدواج تغییر میکنه‌.اصلا ازدواج وقتش باشه خودش پیش میاد بسپرید به خدا که بهترین نفر رو برای جسم و‌روح و روانتون سر راهتون قرار بده که تا آخرین لحظه زندگی تون بگید شکرت خدا بابت همسر و مونسی که بهم دادی...واقعا خسته شدیم از پیامای بچه ها که همش دنبال ازدواجن...واقعا چرا خانواده ها اینقد قبح این مسائل تو‌خونه و بین اعضا ریختن که یه نفر اینقد هوایی بشه خب طبیعیه یکی که به سن بلوغ میرسه یه ذره کنجکاوی و اون غریزه جنسی تازه فعال شده یه کوچولو اذیت کنه اما بچه ها شما باید اینا رو مهار کنید بخدا ازدواج همش مسائل زناشویی نیس شما وقتی تفاهم نداشته باشید یا انتخابتون به هر دلیلی اشتباه باشه اولین حسی کع از بین میره این نیاز به جنس مخالفیه که کنارتونه و یه روز خودتون به آب و اتیش میزدید براش که به دستش بیارید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام رازیانه راباآب دم میکنن هرروز یک لیوان باکمی نبات توش میندازن فقط بگم هرموقع مصرف نکنید ازبین میره من بااین کار صورتم راچاق کردم هرشب یک لیوان شیر رابا دوعدد خرما قبل ازخواب به مدت دو ماه خیلی اثرداره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ در رابطه با خانمی که دور لبشون پوستش تیره شده از صابون تریاک استفاده کنن صابون تریاک یه لایه بردار قوی هست و بعد از چند بار استفاده این سیاهی برطرف میشه ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام. برای اون خانومی که کلید و پول گم کرده بودند!!! یک فاتحه برای اویس قرنی بخونن پیدا میشه انشالله. ❤️❤️❤️❤️ سلام واقعاازاون خانم ممنونم!بالاخره یکی پیداشد که ماروبفهمه! شمااولین نفرهستین که ماروتشویق به ازدواج کردین! همه فقط بلدن بگن براتون زوووده!خیلی کوچیکی! ولی اینطورنیست!خیلی ازماجوون هازودعاقل میشیم من خودم الان پونزده سالمه ولی اون موقع که میرفتم مدرسه وسیزده سالم بودمعلمم همیشه میگفت فاطمه توازسنت بیشترمیفهمی انگاربیست سالته!من الان خیلی پخته ام کارهاواشتباه هایی که همسن هام میکنن رواصلاانجام نمیدم وکلاپخته ترازدوستام وبقیه هستم ودوست دارم همسری داشته باشم که عاقل باشه وشماآقاپسرکسی نمیتونه نیازدرونی شماروبفهمه!چون برای مردم ماجاافتاده که پسربایدحتماکاروخونه داشته باشه تابتونه ازدواج کنه!شمام بین کارودرس روبایدانتخاب کنی تابتونی ازدواج کنی! ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام منم با حرف های اون شخصی که گفتن باید به فکر ازدواج نوجوان ها بود خیلی موافقم الان بعضی از نوجوان ها واقعا نیاز به ازدواج دارن و جالب این جاست که خانواده ها خودشون فکر میکنن زوده و اصلاخواست و نیاز بچشون براشون مهم نیست دوستان نمیشه سن مشخصی رو برای ازدواج مشخص کرد یکی تو ۱۵ و ۱۶ سالگی آماده ازدواجه اما یکی ۳۰ سالش شده هنوز آماده نیست خواهشا فقط به سنشون توجه نکنین اگه حس کردین بچه هاتون مایل به ازدواجن باهاشون صحبت کنین و اگه دیدین جدی هستن کمکشون کنین و مانعشون نشین تا انشاءالله به سمت گناه نرن اتفاقا من افرادی رو دیدم که آماده ازدواج بودن و تو سن پایین مثلا ۱۶ و ۱۷ با حمایت پدر و مادر و تحقیق کافی ازدواج کردن و الان خوشبخت و راضی ان چون جوان هستن و بیشتر میتونن برای زندگیشون تلاش کنن و همین طور برای بچه هاشون بیشتر حوصله دارن و در آخر یه نکته رو توجه کنین اگه الکی مانع ازدواج بچه هاتون بشین بعدا هر گناهی که بکنن (گناه هایی که با ازدواج میشه جلوگیری کرد ) شما هم تو اون گناه سهیم میشین انشاءالله هممون عاقبت بخیر بشیم برای جوان ها خیلی دعا کنین ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام لطفا پیام منو هم بذارید 🙏 اون شخصی که گفتن دعا میخوان برای جذب یه فرد😳🤨 آخه این دیگه چجورشه وقتی کسی شما رو دوست نداره خب شما هم دوستش نداشته باش برای خودت ارزش قائل باش اینجور دوست داشتن ها فقط و فقط یه آدم با لیاقت میخواد وقتی کسی شما رو دوست نداره اون فرد لیاقت دوست داشته شدن از طرف شما رو نداره پس از این کارا نکن😕 به جاش شما خودت رو بساز یعنی چی ؟ یعنی با همه مهربان باش حتی اگه یه کسی که بهت بد کرد باهاش خوب باش انگار نه انگار کاری کرده اینطوری شما شخصیت و ارزش خودت رو بالا میبری ((یه نکته که شاید اشتباه برداشت کنی اینه که دوست نداشتن در کمال*احترااام*)) ایمانتو قوی کن عبد خدا باشی مطمئنا نه تنها تو آخرت بلکه تو دنیا هم زندگیه سرشار از عشق و آرامش رو تجربه خواهی کرد بعضی ها عابدن ولی عبد نیستن پس باید خودت رو عبد خدا کنی بعد عابدش به پدر مادرت نیکی کن که دعای این دو نفر زندگی رو میسازه نگاهتو کنترل کن 😐 و کارای دیگه... پس خودسازی کن ایمانتو قوی کن اگه دعات مستجاب نمیشه حتما به صلاحت نیس حتما داری حکم بدبختیتو از خدا میخوای که خدا بهت نمیده دعا کن بهترشو بده من همیشه از خدا بهترینو میخوام هیچ وقت نگفتم اینو میخوام پس در کنار اینا صبر داشته باش که ز قوره حلوا سازی😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هشتادو_پنج با اومدن مادر مرضیه از اتاق بیرون اومدم .. بعد از ازدواجم با صنم ،مادر مرضیه مثل ق
مادر عقب عقب رفت و گفت من دیگه طاقت ندارم ..اگر نزاری برگردم خودم رو میکشم..سم خریدم..همین امروز خبر مرگم به گوشت میرسه.. از پله ها پایین رفت و منو با کلی دلهره تنها گذاشت.. نمیدونستم چه کار کنم ..اگر مادر بلایی سر خودش میاورد عذاب وجدان منو خفه میکرد.. چند دقیقه ، کلافه قدم زدم .. نتونستم طاقت بیارم ..سریع از پله ها پایین رفتم.. مادر رو دیدم که با قدمهای بلند از حجره دور میشد .. خودم رو بهش رسوندم .. نتونستم "مادر"صداش کنم .. بلند گفتم میدونی چه بلایی سر صنم آوردی؟؟ مادر ایستاد ولی برنگشت..ادامه دادم طبیب گفت شاید هیچ وقت نتونه مادر بشه..میدونم برای تو مهم نیست ولی برای من، تو زندگی من، مهمترین موضوع همینه... مادر برگشت و گفت چرا برات مهمه؟ تو که بچه دار شدی .. ‌بازم مرضیه برات بچه میاره ..غصه ی چی رو میخوری ؟ پوزخند عصبی زدم و گفتم غصه ی غصه خوردن صنم رو میخورم ..گفتم این برام مهمه ،نه بچه...