eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ سلام خسته نباشید من ۱۹ سالمه تو ۳ سالگی مادرمو از دست دادم و کنار مادربزرگم زندگی میکردم بعد پدرم ازدواج کرد و منم تو ۱۴ سالگی نامزد کردم همه ناراضی بودن ولی با کارای پدرم و زن بابام فک میکردم بهترین راهه و اینکه مادربزرگم سنش بالا بودو میترسیدم چیزیش بشه ولی پسره خیانت کردو ....جدا شدیم تا امسال ۷ آبان دوباره نامزد کردم واقعا پسره خوبیه ولی من همش عصبی میشم، میترسم بره. یکم دسش خالیه هی گیر میدم ،میترسم، شک دارم ک دوسم نداره نمیدونم چ کنم😔😔😔 لطفا به این دخترمون کمک کنید که درست عمل کنه ❤️ ایدی ادمین برای ارسال درد دل و پرسش و پاسخ اعضا👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتاد شاید نرم شده بود... رانندگی با اون دست محال بود واسه همین یه آژانس گرفتم واسه رفتن به
می فهمی؟ آرزو داشتم با یکی مثل خودش ازدواج کنه نه با یکی همسن باباش، پدر نیستی بفهمی چی میگم... سرمو تکون دادم و گفتم: این حرفای کلیشه ای رو بیخیال شید. مهم عشقه تو زندگی. منم تلاشمو می کنم تا خوشبختش کنم و هرگز نذارم آب تو دلش تکون بخوره.. بی توجه به من برگشت داخل بخش. نمی دونستم باید چیکار کنم دلم داشت واسه دیدن شقایق پر می کشید. یکم دیگه تو محوطه چرخیدم رفتم وسیله گرفتم یکم غذا خوردم چون از شدت ضعف داشتم بیهوش می شدم. همون جا رو نیمکت نشسته بودم که از دور دیدم سر و کله ی نگین پیدا شد. نمی خواستم باهاش چشم تو چشم بشم ولی چاره ای نبود دیدن شقایق خیلی مهم‌ بود. وارد بخش شدم می دونستم کدوم اتاقه رفتم تا ببینم در چه وضعیه. نگین نشسته بود روی صندلی و تندتند داشت واسه شقایق حرف می زد و اونم بی حوصله چشم دوخته بود به پنجره. جلوی در بودم، تو اتاقشون دو نفر دیگه هم بستری بودن. دلم واسش یه ذره شده بود صورت زیباش حسابی بی روح و خسته به نظر می رسید. چند ضربه به در زدم، همه ی چشما برگشت طرفم. شقایق با دیدن من چشماش حسابی درخشید و لب زد: فرزاد!.. لبخندی زدم و گفتم: سلام! خوبی؟ چیکار کردی تو دیوونه؟! این چه کاری بود؟ اگه بلایی سرت میومد چی؟.. هیچی نگفت و فقط با بغض و لبخند نگام کرد. نگین طلبکار بلند شد و گفت: خوبه یه احترامی چیزی بهمون بذاری؟ کی گفته بیای اینجا؟ مگه نگفتم از دختر من دور شو؟ باید حتما دوباره بدم کتکت بزن @azsargozashteha💚
❤️ سلام. من یک دختر 29 ساله هستم. بچه که بودم اجازه نداشتم برم با بچه ها بازی کنم. یبار تو کوچه با دختر همسایه در حال بازی بودم، داداشم سر رسید و زد تو گوشم. با اسباب بازیام گوشه حیاط تنها بازی میکردم. مدرسه میرفتم دلم نمیخواست زنگ بخوره که بیام خونه. شاگرد ممتاز مدرسه بودم. رشته پزشکی قبول شدم اجازه ندادن برم. با تمام مخالفتا تو یه کارخونه شروع به کار کردم. یه روز رییس منو خواست رفتم دفترش. دوتا پلیس اونجا بودن نگام میکردن بهم گفتن داداشت صبح زود اومده اینجا تهدید کرده که خواهرمو راه ندید. با سرافکندگی وسایلمو جمع کردم اومدم بیرون. خاستگار واسم اومد ده دقیقه بعد رفتن پسره زنگ زد گفت اونجا خونه بود یا خرابه؟.. وسایلاتون چقدر قدیمی بود. بار دوم که خاستگار اومد بابام جوری اخماشو درهم کرد با مادر پسره دعواشون شد. پدرم معتاده، از قدیم هرچی داشته میبخشیده به اینو اون. با مادربزرگم قهر بودیم، اون پولدار بود، واسه عموهام خونه و ماشین خرید، بهترین چیزا واسه بچه هاشون. ولی پدرم نرفت بگه پس سهم من چی؟ طرف مادریم هم ارث مادرمو میخورن و محل به ما نمیدن. برادربزرگم 43 سالشه و مجرده، کار درستی نداره، پولی که درمیاره واسه خونه خرید میکنه. خورد و خوراک که میخره منت میذاره، مثلا دارم میوه میخورم میگه پول میوه رو من دادم. من ده ساله تنها تو اتاقم غذا میخورم. گاهی شده عروسکمو میذارم کنارم تا با اون غذا بخورم. اون یکی برادرم 42 سالشه، همون که از بچگی اذیتم میکرد، یه روز تو عمرش سرکار نرفته، میخوره و میگرده. خواهرم 37 سالشه اینم مجرده. مادرم بنده خدا اسیر ما شده. من کلا تو اتاقم هستم. شاید کلا ده دقیقه از اتاق برم بیرون. هیچ دوستی ندارم. من کل شب بیدارم که روز بخوابم تا حتی صدای خانوادمو نشنوم. حسرت خیلی چیزا رو دلمه… حسرت میز تحریر، حسرت شب یلدا که دور هم باشیم، حسرت اینکه یه مهمون بیاد خونمون. گاهی به مامانم میگم مامان ما اگه یه شب هممون تو خونه بمیریم تا چندوقت هیچکی متوجه نمیشه چون هیچکی حال مارو نمیپرسه. از قبل واسه خودم تیکه تیکه جهاز خریدم جمع کردم، با چه ذوقی میخریدم. وقتی دیگه از ازدواج ناامید شدم، ماشین گرفتم بار کردمو فرستادم واسه یکی که مشکل جهاز داشت. جهازم دور میشد و من اشک میریختم، جهازم دور میشد و تصوراتی که واسشون داشتم جلو چشمم میومد. بابام اصلا فکر زندگی نیست، تا حرفمون میشه میگه بمیرم راحت شم. @azsargozashteha💚
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینم مرا می ساختند ای کاش، از آب و گِلی دیگر طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#سوال_اعضا❤️ #درخواست_راهنمایی سلام خسته نباشید من ۱۹ سالمه تو ۳ سالگی مادرمو از دست دادم و کنار
❤️ باسلام در پاسخ به اون خواهر ۱۹ سالمون که ۱۴ سالگی یبار نامزد کردن و جدا شدن میخواستم یه نظر یا پیشنهاد بدم.... خواهر شما لطفا عصبی نشو و گیر نده اگه شک داری که دوست داره یا نه این راهکار درستی نیست... اینجوری بکنی اگه دوست داشته باشه هم با این کارت نسبت بهت سرد میشه فک میکنی دوسش نداریو.... نمیدونه که میترسی... به نظر من باهاش حرف بزن... مطمینش کن که دوسش داری و دوس داری بهش تکیه کنی اینطوری اونم برا زندگیش همه کار میکنه... سعی کن راه بیای زود عصبی نشو البته باید روز خاستگاری میپرسیدی که واقعا دوست داره یانه در هر حال ان شالله خوشبخت بشی😊❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام راجع ب اون دختری ک نامزد کردن شما باید بامهربونی به اندازه و روی خوش نامزدت رو جذب خودت کنی با گیر دادن و ترس و بد اخلاقی ،اونو از خودت دور میکنی سعی کن با صدای آروم صحبت کنی ازکلمات محبت آمیز استفاده کنی همیشه بخند و شاد باش آقایون خانم های شاد و شیرین زبون رو دوست دارن ان شاءالله ک خوشبخت بشی عزیزم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سعی کن باتوکل به خدا اول روی خودت کار کنی آیا همه انسانها مثل همنند نه هرکس اخلاق مخصوص به خودش داره ومهمتر اینه که رفتار متقابل با هر شخص رفتار بعدی اونو رقم میزنه پس اگر توبخواهی با شک ودو دلی