#درد_دل_اعضا❤️
سلام من یه خانم ۳۰ ساله ام ۱۰ ساله که ازدواج کردم ازهمون اول ازدواجم به مدت یکسال مجبوربودم کنارخانواده شوهرم زندگی کنم چون شوهرم توانایی مالی مستقل شدن رونداشت وازین لحاظ بسیاروابسته به خانوادش بودخاطرات خیلی بدی ازرفتارمادرشوهرم دارم ازآزارواذیتهاش دخالتهاش و تبعیض هایی که بین من و عروسای دیگش قائل میشه ، کلا مادرشوهروخواهرشوهرم دیدگاهشون درباره عروس دیدگاه ارباب ورعیتی هست وانگارکه کارگریا کلفت استخدام کردن ، اونا بشدت مغرورو خودبرتربین هستن مادرشوهرم مدام بربزرگی خانوادش وبی اصالتی خانواده بقیه و خانواده من تاکیدمیکنه درصورتی که حرفاش توهمی بیش نیست و همه اینو میدونن ، اما مشکل من که واقعا خواب و خوراکمو گرفته و میخوام کمکم کنین اینه که چندوقتیه بخاطرضعف اعصابی که ازدست مادرشوهرم گرفتم باهاش قطع رابطه کردم و حتی بهش زنگ نمیزنم چون امکان نداره توی یه مکالمه ۱۰ دقیقه ای بهت تیکه نپرونه وبا روانت بازی نکنه وبرا همین کاری کردم که نتونه بهم زنگ بزنه اما مادرشوهرم مدام به اطرافیانم پیغام میفرسته وبرام خط و نشون میکشه و هربارکه شوهرم به دیدنش میره به شوهرم بدوبیراه میگه و بهش میگه تو بی عرضه و زن ذلیلی ، من باآشنایی وخواستگاری و رضایت خودش باپسرش ازدواج کردم ، خیلی آزارم میده بهم توهین میکنه خانوادمو کوچیک میکنه من بخاطراین کاراش وقتی بچمو شیرمیدادم شیرم خشک شد😔 منکه بهش تاالان بی احترامی نکردم حتی یه بارم حرفاوکاراشوبه روش نیاوردم و جوابشوندادم وفقط همه ی کاراشو به پدرشوهرم گفتم ولی اونم سکوت میکنه و هیچ کاری نمیکنه جدیدا هم بهم تیکه میپرونه ، حتی شوهرمم که تاالان دخالت نکرده بود تازگیا بهش گفته مادرمن تاوقتی که رفتارت رو اصلاح نکنی و به زن من بی احترامی کنی بهتره که زن من باشما رفت و آمدنکنه و این درحالیه که خداشاهده هیچ وقت به شوهرم نگفتم خونه مادروپدرت نرو ، ایشون با بچه هام میره ولی من نمیرم نا گفته نماند که ازطریق بچه هام بهم پیغام میفرسته که دست به گوشت بگیر حسابتو میرسم و ازین حرفا و چون اولین باره تواین چندسال شوهرم ازمن طرفداری کرده اینکاربیشتراونو عصبی کرده درحدی که میدونم ازهیچ تلاشی برای خراب کردن زندگیم کوتاهی نمیکنه همون کاری که هرچندوقت یه بار با جاریام میکنه و زندگیاشونو به مرزطلاق میکشونه ، شمابگیدچکارکنم😔 دیگه خسته شدم مگه من چقدرتوهین و تحقیررو میتونم تحمل کنم بعضی شبا نصفه شب بیدارمیشم تا صبح خوابم نمیبره ، من توزندگیم هزارتا مشکل دارم ازمالی و غیره بگیرتا بداخلاقی و تندی شوهرم و شغل عوض کردنای گاه و بیگاهش و ولخرجیاش ولی دیگه بریدم ونمیتونم تحمل کنم مگه من چندسال دیگه میتونم زندگی کنم که همش استرس و تنش داشته باشم میخوام بفکرزندگی و تربیت بچه هام باشم توروخدا به مادرشوهراو خواهرشوهرا بگین چرافکرمیکنین ماعروسا اگه مخارج زندگی دستمون باشه ازشوهرامون دزدی میکنیم و خرج خانواده هامون میکنیم چرا به شوهرم میگین کارت بانکیتو دست زنت نده ازت کش میره چرابااینجورحرفا کام بقیه رو تلخ میکنین چرا توی زندگی بقیه دخالت میکنین مگه شما مسلمون نیستین بخدا دیگه به حدی ازآزارو اذیت و افسردگی رسیدم که نمیتونم فراموش کنم و هیچ وقت نمیتونم ببخشمش تورو خدا بگین چکارکنم مگه من حق زندگی کردن ندارم چرا آزارم میدین چرافک میکنین بقیه هالون و هیچی نمیفهمن و شما رسالت دارین راه و رسم زندگی رو بهشون یادبدین و مدام بگین چکارکنن و چکارنکنن چرا وقتی خودت سالی یه باربچه آوردی منوسرزنش میکنی که بی برنامه ام و سه سالی یه باربچه آوردم چرا به من میگی برابچه هام کهنه بزارم ولی برا دخترت و جاریای دیگم پوشک میخری چراجلوی جاریم منوتحقیرمیکنی چرامیگی بچه های اونا فرق دارن چون من پدرم کارگره واندازه اونا مال دنیا نداره 😔چرا شوهرمو تشویق میکنی زن دوم بگیره چرامیگی اگه ازمن سیرشده بره زن دوم بگیره تا حمایتش کنی ، به خدا واگذارتون کردم نمی بخشم چون میدونم خداحق مظلوم روازظالم میگیره و امیدوارم هرچی برام نفرین کردی خدااول به خودت بده ، من باهزار امیدوآرزو وارد زندگی پسرت شدم مگه من چکارت کردم ، اگه سکوت میکنم و نمیخوام حرمتاشکسته بشه اینه جوابم ، شما بگین من چکارکنم آیا من کاربدی کردم که نمیخوام دهن به دهنشون بدم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
آهسته تر او را ببوس، این یارِ من بوده
این دلبرِ آزرده دل، دلدارِ من بوده
او را نگیر این قدر بینِ بازوانت تنگ
آغوشِ او دلتنگیِ هربارِ من بوده
دست از انارِ نوبرش بردار، دلخونم
پرچینِ باغش دسترنجِ خارِ من بوده
آرامتر بیرحم! پلکش را بهم بگذار
این چشمها در حسرتِ دیدارِ من بوده
خسته ست میخاهد بخابد، راحتش بگذار
با گریه هر شب تا سحر بیدارِ من بوده
غرقِ نگاهِ شرمگینش میشوی تا کی؟
این خوشخرام، آهویِ کج رفتارِ من بوده
این ساقه تُردِ خوشه زرینِ طلا گیسو
رقصِ نسیمِ صبحِ گندمزارِ من بوده
مثلِ تو مغرور است، چون او را بغل کرده
قابی که عمری سینه یِ دیوارِ من بوده
بر خود نناز از این که آوردی بدست او را
اینها همه از بختِ نکبت بارِ من بوده
یک روز با این شعر می بندم به رگبارت
تا او بفهمد این "تلافی" کارِ من بوده
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهل_شش از سیر تا پیاز ماجرا رو براش گفتم.. گفت شگفتا باورم نمیشه مهسا اینکارا رو کرده باشه،
#قسمت_چهلو_هفت
شقایق اومد پایین و گفت هی هی هی ولش کن دخترخالمو بی ناموس بی غیرت، تو مردی که کلید خونتو میدی به مردای فامیلت؟ آره تو مردی؟
قفل فرمونو درآورد و گفت گورتو گم کن.
میدونستم سهیل تو ماشینش قفل فرمون نداره خیالم جمع بود انقدر عقده داشتم که قفل فرمونو از شقایق گرفتم،
حمله کردم سمت ماشین سهیل که ده متر بالاتر پارک شده بود و محکم زدم روی شیشه هاش و شیشه هاشو آوردم پایین..