من...تو...خیلی صنم رو آزار دادیم ..من از حق خودم میگذرم ، برگرد به عمارت...ولی..قبلش باید رضایت صنم رو بگیری...اگر صنم هم ازت گذشت برگرد .. مادر چشمهاش برقی زد ولی با شنیدن شرطم اخمهاش در هم فرو رفت و گفت توقع داری بیام بیوفتم به پای صنم که اجازه بده برگردم خونه ی خودم .. کنار صورتم رو خاروندم و گفتم راضیش کردی برگرد .. برگشتم به حجره..اوقاتم تلخ شده بود و نتونستم کارم رو انجام بدم .. زودتر از همیشه به خونه برگشتم .. دلم میخواست به دیدن دخترم برم ولی وقتی آفت گفت مادر مرضیه کنارش هست پشیمون شدم و به اتاق صنم رفتم .. صنم از دیدنم تعجب کرد و گفت دلت طاقت نیاورد زود اومدی دخترت رو ببینی .. دستش رو گرفتم و گفتم الان پیش کی ام؟ اومدم اونو ببینم .. صنم لبخند بی فروغی زد و حرفی نزد.. چند لحظه تو سکوت گذشت .. صنم حالش خوش نبود .. میدونستم که غصه داره ولی مجبور بودم در مورد مادرم هم حرف بزنم .. خیره چشمهای مشکیش شدم و گفتم..هر چی بین من و مادرم رد و بدل شده بود گفتم... +خب..الان چی میگی؟ صنم بغض کرده بود ..بغضش از حرص و عصبانیت بود ..چونه اش میلرزید .. _من...بچه ام ..نابود شدیم ..از من میخواهی از قاتل بچه ام بگذرم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام وقت بخیر دختر خانومی که خواهرشون به شپش مبتلا شدن میخوام بهتون راهکار بدم من خودم هم این بیماری شپش رو تجربه کردم خب شما همیشه باید روسریتون روی سرتون باشه چون خیلی زود انتقال پیدا میکنه از مرکز بهداشت چند نوع لوسیون در مورد این بیماری هست که به صورت رایگان در اختیارتون قرار میدن و چند شانه مخصوص که طبق دستوری که داره باید استفاده بشه روزای افتابی همینطور که هواستون به موهای خودتون هست داخل افتاب بشینید و رشک هارو از سر جدا کنید و با ناخنتون تخم های شپش رو له کنید که به دنیا نیان با استفاده از ظرف اسپری ها یا ظرف شیشه شور ها سرکه سفید به موها بزنید چندی بعد بشورید به موهای خواهرتون سس مایونز بزنید روش زدنش هم مثل رنگ مو رنگ گذاشتن هست نرم کننده به موهابزنید و وقتی حسابی نرم و لخت شد با شونه مخصوص لای موها بکشید و رشک هارو خارج کنید خواهرتون حموم بیشتری کنن...من هم توی سن ایشون همین بیماری رو گرفتم و الان پنج شیش سالی میگذره اونموقع ها موهامو کوتاه کرده بودم که راحتتر این بیماری از بین بره برای اطلاع بیشتر توی اینترنت سرچ کنید با سپاس از کانال عالیتون😍 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای خانومی که سرشون شپش گرفته بود من خودم دوسال سرم وسربچه هام شپش گرفته بود وهرکاری می کردم نمی رفت بعد یک داروخانه به ما گفت صابون دکتر خوش رج مخصوص شپش سر روبگیرین و بعد دوبار استفاده شپش از زندگی ما بعد دوسال رفت الحمدلله ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون دختر خانمی که خواهرش شپش گرفته میخاستم بگم من این موضوع پارسال برای دخترم رخ داد موهاش بلند بود هر راهکاری بگید انجام دادم از روعن زیتون گرفته تا سس مایونز و شاپو مخصوص شپش نتیجه ندیدم از یکی شنیدم تنباکو خوب گفتم بزار این راه راهم انتخاب کنم اول موهای خواهرت را کوتاه کن بعد تنباکو را تو اب بریز نیم ساعت خیس بخوره سرش را توری تو اب تنباکو کن که نره تو چشمش چون سوزمیوفته بعد بره حمام سرش را خوب شونه کنه با اب داع بعد از پنج روزدوباره تکرار کنه من با این روش هم دخترم را و هم خودم راکه درگیرش شده بودم درمان کردم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام هوالشافی به جهت درمان شپش: اسفندبکوب وبگذار10دقیقه بجوشه وموقعیکه ولرم شدبزار روی سروماساژش بده سروبایه پلاستیک سرومحکم ببندتاابددیگه شپش نمیزنه شستن سر با گل ختمی سفید سعی کنید هر هفته قبل از حمام با روغنهای مفید مثل زیتون / نارگیل / بنفشه موهاتون و کف سرتون چرب کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطه با خانومی که خواهرش شپش سر گرفته... منم ۴ سال پیش شپش گرفته بودم موهامو رنگ کردم ، اسپند دم کردم ، شامپو زدم ، حنا زدم و هزار تا کار دیگه ولی تا ۷ یا۸ ماه شپش هنوز از سرم نرفته بود آخرش به پیشنهاد یکی یه شب قبل خواب به موهام روغن مایع میزدم قشنگ روغنی میشد با کیسه میبستم می‌خوابیدم فردا شبش قشنگ شونه میزدم میشستم و از داروخونه پودر حشره کش خریده بودم از اون بی ضرر ها بعد روغن هم از اونا میزدم سرم فردا شب میشستم البته ناگفته نماند که از این پودر ها هفته ای نهایتا دو بار میشه استفاده کنید بیشتر از اون مضر هست و من حدودا ۵ یا ۶ بار تکرار کردم تا اخرش شپش سرم رفع شد موهای من خیلی خیلی پرپشت هستن و اندازشون هم تا زانومه و اینطوری خوب شدم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت خانمی که اومدن شهر قم خوش آمدی به شهر کریمه اهلبیت ماهم 20 ساله تو شهر قم زندگی میکنیم خدا پدرت رو رحمت کنه مادرتو هم براتون نگه داره شهر قم برای آینده هم خودتون هم بچه هایی که خواهی آورد انشالله خوب میشه چون آینده دارن, تو شهرهای کوچک وروستا آینده شون کمرنک یاحتی بیرنگ میشه منم پدرم از دنیا رفته مادم شبا تنها تو خونه میخوابه هر شب که میشه از راه دور ایت الکرسی میفرستم وبه خدا میسپارم باز خدارو شکر میکنم که رو پای خودش هستش مریضی داره ولی چاره چیه رامون دوره مادرمنم همیشه حمایتم کرده خواهر وبرادری اگه داری توشهرستان یه مدت پیش شما بمونه یه مدت هم بره شهرستان شما برید دیدنش باهاش تماس تلفنی داشته باشی اونم تنهایی احساس نمیکنه هر پدرومادری خوشبختی بچه هاشون رو میخوان انشالله که مشکلی براشون پیش نیاد تصمیم اشتباه نگیر از همین حالا آینده خودت وخونوادتو بساز 😊😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم چون ناراحت بودم گفتم دوست دارم بچه جاریمو بکشم دوست دارم جفتشونو خفه کنم.. دختر خالم یکم