زندگیتو شروع کنی مطمئن باش عاقبت خوبی نداره ونامزدت متقابلا جلوت جبهه میگیره همه چیز با عشق ومحبت بهتر پیش میره رفتار های عاقلانه ودلبری های عاشقانه میتونه زندگی خوبی برات بسازه وقتی پیشت نیس زنگ نزن مرتب بگو کجایی چه میکنی زنگ که میزنی از دلتنگی خودت بگو وبراش از عشقت حرف بزن البته درحد متعارف نه اینکه زیادی شورش کنی انشاالله که موفق باشی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد خانمی که برای بار دوم نامزد میکنه. خانمی عزیزم،شما حتما چیزی از همسرتون دیدین که میگید پسر خوبیه.پس نترسید از از دست دادنش،که همین توهم میش برات که فکر کنی دوسِت ندار. شما به همسر داریتون به نحوی که برای کسی که مونستِ،همدمتِ،یار همیشگیتِ هست انجام بدین،کمال محبت رو داشته باشین،از ابراز علاقه به همسرتون دریغ نکنین ،وبه ایشون بگید که با تنگ دستیش میسازی خدا بزرگ همیشه اینطوری نمیمونِ،کم کم با صبوری هردوتون اوضاع زندگی بهترمیشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به نام خدا و با سلام خدمت شما خواهر عزیز . خواهرم این که شما می گویید �ئماً گیر می دهید و یا می‌ترسید علت این است که شما هنوز سعی نکرده اید آن دوره قبلی را فراموش کنید و من مطمئن هستم شما این همسر جدید را با شخص قبل گاهی می سنجید و رفتارهای شخص قبل ملاک شما برای این زندگی جدید شده است حتماً و حتماً گذشته را فراموش کنید خدا را مد نظر بگیرید و همسر خود را با دیگران قیاس نکنید و ظاهر زندگی دیگران را با خود مقایسه نکنید در ابتدای زندگی هیچکس دارا نبوده است اگر هم بوده یقین دان کلید را از لب طاقچه برداشته است لطفاً صبور باشید مطمئن باش درست می شود و بر اعصابت مسلط باش. موفق و پیروز در پناه خدا به خوبی و خوشی باشید حق یارتان. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقت بخیر لطفا به این خانوم بگید چیزی مثل قرآن رو گوش کنند یا اگه میتونن بخونن و حفظ کنن خیلی اثر داره خیلی آرامش میده اگه تونستید زیارت عاشورا و سوره یاسین زیاد بخونید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزم منم مثل توهم کنار مادربزرگ زندگی میکنم میترسم هرلحظه یه چیزیش بشه ولی اگه فک میکنی نامزدت دوست نداره بهتره یه کاری بهش بگی انجام بده تابهت ثابت بشه اگه دوست داشته باشه انجام میده اگه نه بهونه میاره تا ازدواج نکردی اینکارابکن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام سخت نگیر عزیزم از هر چی بترسی سرت میاد پس امیدت به خدا باشه و خوب رفتار کن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ با توجه به محدودیتهای کانال در ارسال مطالب ،باقی ارسالی های دوستان به پی وی شخص سوال کننده ارسال میشود🙏🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_یک می فهمی؟ آرزو داشتم با یکی مثل خودش ازدواج کنه نه با یکی همسن باباش، پدر نیستی بفه