سهیل اومد سمتم که جلومو بگیره ولی دیگه دیر شده بود
داد میزد چیکار کردی وحشی؟
داد زدم بازم دم در خونمون ببینمت همینطوره.
وجود پدرم بهم این جرات رو داده بود وگرنه وقتی مادرم باهامون بود قاعدتا باید مثه سگ میلرزیدم و از اجرا گذاشتن مهریم میترسیدم،
اومد سمتم قفل فرمونو بگیره و بزنه تو ماشین شقایق که به زور نشستم تو ماشین شقایق و گاز دادیم،
اونم فحش های بد میداد، تعجبم از این بود که بابام با اینکه خونه بود ولی نیومد وساطت کنه،
کاری به کارم نداشت، این ترسمو خیلی کمتر کرد یعنی بابامم دلش میخواسته همچین بلایی سر ماشینش بیارم،
این دومین خسارت بعد جهیزیه بود.
خلاصه به بابام زنگ زدم و ماجرا رو گفتم،
گفت از تو پنجره دیدم باباجان، بعدشم زنگ زد پلیس،
مام درو باز نکردیم..
ترسیدم، بابام گفت اصلا نترس باباجان خونه خالت بمون یه چند روز نیا اینورا بهتره، اینا حالا هی میخوان قشون کشی کنن، مریض میشی دوباره.
شقایق کلا تو خودش بود منم بهش پیله کرده بودم چته عاشق پرهام شدی؟
یکباره عصبی شد گفت زر زر نکنا میزنم تو سرت از جات نتونی بلند شی…
هی عاشق شدی عاشق شدی، به من میاد عاشق شم؟ منو چه به عشق و عاشقی.. پس لالمونی بگیر ستاره.. رو مخ منم نباش.
ولی من ول کن ماجرا نبودم، هروقت من میدیدمش تو فالوئرا و فالووینگ ها و عکسای پرهام داشت میگشت،
تک تک کسایی که باهاشون عکس گذاشته بود فالو کرده بود تا مثلا برسه به نامزد پرهام…
یا کسی که پرهام روش نظر داره، گاهی توی روز غیبش میزد میگفت میخوام تنها باشم و کلا مشکوک بود،
یه روز دیگه زیادی سه پیچش شدم گفت آره خوشم میاد ازش خیلی خاصه، قدبلنده، سوسول نیست، میدونی ریش میزاره!
چشامو گرد کردم و گفتم چون ریش میزاره دیوونه؟
گفت خاص و جذابه دیگه.
زدم زیر خنده گفتم دیدی گفتم عاشق شدی؟
گفت خفه فقط خوشم میاد ازش سریع بزرگش میکنی اوسکل..
ولی این چند روز که رفتم دنبالش دیدم مهسا هی میخواد خودشو بچسبونه بهش،
پنج دقیقه زودتر از اون میومد سر خیابون که پرهام سوارش کنه.
با تعجب گفتم تو این چند روز میرفتی دنبال این پسره؟
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خسته نباشید
لطفاً پیام منم تو کانالتون بزارین
ادمین جون ایندفعه بزار گناه دارم خب😢
من ۱۶سالمه پیام اون خانم ۳۰ساله رو خوندم بدتر از قبل نگران شدم آخه منم عین شمام
از۱۲ سالگی خواستگار داشتم مامانم بی معطلی نه می گفت منم کوچیک بودم می گفتم عیبی نداره
منتظر یه موقعیت خوبه اما الان
دیگه موندم چیکار کنم با تفکرش
اینم بگم خانواده ام مذهبی شدیدن دانشگاه نمی تونم برم فقط تا دیپلم تمام.....
خب بارها گفتم منکه درس نمی خونم اینهمه موقعیت خوب چرا نه؟
هی میگه تو هیچی نمی فهمی زندگی فقط مشکله به درد نمی خوره
خونه بابات بهتره💔😂
درصورت اینکه یکی از دلایل زیادی خواستگارام اینه که هیچی فکر نمی کنه۱۶سالمه همه می گن رفتارات خیلی پخته۲۰سالته
کلا دختر پخته سنگینی ام
اما حالا دیگه موندم چطوری قانع بشه
مگه چندبار این موقعیت های خوب میاد این آخری موقعیت اش بی عیب بود هیچ عیبی نتونست روش بزار فقط گفت اختلاف سنی دارین|:
۲۴سالش بود
دیگه پسر۲۰ ساله که هم بچه اس هم نمی تونن شغل خونه داشته باشه
جووونی نکرده
اینم بگم ما ساری هستیم محیط کوچیه عقلشون به چشمشون
شما بگید چیکار کنم من از هر نظر می تونم زندگی رو اداره کنم
اما مامانم میگه نه نه نه . . .
مثل مامان شما
من میترسم این موقعیت خوب دیگه نباشه منم تو سن بالا نتونم جواب به کسی بدم چون تو این سن هم کفو خودم خواستگارای عالی داشتم رد شدن
اینم بگم الان با دوستام نامزدن
من وقتی می بینم دوستم چه آزادانه تصمیم می گیره ازدواج می کنه دائم
از حال خوبشون میگه ته دلم آتیش می گیره
اونا الان دیگه عقدشون تمومه ازدواج کردن همه تو خونشون راحتن
بعضیا رفتن خارج همه به هدف هاشون می رسند
اما من فقط باید نگاه کنم . . .
هی . . .
بگید چیکار کنم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
سلام
از امشب قراره باهم داستان #ترسناک بخونیم 😱😰😓
علاقه مندان به داستان واقعی #ترسناک و مسائل ماورایی و #اجنه 😰حتما این قصه رو دنبال کنید😍👆👇
این اتفاق برای یکی از اعضا رخ داده و مو به تنتون سیخ میکنه از دستش ندید👌
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام از امشب قراره باهم داستان #ترسناک بخونیم 😱😰😓 علاقه مندان به داستان واقعی #ترسناک و مسائل ما
دوستان این کانال داستانهای واقعیمون هست به خاطر فشرده بودن محتوای کانال اصلی لطفا حتما همگی اینجا عضو بشید توی این کانال فقط داستان ترسناک قرار میگیره🙏🔞
#ادمین
#نوروز_به_شنبه_افتاد 😍💚❤️
سال _نو_مبارک 💖💖💖
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خسته نباشید لطفاً پیام منم تو کانالتون بزارین ادمین جون ایندفعه بزار گناه دارم خ
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام عزیزان دلم عید همتون مبارک وسالی پراز امید و سلامتی ودل خوش آرزو دارم براتون 🙏🙏خواستم درمورد اون دختر خانم ۱۶ ساله ساروی بگم..عزیز دلم منم سارویم وتو یکی از روستاهای زیبای سمت پل تجن زندگی میکنم.دخترمن ۱۸ سالشه و مشغول درس خوندن اونم بشدت.چون عاشق درس خوندنه.کاش این فرصت و توهم داشتی😔 عزیز دلم والا خیلی خیلی زوده برات ازدواج.همه ی پدرمادرا خوشبختی بچهاشونو میخوان.نترس شما هم یروز ازدواج میکنید انشاالاه خوشبخت میشی عزیزم.به مادرت اعتماد کن و سعی کن یه حرفه ای رو یاد بگیری
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد اون خانمی که ۱۶ سالشونه و دلشون میخواد ازدواج کنن...