مادرشوهرم با جاریم رفتن بیرون بلند بلند از من بد میگفتن، دلم میخواست دوباره قهر کنم برم خونه مامانم اما پشیمون شدم چون میعاد ناراحت میشد گوشیمم برداشته بودن نمیتونستم کاری کنم، تا اومدن میعاد تو اتاق نشستم وقتی اومد گفتم گوشیم گرفتن رفت ازشون پس گرفت من اون شب از اتاق بیرون نرفتم دوباره با دخترخالم درددل کردم بازم تو عصبانیت پسر جاریم رو نفرین کردم.. تو اون خونه هرروز تنها تر میشدم اما بخاطر میعاد تحمل میکردم تا اینکه یه روز دختر خالم گفت برم پیش دعا نویس بلکه دعا بده بچه بیارم منم قبول کردم باهم رفتیم پیش دعانویس یه دعا داد خوشحال از اینکه قراره بچه دار بشم برگشتم خونه، فرداش دخترخالم پیام داد گفت سمانه یادت نره دعایی که گرفتی بزار تو اتاق ایشالا دعاش جواب میده چشم جاریت از حدقه درمیاد منم نوشتم تو فقط دعا کن دعا جواب بده تا این آشغال انقدر بخاطر بچه به من فخر نفروشه چهار روز بعد یه دفه حال پسرجاریم بد شد بیرون روی شدید گرفت شبونه مجبور شدن ببرنش بیمارستان اونجا دو روز بستری شد وقتی آوردنش خونه وزنش نصف شده بود صورتش زرد زرد بود مادر شوهرم با جاریم کارشون شد گریه... من حقیقتش بخاطر اون بچه ناراحت بودم اما بخاطر حال و روز جاریم خوشحال بودم اصلا هم پیششون نمیرفتم تا نگن بلایی سر بچشون آوردم همینطور بچه لاغرتر و مریض تر میشد تا اینکه یه شب تازه میعاد اومده بود جاریم با شدت در اتاقمونو باز کرد پشتش مادرشوهرم اومد جاریم با داد گفت از خدا بی خبر تو رفتی برای بچه من دعا جادو گرفتی که بمیره؟.. اومد سمتم کتک بزنه که میعاد جلوش وایساد داد زد برو بیرون معصومه زن من برای چی باید واسه تو و بچت دعا بگیره چرا همش اذیتش میکنید چرا همش دنبال دعوایید.. مادرشوهرم کوبید به سینش گفت میعاد شیرم حلالت نباشه انقدر از زنت دفاع نکن بیا ببین چه پیامایی به دختر خالش داده همش آرزوی مرگ این بچه کرده فقط بخاطر اینکه خودش بچش نمیشه میخواد بچه برادرت بمیره جاریم گوشیو سمت میعاد گرفت گفت بیا خودت ببین چندروز پیش رفته پیش دعا نویس برای بچم دعا گرفته از بعد اون دعا این بچه مریض شده.... دوباره افتاد به گریه میعاد گوشیو گرفت من گفتم بخدا دروغ میگن میعاد من برای کسی دعا نگرفتم یکم بعد رنگ میعاد برگشت با عصبانیت گفت سمانه زود گوشیتو بده من ببینم اونموقع اصلا یاد پیامایی که به دختر خالم دادم نبودم گوشیو دادم به میعاد یکم که گذشت گفت خاک تو سرت سمانه تو رفتی برای این طفل دعا گرفتی؟ مگه من نگفتم برام مهم نیس بچه بیاری یا نه مگه نگفتم خونه برات میگیرم.. گفتم بخدا من برای کسی دعا نگرفتم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام من همون پسر ۱۶ سالم که در مورد ازدواج پیام داده بودم شاید من توی پیام قبل خوب توضیح نداده بودم یا کامل نبود چون بعضی از دوستان کلا اشتباه فکر میکردن در مورد کار باید بگم چون چند ساله تو سپاه رفت و امد دارم استخدامم در مقطع افسری قطعی هست خب این بحث شغل که از راس ۱۸ سالگی میرم سرکار و تضمین شده یه عده دیگه از دوستان فکر کرده بودن من از سر هوس میخوام با یکی باشم تا نیاز جنسیم و خالی کنم میگفتن ورزش کن در صورتی که من دان ۲ دارم و سخت ورزش میکنم منظور من هم از ازدواج این نبود که فردا بریم زیر یه سقف تا ۲ سال میشه نامزد بود و اینم بگم که بعضی ها میخواستن منو منصرف کنن بگم من مقصر نیستم تو این دوره زمانی زندگی میکنم شما برید زندگی اماما رو ببینید امام(حسن سجاد کاظم جواد هادی)(ع) همه زیر ۲۰ سال ازدواج کردن بقیه هم که دیر ازدواج کردن دلیل داشته یا اصلا شاید بعضی ها بگن این مال خیلی وقت پیشه علامه حلی رو چی میگن اون که مال ۱۴۰۰ سال پیش نیست برید داستان ازدواجش رو بخونید تو ۱۵ سالگی ازدواج کرده بعضی دیگه گفته بودن تو خوبی ولی دختری که بیاد با تو باید ۱۲ ۱۳ سالش باشه اولا چطور مادر های شما این سن ازدواج میکردن مشکلی نبوده به ما رسید شدن بچه از طرفی حتما نباید چند سال اختلاف باشه چند ماه هم کافیه دوستانی هم گفته بودن با روحانی یا کسی که پدرت حرفش رو میخونه صحبت کن واقعیتش من اصلا توان انجام این یکی کار رو ندارم، اگر کسی میتونه تو اين زمینه کمک کنه بگه، من تو شهر همدان زندگی میکنم میتونید ایدی منم از ادمین بگیرد مشکلی نیست ولی نه من برای همه دارم میگم سعی کنید بجای اینکه یه نوجوان رو از چیزی که خدا بهش داده منصرف کنید تو راه درست بزارید چون اخرش شاید یه کاری هم بکنن که تا اخر عمر گناهش پاک نشه پس بجای اینکه بگید تو بچه ای بشین درس بخون بزارید هم با یکی باشه هم درس بخونه تازه اینطوری انگيزه درس خوندن هم بیشتر میشه برای فرد اینطوری همه چیز کنترل شده و حلاله هیچ اشکالی نداره دو نفر ادم که دارن تو دوتا جای متخلف با خانواده زندگی میکنن همون خرج رو دو نفری داشته باشن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام. وقت بخیر. من کار آزاد دارم مدتیه که مشتری ندارم کارم نمیچرخه. اگر دوستان راهکاری دارن برای رونق کسب و کار خواهش میکنم راهنمایی کنند. ممنونم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام یه بار یه نفر گفتن که بیمه پویا برای دندان هست میشه برام توضیح بدید من دندونام خیلی کجه و نیاز به ارتودنسی داره و هزینه اش هم زیاده میشه راهنماییم کنید ممنون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ستاره جان لطفا پیام منم توی کانال بزارید😔 من ۱۴ سالم هست .علاقه زیادی به آرایشگری دارم خیلی هم استعداد دارم. خانواده مذهبی دارم به همین دلیل مخالفت میکنن. خیلی سخته که از علاقم بگذرم تا به چیزی که مادر پدرم میخوان برسن. و مشکل دیگه ای هم که دارن اینه که خیلی گوشیو ازم میگیرن همش جلو ی فامیل یا هر جایی که هستیم میگن که من جنبه گوشی ندارم 😔 خیلی کم گوشی دستمه ولی بازم میگن چند وقت یه بار گوشیمو نگاه میکنن و چتامو میخونن با دوستام .