یوسف با اخم و تشر گفت: تمومش کن نگین. چی رو می خوای پنهان کنی؟ دخترت این مرد و دوست داره. نمی بینی چطور با دیدنش داره بال بال می زنه؟ دلیل نمیشه وقتی من و تو ازش بدمون میاد سنگ بندازیم. می بینی که هرروز تهدیدمون می کنه، می بینی که گفت اگه نذارید به فرزاد برسم بازم این‌کارو تکرار می کنم و نمیذارم نجاتم بدید. می خوای قاتل دخترتم باشی؟ یاسمن بس نبود؟.. نگین با نفرت به یوسف نگاه کرد و گفت: آره لازم باشه این کارو هم می کنم. داداش بیچاره ی من کم به خاطر یاسمن آوارگی کشید؟ وقتی فهمید یاسمن نامزد کرده دیوونه شد. بهش قول دادم کمکش کنم تا از فرزاد جدا شه و با اون ازدواج کنه ولی چی شد؟ فرزاد خان هرروز با خرجای اضافیش کاری کرد تا یاسمن بیشتر به زندگیش علاقمند شه. وقتی برادر من داشت جون می داد از عشق یاسمن، شماها کجا بودید؟ چندبار خواست فرزادو با ماشین زیر کنه ولی نذاشتم و هر بار قول دادم و گفتم داره جدا میشه، قهره، فلانه.. ولی یاسمن به جای همه ی اینا با یه لج بچگانه خودشو نابود کرد.. نگین اشک چشماش رو پاک کرد و با بغض گفت: اون روز صبح خیلی زود یاسمن بهم زنگ زد.... @azsargozashteha💚
سوره ❤️ صفحه ی ۵۳🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ #قسمت_اول سلام. من یک دختر 29 ساله هستم. بچه که بودم اجازه نداشتم برم با بچه ها ب
❤️ خونمون قدیمیه، من که خودم خندم میگیره درو دیوارمون رو میبینم. بابام تو بانک کلی پول داره اما خرج زندگی نمیکنه. چندوقت پیش یه پسری منو دید ازم خوشش اومد، مهر اونم به دلم نشسته. یه سال از من بزرگتره، دکترای وکالت داره، ماشین داره، خونه داره، تازه هم شرکت زده. انقدر اصرار که بیام خاستگاری. اگه زن این آدم شم مطمئنم بچه هام مثل من نمیشن چون این آقا از بچگی پدر نداشته، روپای خودش ایستاده. بهش میگم تو یه آدم موفقی اما من چی؟ خیلی دوسش دارم اما اگه وارد خانواده ما بشه به نظرم بدبخت میشه، یا بیاد خونه و زندگیمونو ببینه… جوابش کردم ناراحت شد، دعوا راه انداختم که راضی شد بره. از بچگی هم نمازمو خوندم هم روزه هامو گرفتم اما بریدم. همش تو اتاقم سر گوشی الکی میچرخم که عمرم بگذره. باورتون میشه اصلا از مرگ نمیترسم، یکی میمیره میگم کاش من جاش مرده بودم. سه بار روانپزشک رفتم فایده نداشت. نشستم دارم فکر میکنم یهو میزنم زیر گریه. گاهی نمیدونم الان روزه یا شب. من این پسرو واقعا دوست دارم. تو ذهنم دارم باهاش زندگی میکنم. فقط یه عکسش رو نگه داشتم نگاه میکنم و زار زار گریه میکنم. آرزو داشتم فرزند این خانواده نبودم اما الان آرزو دارم به سی سالگی نرسم. اما من تو ذهنم خوشبختم. الان تو ذهنم همسر اون آقا شدم، دو تا بچه دارم، بچه هام حسرت چیزی رو ندارن. به خودم میگم خاک بر سرم که هیچی نشدم میگم من یه انگل جامعه هستم که هیچ تاثیری برای جامعه و کسی ندارم. هر کی رو میبینم که خوشبخته میگم خداروشکر حداقل این آدم خوشبخته. بیشتر اوقات میرم اسکلت مرغ میخرم میبرم میدم به سگهای محلمون، اونا به من لبخند میزنن، با من حرف میزنن، بهشون میگم درسته من کسی رو ندارم اما شما غصه نخورید، شما منو دارید، حداقل واسه شما مفید باشم. دلم اونقدر پره که بجای اشک فقط میخندم. میخندم اما دنیا به روم نمیخنده. میخندم میگم خدا محکمتر بزن که من قوی تر شدم. من آدم بدی نبودم نمیدونم چرا این سرنوشته منه. بد کسی رو نخواستم اما نمیدونم چرا دیگه نمیتونم کمر راست کنم. هر کی منو میبینه میگه چه غم بزرگی تو چشاته اما من نمیتونم چیزی بگم و لبخند میزنم. تو تقدیر من فقط بدبختی، حسرت، نرسیدن، تنهایی نوشته شده. آخرین بار که رفتم روانپزشک بهم گفت از خونتون خسته شدی میخوای بنویسم بری بستری شی؟.. اما من که دیوونه نیستم، من فقط پر از حسرت و تنهاییم. شما بگید من دیوونم؟ حتی خدا هم با من کاری نداره، منم دیگه باهاش کاری ندارم. اون دنیا برم بهش میگم این رسمش نبود اوس کریم. این پیامو دادم بگم قدر بچه هاتون رو بدونید. اگر زندگی پر از خنده دارید خداروشکر کنید. اگر بچتون ناراحت بود باهاش دردودل کنید تا مثل من نشه بره تو حیاط بشینه با پرنده ها دردودل کنه. یه آدم غمگین و تنها دیگه حالش خوب نمیشه، زندگیش درست نمیشه. هرکدومتون که پیام منو خوندید بلند شید فرزندتون رو بغل کنید و واسه منم دعا کنید دست به خودکشی نزنم، من دختر پاکی بودم جوری نشه که ناپاک از دنیا برم. یا حق @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_دو یوسف با اخم و تشر گفت: تمومش کن نگین. چی رو می خوای پنهان کنی؟ دخترت این مرد و دوس
گفت با فرزاد دعوام شده، فرزاد شب خونه نیومده. طبق معمول تو گوشش خوندم و گفتم دیوونه اون یه زن دیگه داره هر کس وضعش خوبه شلوارش دوتا میشه. کلی گریه کرد و گفت وقتی به فرزاد گفته خودمو می کشم اونم گفته بکش به جهنم! دلش خیلی پر بود. من چه می دونستم اونطوری میشه؟ فکر می کنی اینهمه سال عذاب وجدان نداشتم؟ بهش پیشنهاد دادم الکی یه آتیش بازی راه بنداز و سریع به همسایه ها بگو به فرزاد زنگ بزنن و بیاد برسه به دادت تا عزیز شی. من چه می دونستم اینطوری میشه؟ کم عذاب کشیدم؟ داداشم گذاشت رفت خارج معلوم نیست اصلا کجاست خبری ازش نداریم مرده است یا زنده؟ هر شب کابوس می بینم روح یاسمن میاد با چشمای پر از کینه و نفرت بهم زل می زنه. مگه من کم کشیدم که حالا نوبت جگرگوشه ام باشه؟ این مرد باعث و بانی همه ی بدبختیای زندگی منه. چرا باید... بادهن باز به اعترافاش گوش می دادم. یوسف هم دست کمی از من نداشت. نگین به پهنای صورت اشک می ریخت و شقایق هاج و واج نگاه می کرد. پس دلیل اون نقشه ها واسه زندگی من همین بود؟! با نفرت بهش نگاه کردم و گفتم: توی احمق با اون داداش احمق ترت یعنی حالیتون نبود یاسمن ازدواج کرده؟ نمی فهمیدید با من خوشبخته؟ حالیتون نبود یاسمن دختر بچه نیست و یه زن کامل شده؟ حالم از آدمی مثل تو بهم میخوره. تو بدون شک خود شیطانی! ولی اینو بدون هرگز تو زندگیم فکر نمی کنم شقایق دختر تو باشه. فکر می کنم با یه دختر بی خانواده ازدواج کردم و مثل چشمام ازش مراقبت می کنم. اینو بدون هیچوقت نمی بخشمت. @azsargozashteha💚
❤️ سلام من میخواستم به خانمی که دلخور بود از مادر شوهرش بابت پس دادن کادو روز مادر بگم منم برام همچین اتفاقی افتاده به شوهرم سال دوم زندگی مشترکم که بود گفتم گوشی برای مامانت بخریم هر جا میشینه میگه خواهرم پسرش براش گوشی خریده دلش گوشی میخواد بعد شوهرم هم برای مادرم هم برای مادر خودش گوشی گرفت گفت سلیقه خانوممه ولی فقط از اون تشکر کرد بعدشم تنهایی منو گیر آورد گفت گوشی میخواستم چیکار . یه سالم خواهرش تازه فوت کرده بود مامانم و شوهرم باهم دوتا روسری خوشگل خریدن من گفتم چه کارشون کردی گفت این همه روسری رو می‌خوام چیکار در صورتی که اگه سوغاتی برای من و جاریام می‌گرفت می‌دید که استفاده نمیکنیم کلی پشت سرمون