عزیزم چقدر هولی حالا ۱۶ سالته😳
یه پیشنهاد دارم اول اینکه از اون دوستایی که هی از حال خوششون میگن و باعث میشن ناراحت شی فاصله بگیر.من خواهرم بارداره و یکی از اقوامشون بچه دار نمیشه انقدر دل خواهرم می سوزه که جلو اون فامیلشون اسم بچه رو هم نمیاره. دوم اینکه اگه از اعضای خانوادت مثل پدر برادر و خواهر کسی هست که میدونی پشتت وایمیسته برو به اون مشکلاتت رو بگو. اگه هم کسی تو خوانوادتون این طوری نیست رابطتون رو با مادرتون عمیق تر کنید.یه چند روزی طبق میلش پیش برید تا باهاتون نرم تر بشه. من واسم جالبه مامان شما که نمیخواد ازدواج کنید اصلا چرا میزاره خواستگار بیاد؟🤨
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانم ۱۶ساله که مادرش جواب رد میده به خاستگارش
بنظرم مادرش فقط دنبال بهانه است که خاستگاراش رو رد کنه منم ۱۶سالمه که ازدواج کردم چهار پنج ماهه و شوهرمم ۲۶سالشه و مشکلی هم نداریم تازه مادرم هم میگفت سن بالاتر خوبه چون مرد پخته تره بیشتر میفهمه و میتونه روی پای خودش وایسه و زندگی خوبی تشکیل بده
خانواده من هم مذهبی هستن ولی اصلا با تحصیلات مشکلی ندارن ولی مادرم با ازدواج من راضی نمیشد میگفت بیشتر درس بخونم و سنمم بالاتر بره البته هر خاستگاری هم میومد مادرم رد میکرد تا اینکه شوهرم اومد خاستگاری اولش مادرم قبول نمیکرد ولی با کلی اصرار پسر خالم که دوست شوهرم هست و زنش مادرم راضی شد شوهرم ببینه وقتی دید به قول خودش مهرش به دلش نشست راضی شد.
بظر من هم شما خودت با مادرت صحبت کن و با آرامش تمام حرفایی رو که داری بهش بگو شاید درکت کرد اگه هم نشد غیر مستقیم از پدری خواهر خاله ای کسی در صورت امکان کمک بگیر و بگو با مادرت صحبت کنه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ سلام من یه خانم ۳۰ ساله ام ۱۰ ساله که ازدواج کردم ازهمون اول ازدواجم به مدت یکسال مج
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام ادمین عزیز
در مورد خانمی که سی سالشون هست و مادرشوهرشون دخالت میکنن میخواستم بگم عزیزم من واقعا درکت میکنم وقتی میخوندم با تک تک سلولهام درکت میکردم منم پنج سال با مادرشوهرم زندگی کردم البته برای من مادرشوهر نبود که دخالت میکرد چون مریص بود ولی برادرشوهرام و خواهرشوهرام عوصش رو دراوردن منم سعی کردم احترامشون رو نگه دارم چون فامیل بود اما این سکوتم اشتباه بود چون جایی که باید حرف میزدم و از حقم دفاع میکردم این کار رو نکردم و ده سال دچار افسردگی شدید شدم که تا پای مرگ رفتم و بارها و بارها مرگ رو تجربه کردم ازشون بدم میومد متنفر بودم اما بعدها برای اینکه حال خودم بهتر بشه سعی کردم ببخشم نه به خاطر اونها به خاطر حال خودم و یک جاهایی رفتم باهاشون حرف زدم و احساسم رو گفتم و اونها چون مقصر بودند فقط سکوت کردند من بهترین سالهای جوونیم رفت و دچار برخی مشکلات جسمی شدم اه مظلوم زمین نمیمونه اونها هم تاوانهای سختی رو پس دادند و به چشم خودم همه رو دیدم خدا رو شکر الان حالم بهتر شده کمتر میرم ولی بعصیاشون همچنان دست از کاراشون برنداشتن اما تا حالم بد میشه سعی میکنم زود خودم رو نجات بدم کمتر میرم میام واقعا ادمها چرا باید این همه بد باشن که با روح و روان دیگران بازی کنن از خدا برای خودم و تمام انسانهای جهان اگاهی میخوام تا سرشون تو زندگی خودشون باشه و با دیگران کار نداشته باشن چرا اینقدر سرک تو زندگی این و اون باید کشید و از خودمون عافل باشیم امیدوارم همه مثل یک انسان واقعی زندگی کنیم از خداوند برای دوست عزیزم ارامش میخوام تمرکزتون رو از روی مادرشوهر و ...بردارید چون بقیه سالهای خوبت هم از دست میره برای خودت زندگی کن انشالله خداوند همچین ادمهایی رو هدایت کنه ببخشید خیلط طولانی شد دوست عزیزم منو برد به گذشته مادرشوهرا خواهر شوهرا عروس میارید با امید میاد خونتون با دخالتهای بیجا عمر و جوونیشون رو ازشون نگیرید چون اوایل زندگی اسیب بخورن یک عمر با حال بد زندگی میکنن دیگه دید و حسشون سخته عوص بشه و حالشون دوباره مثل اول بشه
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ سلام من یه خانم ۳۰ ساله ام ۱۰ ساله که ازدواج کردم ازهمون اول ازدواجم به مدت یکسال مج
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در رابطه با خانمی که 30سالشونه و مادرشوهرشون اذیت میکنن
عزیزم به نظرم احترام گذاشتن به کسی که ارزش و لیاقت احترام نداره بزرگترین اشتباهه..
شما از اول نباید همچین اجازه ای به مادرشوهرتون میدادین که اینقد عذابتون بدن
باهرکی مثل خودش..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در جواب خانمی که گفته مادر شوهرش خیلی اذیتش میکنه:بهشون بگو اگه بابام مهندس بود همچین کارایی میکردی؟وقتی آدم پولکی باشی همین میشه اگه هم میخوایی منو اذیت کنی منم میرم مهرمو میزارم اجرا تا بفهمی اگه هم بین بچه ها من و بقیه فرق میزاری دیگه حق نداری اگه اومدن اونجا برام دست پیغام بفرستی حالا اگه بابا منم کارگره دلیل نمیشه بهم بی احترامی میکنی الان پسر تو خیلی پولداره؟
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درمورد اون خانم ۳۰ساله که از خانواده شوهرش ناراضی بودن باید بگم عزیزم ناراحت نباش صبرداشته باش بیشتر زندگی ها اینطوریه مشکلات دارن با خانواده شوهر😢
ویه چیز دیگه اینکه وقتی مادرشوهرت تورو نمیپسنده خانوادت رو بهش همینو بگو که موقعی که اومدین خواستگاری چشمات رو باز میکردی منو خانوادم رو درست میدیدی که تو چه حدی هستیم چرا الان یادت افتاده که یه زندگی رو با بچه خراب کنی فقط به این دلیل که شما برترین(البته هر کس به نظر خودش خیلی عالیه ودیگران پایین ترن😁)
انشالله که مشکلت حل بشه دعا کن که همیشه دعا کارسازه😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم در مورد اون خانومی که ده ساله ازدواج کرده و خونه مادرشوهرش نمیره از دست اذیتاش
عزیزم به نظر من با نرفتن کاری درست نمیشه و بدتر میشه.شما هراز چندگاهی با شوهرت برو خونشون و خیلی سنگین و رنگین و با وقار باش.هر حرفی نزن و اگه بهت حرف بدی زد در کمال احترام جوابشو بده.اصلا حرفها رو خونت نبر و به شوهرت نگو چون بدتر میشه.مردا این وسط نمیتونن بین مادر و زنشون انتخاب کنند .پس شما کاملا محترمانه همونجا جوابشو بده.اصلا داد و بیداد نکن،عصبی نشو و به شوهرت شکایت نکن از مادرش.
چند بار که ببینند شما محترمانه جوابشونو میدی دیگه کم کم خودشونو جمع و جور میکنند و جلو دهنشونو میگیرن.
در ضمن برای شوهرت در هیچ زمینه ای کم نذار و اصلا غر نزن .واقعا یک ملکه باش تا پادشاهت باشه تا هر اندازه مادرش ازت بد و بیراه بگه بازم ازت دفاع کنه.ولی خدای نکرده اگه برعکس این حرفا باشی شوهرت کم کم میگه آره مادرم راست میگه این زن به دردم نمیخوره و...
عزیزم پس یادت نره که ملکه 👸👸باشی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید سال نو بر همگی مبارک ، در ارتباط با خانمی که با اخلاق مادر شوهرش مشکل داره پیشنهاد میکنم کانال استاد پناهیان و تنها مسیر آرامش رو دنبال کنید تا آرامش روحی پیدا کنید و البته راه حل مشکلتون رو ، اینو بگم که راه حل این مشکل فقط به دست خودتونه با بالابردن دیدگاهتون نسبت به زندگی ، عزیزم دنیا محل رنجه ، شما یکی رو معرفی کن که رنجی نداشته باشه رنج شما و شاید بشه گفت امتحان زندگی شما مادرشوهرتونه که به نظر میرسه بشدت بی ادب هستند و شما فقط با رعایت ادب بیشتر از سابق و تحمل نیش زبان مادرشوهرتون هم بچه هاتون رو با ادب تر بار میارید و هم مادرشوهرتون رو شرمنده اخلاق قشنگتون ، فقط صبور باید باشید تا نتیجه بگیرید ، مشکل شما رو من هم داشتم والان واقعا نتیجه بسیار خوبی گرفتم امیدوارم شما خانم عزیزم نیز موفق باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
درباره خانمی که مادرشوهرش اذیتش میکنه شما هم احترامشو نگه دار هم خیلی راحت حرفتو بهش بزن به حرفاش توجهی نکن این ادما ارزش ناراحت کردن ندارن وقتی پیغام میفرسته شما هم مودبانه جوابشو بده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام اون خانمی که مادرشوهرشون اذیتش میکرد و سی سال داشت. من خودم زیاد تجربه ی زندگی ندارم ولی یادمه یک خانومی بود که همین مشکل رو داشت و طبق نصیحت یه استادی برای رفع مشکلش، شب ها از خواب بیدار میشد و نماز شب میخوند و برای افرادی که اذیتش میکردن استغفار میکرد، اون خانم به من میگفت، شبای اول با نفرت استغفار میگفتم براشون، ولی کم کم که گذشت ارامش به قلب خودمم سرازیر شد و نفرت اون ها از دلم رفت و اوضاع بهتر شد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هفت شقایق اومد پایین و گفت هی هی هی ولش کن دخترخالمو بی ناموس بی غیرت، تو مردی که کلید
#قسمت_چهلو_هشت
آروم گفت به کسی نگیا بخدا کسی بفهمه سرتو به باد دادی، حالام زیاد فضولی نکن.
خودمو چسبوندم بهش گفتم خب به من میگفتی بیشتر کمکت کنم.
توی اوسکل اگه کمک بکن بودی یک دهم به شوهرت شک میکردی.
از حرفش ناراحت شدم و خودمو کشیدم عقب، دستمو گرفت و گفت لوس نشو، قبول کن خنگی دیگه! چطور تو به شوهرت شک نکردی آخه؟
گفتم منو سرزنش نکن ممکنه خودت گرفتار شی وقتی عاشق میشی همینه نمیفهمی، شکم کنی نمیخوای قبول کنی، میگن کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب نه! آدم عاشق کسیه که خودشو زده به خواب، خودتو جمع و جور کن بیا به پسره پیام بده.
شقایق گفت اونوقت اگه دست رد به سینم بزنه چی؟
گفتم چی؟ تو هیچی از دست ندادی، کسی ام که نمیشناستت که مثلا بخواد آبروتو ببره ولی اگه نگی ممکنه تا آخر عمر حسرتشو بخوری که کاش گفته بودی بهش، به بدترین حالت فکر کن اونم اینه که برگرده بگه خانم محترم تو در شان من نیستی.
شقایق زیر لب گفت غلط کرده کسی اینجور بهم بگه.
گفتم خب زور که نیست باید آمادگیشو داشته باشی، ولی دیگه آخرش اینه که تکلیفت مشخص میشه هی نمیخوای قایمکی تعقیب و گریز راه بندازی.
گفت یعنی تو جای من باشی بهش میگی که دوستش داری؟
گفتم معلومه که میگم
گفت من نمیتونم
گوشیشو گرفتم گفتم بسپارش به من…
نوشتم سلام آقا پرهام حالتون خوبه؟
نپرسید چیکار داری یا چرا حالمو میپرسی اما سر بحثو خودش باز کرد، گوشیو دادم به شقایق و گفتم بفرما ادامه اش با تو..
اون شب هروقت سرمو از زیر پتو آوردم بیرون شقایق داشت پیام میداد و نیششم تا بنا گوشش باز بود.
صبح وقتی من از خواب بیدار شدم شقایق نبود،
گفتم جل الخالق این به زور پا میشه ها الان چش شده،
دیدم شقایق در حالیکه از حموم برمیگرده و یه ماسک روی صورتشه داره از توی حموم میاد بیرون، با تعجب نگاهش کردم…
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هشت آروم گفت به کسی نگیا بخدا کسی بفهمه سرتو به باد دادی، حالام زیاد فضولی نکن. خودمو چ
#قسمت_چهلو_نه
با تعجب نگاهش کردم،
گفتم انگار دیشب خیلی خوش گذشته، تو رو چه به ماسک؟
گفت این ماسک خیاره، میگن پوستو شفاف میکنه.
گفتم نه درحالی که سیگار میکشی، اون باعث میشه پوستت خراب شه.
گفت سطل آشغالو نگاه کن..
سطلو نگاه کردم، تمام پاکتای سیگار شقایق افتاده بود تو سطل زباله.
گفت ببین ستاره من میخوام تغییر کنم، راستی آخر این هفته میخوام برم کوه تو میای..؟
چشمامو از تعجب باز کردم و گفتم کوه؟
گفت آره پرهامم میاد، اون گفت بریم.
گفتم آهان نه بدم میاد تو کوه با سهیل آشنا شدم، بدم میاد بیام کوه..
گفت حالا من تو کوه میخوام با پرهام آشنا شم دیگه توروخدا بیا بخدا میترسم سوتی بدم، باید یاد بگیرم درست صحبت کنم لفظ قلم شم.
دستاشو گرفتم و گفتم شقایق من خیلی دوست دارم تو با پرهام اشنا شی و خوشبخت شی، حداقلش اینه که مهسا از حسادت میمیره ولی خودت باش شقایق، خود خودت اینجوری بهتره راحت تری، بعدا با طرفت دچار مشکل میشی بزار اول کاری خود واقعیتو قبول کنه، تو اهل ناز و کرشمه نیستی تو اهل آرایش نیستی، الانم آخر هفته بیا ساده بریم همونجور که هستی.
قبول کردم آخر هفته باهاش برم کوه، این چند وقتم شقایق همیشه سرش توی گوشی بود،
گفتم مطمئن شه سهیل یه وقت توی اون گروه نباشه.
گفت نه نیست پرسیدم
پرهام سر خیابون اومد دنبالمون.
یه اکیپ ده نفره بودن،
به شقایق گفتم هیچ میدونی اگه تو زن این شی خواهرشوهرت میشه هووی من؟
گفت آره راست میگی ولی خب من کاری با خواهرش ندارم من خودشو میخوام، میخوام با خودش زندگی کنم.
گفتم اینا خیلی عوضین.
توی راه پرهام و شقایق کلا همش باهم بودن، همه دیگه مطمئن شدن که این با پرهامه،
به پرهام گفتم الان مهسا بفهمه برات دردسر نشه؟
گفت دردسر؟ چه دردسری مگه مهسا به من نون میده؟
گفتم من خواهرتو چندباری ترسوندم و تهدیدش کردم وقتی که فهمیدم با شوهرم دوسته!
لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی سزای آدمی که با مرد متاهل میریزه روهم همینه.
نمیدونم از ته قلبش میگفت یا برای خودشیرینی که بگه با باقی مردا فرق داره..
بهم گفت من کوچیکتر از اینم که نصیحتت کنم ولی به نظرم بیخیال مهریت شو و خودتو نجات بده، تا کی میخوای فشار عصبی متحمل شی؟
سهیلو بسپار به کارما و چوب روزگار که دمارشو درمیاره.
گفتم نه آقا پرهام اتفاقا به نظر من حق دادنی نیست گرفتنیه، منم حقمو میخوام از سهیل بگیرم و درگیر دادگاهشم.
@azsargozashteha💚
میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم
با دلت صادق ویکرنگ شدی می آیم
دوستم داری واین را زدلت میخوانم
با شب حادثه همسنگ شدی می آیم
دوستت دارم وباور نکنی میمیرم
با تب عشق هماهنگ شدی می آیم
عاشقی فرصت یکباره در این شب زدگیست
مست آوای شباهنگ شدی می آیم
ریختم این همه احساس به پای دل تو
صلح جو از طلب جنگ شدی می آیم
بین مافاصله ای نیست واز عشق پراست
میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم
@azsargozashteha💚
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام عزیزم میخوام بگم عروس جدیدمون داره هممونو دق میده
از وقتی عقد کردن یکسال بیشتر میگذره و ایشون مدام خونه ما هستن
تیکه متلک هرچی بهش بگیم فقط لبخند میزنه اصلا جواب آدمو نمیده.
شما فرض کن یه نفر چقد میتونه پررو باشه که بعد عقدش دیگه نره خونه باباش
میگه دلم تنگ بشه زنگ میزنم اونا بیان اینجا
به مامانم میگه الهی فدات شم مامان جون خوشگلم شب مرغ بزار مامانم اینا رو شام گفتم بیان
مامانم میگه کاش مارم آدم حساب میکردی قبلش میپرسیدی شاید میخواستیم جایی بریم یا هرچیزی
میگه اونا از خودتونن بعد هار هار میخنده
مامانمم دیگه جوابشو نمیده چون اصلا بهش برنمیخوره
یا جلو بابام لباسای خیلی راحت میپوشه
بابام داره فوتبال نگاه میکنه میگه آقاجون ۶۰ سال فوتبال دیدی چی شد بده من سریال ببینم
بابام خیلی بی زبونه میده بهش
ما حرص میخوریم
بهش میگم تو باید لاغری تضمینی بزنی چون همه رو از حرص زیاد آب میکنی لاغر میکنی
میگه من دوستتون دارم این چه حرفیه
بابام وضع مالی خوبی داره ولی اون شب به داداشم گفت به این امید نباش که اون یکی خونه بدم تو بری بشینیا
به فکر خونه اجاره کردن واسه خودت باش
من اونجارو میخوام بدم مستاجر بشینه
یهو این عروس ما برگشت گفت ما هم یه مستاجر
مامانم گفت با این تفاوت که شما پول نمیدین
گفت نه پول نداریم که
اگه نخواستین اونجارو بدین به ما من اینجا راحت ترم همینجا کنارتون میمونم تازه جهازم لازم نیست بیارم
بخدا مغزم داغ کرد بهش گفتم ماشالله عجب رویی داری تو دختر
گفت عاشقتم
مامانم گفت نه ما همین یک سالم که شما اینجایی راحت نبودیم وای بحال یک عمر
برگشت گفت خب کم کم عادت میکنین
به جون مادرم بعضی وقتا دلم میخواد چکو بخوابمونم تو گوشش
داداشمم ماسسسسست!
مثل بابامه!
بی زبون!
ما واقعا داریم از دست این عروس عاصی میشیم
دوره زمونه برعکس شده اون مارو اذیت میکنه
فقط غذاهای گوشتی میخوره!
توروخدا راهکار بدین مارو کلافه و دیوانه کرده
بیش از حد پررو و ریلکسه.
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام عزیزم میخوام بگم عروس جدیدمون داره هممونو دق میده از وقتی عقد کردن یکسال بیشت
#پاسخ_اعضا❤️
سلام
عیدتون مبارک
واااااااای خدا یه دل سیر به این پیام اخری که خواهرشوهره از دست عروس عقدی دق کرده خندیدم
آقا تو رو خدا به این عروسشون بگن یه کانال بزنه برا یه مشت عروس بی سر زبون بدبخت مث ما
اسمشم بذار صد و یک راه برای ضله کردن خانواده شوهر😂😂😂😂😂
والا به قران 😁
خیلی ام عروس عالییی دارین چیه بنده خدا با همه چیتون داره می سازه از حرفاتون هم که ناراحت نمیشه
حالا خوب بود بقول خودتون تیکه می انداختین یه شر به پا می کرد
تازه چه اشکال داره به نظر من وقتی پدرتون وضع مالیش خوبه یه کمکی اول زندگی به پسرش بکنه مگه جای دوری می ره آدم گاهی به کسی که نمیشناسه کمک می کنه تو قرآنم سفارش شده اول ارحام و اقوام رو کمک بدید
بعدم میگی برادرم ماست حرفی نمی زنه آخه مگه به ضررشه که حرفی بزنه اول زندگی زنش قانعه می خواد با خانواده شوهر زندگی کنه یا یه خونه مفتی جور کنه 😜😁
بنظرم شاید درسته این عروس خانم خیلی راحته اما چرا از جنبه مثبتش نگاه نمی کنید
کاش آدما همیشه جنبه مثبت اطرافیانشون رو ببینن تازه مگه نمی گین ریلکسه شما هم راحت اگه کمکی می خواین ازش بخواین مثلا آبجی جون بیا باهم ظرفا رو بشوریم یا دختر جان امروز گوشت خونه نداریم بیا کمک بده غذا سردستی درست کنیم یا امروز جارو باتو یا اگر جایی می خواین برید و مادرش می خواد بیاد بگو عزیزم کار داریم امشب و کنسل کن فردا دعوت کن و....
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در مورد خانمی که از عروسشون شاکی بود میخواستم تجربه ای رو بگم یکی از فامیلهامون چند تا عروس داره بسیارسنگین و باوقارند تا اینکه برای یکی از پسراش عروسی رو انتخاب کردکه هم خانوادش هم خودش بسیار پر رو بودند هر کی عروس رو میدید یکم وایمیستاد به حرفاش و خودش با تعجب نگاه میکرد چون بعید بود همچین عروسی رو انتخاب کنن جواب همه رو میداد خیلی خیلی گستاخانه همسرش بسیار اروم و متینه البته رفته بودن خواستگاری یکی از نزدیکامونه میگفت ما رفتیم دختر رو ببینیم مادرش عاقد و تمام مراسم رو تدارک دیده بود 😂 و تا چای اورد بدون اینکه نظر خانواده داماد رو بدونن میگه دیدم عاقد اومد و همه چیز رو بسرعت تموم کردن میگفت فقط دهنم باز مونده بود همه میگفتن چقدر پررو هست جوابش تو استینشه یکی یک چیز میگفت ده تا میگفت اما نمیدونم چطور باهاش رفتار کردن الان برعکس شده اونقدر متین باکلاس موقر و هر چی بگم کم گفتم خونه داریش عالی حالا فقط عاشق این عروسشه باهاش همه جا میره عروسه عاشقه مادرشوهرشه به نظر من خیلی خصوصیات خوبم داره این عروس همین که کینه ای نیست و دوستون داره یک حسن یزرگه اما جدا کنید خیلی بهتره انشالله عروسی بشه که میخواین من طرفدار عروسا هستم😂چون خانواده شوهرم باهام رفتار خوبی نداشتن خودم از خدا میخوام مادرشوهر خوبی بشم عاشق اینم که عروس داشته باشم امیدوارم عروس خوبی داشته باشم🙏😍
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
اون خانمی که گفتن عروس پرویی دارن
والا این رفتار دیگه از هرچی پرو بودن گذشته
ایندفعه که گفت من اینجا راحت ترم بگید ما ناراحتیم 😁😁
اینجور کسایی باید جوابشون رو بدی 😁
وگرنه همین اش و همین کاسه 😅
همینجوری ادامه داره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اون خانمی که عروسشون یکساله پیششون هست و تیکه و متلک رو برمیگردونه میخواستم بگم به برادرش بگه که یک زن کامل هم عقل داره هم ادب داره و هم دل مرد رو داره، این خانم که نشون داده عقل نداره و الا بدون گفتن خودش درک میکرد، ادب هم نداره و الا با گفتن خودش رو جمع میکرد، اگه برادرشون این خانم را میخواد که زیر بار مسؤولیت بره و خرج خودش رو جدا کنه ، اگر هم نمیخواد طلاقش بده . و الا زندگی با کسیکه نه عقل داره نه ادب نه حتی دل مرد رو برده کار عاقلانه ای نیست. اینم بگم که تحقیق قبل از ازدواج و زن گرفتن از خانواده اصیل و شریف بخاطر همین مسائل است ولی حالا که اتفاق افتاده ادامش دیگه نده.
داستان های واقعی #اجنه و #ماورا میخای؟ بیا اینجا👇👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
داستانهای واقعی #عاشقانه و #اجتماعی و... میخوای بیا اینجا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
هر دو کانال مال خودمونه دوستان 😍😋 و فقططططط داستانه ،لذت ببرید ❤️
#ادمین
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_نه با تعجب نگاهش کردم، گفتم انگار دیشب خیلی خوش گذشته، تو رو چه به ماسک؟ گفت این ماسک
#قسمت_پنجاه
غروب با شقایق برگشتیم خونه.
توی اینستا داشتم بالا پایین میچرخیدم که یدفعه به یه پست خوردم که مرگ کسی رو تسلیت گفته بود، بالا پایینش کردم و چک کردم، بهنام مرده بود…!!
نمیدونم چرا یدفعه نفسم دیگه بالا نیومد و خشکم زده بود
شقایق هرچی میزد تو گوشم خشک بودم، اصلا درک نمیکردم، من باید خوشحال میبودم ولی برعکس شقایقو بغل کردم و اشک ریختم، این همه بدی بهم کرده بود ولی عوضش من اشک میریختم،
شقایق میگفت برا خودت بود که گریه میکردی، یاد زجرایی که بهت داد افتادی برا همین گریه میکردی، هرچی که بود شوکه شده بودم،
گفتم شقایق نکنه اینم نقشه اس یه وقت هاا؟ اینا خیلی مکارن من تا نبینم باور نمیکنم.
همون موقع خسته و کوفته پا شدیم بریم دم خونشون مطمئن شیم، سوار شدیم و رفتیم در خونشون، خبری نبود نه پارچه ای نه چیزی..
شقایق گفت بیا نگفتم نقشه جدیده که علتشم مشخص نیست، خوبه فهمیدیم حالا باید منتظر بشینیم بفهمیم نقششون چیه که این کارو کردن.
به شقایق گفتم بیا یه سرم بریم در خونه مامان سهیل ببینیم چه خبره.
گفت دیدی که در خونه بهنام اینا خبری نبود در خونه سهیل چه خبری میتونه باشه، پس بهنام نمرده و این یه نقشه اس که نمیدونم قراره چه اتفاقی بیوفته.
به دلم افتاده بود باید برم اونجا،
دور زدیم و رفتیم، از بیرون کوچه میشد داخل کوچه رو دید، که دم خونه مامان سهیل پر از آدمه..
سهیل، پسرخاله ها داییاش همه بودن و مشکی پوشیده بودن و صدای قرآن میومد،
مطمئن شدیم که این بار هیچ نقشه ای در کار نبوده راست راستی بهنام مرده..
شقایق مبهوت بهم گفت نکنه قضیه تورو به بابات گفته سهیل یه بلایی سرش آورده، به این قوم الظالمین نمیشه چیزی گفت..
گفتم والا نمیدونم یعنی تو میگی بخاطر اونه؟
گفتم به پرهام بگو از مهسا بپرسه.
اخمی کرد و گفت به پرهام بگم به مهسا پیام بده؟ عمرا، اصلا بهنام بره به درک هرجور که میخواد مرده باشه، یادت نیست چقدر اذیتت کرد، فلج شده بودی؟ یا مرده یا ایشالا که به فجیع ترین شکل ممکن کشته باشنش به تو چه؟..
و دور زدیم و برگشتیم.
توی دلم استرس داشتم، به شقایق گفتم نکنه کار بابای من بوده که یه بلایی سرش آورده، آخه بابام خیلی اصرار کرد که خونه نمونم بیام خونه شما.
گفت چرت و پرت نگو بابات مال این حرفا نیست، غول تشن هست ولی عاقله، مگه احمقه بیاد اینو بکشه.
ولی استرس ولم نمیکرد،
هشت شب بود که به شقایق گفتم دلم طاقت نمیاره بیا بریم خونه ما.
خلاصه اون موقع شب شقایقو مجبور کردم بریم خونه ما،
هرچی در زدم باز نمیکردن،
تا اینکه...
@azsargozashteha💚
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام عزیزم
من خیلی دلم گرفته دلم میخوادبایکی دردودل کنم وچون تو کانال شماهیچکسی همدیگه رونمیشناسه بهترین جاعه برای ادمای غریب
من خیلی تنهام خیلی خیلی
پدرمن ادم خیلی خوبیه ولی اخلاق تندی داره ومتاسفانه وقتی اعصابش خرده فقط سرمن خالی میکنه منوکتک نمیزنه ولی حرفاش بدترازهزارتاکتکه من دخترخوبیم نه دوست بدی دارم نه چیزی ..هرنرفی میزنه من گوش میدم ولی من دهه هشتادی ام اخلاقیاتم باپدرم که دهه شصتی فرق داره مدل من بااون متفاوته اون فکرمیکنه چون دخترهای همکاراش قران حفظ کردن منم بایدحفظ کنم!!درصورتی که خودش اصلاقران روحفظ نیست!من چادری ام ونمازخون ویه مدت قران حفظ میکردم ولی بعدیه مدت خسته شدم ودیگه قران حفظ نکردم ازاون به بعد همش سرکوفت میزنه که همه دختردارن منم دختردارم!منم ادمی نیستم زیرحرف بمونم گاهی انقدراعصابموبهم میریزه که خودم حس میکنم قلبم داره وامیسته وخیلی پیش میادکه نفسم میگیره.انقدررونرو من راه میره که مجبورمیشم جوابشوبدم ووقتی میدم میگه خیلی پررویی!من مامانموخیلی دوس دارم وباهاش راحتم خیلی خانم خوبیه بارهاتوجمع گفتم مامانم خیلی صبوره که بااخلاق بدماکنارمیاد.بابامن یکم حسوده ومیگه چرابامامانت اینطوری برخوردمیکنی وبامن بدرفتارمیکنی!خب شماقضاوت کنیداون وقتی پدرومادرشدمیبینه من مثل اشغال میندازه دورمن جوش دارم همش بهم میگه خیلی زشتی همش جوش داری بهدمن مجبورم بکم ارایش کنم.مارفته بودیم عیددیدنی مثلاخونه عموش اینا بعددامادایناهی منونگاه میکردومیگفت خیلی چهره نورانی داری بعدبابامن گفت:کرماش خوبه والاانقدرسفیدنیست!!!!!!!بعدتوماشین بهش میگم چراگفتی من ناراحت شدم میگه من ازاین به بعدبایدنواسم باشه که توبدت میادیانه من هرچی بخوام بگم میگم!اقامنم خیلی ناراحت شدم!وقتی رفت بیرون منم دیگه طاقت نیاوردم گریم گرفت جلواین مامان باباش گریه کردم!ایناهم هی ماس مالی میکردن!
مم دیگه خستم نمیدونم چیکارکنم فقط الان ازسرناچاری دارم باشمادردل میکنم.
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
ســلام
ممنون میشم پیام من رو بزارید کانالتون تا اگر کسی میتونه کمکم کنه😢🙏
من ۱۹سالمه و نامزددارم.نامزدم ۳۲سالشه و مشاوراملاک و سوپری میوه داره. با نامزدم خیلی خوبم هم صبور هست و درکـــم میکنه هم خیلی خوش اخلاقه ولی مـــادرم خیلی اذیتم میکنه همش حرف میزنه میگه ازدلتون بمونه عروسی کنین😞اخه چن وقت پیش ک رفتیم برای خرید عید خوده مادرم گفت خواهر نامزدت بـیاد وگرنه نامزدم کاری نداره که.بعدم توی همه کارامون دخالت میکنه. من اصلا دلم میخاد نامزدم فعلا هیچی طلا نگیره تا خونمون رو کاملا درست کنیم .پیش مادرشوهرم باشم تا وسایلای لوکس بخریم برای خونمون ولی مادرم میگه نه و خیلی حرف میزنه تاجایی ک دلم میخاد شناسناممو بردارم برم پیش نامزدم😞.لطفا بگید چکار کنم با مادرم😔
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🌹🙏
داستان های واقعی #اجنه و #ماورا میخای؟ بیا اینجا👇👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
داستانهای واقعی #عاشقانه و #اجتماعی و... میخوای بیا اینجا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
هر دو کانال مال خودمونه دوستان 😍😋 و فقططططط داستانه ،لذت ببرید ❤️
#ادمین
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ سلام عزیزم من خیلی دلم گرفته دلم میخوادبایکی دردودل کنم وچون تو کانال شماهیچکسی همد
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در جواب اون خانم که گفتن دهه هشتادین و با پدرشون مشکل دارن...
منم دهه هشتادیم و خانوادم مذهبی...
اتفاقا قرآنم دارم حفظ میکنم و تو این راه خستگی ناپذیرم💪
شما هم یه برکت بزرگی رو از زندگیت حذف کردی با ادامه ندادن قرآن.درسته که کار پدرت هم اشتباهه...
یه جمله ای گفتی که ذهن منو خیلی درگیر کرد.اینکه پدرتون میگن چرا با مادرت خوش رفتاری ولی با من نه.پدرت احساس کمبود محبت داره که این واکنش ها رو از خودش نشون میده...تو جبران کن براش.اگه از حفظ قرآن کم میاری از جای دیگه جبران کن...ببین عزیزم فاصله سنی اصلا مهم نیست اگه پدر و فرزند قدرت درک متقابل داشته باشن...برای مثال عموی من متولد دهه ۳۰ هست و پسرش دهه ۹۰...هر چی از رابطه ی خوبشون بگم کم گفتم...از این جا هم بفهم که مشکل از خودتونه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام علیکم
در پاسخ به خانمی که پدرشون بهش سرکوفت میزنه. عزیزم اینطور که از گفته هات برمیاد خانواده ات مذهبی اند اما مذهبی بی بصیرت اینه که سعی کن یکم آگاهشون کنی میتونی حدیث یا روایت یا آیه قران در باره این رفتار هاشون پیدا کنی و بهشون نشون بدی اگه میدونی ممکنه قبول نکنن غیر مستقیم بهشون برسون👌 این چه جور مذهبی بودنیه که حتی خانواده از دست زبانش راحت نیستن؟؟ این فقط یک پوسته است فقط ظاهر دینداری رو دارن اما در عمل نمیشه بهشون گفت مذهبی👍 بهشون بگین که با این رفتار ها دیگران رو از دین و مذهبی ها زده میکنن سعی کنین چندتا دوست خوب پیدا کنین و باهاشون درد و دل کنین توی فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مثلاً مسجد یا بسیج محلتون شرکت کنید که هم سرتون گرم باشه هم دوست های خوب پیدا کنید هم مشکلتون رفع بشه
البته دعا و توسل رو هم فراموش نکنید😉 انشالله خدا مشکلتون رو برطرف کنه🤲
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در مورد دختری که پدر بداخلاق داره
عزیزم خدا همه نعماتش رو به یک بنده اش نمی ده
اولا سعی کن بعد از این خوبیهای پدرت رو برای خودت پررنگ کنی و دائم به خودت یادآوری کنی
تا بتونی ارتباط بهتری با پدرت بگیری
و باید ارتباطهای دخترانه ات رو با پدرت بالا ببری مثل بوسیدن و ابراز محبت کلامی و نازهای دخترونه
اگر کاری ازت میخواد که نمی تونی انجام بدی بهتره بری توی غالب ناز
و اگر حرفی ناراحتت کرد خودتو سانسور نکن فکرو زبانت رو هماهنگ کن و در غالب کلماتی که میتونه جلب توجه پدرانه کنه اعتراض کن
مثلا بگو تو که پدر به این خوبی هستی و من اینقدر دوستت دارم چرا به جای تعریف از دختر نازت از این کلمات استفاده میکنی
البته اوایل سخته ولی کم کم پدرت باهات راه میاد مطمئن باش طوری میشه که خودت با پدرت راحت تر از مادرت می رسی
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ ســلام ممنون میشم پیام من رو بزارید کانالتون تا اگر کسی میتونه کمکم کنه😢🙏 من ۱۹سالم
#پاسخ_اعضا ❤️
در جواب آن دختر خانم ۱۹ ساله که فکر میکنه مامانش با نامزدش مشکل داره بگم
عزیز دل
هیچکس بیشتر از پدر و مادر بچه شون را دوست نداره.اینا همش از مهربونی مامانت هست او تجربه اش از شما بیشتره .شما درد دلها را توی گروه دیدید هم از مشکلات عدم اهمیت به همسر از اوایل ازدواج و هم از مشکلات مسکن یکجا با مادرشوهر .
نگذارید عشق و محبت چشمتون را کور کنه و بعد از مدتی مشکلاتتون اونقدر حاد بشه که بر اثر استرس و اضطراب به افسردگی دچار بشید و چاره ای هم برای حل مشکل نداشته باشید .به نظر من حتما با یک مشاور مشورت کنید و خیلی خام تصمیم گیری نکنید .توی زندگی همه چیز باید جای خودش را داشته باشه تا تعادل برقرار باشه و خدای نکرده از هیچ طرف سقوط پیش نیاد.موفق و پیروز باشید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
طرف صحبتم اون خانمی هست که 19سالشونه ونامزدشون 32ساله وبامادرشون مشکل دارن
عزیزم نامزد شماهرچقدرهم که دوستون داشته باشه بیشتراز مادرت که دوست نداره، مطمئن باش مادرتم خیروصلاحتو میخواد.
ضمنا این خیلی خوبه که زن قانع باشه ولی اصلا خوب نیست که بی توقع باشه.
شماالان نامزدی از رسم ورسومات بگذرین تا شوهرتون بتونن خونه درست کنن یابرین بامادر شوهرتون تابتونن وسایل شیکتری بخرن فرداکه به زندگی مشترک بیفتین گذشت کردن ازهرخواسته ای میشه وظیفتون.
فراموش نکنید که لطف مکرر میشه حق مسلم.
بنظرم به جای اینکه شناسنامتون بردارین و برین پیش نامزدتون وارج و منزلت خودتونو بیارین پایین و حرمت مادرتونم بشکنین، بشینین با مادرتون منطقی وبا آرامش حرف بزنین و بپرسین علت این حرفی که میزنن وپیشنهاداشون چیه.
مطمئن باشید که خواسته قلبيه مادرتون فقط عاقبت بخیری شماست.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در رابطه با اون خانم 19ساله
عزیزم به نامزدت بکو که هرچی خودت میخوای بخره بگو به حرف مامانت گوش نکنه.
خودتم انقدر ناراحت نکن به مادرت بگو دخالت نکنه بگو خودمون میدونیم چیکار کنیم هم حرف دلتو میزنی هم احترامشو نگه میداری
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ببین اگر از نامزدت مطمئنی و دوستش داری هر چه سریع تر با هم ازدواج کنید و برو پیش مادر شوهرت یا تو خونه ی شوهرت
❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
در مورد خانم که نامزد داره و دلش می خواد طلا نخره و بره با مادرشوهرش زندگی کنه
البته از نظر شرعی و عقلی حرفت خوبه
ولی با خودت اتمام حجت کن که اگر بعد از ازدواج شوهرت نتونست یا نخواست برات طلا بگیره یا سرکوفتی و متلکی از کسی بابت نداشتن وسایل لوکس یا زندگی با مادرشوهر شنیذی به هم نریز
در ضمن یادت باشه همسرت بعدها این کار رو فداکاری در نظر نمی گیره انتظار تقدیر و تشکر توی زندگی از همسرت نداشته باش
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاه غروب با شقایق برگشتیم خونه. توی اینستا داشتم بالا پایین میچرخیدم که یدفعه به یه پست خو
#قسمت_پنجاه_یک
تا اینکه چندباری صدا زدم بابا،
آخرش باز کردن.
بابام روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه میکرد و سیگار میکشید.
بدون معطلی روبه روش ایستادم و گفتم خبر داری بهنام مرده؟
گفت نه جدا؟
اصلا تعجب نکرد و همونجور به تلوزیون خیره بود
گفتم آره میگن کشتنش..
بهم نگاه کرد و گفت کی کشتش؟
گفتم نمیدونم، شما نمیدونی؟
چشم غره ای بهم رفت و گفت از کجا بدونم.. اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه قرار نبود فعلا اینورا نیای، این شوهر احمقت پدرمونو درآورد بس که هی اومد در زد و احضاریه اش بابت ماشینش اومد، گفتم نیا تا روز دادگاهت گوش بده پدرجان…
نشستم روی مبل و گفتم بابا من خستم، از دادگاه رفتن برای مهریم از اینکه بلاتکلیفم و معلوم نیست کی حکم طلاقم بیاد.
بی اختیار اشکم جاری شد
به شقایق حسادت نمیکردم ولی میدیدم حتی اونم داره سروسامون میگیره و توی یه رابطه با عشق واقعیه ولی من چی؟ علاف و ویلون.
بابام یه نگاهی بهم کرد و گفت غصه نخور، اگه واقعا انقدر خسته ای میتونی مهرتو ببخشی و توافقی جداشی
یعنی دقیقا چیزی که سهیل میخواد، باباجان خیلی دلم میخواد حال این بی سروپای بی همه چیزو بگیرم که برنداره واسه مهریه این همه بلا سرتو بیاره ولی باشه من خوبیتو میخوام،
صبح زنگ میزنم وکیلت و میگم با سهیل هرچه زودتر حرف بزنه بگه که تو مهرتو میبخشی
اونم میاد و مثل پسرای خوب طلاقتو راحت میده،
از خداشه البته از اولم همینو میخواست، امشبم نرو دیگه اینجا بمونید.
خلاصه که صبحش بابام به وکیلم زنگ زد و گفت ما از خیر مهریه گذشتیم،
دخترم داره از نظر روحی خیلی آسیب میبینه میخوام هرچه زوووودتر طلاق بگیره و یه زندگی جدید شروع کنه.
وکیل گفت والا دامادتونم چندباری گفت حالا که پای مهریه وسط اومده انقد طلاقش نمیدم تا موهاش رنگ دندوناش سفید شه
یعنی این پرونده با اون حرفای اون روز دامادت به نظرم وحشتناک سخته، نه قسمت مهریه اش هااا نه! اونو که یجوری میگیریم، قسمت طلاقش،
ولی خب حالا که مهریه رو میبخشید فکر کنم دامادتون با کله قبول کنه.
بابام قطع کرد و همینجور که توی جام دراز کشیده بودم اومد بالای سرم و گفت بیا باباجون اینم تمومه،
طلاقتو که بگیرم برمیگردم کویت ولی بعدش میخوام برگردم همینجا، دیگه بسه نمیتونم غربتو تحمل کنم.
کلی خوشحال بودیم از حرفاش، یکی دو ساعت بعد سهیل پیام داد انگار خیلی مشتاق طلاقی..
بعد این همه بلا که سرم آوردی مهریتو میدم، دادگاه قسط بندی میکنه ولی طلاقت نمیدم
انقد طلاقت نمیدم که تو خونه بابات بمیری و تا عمر داری نتونی شوهر کنی، نتونی از این مملکت بری، یا نه اصلا عدم تمکینتو میگیرم و کاری میکنم مجبورشی برگردی خونه...
@azsargozashteha💚
#تجربه_اعضا ❤️
#درد_دل
سلام خسته نباشید بااین کانالی که دارید واقعا واقعا خیلی خوبه آدم از اتفاقات دیگران درس میگیره تا برای خودش اتفاق نیوفته دستتون درد نکنه
سلام به همه اعضای گروه عیدتون مبارک
میخوام داستان زندگی خودمو بگم البته خلاصه ای چون بخوام کامل بگم یه کتاب میشه برای خودش
من الان درحال حاضر ۲۳سالم هست و۱۳سالگی عروسی کردم در۱۶سالگی خدا بهم یه پسر داد ودر ۲۱سالگی خدا بهم یه دختر داد
من خیلی بچه بودم که از شهرمون رفتیم به یه شهر خیلی دور
دور از خانواده من اون موقعه دوم راهنمایی بودم شوهرمم خیلی خوبه خداروشکر اخلاقش خب مشکلات زندگی داشتیم خیلی هم بود و موقع عروسیمون پدرشوهرم هیچ خرجی نکرد برامون
ولی برای سه تا برادر شوهرام خرج کرد ما دست خالی رفتیم سر خونه زندگی
بخاطر شغل شوهرم رفتیم یه شهر خیلی دور من یک هفته نشد مجبور شدم کل طلاهای که داشتم فروختم خرج مخارج زندگی
من خیلی کم توقع بودم یعنی مادرم بهم یاد داده بود که خیلی خرج روی دست شوهرم نزارم
منم هیچی نمیگفتم مثلا هوس یه خوراکی میکردم نمی گفتم به شوهرم
الان خیلی پشیمون هستم که با رفتارهای ۸سال پیشم الان شوهرم خرجی نمیده
مثلا برای خودم نمی خوام میگم بریم برای بچه ها لباس بخریم ندارن لباس هاشون پاره شده یا خیلی کهنه شده میگه نمی خواد همینا خوبه خرج الکی روی دست من نزار
الان خداروشکر وضعش خیلی خوب شده خونه ماشین حقوق خوب ولی خب بخاطر رفتار های اشتباه خودم این اخلاقی شده
من همه چی ارزومه دلم به حسرته من از اونایی که تازه ازدواج کردن یا نامزد هستن اول ببینن وضع شوهرشون چجوریه بعد به مقدار وضع شوهرشون خرج کنن
که شوهرشون بفهمه زن وبچه خرجی میخواد بعدا پشیمون نشن
یااینکه موقعه که رفتین سر خونه زندگی مشترک بهش کار خونه بدید که مثل شوهر من کاری به هیچی از خونه نداره همه کارها روی دوش منه خیلی خسته میشم با دوتا بچه شیطون و شر
واقعا ضعف اعصاب گرفتم موهام توی این شیش سال سفید شده
@azsargozashteha💚