بخاطر یک گروه چه حرفا که نزدن بهم😔😔 از مامان بابا های عزیز میخوام که اینقدر به بچه هاشون سخت نگیرم 😔😔 تا بچه ها بتونن با مامان باباشون راحت باشن😔 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ با سلام خدمت همه دوستان از ستاره جون میخام که این سوال من رو تو گروه قرار بدن،تا از راهنمایی دوستان استفاده کنم،من چند ماه هس شوهرم بیکاره، هر کاری هم پیدا میکنه ی روز میره بعد میاد میگه ای کار به درد نمیخوره باز بیکار میشه، اصلن هم تو زندگی نظر من حرف‌های من براش اهمیت نداره،ذکر دعایی اگه میدونید بهم بگید،نماز توسعه رزق هم میخونم،خیلی زندگی داره بهم سخت میگذره😭😭😭🙏🙏🙏🌸 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اگه همسرتون رانندگی رو بلد نباشه و هیچ کاری فنی (حتی باز و بسته کردن لامپ جهت تعویض لامپ ) هم نتونه انجام بده ولی دائم نسبت به تمیزی خونه و یخچال و مرتب بودن کمد لباس و اضاف نیومدن غذا تو بشقاب بچه ها و مرتب بودن اسباب بازی بچه ها و حتی مرتبی کفشها تو جا کفشی گیر بده و یه ذره از اینا در حد خیلی کم نامرتب باشه ساعتها نق و غر بزنه چه واکنشی نشون میدین با محبت و صحبت و دعوا و ...هم درست نشده 🤕 ۱۲ ساله که خودم رانندگی میکنم ،کارهای فنی اگه بتونم خودم و اگه نتونم تعمیر کار خبر میکنم ولی از غر زدن و گیر دادناش خسته شدم ،همیشه همه چیز باید طبق میل و نظرش باشه وگرنه غر زدناش شروع میشه بعد اینهمه سال تحمل ،سه هفته اس که باهاش قهر کردم .نمیدونم باید چکار کنم شاید باورتون نشه ولی شبیه مرداشدم ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 مشاوره و ویزیت طب اسلامی👇🏻🌹 @vizit1400
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۷🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052640.mp3
1.39M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۷🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام اون اقایی که فرمودن شغل ازادارن وکاسبی خرابه برادرم خواندن هر روز سوره طه بعد نماز صبح ومداومت بر خواندن ان البته سعی کنید نمازتون غذا نشه معجزه میکنه یاحق ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون اقایی که گفته شغلش ازاده ومشتری نداره ذکر یا جواد ائمه ادرکنی رو بعد هر نمازی ۱۴ مرتبه بگه ووقتی تو مغازش بیکاره این ذکره تکرار کنه ان شاالله که مشتری هاش زیاد میشن ...با تشکر از ادمین عزیز🙏 ❤️❤️❤️❤️ برای اون عزیزی که بیمه پویا داشتن و میخواستن ارتودنسی کنن .. ببین چون ارتودنسی جز کار های زیبایی بیمه زیر بارش نمیره فقط اگه خواستی دندون هاتو سرویس کنی میشه از بیمه استفاده کرد ن فقط بیمه شما بلکه هیچ بیمه ای هزینه عمل های زیبایی رو نمیده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اون دوستی که گفتن شوهرش رانندگی بلد نیست و کار فنی هم هیچ ولی مدام غر میزنه.ایشون بیکار هم هستن،؟یا شاغلین اگه شاغله که میشه گفت تو دوازده سال کنار اومدین الآنم تحمل کنین ولی اگه بیکار هست و حرف مفت میزنه که واقعا تحملش سخته و بهتره اقدام درمانی و قانونی انجام بدین . ❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید برای خانومی که گفتن شوهرشون به ریز ترین چیز گیر میده و غر میزنه و خوده خانوم کارهای مردانه رو انجام میده دقیقا مشکل همین‌جاست، اینکه توی زندگی جاتون عوض شده، از این به بعد سعی کنید کارهای مشکل رو به خودشون واگذارکنید، اونایی که بلده رو، البته این کار رو باید خیلی با سرعت کم وارد زندگی کنید، چون اگه یکباره باشه فکر میکنه دارید مسخره اش میکنید، تا جایی پیش برید که برای باز کردن در رب هم بهش بگید نمیتونم دستم زور نداره میشه بازش کنی، البته اینها رو با ظرافتهای زنانه ازش بخواید هم لحن هم تن صداتون هم حتی مهمه نکته ی بعدی اینکه تشکر کردن رو هیچ وقت فراموش نکنید، حتی اگر یه دونه نون از بیرون خرید آورد تشکر کنید، گاهی از کارهایی که میکنه ذوق کنید، مردها اگر روی چهار تا نیازشون پاگذاشته بشه و فکر کنن نادیده گرفته شدن، غرغرو، بهانه گیر و گاهی برای برآورده شدن نیازشون دنبال کسی دیگه هم میرن اول احساس قدرت دوم تشکرو قدردانی سوم تشویق چهارم احترام خانومایی که قهر میکنن یعنی دوتا نکته از جنبه های مرد رو له کردن یکی قدرت، یکی احترام مگه میشه باز و بسته کردن لامپ رو بلد نباشه، شما با تشویق کارهای کوچیک باعث میشین همسرتون عوض کردن لامپ که هیچی، کل یه ماشین رو باز کنه دوباره ببنده فقط شمام کم کم از رفتارهای مردانه دست بکشید، و زنانه رفتار کنید، مرد باید ببینه زنش بهش نیاز داره، وقتی شما همه ی کارهای حتی سخت رو هم انجام میدین احساس بی استفاده بودن میکنه و برای ابراز قدرت که نشون بده وجودش هست، شروع میکنه به گیردادن و غرزدن گاهی وقتی دعوا میکنه و....ممکنه مستقیم نیاد عذرخواهی کنه، ولی وقتی بهتون میگه یه چایی برام بیار، یا مثلا درمورد سریال باتون حرف میزنه، این یعنی عذرخواهیه غیر مستقیم شما تا میتونید توی زندگی ابراز نیاز کنید که ایشون احساس قدرت کنه مثلا بگید وای چقدر دلم بستنی میخواد، اینو بگید و برین سراغ کارتون، منتظر عکس العمل ایشون نشید، وقتی براتون خرید، کلی ذوق کنید و تشکر کنید که به فکرتون بود و براش مهم بود، اونم ترغیب میشه کارهای بیشتری کنه که شما تاییدش کنه که خودش به نیازش که ابراز قدرت هست برسه، از همین چیزای کوچیک شروع کنید اگه اومد سراغتون بدونه داد و قال برین سر خونه زندگیتون، بعدم بگید من اصلا قهر نیومده بودم آدم از مرد به این آقایی قهر میکنه، خلاصه هی دروغ بگین تا کارنامه اعمالتون سیاه بشه، بلکه ایشون درست بشه 😂(شوخی بود) خلاصه که خودتون باید مردانگی رو توی ایشون زنده کنید و حتما اااا زنانگی رو در خودتون موفق باشین ❤️❤️❤️❤️❤️ در مورد خانمی که شوهرش به همه چی گیر می ده و خودش هیچ کاری براش انجام نمی ده و حتی رانندگی بلد نیس عزیز دو راه داری یا اينکه بی محلی کن و اتفاقا بر خلاف میلش عمل کن بذار چند مدت همه چی ریخت و پاش باشه حتی اگر بدترین عکس العمل ها رو دیدی بی تفاوت باش همون جوری که خودش نسبت به هیچ کاری عکس العمل نشون نمی ده راه حل بعدی یه مدت مثل خودش به همه چیش گیر بده حقیقت من شوهرم گاهی نسبت به بعضی چیزا بی تفاوت بود مثلا لباس شویی خراب بود و من چند ماه با دست لباس می شستم و اصلا هم ملاحظمو نمی کرد که کمتر لباساشو کثیف کنه منم یه چند روز تصمیم گرفتم بی خیال بشم و لباس نشورم گذشت و یه روز عجله ای می خواست بره بیرون و گفت لباس تمیز می خوام گفتم تمامشون کثیف هستن و نرسیدم بشورم اون لحظه از عصبانیت منفجر شد اما من گفتم خب بسکه با پودر لباس شستم دستم از خشکی زخم شده و واقعا هم دستام خیلی زبر و خشک شده بود یکم بد خلقی کرد و رفت عصرش اومد لباساشو خودش شست منم لباسای پسرمم دادم گفتم خدا خیرت بده اینا هم بشور یه هفته نگذشت فهمید من تو این چند ماه چقدر اذیت شدم
تعمیر کرد البته غر غر خیلی کرد درست استفاده نمی کنی تو خرابش کردی منم خیلی آروم گفتم پراید شمام دهبار زیر و بند و موتوری خرج برداشته وسیلس خراب میشه تازه مهم این بود که ماشین لباس شوی درست شد حالا بذار غر هم بزنه 😄😏 یه بارم هر چی بهش می گفتم مرغ و گوشت نداریم محل نداد یه روز منم برنج سفید خالی پختم گفت پس کو خورشتش منم گفتم همینه غذا چند بار گفتم نخریدی خلاصه در کمال آرامش بیخیالی طی کردم تا خودش به نتیجه رسید توقعات الکی نمیشه داشت امیدوارم شمام به نتیجه برسی شما مسول تعمیر وسایل نیستی بذار خراب بمونن تا خودش هم عاجز بشه در مورد وسواس نظمی هم شوهر منم همین جوره با اینکه می دونه منم شاغل هستم ولی مثلا اگر لباسی تو کشوها نامرتب بود و درست تا نشده باشه خیلی غر می زنه منم می گم اشکال نداره این بار خودتون مرتب کنید منم دستم گیر کار بوده اتفاقا یه بارگفت خیلی بی نظمی چرا لباسا رو درست تا نزدی بذاری تو کشوها؟ تمام رو ریختم بیرون گفتم ممنون میشم شما مرتب کنی 😁😂 عصبی شد ولی تا زد تا ثابت کنه من خیلی شلخته هستم. مهم نیس اصلا من شلخته اما یاد گرفت خودش مسول نظم کمد و کشوی لباسش باشه 😉 البته هر کس شرایطش فرق می کنه ولی من پا بپاش تو مخارج خونه دارم از جیبم خرج می کنم برای همین تو این جور مسائل بهش می فهمونم که همون جور که از من توقع مالی داره منم تو کار خونه ازش توقع کمک دارم ❤️❤️❤️❤️❤️ در مورد شپش خیلیا راهکار دادن تمام راهکارهایی هم که دوستان دادن درسته و می تونه درمانگر باشه اما علت اینکه بعضی نتیجه نمی گیرن و دوباره شپش برمی گرده لباسها و روسری ها و ملحفه ها فرش و هر جایی که طرف باهاش در تماس هستش باید عاری از رشک بشه تخم های شپش در اول خیلی ریز هست و گاهی به سختی دیده میشه حتی اگر یه تار موی ایشون جایی بیافته و روش تخم شپش باشه اون قابل انتقاله بهتره با محلول یا اسپری درمین (از داروخانه تهیه کنند) تمام تشک و پتو ها و بالش ها و حتی فرشها و... رو اسپری کنند اسپری درمین بی ضرره و باید روی سطوح بمونه حتی الامکان لباساشون بعد از استفاده و قبل از شستن باید آفتاب بشن تا رشک تو لباسها کشته بشن چون با شستن نمی میرن مگر آب جوش پس بهداشت خونه ومحیط، کار واجبی هست که اکثرا نمی دونن و فقط فکر می کنن با درمان شش فقط توی موها مشکل برطرف میشه اما یک تا دوهفته باید این کارا انجام بشه تا مشکل برطرف بشه بهتره کلیه لباسها و وسایل شخصی تو آفتاب باشن یا حتما از اسپری درمین استفاده بشه
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هشتادو_شش مادر عقب عقب رفت و گفت من دیگه طاقت ندارم ..اگر نزاری برگردم خودم رو میکشم..سم خری
نزدیکش شدم و از شونه هاش گرفتم و گفتم تو بگو من چی کار کنم؟ اگر مادرم بلایی سر خودش بیاره ،کسی نمیتونه جلوی حرف مردم رو بگیره .. صنم سرش رو پائین انداخت و با ریشه های شالش ور رفت .. نفس بلندی کشیدم و ادامه دادم خود خدا هم میگه از گناه هم بگذرید تا منم از شما بگذرم ..من و تو هم کم گناه نکردیم صنم...شاید بلاهایی که سرمون میاد بخاطر گناهانمونه..از مادرم بگذر ..بزار بیاد عمارت..مطمئنم اونم کاری میکنه از دلت در بیاد .. صنم سرش رو بالا آورد ..اشکش سرازیر شد و گفت من..اگر بگذرم فقط بخاطر توعه..ولی نه حالا.. بزار کمی بگذره .. از خوشحالی محکم بغلش کردم و گفتم قربون دل مهربونت ..پس منتظر باش ..مادر امروز ،فردا میاد سراغت... چند روز بعد وقتی به خونه برگشتم، مادر مثل سابق روی ایوون نشسته بود و قلیون میکشید .. زیر لب سلامی گفتم و به سراغ صنم رفتم ..کنجکاو بودم بدونم مادر به صنم چی گفته... صنم مشغول بافتن موهاش بود ..با لبخند گفتم امیدوارم کارتون به گیس و گیس کشی نرسیده باشه.. صنم آهی کشید و گفت نه.. نشستم کنارش و بوسه ای به موهاش زدم و گفتم چی گفتی چی شد؟ صنم مغموم جواب داد گفت یوسف شرط کرده ،تو ازم بگذری.. منم گفتم تو منو از بچم جدا کردی ،من این کارو باهات نمیکنم .. از شنیدن این حرف قلبم آتش گرفت... ************** دو سال بعد... صنم تو حیاط با گلچهره بازی میکرد تا خیاط بتونه راحت اندازه های مرضیه رو بگیره... نگاه پر محبتی به گلچهره انداختم و به اتاق مهمونخونه رفتم .. عمه و مادر مشغول صحبت بودند .. با دیدن من ،ساکت شدند.. مادر گفت کاش به آفت میگفتی یه مشت اسفند میریخت رو آتیش.. میترسم این خیاطه چشمش شور باشه بچه رو چشم بزنه بلند شد و ادامه داد بزار خودم برم دود کنم ،خیالم راحت بشه.. بعد از رفتن مادر، عمه گفت یوسف جان اینقدر رفتید پیش طبیب ، چی گفتند بهتون؟ دستی به ریشم کشیدم و گفتم هیچی والا ،یه سری دارو میدن و میگن توکل کنید به خدا. عمه صداش رو کمی پائین آورد و گفت یوسف این چه شرط و شروط مسخره ای که تو و مرضیه گذاشتید اون سالمه و میتونه این خونه رو پر بچه کنه واست گلچهره چه گناهی کرده که باید بدون همبازی بزرگ بشه +تقصیر من چیه ؟مرضیه شرط گذاشت و منم مجبور بودم قبول کنم حتی اجازه نمیده کنارش بشینم عمه کمی خودش رو به سمت من کشید و گفت من باهاش حرف میزنم ،تو هم براش یه کادویی بگیر بزار دلش نرم بشه ..اون زنه ،ازت دلخوره، تو باید بری دور و برش ،نازش رو بخری وقتی سکوت منو دید پرسید چیکار کنم پسرم؟ باهاش حرف بزنم؟ +عمه ،مرضیه یه دنده است قبول نمیکنه... _ببین چطور راضیش میکنم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام،وقتتون بخیر در مورد آقا پسری که ۱۶ سالشونه و قصد ازدواج دارن می خواستم بگم‌چه خوب که شما به فکر ازدواج هستی و می خوای از راه حلال اقدام کنی بردار من از ۱۸ سالگی می گفت من دلم‌می خواد ازدواح کنم ولی متاسفانه همه ی خانواده دستش می نداختن تا ۲۲ سالگی که نامزد کرد درسته ۲۲ سالگی هم شاید از نظر خیلیا زود باشه،ولی همین زود بودن باعث شد همسرشم سنش پایین باشه و خیلی چیزا رو ساده بگیرن مثلا خانمش گفت من سرویس طلا نمی خوام،عروسی آنچنانی نمی خوام هنر اینه که آدم بتونه تو سن پایین ازدواج کنه،اینکه ده سال بری سرکار و پس انداز کنی و یه خرج کلان واسه عروسیت کنی که فایده نداره خود من یه خانومم‌که تو سن ۲۶ سالگی ازدواج کردم،یعنی ۶ سال بعد از خانم داداشم در صورتی که اون توی این شش سال می تونه بچه هاشو بیاره،تو سن پایین هست و حوصله بچه و بازی و شلوغی بچه ها رو هم داره وقتی هم بچه هاش ۴ و ۵ ساله میشن هنوز جوونه دختر خانمای گل گروه،آقا پسرای عزیز اگه شرایط ازدواح دارید ازدواجتون رو به هیچ عنوان به تاخیر نندازید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطه با اون اقا پسر نوجون که گفتن دوست دارن ازدواج کنن و شرایط کارشون هم مهیاست میخواستم بگم خیلی فکره خوبیه که دوست داره تشکیل زندگی بده و به قوله خودشون دوسال نامزد بمونن چه اشکالی داره .الحمدلله که شرایطشون خوبه چه نیازه که از ازدواج منصرف بشن من خودم هم دوست دارم که پسرم شرایطش جور باشه که بتونم حتما ۱۸ سالگی دامادش کنم . توی این دوره زمونه واقعا این بیشتر به صلاح فرزندانمون هست .شما اقا پسره گل اگه میتونی و با مادرت راحتی ررو و با مادرت در میان بگذار و راضیش کن تا ایشون هم پدرتون رو راضی کنن و بهشون بگو توی این شرایط جامعه من دوست دارم زود ازدواج کنم که خدا نکرده به گناه الوده نشم .یک گفتگوی صمیمانه .چون خودت اخلاق مادرت رو میشناسی و اگه با احترام بتونی ایشون رو راضی کنی با دلایل منطقی فکر کنم بهترین کار رو انجام دادی چون معمولا مامان ها باباها رو میتونن توی این جور موارد راضی کنن البته بازم نسبت به اخلاقیات بابات .موفق باشی انشاالله و خوشبخت باشی ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام🙂 من ۱۷ سالم هست و خودمم دخترم😍😌 میخوام در مورد اون آقا پسر ۱۶ ساله و اون خانومی که در مورد ازدواج زود صحبت کرده بودن چند خطی بگم...❤️ اول از همه اون خانم که واقعا راست میگن و ما رو درک میکنند ، دعای خیر ما نوجوون ها پشت و پناهتون خانم محترم🤲 و بعد هم اون آقا پسر ۱۶ ساله که قصد ازدواج دارند ، من شما رو بخوبی درک میکنم 🙃 درسته شاگرد ممتازی هستم و آینده ام هم برام مهمه ولی حس و حال شما رو دارم می‌دونم این قصد شما نه به خاطر هوس و نیاز جنسی هست و نه خیلی چیز های دیگه که بزرگتر های جمع گفته بودند من توهینی بهشون نمیکنم ولی شاید چون حس شما رو درک نمی‌کنند 🤷🏻‍♀ من می‌دونم که شما از درون آشفته هستی منظورم افسردگی نیست ولی مطمئن هستم خودت میفهمی منظورم رو ، می‌دونم آروم و قرار نداری ، می‌دونم دنبال آرامشی ،میدونم دنبال یکی هستی که کنارش آروم بشی ،میدونم میخوای کسی باشه که باهاش کامل بشی و اینم می‌دونم راهت ازدواج هست ...🧚🏻‍♀ خواهر خود منم ۱۳ ساله بود عقد شد و شوهرش هم ۱۵ سالش بود و ۳ سال نامزد موندن بعد رفتن سر خونه زندگیشان و الانم یه دختر ۷ ساله دارن و خوش و خرم دارن زندگی میکنند پیشنهاد من بهتون اینه که با یه خواهر یا برادری در میون بذارید تا به پدر مادرتون بگن❤️🕊🌷 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میخواستم در مورد اون آقا پسر ۱۶ ساله بگم. ازدواج کردن در سن شما هیچ مشکلی نداره. تازه شما که میگین کار دارین و بیشتر از سنتون میفهمین. ولی پسرگل شما از عهده اداره یک زندگی بر میاین؟ توان خرجی دادن به خانمتون و انشاءالله بعد ها فرزندتون رو دارین؟ شما میگی ۱۸ سالگی میرم سرکار الان در سن ۱۶ سالگی ازدواج کنین این دو سال چیکار میخواین بکنین؟ خواهر منم مثل شما بود هم بیشتر از سنش میفهمید و هم علاقه به ازدواج داشت اونقدر هم عجول بود که ۱۴ سالگی شد همسر پسری ۱۷ ساله. حالا این داماد ما سه سال که نامزد بودند چهار سال هم عقد روی هم هفت سال. هفت سال رو بخوای اینجوری بگذرونی خیلی سخته.شاید الان بگی مشکلی نیست بالاخره یکی رو داری که با دنیا عوضش نمیکنی.ولی بعدا پشیمون میشی مثل خواهر من که الان تازه ۲۱ سالش شده قصد دارن عروسی بگیرن. بعدم هفت سال بعد عروسی بگیری اصلا دیگه مزه نداره که.... من تجربه زندگی آبجیمو گفتم.که بدونی الان داغی واسه ازدواج تمام نیاز هات بهت میفهمونن که باید ازدواج کنی. اما بعدا که این نیاز ها فروکش کرد مطمئن باش پشیمون میشی.هم شما هم اون دختر خانم که بالاخره سنش از شما کمتر هست ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام بر همگی دوستان در مورد برادر ۱۶ ساله که قصد ازدواج داره پسرم شما همه شرایط را داری مهمترینش کاره برو با مادر یا پدرت صحبت کن ایرادی نداره مهم بل
بلوغ جسمی و عاطفیه ی و فکری و اجتماعی است که با تعریفهای شما همش را داری خوشبخت بشی پسرم آستینت را بالا بزن و یه همسر خوب پیدا کن عاقبت به خیر بشی ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من در جواب اقا پسری ک 16 سالشه میخام بگم واقعا فکرت درسته. بنظر منم بجای گناه باید ازدواج کنی از یکی کمک بگیر تا با خانوادت صحبت کنه و مشکلتو بگه مثل ی مشاور منم 15 سالمه و وقتی تو بحث های بزرگترا شرکت میکنم واقعا بابام میگه هدیه ت بیشتر از ما سر در میاری خیلیها هستن ک زود عقلشون کامل میشه و فقط سنشون کمه واقعا شنیدید ک میگن سن فقط ی عدده مهم عقل انسان و طرز تفکرشه پس توعم با توکل ب خدا و اگه میتونی با ی مشاور یا یکی ک ازت بزرگتر باشه و باهاش راحت باشی صحبت کن تا انشالله ب امید خدا مشکلت حل میشه من ب حضرت فاطمه خیلی اعتماد دارم ازش کمک بخا ک همه چی درست میشه موفق باشی یاعلی🖐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ در رابطه با آن عزیزی که ۱۶سال دارند وقصد ازدواج دارند باید بگم اصل تصمیم شما به جاست وراه دیگری هم ندارد ولی باید دختری که عاقل باشد وحایز شرایط انتخاب کنید نه ازاین دختران عروسکی که به درد دکوراسیون می خورند و کودک صفتند اگر درست انتخاب نکنید ،خدای نکرده پشیمان خواهید شد براتون دعا می کنم موفق باشید ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اقا پسر که پدرشون راضی نمیشن خوب من میگم اگه میشه صبر کنن صبر تلخه ولی خوب صبر کنن یا اینکه دعا کنن نذری چیزی بردارن خودشون دعا کنن که پدرشون راضی بشه ❤️❤️❤️❤️❤️ باسلام درجواب اون اقا پسر16ساله که قصد ازدواج داره، من داداشام توسن21سالگی ازدواج کردن همه میگفتن چقد زود براشون زن گرفتین ولی مامانم میگفت خوبه باهم بزرگ میشن الهی شکر هم زن داداشام با داداشام خوبن. خواستم اینو بگم من داداشم موقعی میخواستن بگن زن میخوان با خنده وشوخی به مامانم میگفتن حالا کی میری برای خودت عروس انتخاب کنی، یا اینکه کی قراره ما داماد بشیم اینجوری دیگه مامانم دوزاریش میوفتادکه بللله اقا پسرش زن میخواد، مامانم به بابام میگفت دوستانه ازشون میپرسیدن کجا دلت گیرکرده وعاشق شدی دیگه داداشامم چون منتظر چنین موقعی بودن حرفشونو میزدن که عاشق فلانی هستم بعداگه بابا ومامانم تاییدشون میکردن خودشون رفتن خواستگاری و عقد. الهی شکرهرکدوم دوتا بچه دارن😍 ان شاء الله شماهم خوشبخت باشی ❤️❤️❤️❤️ سلام من همون خانمی هستم که همسر غر غرو داره من فقط عیب ایشون رو گفتم .چون واقعا اذیت میشم و غر زدناش رو اعصابه .گفتم قهر کردم تو خونه خودم قهرم .سلام و خدا حافظ و ...داریم ایشون کارمند هستن و از لحاظ تامین ما یحتاج منزل و محبت و مسافرت و ...عالی هستن ،خونه و ماشین هم از روز اول به صورت سورپرایزی به نام من زدن خوبیهاشون خیلی بیشتره ولی با غر زدناشون خوبیهاشون کمرنگ میشه بازم ممنون از جواب عزیزم ❤️❤️❤️ در مورد اون خانومی که ۱۲ ساله همه کارای خونه و رانندگی و فنی رو خودشون انجام میدن باید بگم خدا قوت داداش😉 عین خودمی منم ۲۵ ساله مرد شدم ☺️😚همه کارا رو خودم میکنم تازه با دو تا بچه جوون که تو این دوره زمونه از پس خواسته های جوونا براومدن و باهاشون حوصله کردن خودش کلی پروژه داره. شاغل هم هستم‌ تازه باید جوابگوی غرها و ادا و اصولهای حضرت آقا و خانواده شون هم باشم .چند سال اول خیلی اذیت میشدم و حرص میخوردم جوری که خیلی زود همه موهام سفید شد.فکر کن هنوز ۴۵ سالمه ولی کل موهام سفیده ولی کم کم یاد گرفتم یه چشم بهشون بگم و کار خودمو بکنم و در ضمن همه کارا، به خودم و سلامتیم و تفریحاتم هم برسم.حضرت اجل و قومش هم به لطف جاری های بعدی که قشنگ پوست شون رو کَندن فهمیدن که همیشه هم نباید لطف مکرر وظیفه بشه.تازه همه حقوقم رو هم تو خونه خرج میکردم اصلا هم به چشم نمیومد وقتی هم از همسرم پول میخواستم کلی غر می‌زد الان دیگه اصلا تو خونه خرج نمیکنم فقط کمی برای خودم و بچه ها خرج میکنم بقیه شو پس انداز میکنم و وقتی مقدارش زیاد شد برای خودم سرمایه گذاري می‌کنم بقیه مخارج هم به عهده جناب همسره چون فهمیدم که وظیفه شه که زن و بچه ش رو تامین کنه وگرنه میره خرج دیگران میکنه.کارها رو هم با ترفندهای مختلف یه مقداریش رو انداختم گردن خودش ولی نه کاملا چون تو یه سری از کارا واقعا قبولش ندارم.حالا چند ساله حال خودم خوبه و آرامش‌ دارم بقیه هم دارن رفتار درست رو یاد میگیرن البته برای منکه دیگه مهم نیست .شما هم عزیزجان فقط به فکر سلامتی و خوشی خودت و بچه هات باش. از همه دوستان و آدمین جان عذرخواهی میکنم که طولانی شد ❤️❤️❤️❤️❤️ خانمی که برای رفع شپش راهکار خواستند.. عزیزم برای رفع شپش، یه راهکار خیلی ساده هست که به هیلی از مراجعه کننده هامون توصیه می‌کنیم و جواب میگیرن، مادر یک دختر حدود 15 ساله، میگفت خدا خیرتون بده. راحت شدم. همیشه استرس داشتم میترسیدم همه مون بگیریم. و اما راهکار:👇 سرکه سیب رو هر شب به مقداری که سطح پوست سر مرطوب بشه، بریزید، بعد ماساژ بدید، بعدش با یک روسری یا کلاه مخصوص رنگ که تو آرایشگاه ها استفاده میشه از لوازم آرایشی فروشی بخرید. بزارید سرتون. با خیال راحت بخوابید. درمان میشه. موهاتون رو بخاطر این مورد، کوتاه نکنید. حیفه واقعا. حالا که روش درمان رو متوجه شدیم، لطفا رسانه باشیم🌹🌹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هشتادو_هفت نزدیکش شدم و از شونه هاش گرفتم و گفتم تو بگو من چی کار کنم؟ اگر مادرم بلایی سر خو
از رفتار مرضیه و بی محلیهاش بدم میومد و طی این دوسال با وجود گلچهره هم ،بهش سردتر شده بودم و برام تبدیل شده بود به همخونه .. ولی دلم بچه میخواست .. مخصوصا پسر .. باید پسری میبود که بعد از من حجره رو اداره میکرد .. نفس بلندی کشیدم و گفتم نه ..عمه..فعلا حرفی نزن ..بزار اول با صنم حرف بزنم ..دوست ندارم پنهونی کاری بکنم .. عمه لبخندش جمع شد و اخم ریزی کرد و گفت مرضیه بود که صنم اومد ..میدونه زنته..بچه داری ازش.. میون حرفش پریدم و گفتم باشه عمه..یه قرار و مداری بین ماها بوده ..الان باید با صنم حرف بزنم.. عمه صورتش رو جمع کرد و گفت یوسف ناسلامتی تو مردی.. واسه کارهات و پیش زن عقدیت رفتن، از زن دیگه ات اجازه میگیری؟ همین کارها رو میکنی که مادرت و مرضیه حساس شدند... لبخندی زدم و گفتم چه اجازه ای عمه.. نخواستم بیشتر توضیح بدم و ادامه ندادم .. بلند شدم از اتاق بیرون برم عمه گفت ولی کاش میزاشتی من با مرضیه حرف میزدم .. جدی جواب دادم به وقتش خودم حرف میزنم... روی پله ها نشستم و صنم و گلچهره رو تماشا کردم ..چقدر مادربودن به صنم میومد..حتما مادر مهربونی میشد.. آهی کشیدم و سرم رو بالا بردم ..تو دلم از خدا خواستم هرچه زودتر صنم حامله بشه..تا دوباره بتونم برق شیطنت و شادی رو تو چشمهای صنم ببینم .. اینقدر تو حال و هوای خودم بودم که متوجه نشدم چه موقع صنم نزدیکم شده بود... صنم آرنجش رو تکیه داد به پام و گفت به خدا چی میگی؟؟ مهربون نگاهش کردم و گفتم خواستم دلت و لبت همیشه بخنده.. صنم چشمهاش رو ریز کرد و گفت با سیاست جواب نده، دقیقا بگو چی میگفتی؟ گوشه روسریش رو آروم کشیدم و گفتم امشب باهات حرف دارم ،بعد از شام زود برو اتاقمون... صنم باشه ای گفت ولی نگرانی رو تو چهره اش دیدم ... شام رو که خوردیم صنم به بهانه ی خستگی زود به اتاق رفت ..چند دقیقه بعد هم من بلند شدم و گفتم ببخشید عمه، صبح زود باید بیدار بشم میرم بخوابم.. یک لحظه متوجه شدم که مرضیه پوزخند ریزی زد .. فهمیدم فکر دیگه ای کرده.. صنم رختخوابمون رو پهن کرده بود و وسط تشک نشسته بود.. تا وارد شدم پرسید در مورد چی میخواهی حرف بزنی؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام. من نزدیک5ساله ک ازدواج کردیم رابطه خوبی خداراشکر با شوهرم دارم ولی وقتی با خانواده اش به بیرون میرویم رابطمون به گرمی وقتی ک خودمون دوتا هستیم نیست.شوهرم کنارم میشینه ولی کم حرف میزنیم هر کی ندونه پیش خودش فکر میکنه چقدر اینا با هم سرد هستن. نمیگم جلف بازی در بیاریم ولی در حد معمولی هم نیستیم. میخواستم راهنماییم کنیم ی کم سیاست یادم بدید.اخه سنی هم ندارم چیکار کنم ک رابطمون وقتی بیرون هستیم خوب باشه با هم. البته اینم بگم ک خانواده شوهرم نقطه بین هستن خیلی باید جلوشون مواظب رفتار حرفات باشی. من توقع جلف بازی ندارم ولی اینحوری هم دیگه نه. ممنون از ادمین عزیز🌻🌻 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میشه لطفا کمکم کنید توخونه ما اصلا یروز خوب نیس واقعا خسته شدم یروز بابام بد اخلاقه و عصبانی نمیتونه عصباتتیشو کنترل کنه و بی دلیل سر منو خواهرم داد میکشه مامانمم همش گیر میده نمیدونه ب چی گیر بده فقط ب چیزای الکی بخدا منو خواهرم دیگه خسته شدیم چنددفعه خواستم خودکشی کنم خواهرم جلومو گرفته یروز مامانم بدع یروز بابام لطفا کمکم کنید بگید دعایی هست بخونم خیلی ممنون ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوستان ما چند سال تو یه هوایی نشستیم با امکانات کم داریم زندگی میکنیم هیچ پیشرفتی هم نکردیم هر چه به شوهرم میگم از اینجا بریم؟ یه خونه دیگه گوش نمیده خیلی اذیتم تو این خونه متآسفانه شوهرم درک نداره با اینکه میتونه خونه بهتری بگیره اما همینجا مونده احساس میکنم از موقعی که اینجا اومدیم افسردگی وانواع بیماری ها را گرفتم از تون میخوام اگه دعایی ذکری چیزی بلدید بگید بخونم تا راضی بشه از اینجا بریم؟ واز این خونه سرد بشه از همتون ممنونم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میخاستم این مشکل منم توی کانال بزارید من 18 سالمه مجردم مشکل من اینه که صورم از 12سالگی شروع کرد به جوش زدن و همون سال رفتم دکتر و انواع دکترهای مختلف و رفتم نه اینکه همش دکترمو عوض کنم ولی خب بعد یه مدت که میدیم اثر نداره و داره بدترمیشه دکتر و عوض میکردم و اینکه اینا هیچ فایده ای نداشتن دوسال پیش میکروبلدینگ هم چند جلسه انجام دادم بدتر شد ی مشکل دیگه هم اینه که جوشهای من قرمزو بزرگه و صورتم سفیده خیلی میزنه تو ذوقم دیگه خسته شدم اینهمه دکتر رفتم طب سنتی و ماسک های خونگی و.. تا داروهای قوی خارجی ولی خوب بشو نیست هرکی هم منو میبینه ی راه حل میدن تو جمع خیلی ناراحت میشم به روم نمیارم😔 کسی دکتری توی قم و یاتهران میشناسه راه حل قطعی چیزی سراغ داره؟میخام جای جوش هام با خود جوشهام بره ودرضمن از یکی شنیدم تا یکی دوسال دیگه میره درسته ایا؟؟؟ توروخدا کمکم کنید ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 مشاوره و ویزیت طب اسلامی 👇🏻🌹 @vizit1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم مادرشوهرم با جاریم رفتن بیرون بلند بلند از من بد میگفتن، دلم میخواست دوباره قهر کنم برم خو
میعاد گوشیو گرفت سمتم گفت پس اینا چیه به دختر خالت نوشتی همه اینا اینجا هست جاریم باز گریه کرد، مادرشوهرم آرومش کرد میعاد با عصبانیت گفت برن بیرون اونا که رفتن درو بستم منم گریه افتادم گفتم بخدا میعاد من واسه خودم دعا گرفتم نه بچه معصومه نزاشت حرف بزنم گفت حرف نزن انقدر دروغ نگو تو پیامات همش آرزو مرگ بچه برادر منو کردی آخه اون بمیره به تو چی میرسه هرچقدر قسم خوردم باور نکرد گوشیم ازم گرفت رفت بیرون خیلی غصم گرفت آخه دعا برای خودم گرفته بودم اما اونا فکر کرده بودن واسه اونا گرفتم شک کردم به دختر خالم که شاید اون پیامارو واسه جاریم فرستاده میعاد که رفت بیرون دوباره مادرشوهرم با جاریم شروع کردن به نفرین کردن من.. منم طاقتم تموم شد بلند شدم ساکم جمع کردم برم خونه مامانم، درو که باز کردم میعاد اومد منو که دید گفت چرا دوباره ساک به دستی سمانه؟ گفتم شماها حرف منو باور نمیکنید منم دیگه نمیتونم اینجا زندگی کنم.. یه دفه ساکمو گرفت پرتم کرد تو خونه گفت بیخود کردی بری اونجا برو تو خونه تا وقتی بچه برادرم خوب نشده حق نداری پاتو از خونه بیرون بزاری از رفتارش هنگ کردم تا به اون روز باهام بد برخورد نکرده بود برگشتم تو خونه دعارو درآوردم نشونش دادم گفتم میعاد این همون دعاییه که من گرفتم بخدا برای بچه دار شدن خودم گرفتم دعارو که دید عصبانیتش بیشتر شد ساک انداخت رو سرم داد زد گفت سمانه من این چیزا حالیم نیس اگر بچه برادرم چیزیش بشه یه عمر تو خونه زندونیت میکنم مادرش در باز کرد حمله کرد بهم میعاد جداش کرد گفت میعاد باید سمانه رو ببری طلاق بدی از الان به بعد یا جای سمانه تو این خونس یا من... زنی که حامله نشه، برای نوه من بره دعا بگیره جاش اینجا نیست میعاد مادرشو از اتاق انداخت بیرون اما عصبانیتش کم نشد یکم داد زد دعوام کرد بعد رفت بیرون درو قفل کرد خیلی دلم گرفت ازش نشستم دعا کردم زودتر حال بچه خوب بشه واسش اتفاقی نیوفته که گردن من بندازن.. دو روز منو تو اتاق حبس کرد، بعد از دو روز حال پسر برادرش بهتر شد اومد در باز کرد اما مادرش ول کن نبود پاشو کرده بود تو یه کفش میگفت باید میعاد منو طلاق بده زنی بگیره که براشون بچه بیاره.. دو ماه که گذشت اوضاع خونه آروم شد اما جاریم برام آبرو نزاشته بود عکس پیامای من با دخترخالمو برای همه فامیلشون فرستاده بود یه روز مادرشوهرم با جاریم نزدیک عصر لباس تمیز پوشیدن خونه جارو زدن فهمیدم مهمون دارن اما نمیدونستم کی‌.. رفتم کمک کنم نزاشتن عصر بود که مهمونشون اومد دوست جاریم بود من رفتم تو اتاق یکم بعد جاریم با دوستش اومد تو اتاق ما شروع کرد به نشون دادن اتاق ما به دوستش... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052641.mp3
1.42M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۸۸🌹 @azsargozashteha💚