غر میزد کلا از اون دفعه اصلا برای کادوی روز مادر اظهار نظر نمیکنم چه برسه بخرم هر چی شوهرم بخره همون برای مادر خودمم هر چی خودش بگیره خدایی فرق نمی‌ذاره از اون موقع کادو نخریدم براش تو هیچ مناسبتی هر وقت بگه فلانی این رو خرید میگم دستش درد نکنه ولی اصلا اهمیت نمی‌دم خودم رو اذییت نمیکنم ایشون هم مثل من بیخیال باشه حرصم نخوره علت رفتار مادر شوهرش هم همینه که توقع داشته مال خودش خیلی بهتر و گرون تر باشه نسبت به مادر عروسش ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقت بخیر درموردخانمی که مادرشوهرش کادوش روپس داده شایداون بنده خدا اصلا از قصداون کارروانجام نداده من خودم مادرشوهرهستم دوتاعروس دارم هرسال بچه هام هم برای روزمادرهم روزتولدم برام کادومیگیرن اماخوب من 35ساله دارم زندگی میکنم زندگیم هم ازهرلحاظ تکمیله بخاطر علاقه شدیدی که به بچه هام دارم نمیخوام تواین اوضاع گرونی روی بچه هام فشار بیادچون خداروشکر به هیچی احتیاج ندارم چندساله به هردوتاشون گفتم هیچ کادویی برام نگیرن اما قبول نمیکنن منم هرچی میارن خیلی خوشحال میشم تشکر میکنم یه با راستفاده میکنم بعد میدم به خودشون اوناهم اصلاناراحت نمیشن تازه الان دیگه هرچی خودشون احتیاج دارن رومیارن برای من منم می بخشم به خودشون تازه عروسام خیلی هم خوشحال میشن تشکرمیکنن😄😄😄 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ دوستان این پاسخ آخری جالب بود از طرف یه مادر شوهر عزیز که هدیه رو به عروس پس میدن 😅 هر کس طرز فکری برای خودش داره امیدوارم همه به نظر و عقیده ی هم احترام بزاریم و تا میتونیم دلخور نشیم از هم و گذشت کنیم 🙏❤️ @azsargozashteha💚
سلام. یک سوال داشتم از ممبراتون واقعا ذهنم درگیر شده. من دو ساله ازدواج کردم، خانواده خانمم کلا مردا رو آدم حساب نمیکنن زن سالاری بیش از حد دارن که برای من واقعا عجیبه. اصلا پدر زنم نقش پشم داره تو خونوادش. بعد خاله های خانمم تازه بدترن. اکثر مهمونیاشون زنونه اس اصلا مردا رو دعوت نمیکنن. صاحبخونه شوهرشو میفرسته بیرون بقیه زنا هم تنها دعوتن یا با بچه ها. من زنمو دوست دارم ولی واقعا این کارا عجیبه ناراحتم از این وضعیت. میترسم نذارم بره ناراحت بشه. چیکار کنم؟ همه اینجورین؟ چون خانواده خودم که این نبود هر جا دعوت بودیم همه میرفتیم تازه اگه بابام نمیتونست بیاد کنسل میکردن یه وقت میذاشتن که همه باشن. درک نمیکنم این چیزا رو به خانمم میگم میگه ما اینجوری هستیم. خیلی دلم واسه پدرزنم میسوزه یه شب مهمونی بوده تا ۲ شب تو پارک بوده که همه برن بعد بره خونش! من بعد فهمیدم گفتم خب میومد خونه ما، گفتن نه دیگه عادت کرده! نمیخوام عاقبتم مثل پدرزنم بشه زنمم دوست دارم اگه میشه راه درست و بگید. اصلا برخوردشون با مردا خوب نیست، یجوری انگار تحقیرشون میکنن. فقط پول میدن به زناشون. روزای تعطیل اتوبوس میگیرن باغ کرایه میکنن تور میرن فقط زنا. بعد مرداشون اجازه ندارن جایی برن. انقدر توسری خوردن که عادت کردن. البته اینا رو به چشمم دارم میبینم باز اگه باطنشون چیز دیگس نمیدونم. پدرخانممو که میدونم خیلی بیچارس دیگه مطمئنم. ایدی ادمین جهت ارسال پاسخ و پرسش 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏❤️